1ـ پیشینه
بزرگترین تهدید رقابتی در محیط به شدت متغیر و نوشونده، گام ثابت تغییر، تخریب ظرفیت و توانشی است كه همراه با عدم توانایی مدیریت در پیشنگری این تغییرات رخ میدهد [2و1]. تصمیمگیری در محیط پیچیده باید از طریق ساز و كارهایی، با این پیچیدگی به تعادل و توازن برسد.
روشهای برنامهریزی خطی و سنتی كه از سوی مینزبرگ [3] و آنسوف [4] طرح شدهاند بر روی برنامه و طرح راهبردی كارآمد و متمركز با چشمانداز، ماموریت و اجرای راهبرد روشن و تعریف شده، متمركز هستند [5]. یك فرایند راهبردی قدرتمند در مقابل كاهش حساسیت سازمان در خصوص تغییرات غیر قابل پیشبینی محیط و تضعیف قابلیت آن برای سازگاری با محیط متغیر مبارزه میكند [7و6و3و2]. در نتیجه، تمركز قوی و كارآمد بر بازار كنونی موجب تشدید خطرپذیری و مخاطرهی وقوع یك رویداد شگفتانگیز و غیر منتظره میشود [8و4]. همزمان و هنگامی كه خطرپذیری یك رویداد غیر منتظرهی راهبردی افزایش مییابد، زمان انطباق با رویداد غیر منتظره كوتاهتر میشود [4].
انعطافپذیری، پرهیز از غفلتزدگی در برابر رویدادهای شگفتانگیز راهبردی یا بهرهبرداری شتابان از فرصتهای ناگهانی، به یكی از مسایل كلیدی در برنامهریزی راهبردی تبدیل شده است. فرایند راهبرد برای پرهیز از غفلتزدگی در برابر رویدادهای شگفتانگیز راهبردی باید قادر به گشودن عرصهی نظارت و مشاهده برای دیدن رویدادهای جانبی و دادهی اولیه و فاقد ساختار میباشد كه موجب ظهور ناپایداریهای بالقوه در بازار میشود. اما این مساله به تنهایی كافی نیست. برنامهریزی دفاعی و دوری جستن از غفلتزدگی راهبردی در مواجهه با پدیدههای شگفتانگیز به ندرت موجب خلق برتری و مزیت رقابتی پایدار میشود. شركتها در محیطهای آشوبناك برای دستیابی و حفظ برتری رقابتی، نیاز به پویش محیط كسب و كار دارند تا علایم ضعیف فرصتهای اولیه را دریابند. اگر این علایم ضعیف به دست آیند، فعالیت بر روی كرانهها و حواشی میتواند منبعی از نگرش جدید و راهبردی باشد [9]. شركتها برای كسب برتری در تصمیمگیری كنشگرانه نیاز به در هم كردن اطلاعات اولیه در چشمانداز پویا دارند كه میتواند از پویایی محیط عملیاتی آنٌها بهره جوید.
درك این «ناشناختهها»، پیشنیاز برنامهریزی كسب و كار پویا است. شركتها هنگام روبرو شدن با سونامی و بهمن علایم درگیری، نیاز به توسعه و به كارگیری روشهای نظاممند برای پویش محیط پویا و بیثبات دارند. روشهای كنترل محیط و عرصهی اجرای آنها تعیین میكنند كه كدام كنترلها و علایم ضعیف باید با تمركز بیشتری در نظر گرفته شوند، كدام یك باید پالایه شوند و كدام موارد سرانجام مسیر خود را در بیانیهی چشمانداز یك سازمان پیدا خواهند كرد [11و10].
به منظور آشكار ساختن پویایی درك علامت (ضعیف)، فرایند تحلیل و تصمیمگیری، ما به تحلیل موردی میپردازیم كه مدیریت یك شركت انرژی از ابزار مختلف جهت جمعآوری و تحلیل علایم ضعیف و اثر آنها بر عملكرد كسب و كار بهره میگیرد. ساختار پالایههای اطلاعات اولیهی محیط كسب و كار با چهار فرایند گروهی مختلف و پویایی پالایش كردن در هر گروه آزمایش میشود.
ما در این تحقیق از عبارت «علامت ضعیف» آن گونه كه گوده [12] به تعریف آن میپردازد استفاده میكنیم: ”عامل تغییر كه به ندرت در حال حاضر قابل درك است، اما روند نیرومندی در آینده پدید میآورد“. فرایند درك محرك و پردازش آن به فرایند معنابخشی كارل ویك [13] اشاره دارد. در تجزیه و تحلیل پالایهها، ما همچنین به الگوهای ذهنی اشاره میكنیم. الگوهای ذهنی مدیریت ساختارهای دانش شناختی هستند كه در تصمیمگیری و هنگام معنابخشی به محیط مورد استفاده قرار میگیرند. این الگوهای ذهنی، اثر و تاثیری نیرومندی بر كسب و پردازش اطلاعات سازمانی دارند.
در حالی كه اهمیت علایم ضعیف به صورت گسترده مورد شناسایی قرار گرفته است (به عنوان مثال نگاه كنید به شمارهی موضوع برنامهریزی بلندمدت، آوریل 2004 [14])، فرایندهای واقعی كسب و پالایش به عنوان شكلدهندگان شناخت سازمانی در مطالعات تجربی، توجه زیادی را به خود جلب نكردهاند. پالایش كردن علامت ضعیف، فرایندی هوشمندانه است كه كنترل و تحلیل آن دشوار است زیرا طی فرایند پالایش، اطلاعات علایم ضعیف به ندرت رمزگذاری میشود. همچنین فرایند راهبردی، فرایندی است كه زمان و انرژی فراوانی طلب میكند و به آسانی در دسترس پژوهشگران خارجی قرار نمیگیرد كه خود ناشی از حساسیتهای آن است. تحقیق ما با توصیف ویژگی پالایههای علایم ضعیف و تاثیر آنٌها بر روند تصمیمگیری، به دنبال ایجاد سهمی مشخص در ادبیات معنابخشی سازمانی است. نخست آن كه، شمار محدودی تحقیق پیرامون فرایندهای پالایش علایم ضعیف در محیط زندگی واقعی وجود دارد. دوم آن كه، این تحقیق از دادهی رمزگذاری شدهی واقعی، علایم ضعیف، به عنوان اطلاعات رمزگذاریشده در فرایند چالش راهبردی بهره میگیرد. سوم آن كه، این تحقیق نگاهی گذرا و نادر بر روی پالایههای اطلاعات سازمانی فعال میافكند. چهارم آن كه، ما با كاربست این دادهی نیرومند و غنی، الگویی منسجم برای شكلدهی به شناخت سازمانی در محیطهای متغیر و بیثبات میسازیم.
2ـ معنابخشی، طرحهای كلی و پالایههای شناختی
پالایش اطلاعات به عنوان یك پدیده در ادبیات نظریهی پیچیدگی، نظریهی معنابخشی و نظریهی تصمیمگیری راهبردی ذكر شدهاند [15و13و10]. با این وجود، به نظر نمیرسد كه تحلیلی جامع از سازوكارها و فرایندهای پالایش وجود داشته باشد كه در فرایندهای پیشبینی و چشماندازسازی سازمانهای عامل در محیطهای ناپایدار فعال هستند..
هنگامی كه ما سازمانی را در نظام ناپایدار بازار در نظر میگیریم، معنابخشی، نیازمند كسب اطلاعات پیرامون پیشنیازهای پالایش اطلاعات است [15]. فرایند معنابخشی، الگویی ذهنی ـ اجتماعی در خصوص محیط كسب و كار به وجود میآورد كه آن را ادارك سازمانی مینامیم. همچنین فرایند ایجاد راهبرد در یك سازمان، به توصیف اهداف، روشها و فرایندهایی میپردازد كه اثری عمیق بر قابلیت سازگاری و تعادل آن خواهند داشت.
سازمان فعال در محیط پیچیده و پیشبینیناپذیر باید انعطافپذیر و سازگار باشد و به منظور سازگارسازی نیاز به پویش و پالایهی مجموعهی اطلاعات پیچیده و اغلب مناقشهآمیز دارد. ماهیت این تعامل اجباری انتخاب داده و علایم از محیط فعالیت، شناسایی الگوها و قوانین، و فشردهسازی اطلاعات در الگوهای داخلی است كه بازتابش پیچیدگی محیط خارجی هستند. ادبیات سامانههای سازگاریپذیر پیچیدهی این الگوها را طرحهای كلی مینامند [17و16و13]. با توجه به آن كه سازمانها، اعمال و اقدامات خود را بر روی طرحهای كلی پایهگذاری میكنند، ساختارهای شناختی، تعیینكنندهی اقداماتی هستند كه عامل انتخاب میكند.
بنا بر نظر آندرسون، هنگامی كه سامانه بر لبهی مرز آشوبناكی و وضعیت خود ـ سازماندهی قرار دارد، از بیشترین انعطاف برخوردار بوده و قادر به تعادلیابی است [15]. سازمان به عنوان یك سامانهی اجتماعی تمایل به یافتن پایداری و ثبات دارد. طرحهای كلی باثبات موجب كاهش عدم قطعیتها و در نتیجه افزایش حس امنیت میشوند. وضعیت خود ـ سازماندهی نیاز به تزریق انرژی به سامانهی فرعی دارد. میتوان این انرژی را در محیط سازمانی به عنوان منابع یا اطلاعات در نظر گرفت. به طور اصولی، علایم خارجی، ناپایداریهای بالقوه با تغییر طرحهای كلی كنونی و ایجاد بینظمی در سازمان به سامانهی انرژی وارد میكنند. این بینظمی نیاز به فرایندی جدید معناسازی و معنابخشی دارد كه موجب خلق طرحهای كلی تفسیری مشترك و تازه میشود. این سامانه دوباره به ثبات میرسد اما با یك طرح كلی متفاوت [18و15]. در نتیجه، طرح كلی سازوكار عمدهی تعادل [17] یا كاهش ابهام در سازمان [15] است و پالایههای پویش محیطی (دیدهبانی) نقشی پایهای و اساسی در این تعادل دارند.
فرایند تغییر طرحهای كلی، در فرایند شخصی معنابخشی رخ میدهد یعنی جایی كه سازمان یا گروه در حال معناسازی برای عملیاتهای خویش است. معنابخشی به مثابه فرایندی شناختی، شامل فرایندهای ذهنی آشكار و پنهان و ضمنی همچون پویش، قالببندی، تعبیر، تفسیر و ساخت مفهوم موقعیت موجود است. نتیجهی این فرایند الگوی ذهنی مشترك یا مجموعهای از الگوهای ذهنی متفاوت در یك سازمان است. معنابخشی به عنوان فرایندی پیش از تصمیمگیری، نقشی مهم در قالببندی حوزهی تصمیمهای آتی برعهده دارد [19]. اگر سازمان یك سامانهی معنادار باشد [18]، آنگاه معنابخشی عاملی كلیدی برای درك انعطافپذیری یا قابلیت تعادلیابی سازمان است.
علایم ضعیف، اطلاعات فاقد ساختاری هستند كه تعریف اثرات و پیامدهای آن بر سازمان در مراحل نخستین بسیار دشوار است. علایم ضعیف، بازتابش ناپایداریها بالقوه و در حقیقت همان چیزی است كه سازمان پیش از این تعبیر نكرده است. درك الگوهای ذهنی كنونی به یك سازمان كمك میكند تا فرایند كسب علایم ضعیف را در درون خود كنترل كند [18]. علامت ضعیف دریافت شده، برای اثربخشی بر رفتار یا راهبرد سازمان باید به تغییر الگو (های) ذهنی تاثیرگذار در سازمان بپردازد. چالش انعطافپذیری در این فرایند یادگیری آن است كه الگوهای ذهنی بنا بر سرشت خود پایدار و با ثبات هستند. محیط عملیاتی پیچیده، ناهمخوانی ایجاد میكند و مدیریت باید قادر به كاهش این پیچیدگی و حذف هرگونه محركی باشد كه برای الگوهای ذهنی كنونی نیست.
3ـ تصمیمگیری راهبردی و پالایهها
ایگور آنسوف، از پیشگامان بررسی اثر پیچیدگی محیط عملیاتی بر سازمانها است. او مطالعهی رفتار راهبردی سازمانها در محیطهای پیچیده را آغاز كرد و از این راه به علل شكست برنامهریزی بلندمدت در یك محیط پویا پی برد. آنسوف ساختاری كامل برای تشریح و توصیف تمام فرایند برنامهریزی راهبردی و كارراهههای یافتن تعریفهای مناسبتر برای مدیران درگیر با ناپایداری و پیچیدگی در سازمانها و محیطهای كسب و كار پدید آورد [10]. براساس دیدگاه آنسوف، رفتار راهبردی، به مفهوم فرایند تعامل با محیط است. هدف اصلی راهبرد [4.p.xvi]، مكانیابی و مرتبط ساختن شركت به محیط، همراه با فرایند شكلهای داخلی متغیر و پویایی سازمان [10] به عنوان پاسخ بلادرنگ به آن تغییر است [4].
نكتهی كلیدی ساخت رفتارگذار آنسوف، برسازگاری با محیط استوار است. یك پاسخ كارآمد و راهبردیگذار [4] نیاز به ادراك روشن و واضح تغییرات، دورنماها و تهدیدها در محیط بنگاه دارد. این ادراك واضح و روشن برای كمینهسازی تاخیر در پاسخگویی به فرصتها و تهدیدهای عمدهی جدید ضروری است. هنگامی كه محیط پیچیده میشود، سازمان ناچار از آغاز پاسخدهی در مرحلهی ابتداییتری از دانش است [10]. در این حالت زمان موجود و در دسترس برای واكنش كوتاهتر میشود و همزمان، سازمان پیچیدهتر شده و پاسخ كارآمد نیاز به زمان بیشتری دارد. برای پاسخگویی به این پیشنیازها، سازمان باید هر چه زودتر به شناسایی علایم ضعیف تغییر (فرصتها یا تهدیدها) بپردازد و به طور پیوسته به پویش محیط بپردازد [10]. كیفیت این روشهای پویش و تحلیل، موجب محدودسازی ظرفیت سازمان در كاربست انواع درست رفتارهای راهبردی میشود. تمام سامانههای پویش ـ خودآگاه یا ناخودآگاه ـ انواعی از پالایهها را به همراه دارند [10]. پالایهها، الگوهای عملیاتی و ذهنی آنسوف هستند كه در ارزیابی علایم ضعیف در یك سازمان به كار میروند.