بازدید : 178
مبانى تحولپذیرى فقه در گفتوگو با آیت الله سبحانى اشاره براى كسانیكه با مباحث دینى از قدیم الایام مانوسند، استاد جعفرسبحانى نامى آشنا است كه سالها اشتغال به تدریس و تحقیق همراه بابهرهگیرى از قدرت درك و خلاقیت، از ایشان شخصیتى صاحب نظر درمسائل گونهگون دینى ساخته است. ایشان تمامى همت و سرمایه خود رادر راه حراست از كیان معنوى جامعه اسلامى بكار گرفته و از هیچ كوششىدر این راه دریغ نورزیده است. تربیت صدها شاگرد و دهها جلد كتاب ورساله خود گواهى صادق بر این پویایى و تلاش نستوهانه است. در اینشماره فرصتى دست داد تا به محضر ایشان برسیم و سؤالاتى را در بابمبانى معرفتى و بعضى شبهات در زمینه فقه با ایشان در میان بگذاریم.در اینجا ضمن سپاس از ایشان، توجه خوانندگان فرهیخته را به ماحصلاین گفتوگو جلب مىكنیم. - ضمن تشكر از این كه وقتخود را در اختیار ماقرار دادید، براى شروع بحث لطفا بفرمایید پیشفرضهاىفكرى، معرفتشناختى، هستىشناختى و انسانشناختى فقیهچه نقشى در استنباط احكام شرعى دارند؟ آیتالله سبحانى: هیچ فقیهى نمىتواند بدون یكسرىپیشفرضهاى مسلم، حكمى را استنباط كند، زیرا فقیه یكانسان مجزایى نیست كه بدون سوابق زندگى با پدر و مادر ومحیط آموزشى و تماس با اجتماع بتواند حكم الهى را ازكتاب و سنت استنباط كند. نه تنها ذهن فقیه خالى از پیشفرض نیستبلكهریاضیدان، فیزیكدان و شیمیدان با یك رشته پیشفرضهاىمسلم دستبه كشف قوانین مىزنند. بنابراین باید در اینسؤال قیدى را افزود و آن اینكه پیشفرضها بر دو نوعند:1- پیشفرض مشترك كه نوع دانشمندان با چنین افكارىدستبه تحقیق مىزنند و مثلا فقیه با یك رشته قواعدادبى، لغوى و اصول مسلم، استنباط مىكند كه آنها نزد همهمعتبرند. همچنین ریاضیدان با پذیرفتن جدول ضربفیثاغورث یا شیمیدان با پذیرفتن جدول تناوبى عناصرمندلیف دستبه تحقیق مىزنند. بنابراین هیچ محققى بدون این نوع پیشفرضهاى مسلمنمىتواند دستبه تحقیق بزند. پس این نوع پیشفرضهامورد بحث نیست. نكتهاى كه در مورد فقیه مىتوان مطرحكرد اینكه محیطى كه وى در آن پرورش یافته مىتواند دربرخى از افكارش اثر بگذارد. در اینجا نمونههایى رامىآوریم: 1- فقهایى كه در نقطهاى زندگى مىكنند كه آب لولهكشىدر آنجا كم و یا نایاب باشد و مردم از آب قلیل بهرهمىگیرند، به خاطر مشكلات موجود، تمایل به عدم انفعالآب قلیل از ملاقات متنجس دارند، در حالى كه فقیهانى كهدر شهرهاى بزرگ و بهرهمند از نعمت آب لولهكشى زندگىمىكنند و آب قلیل براى آنها مطرح نیست، چه بسا با دیدنیك یا دو روایت، فتوا به انفعال آب قلیل بر اثر ملاقات بامتنجس دهند و دلیل مخالف هم چندان مورد نظر آنان قرارنگیرد. نتیجه این كه گرفتاریهاى فقیه گاهى سبب چارهجویىاست. نظیر این قضیه را در مورد مسائل حج نیز مشاهدهمىكنیم: فقیهى كه از شرایط سختبرگزارى مراسم حج آگاهاست و از نزدیك مسائل را مشاهده كرده، غالبا احتیاطات اوكم است، برخلاف فقیهى كه از دور شاهد ماجراست واحتیاطات او در حج فراوان است. از قدیمالایام گفتهانداحتیاج مادر اختراعات است. مسائل مربوط به بیمه وفروش امتیاز و شركتهاى نوظهور یا مسائل مربوط به پیوندعضو كه مورد نیاز جامعه كنونى است، فقیه را بیشتر به فكروادار كرده و حكم مسئله را استنباط مىكند، درحالى كه فقیهدیروز به خاطر بىنیازى از پاسخگویى به این مسائل چنداندر فكر جواب برنمىآمد و غالبا آنها را مردود و غیرصحیحتلقى مىكرد. البته این نوع زمینههاى نیاز و گرفتاریهاى مختلف،درصد كمى از مسائل فقهى را تشكیل مىدهد. در مسائلدیگر، این نوع پیشفرضها یا نیازهاى مورد ابتلا وجود نداردكه باعث اختلاف در فتوا شود. مثلا احكام مبطلات روزه ونماز هیچگاه تغییر نمىكند. از این بیان روشن مىگردد چیزهایى كه اصولا بهاستنباط فقیه ارتباطى ندارد، بود و نبود آنها در استنباط مؤثرنیست مانند مسائل مربوط به معرفتشناسى كه در فلسفهاسلامى و در مبحث وجود ذهنى و یا در جاهاى دیگر از آنبحث مىشود. همچنین است مسائل هستىشناسى كه آیااصالت از آن وجود استیا ماهیت و مسائل مربوط بهانسانشناسى، و شناخت غرایز و رو حیات كه در افكار یكدانشمند اخلاقى اثر مىگذارند نه در طرز فكر فقیه. خلاصهباید فقه را شناخت و مبادى آن را تعیین كرد و در اینصورت خواهیم دید كه این نوع معلومات در استنباط مؤثرنیست. غالبا آنچه كه در فقه مؤثر است نیاز و عدم نیاز استكه در صورت نخست فقیه را به چارهسازى وادار مىكند. امااین كه در نجوم، زمین محورى باشیم یا خورشید محورى،هیئتبطلمیوسى را بپذیریم یا كپرنیكى، هیچكدام از اینها،تاثیرى در استنباط احكام فقهى ندارد. بىپایهتر اینكهبگوییم تحول در یكى از علوم ریاضى و فیزیك باعثتحول در علوم اعتبارى مثل فقه مىشود. مثلا شناخت فاصله دو ستاره به صورت صحیحتر سببنمىشود كه قواعد ادبى متزلزل شود. اصولا تاثیر یك علمدر علم دیگر بدون رابطه امكانپذیر نیست و میان علومتكوینى و اعتبارى رابطه تاثیرآفرین وجود ندارد. لذا ادبیاتفارسى و عربى و چینى و رومى بر مبناى قواعد و پیشینهخود، محكم و استوارند در حالى كه در علم نجوم، انقلابكوپرنیكى رخ داد و نظریه بطلمیوسى را بىاعتبار ساخت. اینكه یادآور شدیم كه غالب فقهاء از ابتلاء تاثیرپذیرنداختصاص به فقیه ندارد بلكه نوع بشر و نوع دانشمندان برهمین طریقند. صدسال قبل، كوچكترین گامى در معالجهسرطان برداشته نشده بود چون نادر بود، اما اكنون كه شیوعپیدا كرده دانشمندان به خاطر وجود نیاز به تكاپو واداشتهشدهاند تا به داروى آن دستیابند. سابقا همه مردم ازانرژیهاى رایجبهره مىگرفتند ولى اكنون مىدانند كه درآینده با كمبود انرژى فسیلى مواجه خواهد شد، این مسئلهسبب و انگیزه شده است كه بشر در فكر جایگزین ساختنانرژى خورشیدى و اتمى باشد. از این نكته نتیجه مىگیریم كه پیشفرضها دو نوعند:1- پیشفرضهاى عمومى كه در ذهن تمامى دانشمندان وجوددارد. 2- پیشفرضهاى خصوصى و خاص مانند محیط زندگىفقیه كه مىتواند در كیفیت استنباط مؤثر باشد ولى بسیارنادر است. به هر حال ابتلاء و نیاز فقیه به یكسرى مسائل سببمىشود تا فقیه تلاش بیشترى كند و راهحلى براى آنها ازكتاب و سنت پیدا كند، درحالى كه فقهاى پیشین به خاطرعدم ابتلاء، این تلاشها را انجام ندادهاند. - فقه در امر تشخیص و تحدید موضوع داراى چهنقش جایگاهى است؟ آیتالله سبحانى: موضوعات در فقه اسلامى بر دونوعند: گاهى خود فقه موضوع را تحدید و روشن كرده استمانند این كه آب كر انفعالپذیر نیست و همچنین است، حدروزه كه در لغت عرب به معناى مطلق امساك است و اسلامآن را از طلوع فجر تا غروب آفتاب محدود كرده است ومانند آن دو است مطاف كه خود شارع مشخص كرده است. نوع دیگر موضوعاتىاند كه حكم را روى عنوان كلىقرارداده و تشخیص مصداق و موضوع را بر عهده عرفنهاده است مانند سجده بر زمین كه هر چیزى كه عرف آن رازمین مىداند تحت عنوان زمین قرار مىگیرد، یا فقه درمبحث نجاسات، بول و خون را نجس شمرده است ولىتشخیص مصادیق آنها بر عهده عرف است. بنابراین آنجا كهخود فقه تمام خصوصیات موضوع را تحدید كرده، فقیه وعرف در نظر تحدید شارع، یكسانند، ولى آنجا كه حكم راروى كلى موضوع قرار داده، تشخیص مصادیق آن برعهدهعرف نهاده شده است و در آنجا فقیه تابع عرف مىباشد. - در اینجا مىرسیم به سؤالى كه براى خیلىها ممكناست مطرح باشد و آن اینكه با توجه به قرائات و تهافتات آراء،حدود آزادى راى فقیه تا كجاست؟ آیا راى فقیه مىتواند حریمضرورى دین یا ضرورى فقه را مخدوش كند؟ آیتالله سبحانى: كار فقیه، حكمسازى نیست. كار فقیهكشف حكم الهى از كتاب و سنت است. ما باید بین مخترعو كاشف فرق بگذاریم. مخترع از خود مایه مىگذارد و غیرموجود را موجود مىكند در حالى كه كاشف چیزى را كهقبلا وجود داشته، اما روى آن پرده افتاده بوده، كشف و ظاهرمىكند. كار نیوتن كشف یك حقیقت واقعى بود كه بشر از آنآگاه نبود; یعنى كشف قانون جاذبه كه دو جسم بر همدیگربه نسبت مجذور فاصله نیرو وارد مىكنند. در حالى كه كاربرادران رایت تحقق بخشیدن به ماشینى بود كه هیچ نوعسابقهاى نداشت و آنها ضمن الگوبردارى از طبیعتبهضمیمه یكسرى قوانین فیزیكى توانستند چیز جدیدى بهنام هواپیما را به وجود آورند. البته هر چیز تازهاى نیازمنداستمداد از دانشهاى پیشین و الگوپذیرى از آنها است. كارفقیه از قبیل نوع اول است نه نوع دوم. بنابراین همه فقهاء،خادمان وحى بودهاند و كوشش مىكنند حكم الهى را آنطوركه ستبدست آورند. پیامهاى الهى كه در اختیار فقیه قرارمىگیرد به صورتهاى مختلفى است: 1- ضروریات دین 2- ضروریات فقه لازم است در مورد این دو اصطلاح توضیحى داده شود.مثلا نماز از ضروریات دین است. در حالى كه تعلق زكات برجو و گندم از ضروریات فقه است. چنین مسائلى كه اتفاقمسلمانان و آیات قطعى و روایات متواتر یا محفوف بهقرینه وجود دارد و فقیهان جهان اسلام در طول قرنها درمورد آنها یك راى و نظر داشتهاند، قابل كثرت قرائاتنیست و یك قرائتبیشتر ندارند. اصلا نباید در آنجا به فكرتجدیدنظر افتاد. همچنین امورى كه جزء ضرورى دین و فقهنبوده، بلكه از مسائل نظرىاند و تقریبا نود درصد اینمسائل، از ادله كافى برخوردارند، در آنها نیز طبعا زمینهقرائات مختلف وجود ندارد. ولى مسائلى كه از این حالات بیرون بوده و دلایل آنها ازنظر روشنى به این پایه نمىرسد، در این موارد اختلاففقهاء مربوط به تعدد قرائت نیستبلكه مربوط به كشفقرائن از داخل و خارج است كه حكم را روشن مىكند.همچنین احیانا مربوط به كیفیت استظهار و فهم فقیه ازروایت است، همان گونه كه افراد در فهم یك قانون از قوانینمدنى یا قانون اساسى اختلاف نظر پیدا مىكنند و ممكناست كسى آن را اختلاف قرائتبنامد. این مطلب بدین معنانیست كه نوع فقه ما تزلزل دارد. زیرا قسمت اعظم فقه در سهبخش نخستخلاصه مىشود و خصوصا در بخش سوم.آرى قسمى از مسائل نیز به صورت قسم چهارمند كه مایه وزمینه اختلاف فتوا است. البته غالبا لب فتاوا یكى استولى یك فقیه كمجرات، زیاد احتیاط مىكند و دیگرى كهجرات بیشترى دارد احتیاط كمتر. آنچه امروز بر سر زبانها افتاده كه فقه اسلامى قرائاتمختلفى دارد سخن شخص ناآگاه از فقه است كه نه فقه راشناخته و نه از مبانى آن آگاه است. تیم كه بفرمایید حكم و حد ثابت و متغیر درفقه كدام است؟ آیتالله سبحانى: از زمانهاى دیرینه احكام اسلام را بر دونوع تقسیم كردهاند: 1- احكام و قوانین، كه كوچكترین تغییرى از نظر حكمالهى پیدا نمىكنند. 2- مقررات، در حالى كه حكم شرعى هستند ولى تابعشرایط خاصى هستند كه با دگرگونى شرایط حكم عوضمىشوند. احكام ثابت مانند وجوب نماز و روزه یا دفاع از كشوراست كه از نظر حكم كلى عوض نمىشود (اینكه مىگوئیماز نظر حكم كلى عوض نمىشود، براى این است كه روىیك رشته عناوین ثانوى حكم فعلیتخود را از دستمىدهد مثلا مكلف بیمار مىشود و موفق به روزه نمىگردد.این نوع تغییر، موردى است و الا حكم كلى هیچگاهتعییرپذیر نیست.) مقررات آن رشته آموزهاى الهى هستند كه لباسى بر تناحكام واقعیه به شمار مىآیند. این لباس تقدس ندارد بلكهبرمبناى شرایط عوض مىشود مثلا وجوب دفاع از حریموطن اسلامى و جان و مال، از قوانین ثابت اسلامى استولى روزگارى براى این كار اسب و تیر و كمان لازم بود. قرآندر این باره مىفرماید «و اعدولهم مااستطعتم من قوه و منرباط الخیل» در این آیه روى اسب انگشت مىنهد ولى جنبهمقرراتى دارد چون در آن زمان اسب وسیله پیمودن راهها وهجوم بر دشمن بود ولى امروز در پرتو صنایع، وسایلىاختراع شده است كه لزومى ندارد ددیگر از اسب استفادهكنیم و از این صنایع بهره نگیریم زیرا كیفیت دفاع حكم ثابتىندارد بلكه احكام آن متغیر است. البته این تغییر نیز درچهارچوب قوانین كلى الهى است مثلا در دفاع از خودنمىتوانیم آب دشمن را مسموم كنیم یا پیرمردان وسالمندان را بكشیم یا درختان را آتش بزنیم. اصل نخست در رابطه كشور اسلامى با كشورهاىغیراسلامى، حفظ مصالح است و هیچگاه دگرگونىنمىپذیرد ولى ابزار اجراى این اصل كلى گاهى در ارتباطگسترش با دیگران است، گاهى در كاهش رابطه و گاهى درقطع رابطه. هیچگاه اسلام در رابطه مسلمانان با كافران غیر ازیك اصل كه همان حفظ مصالح و استقرار مسلمین است،اصل ثابت دیگرى ندارد ولى امورى كه ابزار پیاده شدن ایناصل ثابتند طبق شرایط دگرگون مىشوند. رمز خاتمیت اسلام نیز همین است. آن اصول كلى كهمطابق با فطرت انسان و مصالح جامعه است جزء قوانین بهشمار مىآیند و دگرگونى در حكم كلى راه ندارد ولى كیفیتاجراى آن كه جنبه مقرراتى دارد با شرایط فرهنگى واقتصادى زمان پیوسته و گره خورده است. - در اینجا نكتهاى به نظر مىرسد كه بالاخره راهشناخت احكام و قوانین از مقررات چیست؟ آیتالله سبحانى: راه شناخت آنها به وسیله فقها وكارشناسان شریعت كه بر اساس آیات قران و احكام، قوانینرا از مقررات جدا مىسازند و میزان و معیار آن را بیان كردیممشخص مىشود. همچنین مىتوان آنها را از راههاى زیر نیزبه دست آورد. 1- حكم مطابق آفرینش انسان از احكام ثابت درشریعت اسلام است و چون آفرینش انسان دگرگونىنمىپذیرد بنابراین حكم خدا هم دگرگونى نمىپذیرد از قبیللزوم ازدواج و پرهیز از رهبانیت. 2- چیزهایى كه ذاتا حسن و قبح دارند; یعنى فرد اگر ازهمه جا چشم پوشى كند و نفس عمل را تحت مطالعه قراردهد به زیبایى یا زشتى آن حكم مىكند مثل حسن عدل، وحسن وفا به میثاق، و یا حسن پاسخ نیكى به نیكى و قبحظلم و زشتى پیمانشكنى یا پاسخ نیكى به بدى. 3- چیزهایى كه همراه با مصلحت و مفسده عمومىاست مانند خمر و میسر كه مسلما مفسده عمومى دارد ومانند داد و ستد عادلانه كه مصلحت عمومى دارد. ولى مقررات چیزى است كه در آنها هیچیك از اینملاكها نیست و اسلام هم در آن پافشارى ندارد. در حالى كهمقررات ناپایدارند و بر یك شیوه نیستند ولى تحتیكرشته قوانین كلى الهى تغییر و تبادل مىپذیرند، مثلا اصلمسكن جزء قوانین اسلام محسوب مىشود اما كیفیت آنمربوط به شرایط زمان و مكان است ولى در عین حال همینكیفیت نیز باید در چارچوب قواعد كلى، تغییر بپذیرد. مثلاخانهسازى به شكلى باشد كه ایجاد مزاحمتبراى همسایهنكند. - بعضى معتقدند انسانها مىتوانند طبق مصالح ومفاسدى كه خود تشخیص مىدهند زندگى كنند و دیگر نیازىبه دین ندارند. نظر حضرتعالى در این باره چیست؟ آیتالله سبحانى: اینكه گاهى گفته مىشود ما خودمصالح و مفاسد را تشخیص مىدهیم و بنابراین لزومىندارد از احكام دین در این موارد پیروى كنیم، اندیشه خامىبیش نیست و پاسخ آن روشن است. اولا بشر قرنهاست كه بامصلحان و داعیان توحید روبروست ولى هنوز این بشر بندهگاو و سنگ و مجسمههاست. مفسده اینها در عین حال كهروشن است ولى بشر دست از تقلید از آباء و اجداد خودبرنمىدارد. اگر بنا است علم جایگزین وحى شود، پس دراین مورد نشده است. و هنوز بتپرستى بر دو میلیارد بشرروى زمین حكومت مىكند. ثانیا قسمت اعظم ملاكاتدین، در ابتدا براى بشر مخفى بوده و اكنون بخشى از آن ازطریق تجربه روشن شده است. ضررهاى خوردن گوشتمیته و خوك مدتى است كه معلوم شده در حالى كه قبلابراى انسان مخفى بود. اگر بنا بود قوانین اسلام به خاطراینكه مصالح را درك مىكنیم كنار گذاشته شود مىبایستبشر در این چهارده قرن پیوسته در مفسده دست و پا بزند.ثالثا آگاهى بشر از مصالح و مفاسد بسیار كوتاه و كمرنگاست. بشر از دریاى ناآگاهى فقط دو كیلومتر آن را روشنكرده و با گذشت هر روز بیشتر به جهل خود پى مىبرد وممكن است تا روز رستاخیز مصالح و مفاسد بسیارى ازاحكام روشن نشود. بسیار نادانى است كه انسان ادعا كندعقل بشر مىتواند جایگزین وحى شود. از اینشتین پس ازكشف تئورى نسبیتسئوال كردند كه نسبت معلومات تو بهمجهولات چقدر است، او در كنار پلكان كتابخانه خودایستاده بود و گفت نسبت معلومات به مجهولات بساننسبت این نردبان با عالم بالاست; یعنى از نردبان علم چندپله بیشتر نرفتهام. - اینكه مىگویند دین با عقلانیتباید جمع شود نظرحضرتعالى در این باره چیست؟ آیتالله سبحانى: اینكه مىگویند دین باید عقلانى باشدمقصود این نیست كه بشر با عقل كوچك خود رموز وملاكات همه اصول و فروع را درك كند، بلكه دین نباید باخود مخالف باشد. به تعبیر دیگر باید میان عقل و وحى یامیان علم و وحى تعارضى نباشد اما این كه حتما چشماندازعقل به اندازه چشمانداز وحى باشد خیال خامى است. دركنكردن فرد با عقلانى بودن دین منافاتى ندارد،زیرا درموردى كه خرد درك مىكند، باید كوچكترین تعارض میانخرد و وحى نباشد. - امروزه مسئلهاى تحت عنوان پیروى از عقل جمعىمطرح است. نظر حضرتعالى در این باره چیست؟ آیتالله سبحانى: پیروى از عقل جمعى اندیشه تازهاىنیست. این همان حسن و قبح عرفى در مقابل حسن و قبحعقلى است. گاهى عرف یك رشته آداب و رسومى درزندگى تصویب مىكند كه تخلف از آنها را نشانه بىفرهنگىو به كارگیرى آنها را نشان كمال مىداند. مسلما اسلام باچنین حسن و قبح عرفى مخالفتى ندارد و دستبشر را درآداب و رسوم زندگى باز گذاشته تا به هر شكلى مىخواهدزندگى را اداره كند ولى یك شرط دارد كه مخالف تشریعالهى نباشد. با یك مثال این مسئله را روشنتر مىكنیم. سابقا عروسیها در خانههاى شخصى صورت مىگرفتو تعداد مهمانان از صد نفر تجاوز نمىكرد ولى اكنون غالبامراسمها را در تالارهاى عمومى برگزار مىكنند. اسلام دستزوجین را در هر دو صورت باز نهاده اما مشروط به اینكههیچكدام مرتكب خلاف شرع نشوند مثلا اختلاط زن و مردآن هم به صورت غیرصحیح یا پذیرایى زنان از مردان ومردان از زنان به صورت حرام. امروز در غرب یكى ازتشریفات، پذیرایى از مهمان با شراب است و اگر بر سر میزمشروبى نباشد نوعى اهانت تلقى مىشود. گاهى تعدد نوعشراب نشانه تكریم بیشتر است ولى چون چنین امر عرفىدر نزد شارع قبیح است، مسلما ارزشى ندارد. همچنین عقل جمعى گاهى در مشاوره خلاصه مىشود.مسلما مشاوره یك نوع محك زدن عقول به یكدیگر استمشروط براینكه مشاور به شروط مشاور عمل كند. نظیر اینمسئله را در انتخابات مجلس و یا ریاست جمهورى مشاهدهمىكنیم. اصولا پشتوانه مجلس و ریاست جمهورى آراىمردم است و مردم در گزینش افراد كمال آزادى را دارند ولىدر عینحال این گزینش پیرو معیارهایى مىباشد كه قبلاوحى تعیین كرده و به خاطر اینكه این نوع حكومت آمیزهاىاز الهى و مردمى است نام آن جمهورى اسلامى است; یعنىدر عین احترام به آراى ملتباید فعالیتها در چارچوبقوانین اسلامى انجام بگیرد. براى تقریب ذهن یادآور مىشویم: گاهى براىمؤسسات آییننامههایى تنظیم مىشود و بعدا مطابق آنآییننامه انتخابات و فعالیتها انجام مىگیرد. تمام افراد دراظهارنظر و گزینش، آزادى دارند ولى در چارچوب آنآییننامهاى كه خودشان تصویب كردهاند. در موضوع موردبحث، ما باید در چارچوب قوانین الهى عمل كنیم و ما همبه عنوان مسلمان به آن ملتزم هستیم. - بحث مصلحتگرایى و عرفىسازى از مباحث ومسائل مهم فقهى است، حال به نظر جنابعالى مصلحتگرایى وعرفىسازى چه جایگاهى در فقه دارد؟ آیتالله سبحانى: مسئله مصلحتگرایى را از عرفىسازىفقه باید جدا كرد. اینها دو جایگاه مختلف دارند كه دربارههریك جداگانه بحث مىكنیم. درباره مسئله نخست كه همانمصلحتباشد یادآور مىشویم آیات قرآن و روایات وحكم خرد بر این است كه احكام الهى در گرو یك رشتهمصالح و مفاسد كلى قرار دارند. حتى قرآن در برخى از مواردبه مصلحتحكم كه ملاك هم به آن مىگویند، اشاره مىكندمثلا در تحریم قمار و شراب مىفرماید: «انما یریدالشیطان انیوقع بینكم العدواة و البغضاء فىالخمر والمیسر» مائده / 9 «شیطانمىخواهد از طریق دعوت به قمار و میگسارى آتشعداوت را بین شما روشن كند». بنابراین چون استعمال ایندو چیز داراى چنین مفسدهاى است تحریم شده است. فقطدر میان مسلمین اشاعره نافى چنین اصلى مىباشند، ولىفقیهان اهل سنت كه اكثر آنها نیز اشعرى هستند در این اصلبا امام مذهب موافق نبوده و باب مصالح عامه را یكى ازابواب اصول فقه مىدانند. نكته دیگر اینكه مصلحتبر دو نوع است: 1- گاهىمصلحت نوعى و كلى است كه همه خردها و عقلها آن رادرك مىكند. اگر در این مورد در اسلام حكمى نباشدمىتوان برمبناى حكم خرد، حكم شرع را كشف كرد، مانندلزوم اقامه حكومت كه حتى اگر هم حكمى بر اقامهحكومت در اسلام نباشد (كه در واقع چنین نیست) از وجودچنین مصلحت عمومى ملزمه، مىتوان وجوب شرعىاقامه حكومت را بدست آورد و یا حرمت مواد مخدر كهامروز متاسفانه در حال گسترش است و تن و روان جوانان رانابود مىكند و مسلما عقل استعمال آن را نادرستشمرده واز آنجا مىشود حكم شرع را كشف كرد. 2- مفاسد و مصالحى كه فقیه با یك رشته محاسبات آنرا كشف مىكند، درحالى كه نظر او جهانى و عمومى نیست.یك چنین مصالحى را در اصول فقه «مصالح مرسله»مىنامند. فقهاى اهل سنت چنین مصالحى را كه مورد دركو فهم یك یا دو فقیه است كاشف از حكم شرعى مىدانند،درحالى كه در حكم شیعى چنین نیست زیرا عقل بشرناتوانتر از آن است كه بتواند ملاكات و مناطات احكام رابدست آورد. عمل به چنین مصالحى مورد نكوهش قرارگرفته است. در اینجا یك مسئله دیگر هم هست كه در افقىبرتر از مصالح قرار گرفته و آن درك حسن و قبح افعال است.اگر خرد به مجرد بررسى یك عمل با قطع نظر از خصوصیتفاعل، حسن و قبح، زشتى و زیبایى آن را درك كند این نوعادراك عقلى، مسلما كاشف از حكم شرعى است و به این،قانون ملازمه مىگویند. از این بیان سه مطلب به دست مىآید. الف - مصالح عمومى كه نوع عقول بر مصلحت ومفسده فعل اذعان مىكنند. ب - مصالح و مفاسدى كه فقیه خاصى درك مىكند وپایه استنباط قرار مىدهد. ج - حسن و قبح عقلى كه كشف از حسن و قبح شرعىاست. استنباطى كه بر قاعده اول و سوم استوار باشد حجتاست اما دومى حجت نیست. تا اینجا مسئله صلحتبهصورت فشرده بیان شده و اما بخش دوم سؤال كه عرفىكردن فقه چگونه است. اصولا در اصول فقه مسئلهاى تحتعنوان «العرف و السیره» است، حتى ما هم در كتاب«الموجز» بابى تحت عنوان «السیره و العرف» مطرح كردهایمولى باید جایگاه آن را مشخص كنیم. در تحدید عناوینى كه موضوع احكامند باید به عرفمراجعه كرد. مثلا در شرع مقدس، بیع و اجاره حلال استاما ربا و خدعه، حرام در تشخیص ماهیتبیع و اجاره و یاربا و خدعه باید به عرف مراجعه كرد زیرا پیش از آمدنشارع، این الفاظ در میان عرب مورد استعمال بوده ومخاطبان از این الفاظ معانى مشخصى را درك مىكردند واسلام همین عناوین را با همین درك عرفى، موضوع حكمقرارداده است. بنابراین داورى آنان در باب حدود مفاهیمحجت است. مثلا اگر در تحدید مفهومى مانند مفهوم غبن یا عیب درمبیع با اجمال مواجه شدیم، در حد و تعریف اینها باید بهعرف مراجعه كرد. مثلا اگر كسى در یك معامله 10 میلیونتومانى، كالا را یكصد هزار تومان گرانتر خرید عرفا به آنغبن نمىگویند و همین طور است عیب در مبیع. خلاصهحد و حدود مفاهیم را باید از عرف گرفت. در تشخیص مصادیق، عرف براى ما مرجع است. اسلامموضوعاتى را مانند «وطن»، «معدن»، «حرز» در سرقتها، ارض موات، موضوع حكم قرارداده است، لذا در شناسایىمصادیق آنها، باید به عرف مراجعه كرد. حتى سیرههاى رایج میان برخى از اقوام، معیار قضاوتداورى قرار مىگیرد. مثلا این كه اگر كسى ماشینى را فروختآیا وسایل یدكى آن هم جزء مبیع استیا نه، تابع عرفمحل است. یا فرض كنیم اگر زن و شوهر در پرداخت مهریه اختلافپیدا كنند و مرد بگوید به هنگام عقد همه را پرداختم درحالى كه زن خلاف آن را ادعا مىكند، در اینجا باید عرفمحل را مقیاس قرار داد. اگر عرف محل این طور است كهمادامى كه همه یا بخشى از مهریه را نگیرند عروسى صورتنمىگیرد، قول مرد مقدم است. بنابراین عرف در چنین مواردى حجت است، ولى عرفىكردن فقه یك معنى دیگرى، دارد كه با حقیقت تشریع الهىسازگار نیست و آن اینكه پا به پاى عرف، در تشریع احكامپیش برویم. آنچه عرف مىپسندد معیار حكم قرارداده وآنچه نمىپسندد تحریم كنیم. عرفى كردن فقه یه این معناتعطیل احكام الهى و جایگرین كردن تشریع بشرى به جاىتشریع الهى است. مسلما هیچ كشورى در جهان امروز بىنیاز از مجلسشورا نیست ولى مجلس شورا در حكومت اسلامى بایدكارش برنامهریزى در شعاع احكام كلى الهى باشد نه تشریعحكم و تصویب قانون در عرض قانون الهى. - گاهى تصور مىشود معنى عرفى كردن فقه این استكه امام عنصر مصلحت را همراه ولایتبه رسمیتشناخت، فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات است; یعنى براى رعایتمصالح آن مىتوان هر تحولى را در دستگاه شریعتپذیرا شد.مضافا این كه مجمع تشخیص مصلحت كه در آن مصالح ملىبدون هیچ قید و بندى توسط عرف عقلاء قوم تعیین مىشود،شكل عملى و نهادینه دخالت عنصر عرف در سازوكار دولتاست كه داراى تاثیرات بنیادى است. ولى فقیه، نسبتبهدستگاه فقه داراى ولایت مطلقه است، یعنى داراى كلیهشئونات پیامبر و ائمه معصومین در امر تقنین و تشریع است واساسا خود به حكم تشكیل مجمع تشخیص مصلحت مصدرجعل و تشریع است و دستگاه فقه شیعه باید به عنوان یكى ازمنابع و ادله فقهى در كنار اربعه به رسمیتبشناسد. آیتالله سبحانى: این سخن، یك رشته برداشتهاىنادرست هم از ولایت فقیه است و هم از مدخلیت عنصرمصلحت در آن و هم اندیشه نسبتشارعیتبه فقیه. در اینجا سه نكته را یادآور مىشویم: 1- ولایت فقیه به معناى سرپرستى فقیه نسبتبهجامعه اسلامى است و چنین سرپرستىاى در چارچوبكتاب و سنت و عقل و اجماع صورت مىپذیرد. و درحقیقت ولىفقیه اجراكننده مضامین ادله یاد شده است البتهبا ملاحظه الاهم فالاهم. این چه ارتباطى با عرفى بودن فقهدارد؟ 2- وارد كردن عنصر مصلحت در نظام و تاسیس مجمعتشخیص مصلحتیك مسئله فوق برنامه است نه در متنبرنامه. به اصطلاح در طول تشریع اولیه است نه در عرضآن و چنین مجمعى براى ضرورت تاسیس مىشود و با رفعضرورت، موضوعى براى آن نمىماند. معنى وارد كردن مصلحت در تشریع این است كه اگرروزى اجراى احكام با مشكلى روبرو شد، فقیه با كارشناسىگروه مجمع اهم را از غیر اهم باز شناسد و به اجراى آنبپردازد و این ارتباط با عرفى بودن فقه ندارد بلكه مقدمشمردن ملاك حكمى بر ملاك حكمى دیگر است. 3- تشریع و مقام شارعیت از آن خداستحتى پیامبر وامام معصوم نیز مشرع نبوده و جاعل احكام نمىباشند تاچه رسد به ولىفقیه كه در رتبه فروتر قرار دارد. وظیفه پیامبرو امام بیان تشریعات الهى است نه جعل شریعت. قرآن حكم الهى را به دو نوع تقسیم مىكند: حكم الهى وحكم جاهلیت. آنچه خدا تشریع كند حكم الهى است و هرآنچه غیر آن استحكم جاهلى مىباشد چنانچه مىفرماید: «افحكمالجاهلیه یبغون و من احسن منالله حكما لقوم یوقنون»(مائده / 50) و اگر در برخى از روایات تشریع رسول خدا پذیرفتهشده به خاطر این است كه رسول خدا از ملاك واقعى حكمآگاه بوده و حكم شرعى را كشف كرده است. در روایت واردشده است: «ان الله حرم الخمر و حرم رسولالله كل مسكر»: خدا تنها شرابحرام كرده ولى پیامبر هر مستكنندهاى را. ولایت فقیه حكم ولایى دارد و معنى آن این است كه بهخاطر رفع ضرورتها و تنگناها حكمى را بر حكمى مقدمداشته و رفع ضرورت مىكند نه اینكه حكمى را تشریع كردهو به مقام شارعى نائل آمده باشد. معنى ولایت مطلقه این است كه ولایت او محدود بهزمان و حد خاصى نیست و همه مشكلات را در پرتو قوانینكلى الهى حل و برطرف مىكند نه اینكه در آن مورد حكمىرا جعل مىكند و در عرض خدا و پیامبر خود شارع مىشود. بنابراین از مجموع سخنان فوق نتیجه مىگیریم كه ادارهنظامى اسلامى بر اساس ولایت فقیه دست كشیدن ازقداست احكام الهى نیست. - اگر مناط و علتحكم كشف شود آیا از برخىظواهر شریعت مىتوان چشم پوشید؟ آیتالله سبحانى: اگر مناط واقعى به وسیله خود شرعكشف شود مسلما تابع آن مناط خواهد بود مثلا اسلاممىفرماید شراب نخورید، چرا؟ چون مست كننده و زایلكننده عقل است. مسلما ما در اینجا حكم شرع را توسعهمىدهیم و هر چیز مست كننده و زایل كننده عقل را تحریممىكنیم. این چشمپوشى از ظواهر یستبلكه نوعى توسعهحكم ظاهر است، آن هم به دلالت و راهنمایى خود شارع،زیرا او با ذكر علت و مناط حكم، ما را به گسترش حكمهدایت كرده است. فرض كنید پدرى به پسرش مىگوید این غذا را مخورچون مسموم است پس او از این ظاهر، دو حكم دیگر را نیزمىفهمد و آن اینكه هر غذاى مسمومى را نخورد و دیگراینكه هر چیزى مسموم را ولو غذا نباشد، نباید بخورد. فرض كنید اسلام مىگوید هنگامى كه پدر و مادر به شمانهیب مىزنند، در مقابل آنها اف نگویید. ما از این جملهمعناى وسیعترى مىفهمیم; یعنى این كه تحریم اف بهخاطر دل آزردن پدر و مادر است و بنابراین نتیجه مىگیریمكه به هیچ طریقى نباید دل آنان را آزرد، این نوع توسعهها بهراهنمایى شرع صورت مىگیرد و به معناى نادیده گرفتنظواهر نیستبلكه توسعه حكم الهى است، آن هم بهراهنمایى شرع و عقل قاطع. ولى این در صورتى است كهمناط به صورت واضح مانند آن دو مثال كشف شود. امااستخراج مناط با یك رشته محاسبات غیرقطعى و در نتیجهچشمپوشى از ظواهر، نوعى افتراء به شرع است. مثلاعارفى بگوید قرآن عبادت را تا حدوث یقین از ما خواستهاستوفرمودهاست: «واعبد ربك حتى یاتیك الیقین».(حجر/ 99)«پروردگارت را بپرست تا لحظهاى یقین رخ دهد». اكنون كهمن به مرحله یقین رسیدم عبادت از من ساقط است. این نوعمناطگیرى نوعى افترا به شرع است: «انما یفترى الكذب الذین لایؤمنون بآیات الله» (نحل / 105) آن گروه به خدا افتراءمىبندند «به آیات الهى ایمان ندارند» زیرا مقصود از «یقین»در آیه به معنى مرگ استبه گواه آیه دیگر: «و كنا نكذب بیومالدین حتى اتاناالیقین» (مدثر / 47-48)، روز جزاء را تكذیبكردیم تا براى یقین آمد. همانگونه كه در مسئله عمل به مصالح یادآور شدیم،عقل بشر كوتاهتر از آن است كه مناطات احكام را بدستآورد و در پرتو این مناطات مسنبطه از ظواهر شریعت دستبردارد. یكى از مراتب ایمان، تسلیم در مقابل وحى است وخود این تسلیم كمال آفرین است. قرآن مجید مىفرماید:«فلا و ربك لایومنون حتى یحكموك فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فى انفسهمحرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (نساء 64). به خدا سوگند در جرگه مومنان وارد نمىشوند مگراینكه در اختلاف، ترا حكم قرار دهند و از داورى تو درخویشتن احساس حرج نكنند و فرمان ترا بپذیرند. كسانى كه بخواهند با تشخیص ملاكات، تصرف درظواهر كنند خود را آماده محو شریعت كردهاند. مثلا اینحكم كه وضو و غسل از مسلمانانى كه در شبانه روز بهنظافتخود التزام دارند ساقط مىشود، یا نماز و روزه از آنكسانى است كه به آن رتبه از یاد خدا نرسیدهاند ولى كسانىكه پیوسته به یاد خدایند نیازى به نماز نخواهند داشت، ایننوع صلاحاندیشى یك نوع راهزنى است كه از طریق آنشریعت از صحنه زندگى محو مىشود. - جنابعالى به عنوان شخصیتى كه سالها است درحوزه تدریس و تحقیق مىفرمایید درباره آسیبشناسى فقهكنونى چه نظرى دارید؟ آیتالله سبحانى: اگر فقه، كه همان احكام الهى است، ازكتاب و سنت استخراج شود كوچكترین آسیبى نخواهدداشت. آسیب فقه در این است كه از مجراى صحیح تحصیلنشود. مثلا به جاى رجوع به ادله قطعى مانند كتاب و سنتو اجماع و عقل به معیارهاى ظنى و گمانى پناه ببریم و فقهاسلامى را استخراج كنیم. مسلما چنین فقهى خالى از آسیبنخواهد بود زیرا چیزى كه جنبه گمان دارد كاشف از واقعنبوده و ما را در جریان حكم الهى قرار نخواهد داد. در اینجا، آسیب دیگرى بر فقه متصور است و آن اینكهفقه از جنبه عملى بیرون آمده و جنبه ذهنى و تمرینى پیداكند. در فقه اسلامى گاهى مسائلى وجود دارد كه شاید درطول یك قرن، یك بار هم اتفاق نیافتد. تحقیق در اینمسائل هر چند ورزش فكرى است ولى چون تماسى بازندگى انسان ندارد، صرف دقت در این مسائل، فقه را ازحالتحیاتى و پویایى وارد جهان ذهنى و فكرى مىكند.مثلا مسائل مربوط به برده كه از آن به نام اماء و عبید ناممىبرند، مسلما در قرون گذشته این مسائل كاربرد داشته ومورد نیاز بوده ولى الان مصداقى در خارج ندارد. آسیب سوم فقه این است كه جریانهاى موجود را كه دربازار مسلمین استبر قواعد اسلام تطبیق داده شود و به آنهارنگ حلیتبدهیم. شكى نیست كه الان در بازار مسئلهاى بهنام فروش چك و سفته و امثال آن وجود دارد. اگر فقیه باتجرد ذهنى به استنباط احكام آنها بپردازد بسیار مطلوبخواهد بود ولى هرگاه نتیجه استنباط منفى شد، اگر بخواهداز طریق حیل شرعى نظر مثبتبدهد، فقه آسیب خواهددید. فقیه باید مسائل را فىنفسه مطالعه كند تا بتواند بدونپیشداورى، از قواعد كلى حكم آنها را استنباط كند، خواه باعمل مردم مطابق باشد یا نه. آسیب چهارم این است كه خود مسئله را با ماهیتواقعى آن مطالعه نكند و از طریق عناوین ثانویه و یا عناویندیگر حكم آن را صادر نماید. مثلا فقیه باید حكم واقعىبیمه را استنباط كند نه اینكه با تحمیل، یكى از عناوین رایجدر فقه را بر آن تطبیق كند. یك چنین استنباطى ارزشىواقعى نخواهد داشت. امروز در جهان شركتهاى مختلفى پیدا شدهاند كه درگذشته وجود نداشته، مانند شركت تضامنى یا نسبى و سایرشركتها. فقیهى كه مىخواهد حكم اینها را از كتاب و سنتاستخراج كند باید ماهیت اینها را مطالعه كند و براساسقواعد كلى نظر دهد، نه اینكه از ماهیت واقعى صرفنظر كندو آنها را تحتیكى از عناوین موجود در فقه، وارد سازد. آسیب پنجم این است كه در كتاب و سنت دقت لازم بهعمل نیاید. چه بسا در آیات قرآن یك رشته دلایلى بر یكرشته از احكام وجود دارد كه همواره فقهاء از آن غافلبودهاند. این نوع استنباطها در سخنان ائمه اطهار وجود دارد.این خود نوعى قرآنشناسى لازم دارد تا در سایه آیات قرآنقسمتى از احكام كه به نظر مىرسد منصوص نیستند روشنشود. - ضمن تشكر مجدد از جنابعالى به خاطر حضور دراین گفتوگو، در پایان اگر مطالب خاصى دارید بیانبفرمایید؟ آیتالله سبحانى: پیام كلى این است كه همانطور كه هردانشى براى خود كارشناسى دارد و هرگز اجازه نمىدهند كهغیر كارشناس درباره موضوعات آن هم اظهار نظر كند،مسائل دینى نیز اعم از عقیده و ریعتبراى خودكارشناسى دارد و نمىتوان قول فردى كه در این علمتخصص كافى ندارد را حجت دانست و اظهارنظر او راپذیرفت. امروزه عالم فیزیك در مسائل شیمى اظهارنظرنمىكند و بالعكس، ولى متاسفانه كسانى كه كارشان علومتجربى و آزمایشگاهى است در مسائل فلسفى و كلامى وفقهى اظهار نظر مىكنند و آنهم اظهارنظر كارشناسانه! اینروزها بسیارى از مطبوعات كشور تحت عنوان آزادى، حریملازم را شكسته و در هر امر دینى، فلسفى و كلامى اظهارنظرمىكنند و سرانجام مایههاى دینى را تضعیف مىكنند. اگرواقعا نظر به حقیقتیابى است، مطالب خود را به صورتسؤال در بولتنهاى مخصوص مطرح كنند و از حكیمانواقعى اسلام و فقهاى ارجمند پاسخ بخواهند، آنگاه هر دو رامنتشر كنند. گمان مىكنم بسیارى از مقالات جنبه سیاسىداشته و انگیزههاى غیردینى سبب مىشود كه برخىروزنامهنگاران از وظیفه اصلى خود بیرون بروند. فصلنامه قبسات - شماره 16 و 15
طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی