هکتور اگردانو، در مورد آخرین کتاب هاروی با عنوان “راز سرمایه، بحران اقتصادی و پاسخ چپ” با او در نیویورک به گفتگو نشسته است.
س- شما در کتاب “راز سرمایه” اقتصاددانان رسمی را به سبب پیشبینی نکردن بحران مورد حمله قرار میدهید. میتوانید بگویید که چرا اقتصاددانان بورژوا بحران در حال وقوع را ندیدند، در حالی که بسیاری از مارکسیستها آن را پبشبینی می-کردند؟ چرا مارکسیسم از این لحاظ، برتر از اقتصاد بورژوایی است ؟
ج- به نظر من ایدهی اساسی در مارکسیسم، موضوع تضاد است. از دیدگاه مارکسیسم، نظام سرمایهداری در بنیاد خود، در بر دارنده مجموعهای از تضادهاست که با یک دیگر برخورد میکنند و به این ترتیب جامعهای را به وجود میآورند که همواره بر تنشهای گوناگون قرار گرفته است. برای نمونه، تنش بین کار و سرمایه، یکی از بارزترین اینهاست که مورد توجه هر مارکسیست و بیانگر ماهیت مبارزه طبقاتی است. اما تنشهای دیگری نیز هستند: تنش میان تولید و مصرف، میان ارزش مصرفی و ارزش مبادلهای. همه این تنشها در سرمایهداری وجود دارند.
برای نمونه، خانه برای چیست؟ آیا خانه ارزش مصرفی است برای آنکه مردم در آن زندگی کنند یا ارزش مبادلهای است؟ در بحران اخیر، ما دیدیم که چگونه تنش بین ارزش مصرفی و ارزش مبادلهای خانه، در انفجار خود، به یک بحران کلان منتهی شد. بنابراین، از دیدگاه مارکسیستی، همیشه تنش وجود دارد. تنها پرسش قابل توجه در این دیدگاه این است که چه زمانی همه این تنشها بصورت یک بحران بزرگ بی ثباتی منفجر میشوند؛ بحرانی که حل آن، مستلزم پیدایش شکلبندی متفاوت نیرویهای سرمایهداری خواهد بود- البته اگر قرار باشد که حل بحران در چارچوب سرمایهداری انجام گیرد.
اما در مورد مارکسیستها جوکی هست که میگوید آنها ?? بحران از ? بحران گذشته را به درستی پیشبینی کردهاند. بنابراین، ما باید همواره در گفتن اینکه یک تضاد، به صورت بحران منفجر خواهد شد و یا این که بحران نهایی در پیش است، محتاط باشیم. با این حال، نظریه مارکسی به ما میگوید که چیزی به نام نظام سرمایهداری با ثبات، وجود خارجی ندارد. برای نمونه هنگامی که اقتصاددانان، از بن برنانکی، تا، پل کراگمن، از دهه ???? به عنوان دوران ” ” بزرگ” صبحت میکنند و یا اینکه میگویند گرایشهای بحرانزا بر طرف شدهاند، ما از دیدگاه مارکسیستی میدانیم که چنین چیزی هرگز واقعیت ندارد.
بن برنانکی، همین اواخر، یعنی در سال ?- ???? حتی قبل از آنکه به ریاست فدرال رزرو آمریکا برسد، میگفت که گرایشهایی که بی ثباتی را به وجود میآورند، خاموش شدهاند، و جای هیج نگرانی نیست. اقتصاددانان رسمی، درک معینی از جامعه دارند و آن این است که جامعه، گرایش به تعادل دارد. آنها بر آنند که در چارچوب نهادهای درست و مناسب – که شامل درجه معینی از نظارت بر قراردادها و حقوق مالکیت خصوصی است- کارکرد بازار، شرایط تعادل را به وجود خواهد آورد. بنابراین، اقتصاددانان رسمی، همواره از گرایش به سوی همگرایی و تعادل سخن میگویند. آنها میگویند که در غیاب عوامل خارجی که موجب اخلال در نظام بازار میشوند، دستیابی به تعادل، به شرط اتخاذ سیاستهای درست، امکانپذیر است. از دیدگاه آنان، عوامل و یا مشکلات خارجی نیز عبارت اند از به اصطلاح بلایای طبیعی، جنگها نزاعهای ژئوپولیتیکی و سیاست حمایتی. به نظر این اقتصاددانان، بحران، به سبب دخالت این عوامل خارجی است که به وقوع میپیوندد؛ همان عواملی که ما را از مسیر تعادل، که همواره امکانپذیر است، منحرف میسازند.
از دیدگاه مارکسیستی اما، تعادل، استثنا است. نیروهایی که جزو ذاتی دینامیسم این نظام هستند، همواره، نظام را از تعادل خارج میسازند. بنابراین، در چارچوب مارکسی، طور دیگری به موضوع نگریسته میشود. اما اینجا لازم است که دوباره یادآور شوم که ما باید دقت کنیم و نگوییم که: “بحران دیگری فرا رسیده و این بحران نهایی است.” کوشش من در “راز سرمایه”، برای نمونه این است که به طور مشخص ماهیت تضادهای درونی سرمایهداری را توضیح دهم. من در این کتاب نشان میدهم که چگونه حل بحران دهه ???? وضعیتی را ایجاد کرد که امکان وقوع بحران دیگری، از نوع آنچه که ما در دو یا سه ساله اخیر سرانجام شاهد انفجاراش بودیم را در خود داشت. این امر ما را به طرح پرسشی بزرگ میرساند: چه نوع تعدیلی ممکن است که در دینامیسم سرمایهداری صورت گیرد تا مبانی یک بحران جدید در آینده را به وجود آورد؟
س- آیا به نظر شما بحران اقتصادی موجود، بیانگر بحران ایدئولوژی بورژوایی نئولیبرال نیز هست ؟
ج- تردیدی نیست که مشروعیت نظریه نئولیبرال، مورد سئوال قرار گرفته است. بسیاری از کسانی که سفت وسخت به فرضیه کارایی بازار، باور داشتند، اکنون در یافتهاند که در اشتباه بودهاند. بسیاری از اقتصاددانها، توافق دارند که برای برون رفتن از این بحران و ثبات بخشیدن به نظام، باید به طور شدید در اقتصاد دخالت کرد.
راهحلهای نئولیبرالی که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی برای برون رفت از بحران، به کار گرفته میشدند اکنون دیگر کار برد ندارند. آن زمان از جمله گفته میشد که اتحادیههای کارگری حریص، کارگران طماع و مزدهای بالا باعث وقوع بحران شدهاند. این استدلالها امروز کارآیی ندارند. در حقیقت اکنون اگر بتوان استدلالی در این پیوند مطرح کرد، این است که کارگران، از قدرت کمی برخوردار اند. بی تردید از لحاط ایدئولوژیکی بسیار مشکل است که حزب جمهوریخواه و یا جناح راست حزب دموکرات را واداشت تا بپذیرند که پاسخ مسئله، در شرایط حاضر، نیرومند شدن مجدد کارگران است .
تنها جایی که نشانههای چنین چیزی را میتوان دید، چین است؛ دولت مرکزی چین برای اولین بار، گذاشت که اعتصابی بزرگ و خودجوش که رهبری آن در دست اتحادیه کارگری وابسته حزب کمونیست نبود، به وقوع بپیوند. ما شاهد اعتصاب در هوندا بودیم که به افزایش ?? درصدی مزدها منتهی شد. همچنین جدالی در فاکسکون foxconn در گرفت که نتیجهی آن، دوبرابر شدن مزدها خواهد بود. به نظر میآید که دولت چین، خواهان گسترش حق و حقوق گارگری است. در دیگر بخشهای جهان سرمایهداری پیشرفته، مانند اروپا و آمریکا، ما شاهد چنین چیزی نیستیم .
س- با توجه به اقدامات تا کنونی دولتها و اقتصاددانهای رسمی، به نظر شما چه چیزی دارد جایگزین ایدئولوژی نئولیبرال میشود؟
ج- یک نظریه نئولیبرالیسم هست که در حقیقت هیچ گاه کارکرد نداشته است. مارگارت تاچر آن را آزمایش کرد و در عرض سه تا چهار سال، ناکام ماند. یک شکل عملگرایانه نئولیبرالیسم وجود دارد که پیوسته از بازار آزاد و عدم دخالت دولت در اقتصاد دفاع میکند. اما معنای آن در عمل، همواره حمایت از نهادهای مالی بوده است. برای نمونه در جریان بحران بدهیهای دولت مکزیک (????)، خزانهداری امریکا و صندوق جهانی پول -که دوباره جان گرفته بود- به کمک مکزیک شتافتند، اما هدف این بود که بانکداران نیویورک را نجات دهند. به این ترتیب یک نوع حفاظ ایمنی در نظام مالی به وجود آمد مبنی بر این که نهادهای مالی، در همه حال و به هر قیمت که شده باید نجات داده شوند.
این امر، به هیج رو با ایدئولوژی نئولیبرال، همخوانی ندارد. ایدئولوژی نئولیبرال در حالت ناب خودش چنین میگوید: “تو خودت تخت خوابت را میسازی و روی آن میخوابی. اگر بد سرمایهگذاری کنی ورشکست میشوی؛ افسوس، اما خودت مقصری.” اکنون مشکل ایدئولوژی رسمی نئولیبرال را میتوان دید: این ایدئولوژی، خواهان آن است که دولت از همه چیز کناره بگیرد، اما در خفا از قدرت دولتی میخواهد که نهادهای مالی را به هزینه مردم نجات دهد. بر سر همین موضوع جدالی در حال شکلگیری است؛ چون هم در طیف سیاسی چپ و هم در طیف راست عدهای با این کار موافق نیستند.
به نظر من آنها در حال حاضر هیچ تمایلی برای تغییر این نظرات (نئولیبرالی) ندارند. ولی آنها مجبور هستند که نظرات خودشان را تغییر دهند. اما مشکل هنگامی آغاز میشود که بخواهی بحران را جابهجا کنی. یکی از تزهای مهم کتاب “راز سرمایه” این است که سرمایه، گرایشهای بحرانزای خود را برطرف نمیکند، بلکه آنها را جابهجا میکند. آنها بحران بانکی را به نوعی برطرف کردهاند، اما اکنون ما با بحران بدهی و مالی دولت ها روبهرو هستیم. بحران اخیر را آشکارا میتوان در کشورهای جنوب اروپا، مانند یونان ، اسپانیا و پرتقال مشاهده کرد. اما در اینجا، در ایالات متحده نیز بحران کسر مالی، دارد خود را نشان میدهد. برای مثال ایالت کالیفرنیا که بزرگترین بودجه عمومی را دارد، با مشکل جدی روبهرو است. به این ترتیب، بحران از یک جا به جای دیگر انتقال داده شده است: از نهادهای مالی به بخش مالی دولت.
پرسش اصلی این است که چگونه باید به بحران مالی دولتها پاسخ داد. و این پرسشی است که هم اکنون مطرح است. در حالی که سال پیش در این موقع، پرسش این بود که چگونه باید به بانکها ثبات بخشید، اکنون پرسش این است که چگونه باید به بودجه دولت ثبات بخشید. و این مسئلهای نیست که به سادگی حل شود. ما در طول ده تا پانزده سال آینده، همچنان با این معضل روبهرو خواهیم بود. به علاوه، آنها در حالی که کوشش میکنند که از راه اعمال ریاضت اقتصادی، به بودجه دولتی، ثبات بدهند، همزمان با مشکل چگونگی کنترل نرخ بالای بیکاری روبهرو هستند. بیکاری هم اکنون سر بر آورده است. آنها بحران را از نهادهای مالی، به بودجه دولتی و سپس از آنجا از راه ریاضتدهی اقتصادی و ایجاد بیکاری، به مردم منتقل کردهاند. پرسش بزرگ این است که پاسخ مردم چه خواهد بود؟
ما نوع پاسخ مردم را تا حدودی در اعتصابهای یونان و اسپانیا دیدیم. در آمریکا نیز ما این پاسخ را در تنشهای موجود در نظام آموزشی دانشگاه کالیفرنیا میبینیم؛ ما شاهد شکلگیری مقاومت مردم، علیه ثبات دهی بودجه دولتی به هزینه مردم هستیم. شک نیست که اوضاع خراب بودجه دولتی ناشی از آن است که آنها نهادهای مالی را به شیوهای ثبات بخشیدند که تاثیر زنجیرهای از خود به دنبال داشت. این که اوضاع به چه صورت در خواهد آمد، تا حدود زیادی، بستگی به چگونگی انکشاف مبارزه طبقاتی دارد. این یک مباززه طبقاتی در برابر دستگاه و قدرت دولتی است. دولت میگوید: “مردم باید هزینه بحران را بپردازند”، و بسیاری از مردم میگویند: “نه، ما آن را نمیپردازیم. هزینهی بحران را باید بانکداران، سرمایهداران مالی و طبقات بالا بپردازند”. بعضی از این آخریها، روی هم رفته، ضربه خوردهاند. اما اکثریتشان تا این لحظه، از بحران، جان سالم به در بردهاند. به هر رو ما شاهد بسط دینامیسم مبارزه طبقاتی هستیم.
س- همانطور که شما اشاره کردید، در ایالات متحده و اروپا برنامهی ریاضت اقتصادی را در دستور کار قرار دادهاند. آیا به نظر شما این برنامه، باعث حل بحران خواهد شد؟
ج- برنامه ریاضت اقتصادی میتواند به حل بحران بودجه دولت، کمک کند. اما این کار نیز به همان شیوهی حل بحران بانکی خواهد بود که باعث سر بر آوردن بحران بودجه شد. بنابراین پرسش بزرگ این است که حل بحران مالی دولتی، کدام بحران را سبب خواهد شد. شکی نیست که این کار، باعث ایجاد بحران بیکاری خواهد شد. اگر دولتها، برنامهی ریاضت اقتصادی را پیش ببرند - به همان گونه که دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان از کاهش بزرگ هزینهها صحبت میکند- نتیجهاش، بیکاری در مقیاس گسترده خواهد شد. هم اینک، در اینجا، یعنی در ایالت نیویورک، از کاهش شدید بودجه و بیکاری گسترده در بخش دولتی، سخن میگویند. بنابراین، برنامه ریاضت، باعث شروع مبارزهای بزرگ، به ویژه بین دولت و اتحادیههای کارگری در بخش دولتی خواهد شد. بنابراین، چون آنها در حال جابهجا کردن بحران هستند، احتمالا ما شاهد همان چیزی خواهیم بود که در یونان و اسپانیا شاهداش بودهایم: آغاز یک مبارزه فراگیر. در اینجا دوباره بر میگردیم به این تز من که بحرانها حل نمیشوند بلکه از یک عرصه به عرصهی دیگر منتقل میگردند.
س- نظر شما در مورد پاسخ چپ به کاهش بودجه دولتی و همین طور نظرتان در مورد راه پیشروی چپ چیست؟
ج- بستگی به این دارد که چه کسی را چپ بنامیم. گروهای زیادی در چپ هستند که از این شرایط ناراضی اند. اما در میان چپ، تحلیل واحدی از ماهیت معضل کنونی، وجود ندارد. ما با شکلبندیها و سازمانهای مختلف در چپ روبهرو هستیم، بنابراین، پاسخ واحدی در چپ وجود ندارد. به نظر من، اکنون که بحران دارد به سرعت به سمت اتحادیههای کارگری در بخش دولتی منتقل میشود، احتمالا ما شاهد پاسخ طبقاتی کلاسیکتر - نسبت به زمانی که بحران در سیستم بانکی قرار داشت- به شرایط، خواهیم بود. این امر باعث همگرایی بسیاری از نیروهای چپ در اطراف این ایده خواهد شد که باید از عموم مردم در برابر (برنامه) ریاضت اقتصادی که توسط دولتها اتخاذ شده، دفاع کرد.
گاهی در بیان آنچه که گفتم، دچار مشکل میشوم. برای نمونه خط فکری آنارشیست- اتونومیست، نمیخواهد که قدرت دولتی را تسخیر کند؛ به تسخیر قدرت دولتی باور ندارد. اگر چه در میان تئورسینهای اصلی در این عرصه، تغییراتی را میبینیم. این نکته به نظرم جالب است که “هارت” و “نگری” در کتاب اخیر خود با امر تسخیر قدرت دولتی مخالفت نمیکنند. چنین چیزی در آن خط فکری، بسیار شگفتانگیز است. شاید ایدهها در حال تغییر است. به نظر من تشکلهای کلاسیک چپ – منظورم در اینجا سوسیال دموکراتها نیستند بلکه تشکلهای مارکسیست و کمونیست است – با مشکل روبهرو هستند. من اینجا فقط روی یک نکته انگشت می گذارم: به باور من، دیدگاه آنها مبنی بر اینکه که کارگران کارخانه، به عنوان نماد پیشگام پرولتری، دست به انقلاب خواهند زد، کار نمیکند؛ و فکر نمیکنم که هیچگاه به خوبی کار کرده باشد. باید اتحاد گستردهتری از نیروها را در نظر داشت که پرولتاریای سنتی عنصر مهم آن را تشکیل میدهد، اما لزوما عنصری نیست که نقش رهبری کننده داشته باشد.
شکلبندی رهبری باید به همه کنشگران بسط داده شود. برای نمونه، رهبری باید در برگیرنده کسانی باشد که شهر و زندگی شهری – که حوزه مورد علاقه من است – را تولید میکنند. احتمالا مبارزه، بین کارگران بخش دولتی، و خود دستگاه دولت در خواهد گرفت. این یک شکل بسیار ویژه از مبارزه است که مبتنی بر کارخانهها نیست. در این مبارزه احتمالا اتحادیههای معلمان و گروههای مانند آنها، به سمت ایفای نقش پیشگام، رانده خواهند شد. بنابراین، به نظر من، گروههای چپ باید بنشینند و از خود بپرسند که در شرایط کنونی، چه کسانی ممکن است که نقش پیشگام را بازی کنند، و در پیوند با دولتها و کمپانیها، چه سیاستی باید اتخاذ کرد.
س- مارکسیسم، همیشه به معنای توصیف و تغییر توامان جامعه بوده است . به نظر شما مارکسیسم چه نقشی را باید در بر پایی یک مقاومت جدید با هدف تغییر جامعه ایفا کند؟
به نظر من مارکسیسم نقش کلیدی بازی میکند. از دیدگاه من، درماندگی اشکال دیگر درک اقتصاد سیاسی، اکنون چنان آشکار شده که امکان تلاش جدی برای درک روشن مارکسیستی از کارکرد اقتصادی سیاسی فراهم آمده است. مارکسیسم در این سطح از نقد، نقش بزرگی میتواند ایفا کند. همچنین، تاریخ مارکسیسم و بخش سازنده آن، یک حافظه جمعی است که از لحاظ سیاسی میتوان به آن استناد کرد. به نظر من باید بطور مستقیم گفت که سطح زندگیای که ما تا دهه ???? به آن دست یافته بودیم از هر لحاظ در پیوند با دینامیسم مبارزه طبقاتی قرار داشت که بعد از اکتبر ???? – حتی در این کشور ( امریکا) در دهه ????- در جریان بود .
روایتی وجود دارد که میگوید مارکسیسم شکست خورده است. چنین نیست. در حقیقت مارکسیسم نقش بسیار سازندهای میتواند ایفا کند. با این وجود، ما در چارچوب مارکسیسم و در نگاه به گذشته باید با آنچه که به نظر من، درک بسیار محافظهکارانه و جزمگرایانه جهان است، بسیار نقادانه برخورد کنیم. برای مثال ما نمیتوانیم به گذشته رجوع کنیم و از لنین نقل قول بیاوریم که گویا این راهحل است. کاری که یک مارکسیست خوب باید انجام دهد این است که به شرایط موجود بنگرد، آن را با اتکا به روششناسی مارکس، از نو تحلیل نماید، چگونگی دینامیسم این شرایط را درک و بنابراین به شیوهای دخالت کند که جامعه را به سوی راهحل دموکراتیکتر، برابرتر و در نهایت به سوی راهحل تماما غیرسرمایهداری به پیش براند. به نظر من، مارکسیسم به عنوان یک تئوری و عمل انقلابی، بسیار آموزنده است. مارکسیم یک سابقه تاریخی فوقالعاده دارد. اما ما باید تا حدودی با نگاه انتقادی به این سابقه تاریخی بنگریم و ببینیم که کجا اشتباه و کجا درست عمل کردهایم. به نظر من، اکنون برای “از نو عرضه” کردن آنچه که مارکسیسم چه میگوید، زمان بسیار مناسبی است. بسیاری از مردم مایل هستند که این را بشنوند.
یک نظر سنجی بسیار جالب توسط “پو ریسرش سنتر” Pew Research Centre منتشر شده است که میگوید تنها ?? درصد مردم آمریکا فکر میکنند که سرمایهداری خوب است. تصور میکنم که به ویژه در میان گروه جوانتر، بین سنین ?? تا ?? سال، ?? درصد فکر میکنند که سوسیالیسم بهتر است. بنا براین، حتی در این کشور با وجود کسانی چون گلن بک Glenn beck، درست به دلیل انقلابی که در دیدگاهها به وجود آمده، آنان بسیار نگران اند. ما میتوانیم این انقلاب در دیدگاهها را با ارائه بحثهای خودمان تقویت کنیم. در این پیوند، ادای سهم من نوشتن “راز سرمایه” بوده است که برای مردم قابل فهم است و می توانند به خوبی دریابند که استدلال مارکسی- بدون آنکه نسبت به آن دچار جزماندیشی و تکبر شوند- چیست، به نظر من، ما باید خودمان را در چنین جایگاهی قرار دهیم.