مقاله ها
نویسنده : فیلم كامنت
مترجم : وصال روحانى
بازدید : 260
[ 24 Apr 2005 ]  

«روبوت ها» فیلم كارتونى جدیدى كه با كامپیوتر و ادوات و فن آورى هاى آن ساخته شده، سرشار از ایده هاى تازه و حركات جالب و ابتكارى است و به لحاظ بصرى ، گاه فوق العاده نشان مى دهد و لابد همین مسائل سبب شده است كه از پرفروش ترین فیلم هاى چندماه اخیر دنیا باشد.
در عین حال برخى مى گویند این فیلم تأكیدى تازه بر این حقیقت است كه در سالهاى اخیر انیمیشن سازى تبدیل به یك صنعت بى روح شده و همه ما در ضمیر ناخودآگاه شكوه تصاویر و جنبه هاى بصرى را بر خمیرمایه درونى این كارها ترجیح مى دهیم و لزوماً به دنبال قوت و غناى كاراكترها نیستیم. حقیقت و گرایش ها هرچه باشد، «روبوت ها» فرصتى را بوجود آورده است تا رابین ویلیامز به دنیاى فیلم كارتونى باز گردد و خودش باشد و نه كسى دیگر و این اتفاقى است كه از ???? و زمان ارائه «علاء الدین» براى نخستین بار روى داده است.
دیگر چهره هاى مشهورى كه صداى خود را به این فیلم قرض داده اند، عبارت اند از : اوان مك گرگور در نقش رادنى كاپر باتوم، یك مخترع جوان كه روبوت هاى محتاج ترمیم را تعمیر مى كند، گرگ كى نیار در هیأت راچت، یك آدم ماكیاولى صاحب پستى مهم در شركتى عمده، استنلى توچى و دایان ویست در نقش والدین رادنى كه او را در شهر كوچك ریوت تاون بار آورده اند و همچنین هالى برى، مل بروكس ، درو كرى، جنیفر كولیج و اماندا بینز كه جملگى دوستان تازه اى هستند كه رادنى وقتى به شهر روبوت ها مى آید، پیدا مى كند و این شهر مثل نسخه اى كوچك تر و درخشان تر از محله منهتن نیویورك مى ماند.
برخى سكانس ها تكان دهنده اند و از آن جمله است بخشى كه سفر و گردش رادنى را در سیستم حمل و نقل عمومى شهر نشان مى دهد و مثل ماشینى مى ماند كه در شهر بازى از كنترل خارج شده باشد و شاید «رولر بال» و «تله موش» را با تمام سرعت خیره كننده شان به یاد بیاورد.
همه اینها را سیستم انقلابى سى.جى . اى كه یك تكنولوژى نوین است به وجود آورده است. نورها وسایه ها ، حركات نرم وتیز و حتى احساسات انسانى بر چهره هاى كارتونى، نتیجه قابلیت هایى از این دست هستند.
سیماى مدرن وهنرى فیلم ، این تصور را بوجود مى آورد كه انگار یك كتاب «این رند» به تصویر كشیده شده باشد و آینده نگرى اى كه سقف پرواز آن فقط دهه ???? باشد، در آن به اجرا و نمایش گذاشته شود. اما این فیلم به كارگردانى كریس وج و كارلوس سالدانیا كه به سال ???? «عصر یخ» را نیز ساخته بودند، در یك دنیاى سوررئال اشغال شده توسط روبوت ها و ماشین ها شكل گرفته است. انواع روبوت ها در این جمع به چشم مى خورند.
از مخلوق هاى ناقص ولنگان آهنى گرفته تا ماشین هاى فوق مدرن.
در این فیلم كاراكتر بیگ ولد را مى بینیم كه رئیس دیرپاى صنایع بیگ ولد (با صداى مل بروكس ) است و تسلیم راچت جوان تر و جاه طلب تر مى شود و شغلش را به او واگذار مى كند. بیگ ولد بر این اعتقاد بود كه هر روبوتى از هر جنس ومتاعى مى تواند زنده و فعال بماند و بدرخشد و به همین سبب در شركتش هر قطعه تعمیرى لازم را به روبوت هاى محتاج ترمیم مى فروخت وآنها را رو به راه مى كرد.
راچت این گونه نیست و از دیدن آن همه روبوت داغان و لت و پار شده و محتاج تعمیر دردور و بر خود خسته مى شود و اعلام مى كند كه آنها را دیگر ترمیم نمى كند و فقط حاضر است ترمیم هاى اساسى و بدل كردن روبوت هاى قدیمى به روبوت هاى بسیار پیشرفته را بپذیرد . شعار او این است: «چرا تعمیر ناقص ،وقتى مى توانى كاملاً نو و یك موجود دیگر شوى؟»
او با كمك مادر سلطه جویش (با صداى جیم برودبنت ایرلندى) كارى مى كند كه شهر روبوت ها خالى از ماشین ها و روبوت هاى مستعمل و از مد افتاده شود و همه را جمع آورى مى كند و به یك مغازه بزرگ پنهانى مى برد و سرشان را قطع مى كند.
انگار ایام كشتار مردم توسط نازیها در جنگ جهانى دوم تكرار شده است! این تمى است كه از سناریوى فیلم بر مى خیزد و آن را دیوید لیندسى ابایرى و لاول گانز و بابالومندل به ارمغان آورده اند كه دو نفر آخر سالها است یك زوج كارى تشكیل داده و در هالیوود كار مى كنند. پیام آنها این است : هیچكس در یك جامعه نباید بگوید كه چه چیزى خوب است و مردم را وادار به تبدیل شدن به وسیله اى خاص كند كه نماد مدرنیسم باشد و موجودات و حتى روبوت ها آزادند چیزى باشند كه حقیقتاً هستند. نوجوانان این پیام را طول فیلم دریافت مى كنند ولى خردسالان خیر ، ولى براى آنها شفافیت خیره كننده تصاویر ،سرعت ماجراها و برخوردهاى جالب و پرشمار وجود دارد تا نظرشان جلب شود و تعدادى از شوخى هاى فیلم نیز موفق است. صداها هم اغلب توفیق آمیز به نظر مى رسند و به جزیى جدایى ناپذیر از پیكره فیلم بدل شده اند. مك گرگور با خاكى بودنش نظرها را جلب مى كند، از صداى كى نیار زرنگى مى بارد و بینز جذابیت ساده اى را به كاراكتر خود كه یك روبوت دلسوز به حال دیگران است، مى بخشد.
و رابین ویلیامز همان كارى را انجام مى دهد كه در آن استاد است و آن برخوردهاى لحظه اى و شاد باهر رویدادى است.كاراكتر او كه فندر نام دارد. هم نیویوركى نشان مى دهد و هم مهاجر و گاهى مثل «شجاع دل» مى شود و زمانى مانند فلان خواننده پاپ. وقتى روى «دور» مى افتد، انگار فیلم مى خواهد منفجر شود و اینها از بهترین لحظات فیلم هستند.


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود