مقاله ها
بازدید : 178
مبانى تحول‏پذیرى فقه در گفت‏وگو با آیت الله سبحانى اشاره براى كسانیكه با مباحث دینى از قدیم الایام مانوسند، استاد جعفرسبحانى نامى آشنا است كه سالها اشتغال به تدریس و تحقیق همراه بابهره‏گیرى از قدرت درك و خلاقیت، از ایشان شخصیتى صاحب نظر درمسائل گونه‏گون دینى ساخته است. ایشان تمامى همت و سرمایه خود رادر راه حراست از كیان معنوى جامعه اسلامى بكار گرفته و از هیچ كوششى‏در این راه دریغ نورزیده است. تربیت صدها شاگرد و دهها جلد كتاب ورساله خود گواهى صادق بر این پویایى و تلاش نستوهانه است. در این‏شماره فرصتى دست داد تا به محضر ایشان برسیم و سؤالاتى را در باب‏مبانى معرفتى و بعضى شبهات در زمینه فقه با ایشان در میان بگذاریم.در اینجا ضمن سپاس از ایشان، توجه خوانندگان فرهیخته را به ماحصل‏این گفت‏وگو جلب مى‏كنیم. - ضمن تشكر از این كه وقت‏خود را در اختیار ماقرار دادید، براى شروع بحث لطفا بفرمایید پیشفرضهاى‏فكرى، معرفت‏شناختى، هستى‏شناختى و انسان‏شناختى فقیه‏چه نقشى در استنباط احكام شرعى دارند؟ آیت‏الله سبحانى: هیچ فقیهى نمى‏تواند بدون یكسرى‏پیشفرضهاى مسلم، حكمى را استنباط كند، زیرا فقیه یك‏انسان مجزایى نیست كه بدون سوابق زندگى با پدر و مادر ومحیط آموزشى و تماس با اجتماع بتواند حكم الهى را ازكتاب و سنت استنباط كند. نه تنها ذهن فقیه خالى از پیشفرض نیست‏بلكه‏ریاضیدان، فیزیكدان و شیمیدان با یك رشته پیشفرضهاى‏مسلم دست‏به كشف قوانین مى‏زنند. بنابراین باید در این‏سؤال قیدى را افزود و آن اینكه پیشفرضها بر دو نوعند:1- پیشفرض مشترك كه نوع دانشمندان با چنین افكارى‏دست‏به تحقیق مى‏زنند و مثلا فقیه با یك رشته قواعدادبى، لغوى و اصول مسلم، استنباط مى‏كند كه آنها نزد همه‏معتبرند. همچنین ریاضیدان با پذیرفتن جدول ضرب‏فیثاغورث یا شیمیدان با پذیرفتن جدول تناوبى عناصرمندلیف دست‏به تحقیق مى‏زنند. بنابراین هیچ محققى بدون این نوع پیشفرضهاى مسلم‏نمى‏تواند دست‏به تحقیق بزند. پس این نوع پیشفرضهامورد بحث نیست. نكته‏اى كه در مورد فقیه مى‏توان مطرح‏كرد اینكه محیطى كه وى در آن پرورش یافته مى‏تواند دربرخى از افكارش اثر بگذارد. در اینجا نمونه‏هایى رامى‏آوریم: 1- فقهایى كه در نقطه‏اى زندگى مى‏كنند كه آب لوله‏كشى‏در آنجا كم و یا نایاب باشد و مردم از آب قلیل بهره‏مى‏گیرند، به خاطر مشكلات موجود، تمایل به عدم انفعال‏آب قلیل از ملاقات متنجس دارند، در حالى كه فقیهانى كه‏در شهرهاى بزرگ و بهره‏مند از نعمت آب لوله‏كشى زندگى‏مى‏كنند و آب قلیل براى آنها مطرح نیست، چه بسا با دیدن‏یك یا دو روایت، فتوا به انفعال آب قلیل بر اثر ملاقات بامتنجس دهند و دلیل مخالف هم چندان مورد نظر آنان قرارنگیرد. نتیجه این كه گرفتاریهاى فقیه گاهى سبب چاره‏جویى‏است. نظیر این قضیه را در مورد مسائل حج نیز مشاهده‏مى‏كنیم: فقیهى كه از شرایط سخت‏برگزارى مراسم حج آگاه‏است و از نزدیك مسائل را مشاهده كرده، غالبا احتیاطات اوكم است، برخلاف فقیهى كه از دور شاهد ماجراست واحتیاطات او در حج فراوان است. از قدیم‏الایام گفته‏انداحتیاج مادر اختراعات است. مسائل مربوط به بیمه وفروش امتیاز و شركتهاى نوظهور یا مسائل مربوط به پیوندعضو كه مورد نیاز جامعه كنونى است، فقیه را بیشتر به فكروادار كرده و حكم مسئله را استنباط مى‏كند، درحالى كه فقیه‏دیروز به خاطر بى‏نیازى از پاسخگویى به این مسائل چندان‏در فكر جواب برنمى‏آمد و غالبا آنها را مردود و غیرصحیح‏تلقى مى‏كرد. البته این نوع زمینه‏هاى نیاز و گرفتاریهاى مختلف،درصد كمى از مسائل فقهى را تشكیل مى‏دهد. در مسائل‏دیگر، این نوع پیشفرضها یا نیازهاى مورد ابتلا وجود نداردكه باعث اختلاف در فتوا شود. مثلا احكام مبطلات روزه ونماز هیچگاه تغییر نمى‏كند. از این بیان روشن مى‏گردد چیزهایى كه اصولا به‏استنباط فقیه ارتباطى ندارد، بود و نبود آنها در استنباط مؤثرنیست مانند مسائل مربوط به معرفت‏شناسى كه در فلسفه‏اسلامى و در مبحث وجود ذهنى و یا در جاهاى دیگر از آن‏بحث مى‏شود. همچنین است مسائل هستى‏شناسى كه آیااصالت از آن وجود است‏یا ماهیت و مسائل مربوط به‏انسان‏شناسى، و شناخت غرایز و رو حیات كه در افكار یك‏دانشمند اخلاقى اثر مى‏گذارند نه در طرز فكر فقیه. خلاصه‏باید فقه را شناخت و مبادى آن را تعیین كرد و در این‏صورت خواهیم دید كه این نوع معلومات در استنباط مؤثرنیست. غالبا آنچه كه در فقه مؤثر است نیاز و عدم نیاز است‏كه در صورت نخست فقیه را به چاره‏سازى وادار مى‏كند. امااین كه در نجوم، زمین محورى باشیم یا خورشید محورى،هیئت‏بطلمیوسى را بپذیریم یا كپرنیكى، هیچكدام از اینها،تاثیرى در استنباط احكام فقهى ندارد. بى‏پایه‏تر اینكه‏بگوییم تحول در یكى از علوم ریاضى و فیزیك باعث‏تحول در علوم اعتبارى مثل فقه مى‏شود. مثلا شناخت فاصله دو ستاره به صورت صحیح‏تر سبب‏نمى‏شود كه قواعد ادبى متزلزل شود. اصولا تاثیر یك علم‏در علم دیگر بدون رابطه امكان‏پذیر نیست و میان علوم‏تكوینى و اعتبارى رابطه تاثیرآفرین وجود ندارد. لذا ادبیات‏فارسى و عربى و چینى و رومى بر مبناى قواعد و پیشینه‏خود، محكم و استوارند در حالى كه در علم نجوم، انقلاب‏كوپرنیكى رخ داد و نظریه بطلمیوسى را بى‏اعتبار ساخت. اینكه یادآور شدیم كه غالب فقهاء از ابتلاء تاثیرپذیرنداختصاص به فقیه ندارد بلكه نوع بشر و نوع دانشمندان برهمین طریقند. صدسال قبل، كوچكترین گامى در معالجه‏سرطان برداشته نشده بود چون نادر بود، اما اكنون كه شیوع‏پیدا كرده دانشمندان به خاطر وجود نیاز به تكاپو واداشته‏شده‏اند تا به داروى آن دست‏یابند. سابقا همه مردم ازانرژیهاى رایج‏بهره مى‏گرفتند ولى اكنون مى‏دانند كه درآینده با كمبود انرژى فسیلى مواجه خواهد شد، این مسئله‏سبب و انگیزه شده است كه بشر در فكر جایگزین ساختن‏انرژى خورشیدى و اتمى باشد. از این نكته نتیجه مى‏گیریم كه پیشفرضها دو نوعند:1- پیشفرضهاى عمومى كه در ذهن تمامى دانشمندان وجوددارد. 2- پیشفرضهاى خصوصى و خاص مانند محیط زندگى‏فقیه كه مى‏تواند در كیفیت استنباط مؤثر باشد ولى بسیارنادر است. به هر حال ابتلاء و نیاز فقیه به یكسرى مسائل سبب‏مى‏شود تا فقیه تلاش بیشترى كند و راه‏حلى براى آنها ازكتاب و سنت پیدا كند، درحالى كه فقهاى پیشین به خاطرعدم ابتلاء، این تلاشها را انجام نداده‏اند. - فقه در امر تشخیص و تحدید موضوع داراى چه‏نقش جایگاهى است؟ آیت‏الله سبحانى: موضوعات در فقه اسلامى بر دونوعند: گاهى خود فقه موضوع را تحدید و روشن كرده است‏مانند این كه آب كر انفعال‏پذیر نیست و همچنین است، حدروزه كه در لغت عرب به معناى مطلق امساك است و اسلام‏آن را از طلوع فجر تا غروب آفتاب محدود كرده است ومانند آن دو است مطاف كه خود شارع مشخص كرده است. نوع دیگر موضوعاتى‏اند كه حكم را روى عنوان كلى‏قرارداده و تشخیص مصداق و موضوع را بر عهده عرف‏نهاده است مانند سجده بر زمین كه هر چیزى كه عرف آن رازمین مى‏داند تحت عنوان زمین قرار مى‏گیرد، یا فقه درمبحث نجاسات، بول و خون را نجس شمرده است ولى‏تشخیص مصادیق آنها بر عهده عرف است. بنابراین آنجا كه‏خود فقه تمام خصوصیات موضوع را تحدید كرده، فقیه وعرف در نظر تحدید شارع، یكسانند، ولى آنجا كه حكم راروى كلى موضوع قرار داده، تشخیص مصادیق آن برعهده‏عرف نهاده شده است و در آنجا فقیه تابع عرف مى‏باشد. - در اینجا مى‏رسیم به سؤالى كه براى خیلى‏ها ممكن‏است مطرح باشد و آن اینكه با توجه به قرائات و تهافتات آراء،حدود آزادى راى فقیه تا كجاست؟ آیا راى فقیه مى‏تواند حریم‏ضرورى دین یا ضرورى فقه را مخدوش كند؟ آیت‏الله سبحانى: كار فقیه، حكم‏سازى نیست. كار فقیه‏كشف حكم الهى از كتاب و سنت است. ما باید بین مخترع‏و كاشف فرق بگذاریم. مخترع از خود مایه مى‏گذارد و غیرموجود را موجود مى‏كند در حالى كه كاشف چیزى را كه‏قبلا وجود داشته، اما روى آن پرده افتاده بوده، كشف و ظاهرمى‏كند. كار نیوتن كشف یك حقیقت واقعى بود كه بشر از آن‏آگاه نبود; یعنى كشف قانون جاذبه كه دو جسم بر همدیگربه نسبت مجذور فاصله نیرو وارد مى‏كنند. در حالى كه كاربرادران رایت تحقق بخشیدن به ماشینى بود كه هیچ نوع‏سابقه‏اى نداشت و آنها ضمن الگوبردارى از طبیعت‏به‏ضمیمه یكسرى قوانین فیزیكى توانستند چیز جدیدى به‏نام هواپیما را به وجود آورند. البته هر چیز تازه‏اى نیازمنداستمداد از دانشهاى پیشین و الگوپذیرى از آنها است. كارفقیه از قبیل نوع اول است نه نوع دوم. بنابراین همه فقهاء،خادمان وحى بوده‏اند و كوشش مى‏كنند حكم الهى را آنطوركه ست‏بدست آورند. پیامهاى الهى كه در اختیار فقیه قرارمى‏گیرد به صورتهاى مختلفى است: 1- ضروریات دین 2- ضروریات فقه لازم است در مورد این دو اصطلاح توضیحى داده شود.مثلا نماز از ضروریات دین است. در حالى كه تعلق زكات برجو و گندم از ضروریات فقه است. چنین مسائلى كه اتفاق‏مسلمانان و آیات قطعى و روایات متواتر یا محفوف به‏قرینه وجود دارد و فقیهان جهان اسلام در طول قرنها درمورد آنها یك راى و نظر داشته‏اند، قابل كثرت قرائات‏نیست و یك قرائت‏بیشتر ندارند. اصلا نباید در آنجا به فكرتجدیدنظر افتاد. همچنین امورى كه جزء ضرورى دین و فقه‏نبوده، بلكه از مسائل نظرى‏اند و تقریبا نود درصد این‏مسائل، از ادله كافى برخوردارند، در آنها نیز طبعا زمینه‏قرائات مختلف وجود ندارد. ولى مسائلى كه از این حالات بیرون بوده و دلایل آنها ازنظر روشنى به این پایه نمى‏رسد، در این موارد اختلاف‏فقهاء مربوط به تعدد قرائت نیست‏بلكه مربوط به كشف‏قرائن از داخل و خارج است كه حكم را روشن مى‏كند.همچنین احیانا مربوط به كیفیت استظهار و فهم فقیه ازروایت است، همان گونه كه افراد در فهم یك قانون از قوانین‏مدنى یا قانون اساسى اختلاف نظر پیدا مى‏كنند و ممكن‏است كسى آن را اختلاف قرائت‏بنامد. این مطلب بدین معنانیست كه نوع فقه ما تزلزل دارد. زیرا قسمت اعظم فقه در سه‏بخش نخست‏خلاصه مى‏شود و خصوصا در بخش سوم.آرى قسمى از مسائل نیز به صورت قسم چهارمند كه مایه وزمینه اختلاف فتوا است. البته غالبا لب فتاوا یكى است‏ولى یك فقیه كم‏جرات، زیاد احتیاط مى‏كند و دیگرى كه‏جرات بیشترى دارد احتیاط كمتر. آنچه امروز بر سر زبانها افتاده كه فقه اسلامى قرائات‏مختلفى دارد سخن شخص ناآگاه از فقه است كه نه فقه راشناخته و نه از مبانى آن آگاه است. تیم كه بفرمایید حكم و حد ثابت و متغیر درفقه كدام است؟ آیت‏الله سبحانى: از زمانهاى دیرینه احكام اسلام را بر دونوع تقسیم كرده‏اند: 1- احكام و قوانین، كه كوچكترین تغییرى از نظر حكم‏الهى پیدا نمى‏كنند. 2- مقررات، در حالى كه حكم شرعى هستند ولى تابع‏شرایط خاصى هستند كه با دگرگونى شرایط حكم عوض‏مى‏شوند. احكام ثابت مانند وجوب نماز و روزه یا دفاع از كشوراست كه از نظر حكم كلى عوض نمى‏شود (اینكه مى‏گوئیم‏از نظر حكم كلى عوض نمى‏شود، براى این است كه روى‏یك رشته عناوین ثانوى حكم فعلیت‏خود را از دست‏مى‏دهد مثلا مكلف بیمار مى‏شود و موفق به روزه نمى‏گردد.این نوع تغییر، موردى است و الا حكم كلى هیچگاه‏تعییرپذیر نیست.) مقررات آن رشته آموزهاى الهى هستند كه لباسى بر تن‏احكام واقعیه به شمار مى‏آیند. این لباس تقدس ندارد بلكه‏برمبناى شرایط عوض مى‏شود مثلا وجوب دفاع از حریم‏وطن اسلامى و جان و مال، از قوانین ثابت اسلامى است‏ولى روزگارى براى این كار اسب و تیر و كمان لازم بود. قرآن‏در این باره مى‏فرماید «و اعدولهم مااستطعتم من قوه و من‏رباط الخیل‏» در این آیه روى اسب انگشت مى‏نهد ولى جنبه‏مقرراتى دارد چون در آن زمان اسب وسیله پیمودن راهها وهجوم بر دشمن بود ولى امروز در پرتو صنایع، وسایلى‏اختراع شده است كه لزومى ندارد ددیگر از اسب استفاده‏كنیم و از این صنایع بهره نگیریم زیرا كیفیت دفاع حكم ثابتى‏ندارد بلكه احكام آن متغیر است. البته این تغییر نیز درچهارچوب قوانین كلى الهى است مثلا در دفاع از خودنمى‏توانیم آب دشمن را مسموم كنیم یا پیرمردان وسالمندان را بكشیم یا درختان را آتش بزنیم. اصل نخست در رابطه كشور اسلامى با كشورهاى‏غیراسلامى، حفظ مصالح است و هیچگاه دگرگونى‏نمى‏پذیرد ولى ابزار اجراى این اصل كلى گاهى در ارتباطگسترش با دیگران است، گاهى در كاهش رابطه و گاهى درقطع رابطه. هیچگاه اسلام در رابطه مسلمانان با كافران غیر ازیك اصل كه همان حفظ مصالح و استقرار مسلمین است،اصل ثابت دیگرى ندارد ولى امورى كه ابزار پیاده شدن این‏اصل ثابتند طبق شرایط دگرگون مى‏شوند. رمز خاتمیت اسلام نیز همین است. آن اصول كلى كه‏مطابق با فطرت انسان و مصالح جامعه است جزء قوانین به‏شمار مى‏آیند و دگرگونى در حكم كلى راه ندارد ولى كیفیت‏اجراى آن كه جنبه مقرراتى دارد با شرایط فرهنگى واقتصادى زمان پیوسته و گره خورده است. - در اینجا نكته‏اى به نظر مى‏رسد كه بالاخره راه‏شناخت احكام و قوانین از مقررات چیست؟ آیت‏الله سبحانى: راه شناخت آنها به وسیله فقها وكارشناسان شریعت كه بر اساس آیات قران و احكام، قوانین‏را از مقررات جدا مى‏سازند و میزان و معیار آن را بیان كردیم‏مشخص مى‏شود. همچنین مى‏توان آنها را از راههاى زیر نیزبه دست آورد. 1- حكم مطابق آفرینش انسان از احكام ثابت درشریعت اسلام است و چون آفرینش انسان دگرگونى‏نمى‏پذیرد بنابراین حكم خدا هم دگرگونى نمى‏پذیرد از قبیل‏لزوم ازدواج و پرهیز از رهبانیت. 2- چیزهایى كه ذاتا حسن و قبح دارند; یعنى فرد اگر ازهمه جا چشم پوشى كند و نفس عمل را تحت مطالعه قراردهد به زیبایى یا زشتى آن حكم مى‏كند مثل حسن عدل، وحسن وفا به میثاق، و یا حسن پاسخ نیكى به نیكى و قبح‏ظلم و زشتى پیمان‏شكنى یا پاسخ نیكى به بدى. 3- چیزهایى كه همراه با مصلحت و مفسده عمومى‏است مانند خمر و میسر كه مسلما مفسده عمومى دارد ومانند داد و ستد عادلانه كه مصلحت عمومى دارد. ولى مقررات چیزى است كه در آنها هیچیك از این‏ملاكها نیست و اسلام هم در آن پافشارى ندارد. در حالى كه‏مقررات ناپایدارند و بر یك شیوه نیستند ولى تحت‏یك‏رشته قوانین كلى الهى تغییر و تبادل مى‏پذیرند، مثلا اصل‏مسكن جزء قوانین اسلام محسوب مى‏شود اما كیفیت آن‏مربوط به شرایط زمان و مكان است ولى در عین حال همین‏كیفیت نیز باید در چارچوب قواعد كلى، تغییر بپذیرد. مثلاخانه‏سازى به شكلى باشد كه ایجاد مزاحمت‏براى همسایه‏نكند. - بعضى معتقدند انسانها مى‏توانند طبق مصالح ومفاسدى كه خود تشخیص مى‏دهند زندگى كنند و دیگر نیازى‏به دین ندارند. نظر حضرتعالى در این باره چیست؟ آیت‏الله سبحانى: اینكه گاهى گفته مى‏شود ما خودمصالح و مفاسد را تشخیص مى‏دهیم و بنابراین لزومى‏ندارد از احكام دین در این موارد پیروى كنیم، اندیشه خامى‏بیش نیست و پاسخ آن روشن است. اولا بشر قرنهاست كه بامصلحان و داعیان توحید روبروست ولى هنوز این بشر بنده‏گاو و سنگ و مجسمه‏هاست. مفسده اینها در عین حال كه‏روشن است ولى بشر دست از تقلید از آباء و اجداد خودبرنمى‏دارد. اگر بنا است علم جایگزین وحى شود، پس دراین مورد نشده است. و هنوز بت‏پرستى بر دو میلیارد بشرروى زمین حكومت مى‏كند. ثانیا قسمت اعظم ملاكات‏دین، در ابتدا براى بشر مخفى بوده و اكنون بخشى از آن ازطریق تجربه روشن شده است. ضررهاى خوردن گوشت‏میته و خوك مدتى است كه معلوم شده در حالى كه قبلابراى انسان مخفى بود. اگر بنا بود قوانین اسلام به خاطراینكه مصالح را درك مى‏كنیم كنار گذاشته شود مى‏بایست‏بشر در این چهارده قرن پیوسته در مفسده دست و پا بزند.ثالثا آگاهى بشر از مصالح و مفاسد بسیار كوتاه و كمرنگ‏است. بشر از دریاى ناآگاهى فقط دو كیلومتر آن را روشن‏كرده و با گذشت هر روز بیشتر به جهل خود پى مى‏برد وممكن است تا روز رستاخیز مصالح و مفاسد بسیارى ازاحكام روشن نشود. بسیار نادانى است كه انسان ادعا كندعقل بشر مى‏تواند جایگزین وحى شود. از اینشتین پس ازكشف تئورى نسبیت‏سئوال كردند كه نسبت معلومات تو به‏مجهولات چقدر است، او در كنار پلكان كتابخانه خودایستاده بود و گفت نسبت معلومات به مجهولات بسان‏نسبت این نردبان با عالم بالاست; یعنى از نردبان علم چندپله بیشتر نرفته‏ام. - اینكه مى‏گویند دین با عقلانیت‏باید جمع شود نظرحضرتعالى در این باره چیست؟ آیت‏الله سبحانى: اینكه مى‏گویند دین باید عقلانى باشدمقصود این نیست كه بشر با عقل كوچك خود رموز وملاكات همه اصول و فروع را درك كند، بلكه دین نباید باخود مخالف باشد. به تعبیر دیگر باید میان عقل و وحى یامیان علم و وحى تعارضى نباشد اما این كه حتما چشم‏اندازعقل به اندازه چشم‏انداز وحى باشد خیال خامى است. درك‏نكردن فرد با عقلانى بودن دین منافاتى ندارد،زیرا درموردى كه خرد درك مى‏كند، باید كوچك‏ترین تعارض میان‏خرد و وحى نباشد. - امروزه مسئله‏اى تحت عنوان پیروى از عقل جمعى‏مطرح است. نظر حضرتعالى در این باره چیست؟ آیت‏الله سبحانى: پیروى از عقل جمعى اندیشه تازه‏اى‏نیست. این همان حسن و قبح عرفى در مقابل حسن و قبح‏عقلى است. گاهى عرف یك رشته آداب و رسومى درزندگى تصویب مى‏كند كه تخلف از آنها را نشانه بى‏فرهنگى‏و به كارگیرى آنها را نشان كمال مى‏داند. مسلما اسلام باچنین حسن و قبح عرفى مخالفتى ندارد و دست‏بشر را درآداب و رسوم زندگى باز گذاشته تا به هر شكلى مى‏خواهدزندگى را اداره كند ولى یك شرط دارد كه مخالف تشریع‏الهى نباشد. با یك مثال این مسئله را روشنتر مى‏كنیم. سابقا عروسیها در خانه‏هاى شخصى صورت مى‏گرفت‏و تعداد مهمانان از صد نفر تجاوز نمى‏كرد ولى اكنون غالبامراسم‏ها را در تالارهاى عمومى برگزار مى‏كنند. اسلام دست‏زوجین را در هر دو صورت باز نهاده اما مشروط به اینكه‏هیچكدام مرتكب خلاف شرع نشوند مثلا اختلاط زن و مردآن هم به صورت غیرصحیح یا پذیرایى زنان از مردان ومردان از زنان به صورت حرام. امروز در غرب یكى ازتشریفات، پذیرایى از مهمان با شراب است و اگر بر سر میزمشروبى نباشد نوعى اهانت تلقى مى‏شود. گاهى تعدد نوع‏شراب نشانه تكریم بیشتر است ولى چون چنین امر عرفى‏در نزد شارع قبیح است، مسلما ارزشى ندارد. همچنین عقل جمعى گاهى در مشاوره خلاصه مى‏شود.مسلما مشاوره یك نوع محك زدن عقول به یكدیگر است‏مشروط براینكه مشاور به شروط مشاور عمل كند. نظیر این‏مسئله را در انتخابات مجلس و یا ریاست جمهورى مشاهده‏مى‏كنیم. اصولا پشتوانه مجلس و ریاست جمهورى آراى‏مردم است و مردم در گزینش افراد كمال آزادى را دارند ولى‏در عین‏حال این گزینش پیرو معیارهایى مى‏باشد كه قبلاوحى تعیین كرده و به خاطر اینكه این نوع حكومت آمیزه‏اى‏از الهى و مردمى است نام آن جمهورى اسلامى است; یعنى‏در عین احترام به آراى ملت‏باید فعالیتها در چارچوب‏قوانین اسلامى انجام بگیرد. براى تقریب ذهن یادآور مى‏شویم: گاهى براى‏مؤسسات آیین‏نامه‏هایى تنظیم مى‏شود و بعدا مطابق آن‏آیین‏نامه انتخابات و فعالیتها انجام مى‏گیرد. تمام افراد دراظهارنظر و گزینش، آزادى دارند ولى در چارچوب آن‏آیین‏نامه‏اى كه خودشان تصویب كرده‏اند. در موضوع موردبحث، ما باید در چارچوب قوانین الهى عمل كنیم و ما هم‏به عنوان مسلمان به آن ملتزم هستیم. - بحث مصلحت‏گرایى و عرفى‏سازى از مباحث ومسائل مهم فقهى است، حال به نظر جنابعالى مصلحت‏گرایى وعرفى‏سازى چه جایگاهى در فقه دارد؟ آیت‏الله سبحانى: مسئله مصلحت‏گرایى را از عرفى‏سازى‏فقه باید جدا كرد. اینها دو جایگاه مختلف دارند كه درباره‏هریك جداگانه بحث مى‏كنیم. درباره مسئله نخست كه همان‏مصلحت‏باشد یادآور مى‏شویم آیات قرآن و روایات وحكم خرد بر این است كه احكام الهى در گرو یك رشته‏مصالح و مفاسد كلى قرار دارند. حتى قرآن در برخى از مواردبه مصلحت‏حكم كه ملاك هم به آن مى‏گویند، اشاره مى‏كندمثلا در تحریم قمار و شراب مى‏فرماید: «انما یریدالشیطان ان‏یوقع بینكم العدواة و البغضاء فى‏الخمر والمیسر» مائده / 9 «شیطان‏مى‏خواهد از طریق دعوت به قمار و میگسارى آتش‏عداوت را بین شما روشن كند». بنابراین چون استعمال این‏دو چیز داراى چنین مفسده‏اى است تحریم شده است. فقطدر میان مسلمین اشاعره نافى چنین اصلى مى‏باشند، ولى‏فقیهان اهل سنت كه اكثر آنها نیز اشعرى هستند در این اصل‏با امام مذهب موافق نبوده و باب مصالح عامه را یكى ازابواب اصول فقه مى‏دانند. نكته دیگر اینكه مصلحت‏بر دو نوع است: 1- گاهى‏مصلحت نوعى و كلى است كه همه خردها و عقلها آن رادرك مى‏كند. اگر در این مورد در اسلام حكمى نباشدمى‏توان برمبناى حكم خرد، حكم شرع را كشف كرد، مانندلزوم اقامه حكومت كه حتى اگر هم حكمى بر اقامه‏حكومت در اسلام نباشد (كه در واقع چنین نیست) از وجودچنین مصلحت عمومى ملزمه، مى‏توان وجوب شرعى‏اقامه حكومت را بدست آورد و یا حرمت مواد مخدر كه‏امروز متاسفانه در حال گسترش است و تن و روان جوانان رانابود مى‏كند و مسلما عقل استعمال آن را نادرست‏شمرده واز آنجا مى‏شود حكم شرع را كشف كرد. 2- مفاسد و مصالحى كه فقیه با یك رشته محاسبات آن‏را كشف مى‏كند، درحالى كه نظر او جهانى و عمومى نیست.یك چنین مصالحى را در اصول فقه «مصالح مرسله‏»مى‏نامند. فقهاى اهل سنت چنین مصالحى را كه مورد درك‏و فهم یك یا دو فقیه است كاشف از حكم شرعى مى‏دانند،درحالى كه در حكم شیعى چنین نیست زیرا عقل بشرناتوانتر از آن است كه بتواند ملاكات و مناطات احكام رابدست آورد. عمل به چنین مصالحى مورد نكوهش قرارگرفته است. در اینجا یك مسئله دیگر هم هست كه در افقى‏برتر از مصالح قرار گرفته و آن درك حسن و قبح افعال است.اگر خرد به مجرد بررسى یك عمل با قطع نظر از خصوصیت‏فاعل، حسن و قبح، زشتى و زیبایى آن را درك كند این نوع‏ادراك عقلى، مسلما كاشف از حكم شرعى است و به این،قانون ملازمه مى‏گویند. از این بیان سه مطلب به دست مى‏آید. الف - مصالح عمومى كه نوع عقول بر مصلحت ومفسده فعل اذعان مى‏كنند. ب - مصالح و مفاسدى كه فقیه خاصى درك مى‏كند وپایه استنباط قرار مى‏دهد. ج - حسن و قبح عقلى كه كشف از حسن و قبح شرعى‏است. استنباطى كه بر قاعده اول و سوم استوار باشد حجت‏است اما دومى حجت نیست. تا اینجا مسئله صلحت‏به‏صورت فشرده بیان شده و اما بخش دوم سؤال كه عرفى‏كردن فقه چگونه است. اصولا در اصول فقه مسئله‏اى تحت‏عنوان «العرف و السیره‏» است، حتى ما هم در كتاب‏«الموجز» بابى تحت عنوان «السیره و العرف‏» مطرح كرده‏ایم‏ولى باید جایگاه آن را مشخص كنیم. در تحدید عناوینى كه موضوع احكامند باید به عرف‏مراجعه كرد. مثلا در شرع مقدس، بیع و اجاره حلال است‏اما ربا و خدعه، حرام در تشخیص ماهیت‏بیع و اجاره و یاربا و خدعه باید به عرف مراجعه كرد زیرا پیش از آمدن‏شارع، این الفاظ در میان عرب مورد استعمال بوده ومخاطبان از این الفاظ معانى مشخصى را درك مى‏كردند واسلام همین عناوین را با همین درك عرفى، موضوع حكم‏قرارداده است. بنابراین داورى آنان در باب حدود مفاهیم‏حجت است. مثلا اگر در تحدید مفهومى مانند مفهوم غبن یا عیب درمبیع با اجمال مواجه شدیم، در حد و تعریف اینها باید به‏عرف مراجعه كرد. مثلا اگر كسى در یك معامله 10 میلیون‏تومانى، كالا را یكصد هزار تومان گرانتر خرید عرفا به آن‏غبن نمى‏گویند و همین طور است عیب در مبیع. خلاصه‏حد و حدود مفاهیم را باید از عرف گرفت. در تشخیص مصادیق، عرف براى ما مرجع است. اسلام‏موضوعاتى را مانند «وطن‏»، «معدن‏»، «حرز» در سرقتها، ارض موات، موضوع حكم قرارداده است، لذا در شناسایى‏مصادیق آنها، باید به عرف مراجعه كرد. حتى سیره‏هاى رایج میان برخى از اقوام، معیار قضاوت‏داورى قرار مى‏گیرد. مثلا این كه اگر كسى ماشینى را فروخت‏آیا وسایل یدكى آن هم جزء مبیع است‏یا نه، تابع عرف‏محل است. یا فرض كنیم اگر زن و شوهر در پرداخت مهریه اختلاف‏پیدا كنند و مرد بگوید به هنگام عقد همه را پرداختم درحالى كه زن خلاف آن را ادعا مى‏كند، در اینجا باید عرف‏محل را مقیاس قرار داد. اگر عرف محل این طور است كه‏مادامى كه همه یا بخشى از مهریه را نگیرند عروسى صورت‏نمى‏گیرد، قول مرد مقدم است. بنابراین عرف در چنین مواردى حجت است، ولى عرفى‏كردن فقه یك معنى دیگرى، دارد كه با حقیقت تشریع الهى‏سازگار نیست و آن اینكه پا به پاى عرف، در تشریع احكام‏پیش برویم. آنچه عرف مى‏پسندد معیار حكم قرارداده وآنچه نمى‏پسندد تحریم كنیم. عرفى كردن فقه یه این معناتعطیل احكام الهى و جایگرین كردن تشریع بشرى به جاى‏تشریع الهى است. مسلما هیچ كشورى در جهان امروز بى‏نیاز از مجلس‏شورا نیست ولى مجلس شورا در حكومت اسلامى بایدكارش برنامه‏ریزى در شعاع احكام كلى الهى باشد نه تشریع‏حكم و تصویب قانون در عرض قانون الهى. - گاهى تصور مى‏شود معنى عرفى كردن فقه این است‏كه امام عنصر مصلحت را همراه ولایت‏به رسمیت‏شناخت، فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات است; یعنى براى رعایت‏مصالح آن مى‏توان هر تحولى را در دستگاه شریعت‏پذیرا شد.مضافا این كه مجمع تشخیص مصلحت كه در آن مصالح ملى‏بدون هیچ قید و بندى توسط عرف عقلاء قوم تعیین مى‏شود،شكل عملى و نهادینه دخالت عنصر عرف در سازوكار دولت‏است كه داراى تاثیرات بنیادى است. ولى فقیه، نسبت‏به‏دستگاه فقه داراى ولایت مطلقه است، یعنى داراى كلیه‏شئونات پیامبر و ائمه معصومین در امر تقنین و تشریع است واساسا خود به حكم تشكیل مجمع تشخیص مصلحت مصدرجعل و تشریع است و دستگاه فقه شیعه باید به عنوان یكى ازمنابع و ادله فقهى در كنار اربعه به رسمیت‏بشناسد. آیت‏الله سبحانى: این سخن، یك رشته برداشتهاى‏نادرست هم از ولایت فقیه است و هم از مدخلیت عنصرمصلحت در آن و هم اندیشه نسبت‏شارعیت‏به فقیه. در اینجا سه نكته را یادآور مى‏شویم: 1- ولایت فقیه به معناى سرپرستى فقیه نسبت‏به‏جامعه اسلامى است و چنین سرپرستى‏اى در چارچوب‏كتاب و سنت و عقل و اجماع صورت مى‏پذیرد. و درحقیقت ولى‏فقیه اجراكننده مضامین ادله یاد شده است البته‏با ملاحظه الاهم فالاهم. این چه ارتباطى با عرفى بودن فقه‏دارد؟ 2- وارد كردن عنصر مصلحت در نظام و تاسیس مجمع‏تشخیص مصلحت‏یك مسئله فوق برنامه است نه در متن‏برنامه. به اصطلاح در طول تشریع اولیه است نه در عرض‏آن و چنین مجمعى براى ضرورت تاسیس مى‏شود و با رفع‏ضرورت، موضوعى براى آن نمى‏ماند. معنى وارد كردن مصلحت در تشریع این است كه اگرروزى اجراى احكام با مشكلى روبرو شد، فقیه با كارشناسى‏گروه مجمع اهم را از غیر اهم باز شناسد و به اجراى آن‏بپردازد و این ارتباط با عرفى بودن فقه ندارد بلكه مقدم‏شمردن ملاك حكمى بر ملاك حكمى دیگر است. 3- تشریع و مقام شارعیت از آن خداست‏حتى پیامبر وامام معصوم نیز مشرع نبوده و جاعل احكام نمى‏باشند تاچه رسد به ولى‏فقیه كه در رتبه فروتر قرار دارد. وظیفه پیامبرو امام بیان تشریعات الهى است نه جعل شریعت. قرآن حكم الهى را به دو نوع تقسیم مى‏كند: حكم الهى وحكم جاهلیت. آنچه خدا تشریع كند حكم الهى است و هرآنچه غیر آن است‏حكم جاهلى مى‏باشد چنانچه مى‏فرماید: «افحكم‏الجاهلیه یبغون و من احسن من‏الله حكما لقوم یوقنون‏»(مائده / 50) و اگر در برخى از روایات تشریع رسول خدا پذیرفته‏شده به خاطر این است كه رسول خدا از ملاك واقعى حكم‏آگاه بوده و حكم شرعى را كشف كرده است. در روایت واردشده است: «ان الله حرم الخمر و حرم رسول‏الله كل مسكر»: خدا تنها شراب‏حرام كرده ولى پیامبر هر مست‏كننده‏اى را. ولایت فقیه حكم ولایى دارد و معنى آن این است كه به‏خاطر رفع ضرورتها و تنگناها حكمى را بر حكمى مقدم‏داشته و رفع ضرورت مى‏كند نه اینكه حكمى را تشریع كرده‏و به مقام شارعى نائل آمده باشد. معنى ولایت مطلقه این است كه ولایت او محدود به‏زمان و حد خاصى نیست و همه مشكلات را در پرتو قوانین‏كلى الهى حل و برطرف مى‏كند نه اینكه در آن مورد حكمى‏را جعل مى‏كند و در عرض خدا و پیامبر خود شارع مى‏شود. بنابراین از مجموع سخنان فوق نتیجه مى‏گیریم كه اداره‏نظامى اسلامى بر اساس ولایت فقیه دست كشیدن ازقداست احكام الهى نیست. - اگر مناط و علت‏حكم كشف شود آیا از برخى‏ظواهر شریعت مى‏توان چشم پوشید؟ آیت‏الله سبحانى: اگر مناط واقعى به وسیله خود شرع‏كشف شود مسلما تابع آن مناط خواهد بود مثلا اسلام‏مى‏فرماید شراب نخورید، چرا؟ چون مست كننده و زایل‏كننده عقل است. مسلما ما در اینجا حكم شرع را توسعه‏مى‏دهیم و هر چیز مست كننده و زایل كننده عقل را تحریم‏مى‏كنیم. این چشمپوشى از ظواهر یست‏بلكه نوعى توسعه‏حكم ظاهر است، آن هم به دلالت و راهنمایى خود شارع،زیرا او با ذكر علت و مناط حكم، ما را به گسترش حكم‏هدایت كرده است. فرض كنید پدرى به پسرش مى‏گوید این غذا را مخورچون مسموم است پس او از این ظاهر، دو حكم دیگر را نیزمى‏فهمد و آن اینكه هر غذاى مسمومى را نخورد و دیگراینكه هر چیزى مسموم را ولو غذا نباشد، نباید بخورد. فرض كنید اسلام مى‏گوید هنگامى كه پدر و مادر به شمانهیب مى‏زنند، در مقابل آنها اف نگویید. ما از این جمله‏معناى وسیعترى مى‏فهمیم; یعنى این كه تحریم اف به‏خاطر دل آزردن پدر و مادر است و بنابراین نتیجه مى‏گیریم‏كه به هیچ طریقى نباید دل آنان را آزرد، این نوع توسعه‏ها به‏راهنمایى شرع صورت مى‏گیرد و به معناى نادیده گرفتن‏ظواهر نیست‏بلكه توسعه حكم الهى است، آن هم به‏راهنمایى شرع و عقل قاطع. ولى این در صورتى است كه‏مناط به صورت واضح مانند آن دو مثال كشف شود. امااستخراج مناط با یك رشته محاسبات غیرقطعى و در نتیجه‏چشمپوشى از ظواهر، نوعى افتراء به شرع است. مثلاعارفى بگوید قرآن عبادت را تا حدوث یقین از ما خواسته‏است‏وفرموده‏است: «واعبد ربك حتى یاتیك الیقین‏».(حجر/ 99)«پروردگارت را بپرست تا لحظه‏اى یقین رخ دهد». اكنون كه‏من به مرحله یقین رسیدم عبادت از من ساقط است. این نوع‏مناطگیرى نوعى افترا به شرع است: «انما یفترى الكذب الذین لایؤمنون بآیات الله‏» (نحل / 105) آن گروه به خدا افتراءمى‏بندند «به آیات الهى ایمان ندارند» زیرا مقصود از «یقین‏»در آیه به معنى مرگ است‏به گواه آیه دیگر: «و كنا نكذب بیوم‏الدین حتى اتاناالیقین‏» (مدثر / 47-48)، روز جزاء را تكذیب‏كردیم تا براى یقین آمد. همان‏گونه كه در مسئله عمل به مصالح یادآور شدیم،عقل بشر كوتاهتر از آن است كه مناطات احكام را بدست‏آورد و در پرتو این مناطات مسنبطه از ظواهر شریعت دست‏بردارد. یكى از مراتب ایمان، تسلیم در مقابل وحى است وخود این تسلیم كمال آفرین است. قرآن مجید مى‏فرماید:«فلا و ربك لایومنون حتى یحكموك فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فى انفسهم‏حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (نساء 64). به خدا سوگند در جرگه مومنان وارد نمى‏شوند مگراینكه در اختلاف، ترا حكم قرار دهند و از داورى تو درخویشتن احساس حرج نكنند و فرمان ترا بپذیرند. كسانى كه بخواهند با تشخیص ملاكات، تصرف درظواهر كنند خود را آماده محو شریعت كرده‏اند. مثلا این‏حكم كه وضو و غسل از مسلمانانى كه در شبانه روز به‏نظافت‏خود التزام دارند ساقط مى‏شود، یا نماز و روزه از آن‏كسانى است كه به آن رتبه از یاد خدا نرسیده‏اند ولى كسانى‏كه پیوسته به یاد خدایند نیازى به نماز نخواهند داشت، این‏نوع صلاح‏اندیشى یك نوع راهزنى است كه از طریق آن‏شریعت از صحنه زندگى محو مى‏شود. - جنابعالى به عنوان شخصیتى كه سالها است درحوزه تدریس و تحقیق مى‏فرمایید درباره آسیب‏شناسى فقه‏كنونى چه نظرى دارید؟ آیت‏الله سبحانى: اگر فقه، كه همان احكام الهى است، ازكتاب و سنت استخراج شود كوچكترین آسیبى نخواهدداشت. آسیب فقه در این است كه از مجراى صحیح تحصیل‏نشود. مثلا به جاى رجوع به ادله قطعى مانند كتاب و سنت‏و اجماع و عقل به معیارهاى ظنى و گمانى پناه ببریم و فقه‏اسلامى را استخراج كنیم. مسلما چنین فقهى خالى از آسیب‏نخواهد بود زیرا چیزى كه جنبه گمان دارد كاشف از واقع‏نبوده و ما را در جریان حكم الهى قرار نخواهد داد. در اینجا، آسیب دیگرى بر فقه متصور است و آن اینكه‏فقه از جنبه عملى بیرون آمده و جنبه ذهنى و تمرینى پیداكند. در فقه اسلامى گاهى مسائلى وجود دارد كه شاید درطول یك قرن، یك بار هم اتفاق نیافتد. تحقیق در این‏مسائل هر چند ورزش فكرى است ولى چون تماسى بازندگى انسان ندارد، صرف دقت در این مسائل، فقه را ازحالت‏حیاتى و پویایى وارد جهان ذهنى و فكرى مى‏كند.مثلا مسائل مربوط به برده كه از آن به نام اماء و عبید نام‏مى‏برند، مسلما در قرون گذشته این مسائل كاربرد داشته ومورد نیاز بوده ولى الان مصداقى در خارج ندارد. آسیب سوم فقه این است كه جریانهاى موجود را كه دربازار مسلمین است‏بر قواعد اسلام تطبیق داده شود و به آنهارنگ حلیت‏بدهیم. شكى نیست كه الان در بازار مسئله‏اى به‏نام فروش چك و سفته و امثال آن وجود دارد. اگر فقیه باتجرد ذهنى به استنباط احكام آنها بپردازد بسیار مطلوب‏خواهد بود ولى هرگاه نتیجه استنباط منفى شد، اگر بخواهداز طریق حیل شرعى نظر مثبت‏بدهد، فقه آسیب خواهددید. فقیه باید مسائل را فى‏نفسه مطالعه كند تا بتواند بدون‏پیش‏داورى، از قواعد كلى حكم آنها را استنباط كند، خواه باعمل مردم مطابق باشد یا نه. آسیب چهارم این است كه خود مسئله را با ماهیت‏واقعى آن مطالعه نكند و از طریق عناوین ثانویه و یا عناوین‏دیگر حكم آن را صادر نماید. مثلا فقیه باید حكم واقعى‏بیمه را استنباط كند نه اینكه با تحمیل، یكى از عناوین رایج‏در فقه را بر آن تطبیق كند. یك چنین استنباطى ارزشى‏واقعى نخواهد داشت. امروز در جهان شركتهاى مختلفى پیدا شده‏اند كه درگذشته وجود نداشته، مانند شركت تضامنى یا نسبى و سایرشركتها. فقیهى كه مى‏خواهد حكم اینها را از كتاب و سنت‏استخراج كند باید ماهیت اینها را مطالعه كند و براساس‏قواعد كلى نظر دهد، نه اینكه از ماهیت واقعى صرف‏نظر كندو آنها را تحت‏یكى از عناوین موجود در فقه، وارد سازد. آسیب پنجم این است كه در كتاب و سنت دقت لازم به‏عمل نیاید. چه بسا در آیات قرآن یك رشته دلایلى بر یك‏رشته از احكام وجود دارد كه همواره فقهاء از آن غافل‏بوده‏اند. این نوع استنباطها در سخنان ائمه اطهار وجود دارد.این خود نوعى قرآن‏شناسى لازم دارد تا در سایه آیات قرآن‏قسمتى از احكام كه به نظر مى‏رسد منصوص نیستند روشن‏شود. - ضمن تشكر مجدد از جنابعالى به خاطر حضور دراین گفت‏وگو، در پایان اگر مطالب خاصى دارید بیان‏بفرمایید؟ آیت‏الله سبحانى: پیام كلى این است كه همانطور كه هردانشى براى خود كارشناسى دارد و هرگز اجازه نمى‏دهند كه‏غیر كارشناس درباره موضوعات آن هم اظهار نظر كند،مسائل دینى نیز اعم از عقیده و ریعت‏براى خودكارشناسى دارد و نمى‏توان قول فردى كه در این علم‏تخصص كافى ندارد را حجت دانست و اظهارنظر او راپذیرفت. امروزه عالم فیزیك در مسائل شیمى اظهارنظرنمى‏كند و بالعكس، ولى متاسفانه كسانى كه كارشان علوم‏تجربى و آزمایشگاهى است در مسائل فلسفى و كلامى وفقهى اظهار نظر مى‏كنند و آنهم اظهارنظر كارشناسانه! این‏روزها بسیارى از مطبوعات كشور تحت عنوان آزادى، حریم‏لازم را شكسته و در هر امر دینى، فلسفى و كلامى اظهارنظرمى‏كنند و سرانجام مایه‏هاى دینى را تضعیف مى‏كنند. اگرواقعا نظر به حقیقت‏یابى است، مطالب خود را به صورت‏سؤال در بولتنهاى مخصوص مطرح كنند و از حكیمان‏واقعى اسلام و فقهاى ارجمند پاسخ بخواهند، آنگاه هر دو رامنتشر كنند. گمان مى‏كنم بسیارى از مقالات جنبه سیاسى‏داشته و انگیزه‏هاى غیردینى سبب مى‏شود كه برخى‏روزنامه‏نگاران از وظیفه اصلى خود بیرون بروند. فصلنامه قبسات - شماره 16 و 15

طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود