نویسنده : آیت اللَّه حسین نورى
بازدید : 200
موضوع بحث ما تحلیل شخصیت على (ع) در نهج البلاغه است. یعنى مىخواهیم از نهج البلاغه، شخصیت والاى حضرت على (ع) را بدست بیاوریم. مقدمة مسئلهاى را عرض مىكنم تا موضوع بحث روشنتر شود. مىدانیم كه هر صاحب قلم و نویسنده و شاعرى در كتاب خودش منعكس است. و آن كتاب، انعكاسى است از افكار و روحیات و طرز تفكر و اخلاق مولف. مثلا جلوههاى شخصیت فردوسى، طرز فكر و روح حماسى فردوسى، در كتاب شاهنامه، كاملا مشخص است. روح نصیحت گویى، پند و اندرز گویى سعدى در بوستان و گلستان كاملا منعكس است.
روح عرفانى و تمثیل گرایى ملاى رومى در كتاب مثنوى كاملا نمودار است. روح بزم آرائى نظامى در خمسهاش كاملا مشخّص است.
البته تفاوت كتاب شاعران و نویسندگان مختلف با نهج البلاغه از زمین تا آسمان است. براى این كه مولوى یا سعدى یا فردوسى یا نظامى و امثال اینها كسانى بودهاند كه بیشتر سخنانشان به تناسب زمان حیاتشان بوده و فراتر از آن نمىرفته است اما نهج البلاغه این چنین نیست و به دوره خاصّى محدود نمىشود، بلكه هر روز بر تجلى نهج البلاغه كه تجلى گاه حضرت على (ع) است، افزونتر مىشود.
شد مبدل آب این جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
نكته دیگر آنكه غالب سخنوران و شاعران یك بعدى سخن گفتهاند:
درخشش فردوسى در رزم، نظامى در بزم، مولوى در تمثیل و عرفان و روح كار سعدى در نصیحت است، و با صرفنظر از این بعد، در ابعاد دیگر عاجزند و سست.
امّا عجیب است كه در كلمات حضرت على (ع) در هر بعدى، در توحید و مباحث الهى، مباحث فلسفى، جنگ و جهاد، فرماندهى، زمامدارى، زهد و عبادت، و هر موضوعى كه على (ع) سخن بگوید، سخن او در نهایت كمال است. آرى كتاب نهج البلاغه همچون شخصیت على (ع) چند بعدى است.
پس اولین نكتهاى كه در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد، این است كه بدانیم نهج البلاغه داراى چندین بعد و هر بعد هم بینهایت كامل و در حد اعلاى كمال است.
1- فصاحت و بلاغت على (ع) در نهج البلاغه
اولین دیدگاهى كه باید از آن به نهج البلاغه نگریست به عقیده بنده فصاحت و بلاغت على ابن ابى طالب (ع) است. چون در تمام كلمات و سطور و صفحات این كتاب، فصاحت و بلاغت، شیوائى الفاظ و حلاوت و جذابیتى مىبینیم كه بعد از كلام خدا و پیغمبر خدا هیچ كلامى را پیدا نمىكنیم كه این اندازه جذاب و با حلاوت، و در عین حال لطیف باشد. روى همین جهت، اولین فصل بحث بایستى فصل فصاحت و بلاغت باشد.
براى نمونه شاهدى از یكى از شارحان نهج البلاغه به نام ابن ابى الحدید كه خود از علماى اهل تسنن است و شرحى در 20 جلد نوشته و عمرى را با این كتاب سر و كار داشته، و به گفته خودش 50 سال در نهج البلاغه كار كرده، بیاوریم.
ابن ابى الحدید در جلد 11 شرح نهج البلاغه در شرح خطبه 212 مىگوید: حضرت على (ع) بعد از این كه آیات: أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ سوره 102 قرآن را تلاوت فرمود، خطبه بسیار غرایى در زمینه عبرت آموزى بیان فرمود.
و اضافه مىكند: كسى كه مىخواهد به وعظ و نصیحت و بیم دادن و هراسان ساختن، به قصد بیدارى و تنبیه بپردازد، كسى كه مىخواهد دلهاى سنگین را به لرزه در بیاورد و چهره واقعى دنیا را نشان بدهد، مىباید كه در این خطبه دقت كند و به پیروى از چنین
خطبه فصیح و شیوایى سخن بگوید. هر كس كه در این فصل از نهج البلاغه دقت كند، در مىیابد و مىپذیرد كه معاویه، درست مىگوید كه: «كسى جز على راه فصاحت را براى قریش ایجاد و هموار نكرد. اگر تمام فصحاى عرب در یك مجلس فراهم آیند و این خطبه، خوانده شود، جاى آن دارد كه همگى به سجده بیفتند».
باز ابن ابى الحدید مىگوید: و این همان است كه بر گروهى از شعرا به هنگام شنیدن اشعار على ابن رقا، یكى از شعراى معروف، گذشت، هنگامى كه اشعار على ابن رقا را بر عدهاى از ادبا خواندند تمام شعرا به سجده در افتادند. از آنها پرسیده شد كه: چرا سجده كردید گفتند: چنانكه در قرآن مواردى هست كه وقتى افرادى قرآن را مىخوانند یا كلمات قرآن را مىشنوند، به سجده مىافتند، در نهج البلاغه و اشعار شعرا هم جاهایى هست كه وقتى افراد فصیح، فصاحت شناس، بلاغت شناس، به آنجا مىرسند، باید به سجده بیفتند.»، بعد اضافه میكند كه: «من در شگفتى و اعجاب فراوان فرو مىروم از این كه مردى وقتى در كشاكش نبرد، خطابههایى ایراد مىكند كه كلماتش متناسب با طبیعت شیران و پلنگان است، در عین حال، هنگامى كه لب به موعظه و اندرز مىگشاید، كلماتش نمایانگر طبیعتى چون طبیعت زهاد است. راستى شگفت آور است كه على ابن ابى طالب (ع) گاهى به صورت قهرمانان بزرگ تاریخ درمىآید، گاهى در جلوه سقراط، فیلسوف یونانى و گاهى با صفات مسیح بن مریم جلوه مىكند». و بالاخره مىگوید: «به تمام مقدسات عالم سوگند یاد میكنم كه من 5 سال است كه مرتب این خطبه را خواندهام و تا كنون بیش از هزار مرتبه این خطبه را خواندهام و در تمام این سالهاى طولانى و در هر بار خواندن، اثر تازهاى از تاثر و خوف در روح و لرزه جدیدى در قلب و اعضایم ایجاد كرده است. هر بار و هر زمان كه در مضمون این خطبه دقت كردهام، حالات و اوضاع دستهاى از نزدیكان و بستگان خودم را مجسم دیدهام.
مورد دیگر: ابن ابى الحدید در شرح خطبه 108 مىگوید: افراد دقیق و باریك بین باید به جلال و عظمت كلمات این خطبه كه رعب و مهابتى خاص در دل انسان ایجاد میكند، به دقت بنگرند تا تاثیر كلام شیوا و بلیغ را احساس كنند. و براستى پسر ابو طالب چقدر خدا را یارى كرد و به اسلام خدمت نمود گاهى با دست و شمشیرش، گاهى با زبان و منطقش و گاهى با قلب و فكرش و اگر از جهاد و جنگ سخن به میان آید على ابن ابى طالب سید المجاهدین و المحاربین است. اگر از وعظ و تذكیر سخن بگویم او ابلغ الواعظین و المذكرین است، اگر از خطبه و تفسیر سخن به میان بیاید او رئیس الفقها و المفسرین است و اگر از توحید سخن بگوییم، او امام اهل عدل و موحدین است.
لیس على اللَّه بمستنكر
ان یجمع العالم فى واحد
آرى از خداوند شگفت نیست كه جهانى را در وجود یك فرد، این چنین جمع كند.
2- دیدگاههاى فلسفى على (ع) در نهج البلاغه
دومین جهت بررسى در نهج البلاغه، بعد تعقلى و فلسفى است. آنجا كه سخن على (ع) در نهج البلاغه اوج مىگیرد، عرصه خداشناسى است. امام (ع) گاهى در باره موجودى مثل: مورچه، خفاش، ملخ و طاوس و یا موجودات خاصى سخن بمیان مىآورد، اما گاهى كه اوج مىگیرد، در باره این كه خدا اول است، آخر است، ظاهر است، باطن است، مطلق است، بسیط است، بىنهایت است، كلام را به كمال مىرساند.
ابن ابى الحدید مىگوید: «قبل از اسلام، عربها اگر سخن مىگفتند در باره شراب، شتر، جنگ و این چیزها بود. براى آنان ملائكه و آسمان، خدا و الهیات، بحثهاى تعقلى و فلسفى، اصلا مطرح نبود. على (ع) اولین كسى است كه در حكمت الهى در بحثهاى فلسفى، اوج سخن را تا به این حد رسانده است». و این یكى از فصلهاى بسیار بسیار مهم در نهج البلاغه است. ببینید، براى نمونه در خطبه 28 مىفرماید: «سبق الاوقات كونه...» این تنها چند جمله است و همین چند جمله را شارحان نهج البلاغه هر یك بنحوى تفسیر كردهاند. ابن میثم بحرانى، طورى معنا كرده، ملا صدرا را طور دیگرى بیان كرده، ابن ابى الحدید نوعى بیان و تفسیر كرده، خویى طورى بیان كرده، محمد جواد مغنیه طور دیگر. این چند جمله به اندازهاى در بحث خداشناسى و حكمت الهى كامل و جالب است كه این همه آراء گوناگون را در خود جمع كرده است و این، نمونهاى از كلمات امام (ع) است.
3- حكومت على (ع) در نهج البلاغه
یكى از فصلهاى مهم نهج البلاغه حكومت مىباشد. در این كتاب على (ع) خطوط كلى حكومت اسلامى را به وضوح ترسیم مىنماید. توجه باین موضوع در زمان
حاضر كه انقلابى به وضوح پیوسته و مردم قهرمان ایران قیام كردند، نهضت كردند، انقلابى بوجود آوردند تا حكومتى بوجود بیاورند كه آن حكومت، انعكاسى از حكومت حضرت على (ع) باشد، بسیار مهم است و بر ما لازم است كه برنامه حكومتى حضرت على (ع) را از نهج البلاغه بدست بیاوریم و مطالعه كنیم. در اینجا براى نمونه، نكاتى را یادآور مىشویم: اولا على (ع) علاقه شدید و تلاش پیگیرى براى تاسیس و استقرار حكومت اسلامى داشت. جنگ جمل، صفین و نهروان، درهم كوبیدن ناكثین، قاسطین و مارقین، همه براى این بود كه على (ع) مىخواست موانعى را كه بر سر راه تاسیس این حكومت بود، از بین بردارد. در این باره در نامه 62 مىفرماید: «قسم به خدا اگر در راه تاسیس حكومت اسلامى، من تنها باشم و تمام دشمنان من، صحنه زمین را پر كنند، من نمىترسم و احساس وحشت و هراس نمىكنم. این تلاش پیگیر من، این جنگ و درگیرى و كشاكش و نبرد با قاسطین، فاسقین و ناكثین، براى این است كه مىترسم كه امر به دست نادانان و بدكاران بیفتد». آنها چه كار مىكنند «مال خداوند را مالى كه خداوند براى رفاه همه مردم قرار داده است آن را به دست بگردانند، براى خودشان سرمایه قرار بدهند و بندگان خود را به زنجیر استكبار و استثمار بكشند و با صالحین و افراد شایسته به ستیز و مخالفت برخیزند و مارقین براى خود حزب و گروه درست كنند. اما براى پیشگیرى از این جریان من تا آنجا حاضرم كه تنها در برابر تمام دشمنان اگر چه صفحه روزگار را هم پر كنند بایستم و بجنگم.» بنا بر این هدف على (ع) در این جنگها و جهادها تاسیس حكومت اسلامى بود و امروز هم باید حكومت ما انعكاسى از آن باشد.
در اینجا گوشههایى از برنامه حضرت على (ع) را فهرستوار عرض مىكنم.
الف- قاطعیت در مبارزه با ظلم:
در مبارزه با ظلم و ظالمان و یارى مظلومان، بسیار قاطع است و عبارتهاى عجیبى دارد: «كالجبل لا تحرّكه العواصف...» مىگوید من در اجراى عدالت، مانند كوهى كه بادهاى شكننده و تند نمىتواند آن را از جا بجنباند، ایستادهام. ذلیل و مظلوم در نزد من، عزیز و ارجمند است تا آن گاه كه حق او را از ظالم بستانم و ظالم قوى و ستمكار در نزد من، ذلیل و ناتوان است تا وقتى كه حق را از او بگیرم.
در خطبه 4 مىفرمایند: الیوم انطق لكم العجماء ذات البیان.
امروز براى شما زبانهاى بسته را گویا مىكنم.
قبل از حكومت حضرت على (ع)، اختناق و خفقان، بسیارى از زبانها را بسته بود و مردم جرات نفس كشیدن و اظهار واقعیت و حقیقت را نداشتند. اولین كار على ابن ابى طالب این است كه مىگوید من زبان افرادى را كه گنگ و لال بودند، امروز در پرتو حریّت عدالت و حكومت خود باز مىكنم تا مشكلات و دردهایشان را بدون ترس و واهمه بیان كنند.
ب- سختگیرى و دقت بسیار در اجراى عدالت:
على (ع) در خطبه 15 نهج البلاغه مىفرماید: و اللَّه لو وجدته قد تزوّج به النّساء و ملك به الاماء لرددته، فانّ فى العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق.
قسم به خدا اگر قبل از من كسانى سوء استفاده كردند و بیت المال را بردند و با آن ازدواج كردند و مهریه زنهاى خود قرار دادند، یا به آن وسیله كنیزانى خریدند آن را از ایشان باز پس مىگیرم و به بیت المال برمیگردانم، زیرا كه وسعت و فراخنایى در عدالت است و كسى كه از عدل به تنگ آید، بداند كه در جور و ظلم در تنگناى بیشترى قرار خواهد گرفت... عدهاى به على (ع) گفتند: به كسانى كه روساى قبیله هستند و قدرت بیشترى دارند سهم بیشترى بده و باین وسیله پایه و اساس حكومت خود را تحكیم كن، حضرت مىفرماید: به من پیشنهاد مىكنید به واسطه جور و ظلم بر ملت و بر ضعفا، پایه حكومتم را تقویت كنم، براى خودم یار و یاور و پشتیبان فراهم سازم. قسم به خدا این كار را نخواهم كرد تا هنگامى كه شب و روز در آمد و رفت است، تا هنگامى كه ستارهاى در آسمان به دنبال ستارهاى حركت میكند بالاخره در كلمات قصار، شماره 107 مىفرماید: لا یقیم أمر اللَّه سبحانه الّا من لا یصانع، و لا یضارع و لا یتّبع المطامع. بدانید فرمان پروردگار را كسى كه سازشكار باشد و كسى كه در برابر ظالمان تواضع كند و كسى كه در پى طمعها و آرزوها برود اجرا نمىكند.
ج- احتراز شدید از ظلم:
و اللَّه لان ابیت على حسك السّعدان مسهّدا و اجرّ فى الاغلال مصفّدا، احبّ الىّ من ان القى اللَّه و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد، و غاصبا لشیء من الحطام قسم به خداوند كه اگر شب را بیدار به روى خار سعدان- كه خارى است نوك تیز- بگذرانم و مرا در غل بسته و بر زمین بكشند، پیش من محبوبتر است از این كه فردا در روز قیامت، خدا و پیغمبر خدا را ملاقات كنم در حالى كه به یكى از بندگان، ظلم كرده باشم و چیزى را به عنوان غصب از كسى گرفته باشم.
و بعد در باره عقیل مىفرماید: برادر من آمد و توقعش این بود كه مقدارى از بیت المال را به او بدهم، آهن را داغ كردم، به دستش نزدیك كردم، فریادى زد گفتم تو از آهنى كه انسانى داغ كرده، ناراحت مىشوى و اظهار ناراحتى میكنى و لیكن از من مىخواهى كه در لهیب آتش جهنم در افتم و در آخرش مىفرماید: سوگند به خدا اگر هفت اقلیم زمین را با آنچه كه زیر آسمانهاست به من بدهند تا به ستم از مورچهاى كه پوست جوى را به لانهاش مىبرد، بگیرم، حاضر نیستم این كار را بكنم.
د- جلوگیرى از تملق و چاپلوسى:
حضرت على (ع) در بسیارى از موارد در نهج البلاغه تاكید مىفرماید كه چاپلوسى نكنید، سخنانتان با من با تملق و چاپلوسى توأم نباشد. یك بار هنگامى كه امام خطبه مىخواندند شخصى بلند شد و از حضرت تمجید و ستایش كرد. فرمود: بدان كه بدترین حالات زمامداران آن است كه این طور فكر كنند، از تملق خوششان بیاید، از چاپلوسى و ستایش بیجا خوششان بیاید، با من آن طور كه با جباران صحبت مىكنند صحبت نكنید، در برابر من تملق نگوئید و فكر نكنید كه اگر حق را بگویید بر من سنگین است، نه، من در برابر شنیدن حق و انتقاد بجا آمدهام، كسى كه از شنیدن حق و حقیقت ناراحت مىشود، عمل كردن به حق براى او سنگینتر خواهد بود. وقتى دیگر، شخصى به حضور امام (ع) آمد و شروع كرد به تعریف كردن از آن حضرت، طبعش این بود كه منصب و مقام یا چیزى از بیت المال بگیرد. حضرت در جوابش گفتند: انا دون ما تقول و فوق ما فی نفسك.
من از گفتار تو پایینترم ولى از آن خیال خامى كه در دل تست بالاترم.
4- سادگى و دورى از تشریفات:
از جلوههاى دیگر حكومت على (ع) احتراز از تشریفات بود. رجال حكومت باید بسادگى رفتار كنند. او هنگامى كه به شام مىرفت، دهاقین انبار (كه از شهرهاى مرزى ایران آن روز بود) شنیدند كه على (ع) خلیفه وقت از آنجا عبور میكند، براى استقبال او آمدند و در كنار راه صف كشیدند حضرت على (ع) وقتى آنها را دید، فرمود: این چه وضعى است گفتند در گذشته رسم ما این بود كه براى امرا و زمامداران به این ترتیب، تجلیل مىكردیم، به استقبال مىرفتیم و در كنار خیابانها صف مىكشیدیم و ساعتها مىایستادیم فرمودند: چه خطاست كه خود را به این كار ملزم كنید. اگر عدهاى خواستند با رضا و رغبت این كار را انجام دهند، مطلبى است ولى ملزم كردن مردم به این كار، ذلت و عبودیت را در افراد تمركز مىدهد و تحكیم میكند.
5- مسأله فقر از دیدگاه على (ع) در نهج البلاغه
داشتن زندگى ساده و مساوات با فقرا فصل دیگر از سخن ماست و كلمات بسیار زیادى در نهج البلاغه در این باب آمده است، بخصوص آنچه در مذمت از فقر آمده است. اسلام مبانى اقتصادى خود را طورى تنظیم كرده كه اگر پیاده شود از فقر، نام و نشانى در جامعه باقى نمىماند، اما اگر روزى در جامعه به واسطه پیاده نشدن مبانى اقتصادى اسلامى، فقیرى وجود داشته باشد باید زمامدار وقت، زندگى بسیار ساده و هماهنگ با فقرا داشته باشد. قسمتى از نهج البلاغه پیرامون همین موضوع است و اگر وقت اجازه مىداد در این مورد و هم در باب شیرینى شهادت در كام على (ع) و استقبال آن حضرت از مرگ در راه خدا سخن مىگفتم. اما به علت كمى وقت، بحث این مسائل را به فرصت دیگرى موكول مىكنیم.
من اللَّه التوفیق و علیه التكلان طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی