رویداد قادسیه، سرنوشت مسلمانان و ایرانیان را تغییر داد . مسلمین با فتح ایران ساسانى در پایان بخشیدن به دوران شاهنشاهى كهنسال ساسانى، وارث تمدن و فرهنگى غنى و بىسابقه گردیدند، قادسیه در عین حال نقطه بر خورد فرهنگ اسلامى با تمدن ایرانى بود . اما این رخداد با وجود تاثیر غیرقابل تردیدش دچار هیجانهاى تاریخى است كه در مورد آن دو دلیل را مىتوان ارائه داد:
1- روایات تاریخى از مكاتب متفاوت به گوش مىرسد كه علاقمند است واقعیات را بزرگتر جلوه داده و یا جهات خاصى به آن بخشد .
2- فاصله مورخان با اصل رویداد قادسیه است كه با وجود تعدد منابع شفاهى مورخ را در گزینش دچار تردید نموده و حاصل آن تنوعى است كه در نگاه به حادثه وجود دارد . مقاله حاضر سعى دارد بررسى تازهترى را نشان دهد .
واژههاى كلیدى: قادسیه، اسلام، ساسانیان، یزدگرد سوم، طبرى
دیدگاهها
طبق نظریات متناقض و دیدگاههاى متفاوت نویسندگان اسلامى، با نبرد قادسیه، تاریخ ایران با یك رخداد جدى و تعیین كننده كه سرنوشتسیاسى، اعتقادى و اجتماعى آن را تغییر مىدهد روبهرو مىشود .
آن چه پیش از نبرد قادسیه در برخورد نظامى نیروهاى اسلام با دولتساسانى پدید مىآید با اصل رخداد ارتباطى تنگاتنگ دارد، اما با نگاه تاریخى به آن، این نتیجه حاصل مىشود كه اساس موضوع دچار پیچیدگى و بحرانهاى تاریخى بوده و به رغم نتیجه قطعى و عمیق آن، به لحاظ تاریخى فاقد ویژگىهاى یك رخداد مشخص در ذهنیت محقق تاریخ مىباشد . دو سوى واقعه - چه از طرف مسلمین و چه ایرانیان - پوشیده از راز و رمز، ابهام، اسطورهسازى، معجزههاى پیاپى در طرف غالب و پیشگویىهاى یاس آور و دل نگرانىهاى وهمانگیز در جبهه مغلوب مىباشد .
با توجه به یكسونگرى تاریخى در این رخداد - كه عمدة به دست نویسندگان اسلامى نگاشته شده است - و سكوت اضطرارى طرف مغلوب، پیروزى معجزه آسا جلوهگر مىشود و این بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسى، اجتماعى و دشوارىهاى دوران پایانى حكومتساسانى است .
در واقع، در نیمه اول قرن هفتم هجرى ما با دو پدیده عظیم تاریخى در آسیاى غربى مواجه هستیم . در جبهه غربى نیروهاى پرتوان و معتقد كه با رهبرى مردمى توانمند و با اراده، از بند جهالت اجتماعى و اسارت اعتقادى نجات یافته بودند، در برابر بخش شرقى موقعیتخویش، یعنى ایران ساسانى، كه یك دولت اسیر تباهى و فساد، با ملتى دردمند و ناامید و افسرده بود قرار گرفتند .
در چنین شرایطى بود كه نیروهاى پراكنده اسلام به سرپرستى خالدبن ولید، در ساحل غربى فرات پیشروى خود را به سمت جنوب شروع كردند . (1)
پیش از این تاریخ، ساسانیان با نبرد ذوقار (حدود 604 تا 610م) دولت هم پیمان عرب حیره را كه قرنها مدافع سرسخت ایرانیان در جنوب بودند از دست داده بودند . (2) وضع نابسامان دربار شاهنشاهى ساسانى نیز پس از مرگ خسرو پرویز (628م) امكان بازسازى، انسجام و هماهنگى تازهاى را نداشت، زیرا نیرویى مقتدر سرتاسر مرزهاى جنوبى را تهدید مىكرد . پیش از این هم ایرانیان با مشكلاتى از این دستبرخورد كرده بودند ولى این بار وضع متفاوت به نظر مىرسید; نیروى صحرا با توانى كم نظیر كه از غلیان ایدئولوژیك سرچشمه مىگرفت در برابر دولتى ضعیف و داراى اعتقادى كم رنگ و ملتى متفرق و بدون پشتوانه قرار گرفته بود . نبرد قادسیه در راه بود و نتایج آن هم به لحاظ تاریخى روشن بود . قادسیه بىشك رخدادى مهم و تعیین كننده در برخورد سرنوشتساز سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایرانیان با مسلمین بود . این رویداد از چند جهت قابل بررسى است:
نخست آن كه: با این پیروزى، پایتختشاهنشاهى ساسانى سقوط نمود و اعراب مسلمان براى اولین بار پیروزمندانه بر این شهر به ظاهر تسخیرناپذیر تسلط پیدا كردند . البته پیش از آن هم اعراب در حمایت از نظام ساسانى قدم نهاده بودند . به علاوه، كمى قبل از نبرد قادسیه - حدود سالهاى 611- 604 میلادى - گروهى از قبایل جنوب فرات در ذوقار با بخشى از ارتش ساسانى در زمان خسرو پرویز - 628- 590م به نبرد برخاسته پیروز گردیدند . (3) این پیروزى درخاطرات اعراب (ایام العرب) بهشكلى آرمانى، آینده غلبه و تصرفشهر رؤیایى رابهتصویرمىكشید .
نكته دیگر آن بود كه این بار اعراب - نه به شكل اتحاد قبایلى كوچك - بلكه به صورت قدرتى متشكل، منسجم و آرمانگرا نه تنها قصد تصرف تیسفون، بلكه قصد سرنگون ساختن نظام ساسانى و یا به تمكین واداشتن آن را داشته و سرزمین وسیع ایران را گذرگاهى براى دستیابى به شرق دور مىدانستند . (4) كمى پیش از رخداد قادسیه، امپراطورى روم شرقى بر اثر ستم كارى قیصر - (602- 601م) - و بر اثر هرج و مرجى كه به علتسقوط او و جلوس هراكلیوس (××× به تختسلطنتبه وجود آمده بود، چنان ضعیف شده بود كه نتوانست در مقابل حمله سختخسرو پرویز، شاهنشاه ایران، به ایالات جنوبى امپراطورى مقاومت نماید; اما هراكلیوس با تلاشى اعجابآور در جمعآورى نیرو و كوشش در براندازى تضادهاى عقیدتى بین فرق مختلف مسیحى، توانست امپراطورى خود را حفظ نموده و طى جنگهاى دشوارى ارتش ایران را از تمام متصرفات غربى و شمالى رانده و او را تا قلب امپراطورى ساسانى یعنى تا قصر تیسفون واقع در كناره دجله تعقیب نماید و به این ترتیب، صلحى را كه به بهاى مرگ خسروپرویز (29 فوریه 628م) تمام شد بر شیرویه فرزند خسرو تحمیل نماید . با این حال، دولت روم شرقى با این كه در برابر ایرانیان به پیروزى رسیده بود، اما نتوانستسلطه كاملى بر این سرزمین داشته باشد .
بدین ترتیب، با انحطاط دولتساسانى و تضعیف امپراطورى روم، مقدمه شكلگیرى نیروى سومى در منطقه غرب آسیا فراهم آمد . این نیرو دولت اسلامى مدینه بود كه پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) در دو جهت - هم به سوى شمال و هم به سوى شرق - اقدام به عملیات نظامى مىنمود . هدف این حملات، ایجاد تغییرات در اراضى شبه جزیره عربستان یا دستیابى به راه تجارى و یا حتى حرص غارتگرى روحى عرب - گرچه در این حملات تا حدودى دخالت داشت - نبود، بلكه محرك واقعى این تهاجمات برق آسا و توقفناپذیر، دین جدید و اعتقادات تازهاى بود كه پیامبر اسلام (ص) به آنان ارزانى بخشیده بود و امروز جاى تردید نیست كه محرك اعراب در گشایش كشورها، دین یكتاپرستى و گسترش آن به سوى مرزهاى خارج عربستان بوده است . (5)
پیروزى قبایل عرب بر ارتش ساسانى در ذوقار و نخستین آزمایش قدرت در مقابل دشمنى نیرومند، بادیهنشینان را در مورد قدرت سپاه ساسانى به تردید افكنده و اطمینان آنها را در تكیه بر نیروى خویش استوار ساخت; «در واقع این كامیابى همچون آستانهاى تلقى گردید كه پیروزىهاى آینده اعراب را برابر ایرانیان ارزیابى مىكرد» . (6)
پس از پیروزى درخشان نیروهاى اسلام، دولتساسانى هرچند در جبهههاى جلولا و نهاوند مقاومتى از خود نشان داد، (7) اما این مقاومت از سوى بخش اشرافى و فرادست نظام ساسانى بود كه در واقع براى منافع خویش مىجنگیدند نه بقاى ملك . به گفته مورخان، مقاومتبرجسته و قابل ملاحظه دیگرى در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد و مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت ننمودند و یا با اندك مقاومتى تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار گردیدند . (8)
كمى بعد از این وقایع، نوبت عقب راندن بقایاى نظام ساسانى و آخرین شاه آن، یزدگرد سوم - 652- 632م برابر با 31- 11ه - از نهاوند تا مرو و تسلط بر قدرت تقریبا دست نخورده ساسانى توسط مسلمین گردید . (9)
تحقیقى پیرامون منابع در ارتباط با نبرد قادسیه
در رابطه با تشخیص شرایط پدید آمده در نبرد قادسیه حداقل با سه جناح و یا سه دیدگاه متفاوت در تحولات این نبرد روبهرو هستیم .
جناح اول، مورخان عربگرا هستند . آنان پیروزى بر ایرانیان را ناشى از شجاعت، درایت و مجاهدات سرداران اسلام مىدانند . مقدسى و بلاذرى از بارزترین صاحبان چنین تفكرى هستند .
جناح دوم، مورخان ایرانگرا هستند كه سعى داشتهاند به عناوین مختلف و با دست آویز قرار دادن امورى چون مشیت الهى، قضا و قدر، اختلاف میان ایرانیان و . . . شكستساسانیان را یك واقعیت غیرقابل انكار به شمار آورند . ثعالبى نماینده چنین تفكرى مىباشد . برخى از مورخان نیز در این زمینه نظرات خود را به صورتى محتاطانه ابراز داشتهاند . طبرى از جمله این افراد مىباشد، گرچه بىگمان او تابع مورخانى بوده است كه منابع خویش را از اخبار كسب مىنمودند . (10)
در این میان، بعضى از مورخان غربى بر این عقیدهاند كه اصولا از آغاز نخستین تهاجمات مسلمانان علیه ایران ساسانى، نقشه و طرحى براى كشورگشایى در میان نبوده است، بلكه پیشرفتهاى قبایل بنى بكر در سواد و هم زمان بودن آنها با پیروزىهاى خالدبن ولید در رهبرى اهل الایام علیه اهل الرده و نزدیك بودن محل تهاجمات خالد علیه اهل الرده در یمامه و مثنىبن حارثه در سواد، دولت مدینه را به فكر استفاده از موقعیت مناسبى كه فراهم شده بود افكند . طرح حمله به عراق و تسخیر آن، در مدینه و در زمان ابوبكر به تصویب رسید و در زمان عمر به اجرا درآمد . از بین مورخان غربى، ادوارد مایر، ریچار فراى، كریستن سن و ویل دورانت از طرفداران چنین نظریهاى هستند . به نوشته كریستن سن: «اعراب بادیهنشین كه روح غارتگرى را با تعصب دینى آمیخته بودند به فرمان عمر روى به ایران نهادند» . (11)
انتخاب فرمانده سپاه اسلام در نبرد قادسیه
در آغاز، عمربن خطاب خود تصمیم گرفت فرماندهى سپاه اسلام را بر عهده گیرد، اما پس از رایزنى با اصحاب رسول خدا (ص) از این كار منصرف شده و علىبن ابىطالب (ع) را به سمت فرماندهى انتخاب نمود، ولى على (ع) از قبول آن خوددارى نمود (12) و سعد بن ابى وقاص را براى این مسؤولیت پیشنهاد نمود كه مورد پذیرش عمر قرار گرفت . (13) برخى اعتقاد دارند على (ع) راى به ماندن عمر داد و صلاح ندید خلیفه از مدینه خارج شود . (14) بعضى از مورخین، نام پیشنهاد دهنده را عبدالرحمنبن عوف ذكر نمودهاند . (15)
در رابطه با آمار سپاه اسلام در نبرد قادسیه روایات متفاوتى وجود دارد . برخى از روایات، شمار سپاه سعد به هنگام خروج از مدینه و عزیمتبه سوى عراق را 3000 نفر عنوان كردهاند كه با تعدادى كه در مسیر حركتبه آن افزوده شد بالغ بر 5600 نفر گردید; در حالى كه نیروى ایرانیان در نبرد قادسیه 60000 نفر برآورد شده است . (16) در برآورد دیگرى، نیروى اسلام را حدود 100000 نفر در برابر 120000 نفر نیروى ایرانى ذكر كردهاند . (17) گروهى دیگر، شمار مسلمین را 80000 تن نوشتهاند كه در حین نبرد تعداد 6000 تن نیز از جبهه سوریه بر این تعداد افزوده شد . (18) طبرى در یك روایت، شمار ایرانیان شركت كننده در نبرد قادسیه را 200000 تن ذكر كرده است . (19) ابناعثم، شمار نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه را 120000 تن آورده و تعداد مسلمین را با نیروهایى كه عمر در جواب درخواستسعدبن وقاص براى او اعزام نمود (20) رقمى در حدود 60000 تن ذكر كرده است . بنا به نوشته ابناعثم در نبرد قادسیه: «نیروى مسلمین نصف تعداد ایرانیان بوده است» . (21)
مورخى دیگر تعداد سپاهیان اسلام در نبرد قادسیه را 22000 مرد گزارش نموده است . (22) اشپولر به نقل از سبئوس - مورخ ارمنى - مىنویسد: «تعداد سپاه ایران در قادسیه بیش از 80000 تن بوده است» . (23) آمار و ارقام متفاوت موجود در برآورد نیروها، برحسب روایات مختلف و نظرات متفاوت راویان و دیدگاههاى خاص آنان نسبتبه نبرد سرنوشتساز قادسیه بیان گردیده است .
گروهى براى بزرگ جلوه دادن نبرد و پیروزى بر ایرانیان و برخى دیگر براى كاستن از بار خفت این شكست، به جاى برخورد با واقعیتها، به ذهن گرایى پرداختهاند . بعضى از مورخان اخیر سعى نمودهاند از میان انبوه اطلاعات متفاوت، رخداد قادسیه را واقعبینانه بررسى نمایند، چنان كه شمار مسلمانان را 24700 تن (24) گزارش نمودهاند . تنى چند از مورخان متاخر و متقدم نیز بر آمار 30000 نفر توافق دارند . (25) از میان مورخان غربى، فراى اعتقاد دارد كه در ذكر نابرابرى نیروهاى دو حریف مبالغه شده است و اضافه مىكند: «شمار سپاه ایرانیان ظاهرا بیشتر از مسلمین بوده است ولى نه چندان بسیار . شمار سپاه دو طرف بیش از 25000 تن نبوده است . . .» . (26)
اشپولر نیز شمار سپاه مسلمین در نبرد قادسیه را 20000 تن ذكر مىنماید . (27) آنچه از همه روایات متقدمین و تحقیقات متاخرین بر مىآید این است كه تعداد نیروهاى سپاه ایران در نبرد قادسیه بیشتر از تعداد مسلمین بوده است; ولى این اختلاف نباید آن قدر زیاد باشد كه تصور جنگى نابرابر را در ذهن پدیدار سازد .
تركیب نیروهاى اسلام در نبرد قادسیه
طرح ایجاد یك حكومت اسلامى در عربستان، در زمان حیات پیامبر (ص) شكل گرفت (28) و ابوبكر با سركوب شدید رده (29) و سایر مخالفان آن را ادامه داد و عمر به آن مفهومى مستقل بخشید . سیر مطالعه تاریخ فتوح اسلامى در عراق و ایران در زمان خلافت عمربن خطاب (23- 13ه) بیانگر این واقعیت است كه عمر ترجیح مىداد فرماندهان فتوح از قریش باشند، ولى در مورد نیروهاى اسلام علاقه خلیفه به نیروهاى تركیبى و متشكل از قبایل مختلف عرب جلب مىگردید .
روایات سیفبن عمر تمیمى، پیروزى در نبرد قادسیه را به صورتى نشان مىدهد كه گویى این پیروزى به اعراب بادیهنشین تعلق داشته است . در روایات سیف از قبایل بنىبكر صحبتى به میان نیامده و سرداران غیر مسلمان بسیار مدح شدهاند .
واقعیت این است كه سپاهى كه به فرماندهى سعد از مدینه خارج شد، در درون دنیاى قبیلهاى شكل گرفته و به حركت درآمده بود . تكیه آنها بیشتر به وفاداران به اسلام بود تا نیروهاى دیگر . (30) این نیروها - بر عكس جبهههاى سوریه كه در آن فرزندان صحابه بزرگ حضور داشتند - بیشتر از انصار بودند تا قریش . راى عمر بر این بود كه بهترین اعراب، شامل قهرمانان، سخنوران، و شاعران، در برابر ایرانیان قرار گیرند . او مىخواست در نبرد تعیین كننده آینده با ایرانیان، عمدهترین عامل بر مبانى اسلامى پایهریزى شود; از این رو رهبران گروهها را از مسلمانان با سابقه و یا كسانى كه در اسلام اعتبار بیشترى داشتند برگزید . (31) رؤساى قبایل زیر نظر پرچمداران و فرماندهان سپاه اسلام قرار گرفتند; گویى هنوز به وفادارى آنان اطمینان نبود . حضور رهبران ارتداد - كه اینك مسلمان شده بودند در نبرد قادسیه از ابداعات عمر بود . ابوبكر در جنگها از آنان كمك نمىگرفت، ولى عمر آنان را به جنگ فرستاد و «هیچ كدامشان را به كارى نگماشت» ; (32) گویى نبرد قادسیه موقعیتى بود تا بدین وسیله مرتدین خود را بازخرید كنند و یا «بوته آزمایشى بود براى اتحاد همه گروهها» . (33)
در شراف - ستاد عملیات نظامى سعد پیش از حضور در قادسیه - رهبران مرتدین نظیر اشعثبن قیس، طلیحةبن خویلد، عمروبن معدى كرب، قبایل خود را رهبرى مىكردند، «اما به آنها كارى واگذار نشد» . (34)
بنا به روایتسیف، حضور مردان نامدار چون: عمروبن معدى كرب، طلیعة قیسبن هبیره، و مردان اندیشه چون: مغیرةبن شعبه، حذیفه، عاصم، و شاعرانى چون: شماخ، حطیه اوسنبن مغرا و عبدبن الطبیب، در نبردگاه قادسیه باعث تقویت روحیه نیروها مىگردید . (35)
طرح عمر براى شاخص نمودن نیروى قادسیه كه مىبایست تكلیف سلطنت و قدرت را در ایران یكسره سازد بسیار وسیعتر از آن چه به نظر مىرسد بوده است . عمر دستور داد در گروه قادسیه هفتاد و چند نفر از جنگاوران بدر، سیصد و ده تن از كسانى كه صحبت پیامبر (ص) را - تا زمان بیعت رضوان - شنیده بودند، سیصد تن از كسانى كه در فتح مكه حضور داشتند و هفتصدتن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) شركت نمایند . (36) وى اصرار داشت نیروى اسلام را در همه عربستان و در مقابل چشم بزرگان عرب به نمایش بگذارد . كمترین نتیجهاى كه از این آزمایش واقعى گرفته مىشد این بود كه قدرت تحرك را از جریانهاى شبه نظامى رده در آینده سلب مىنمود; مدینه به قدرتى واقعى و تعیین كننده تبدیل مىگردید; عربستان تحت لواى اسلام با وحدت خویش جستجوگر منابع انسانى و جغرافیایى تازهاى براى ارائه دین خدا مىگردید و قبایل مسیحى سواحل فرات قدرت اسلام را درك مىنمودند . (37) بىگمان آن چه پیش آمد خارج از تصور عمر و طراحان سیاست نظامى مدینه بود . نتایج غیر قابل تصور و پیروزى مسلمین در قادسیه كه شكست و اضملال دولتساسانى را به همراه داشت آن چنان غیر مترقبه بود كه تاثیر آن در سیاست داخلى مدینه منجر به تغییرات سیاسى شگرف در آینده گردید . (38)
انتخاب یزدگرد به شاهى
طبرى، مسكویه رازى و دینورى در نحوه انتخاب یزدگرد به شاهى مطالب تقریبا یكسانى بیان نمودهاند و مسعودى و بلاذرى با این كه از مشورت عمربن خطاب با صحابه - پس از شنیدن خبر پادشاهى یزدگرد - صحبت نمودهاند، (39) اما در رابطه با نحوه انتخاب یزدگرد اظهار نظر مشخصى ننمودهاند . (40) این موضوع، گزارشهایى كه در باب متمركز شدن نیروهاى ایرانى به مدینه رسیده بود را تایید مىكند . (41) این گزارشها نشان مىدهد كه ایرانیان از نبردهاى كوچك موضعى كه به طور عمده به شكست آنها منجر شده بود خسته شده و در صدد چارهجویى برآمده بودند .
تاملى در سیر تاریخ ساسانى نشان مىدهد كه هرگاه در راس قدرت مركزى فردى نیرومند و صاحب اراده قرار مىگرفت دولت مقتدرى را به وجود مىآورد واینك ایرانیان در جستجوى چنین پایگاهى بودند . (42)
به نظر برخى از نویسندگان اسلامى، بزرگان ایرانى، در بین زنان خسرو پرویز به جستوجو پرداختند تا اگر پس از قتل عام خاندان قباد دوم، ملقب به شیرویه (633- 632م)، فرزند ذكورى از او باقى مانده است، او را بیابند . آنان سرانجام، یزدگرد فرزند شهریاربن خسرو [پرویز] را یافتند و او را كه جوانى 21 ساله بود به سلطنت گماردند (43) و همه متفق القول شدند تا براى آخرین بار از یك حكومت مركزى مقتدر كه در راس آن شاهى انتصابى قرار داشت اطاعت نمایند . (44) سران قوم چون رستم فرخزادان و فیروزان [ایران اسپاهبذان] در اطاعت و اعانت او پیشى گرفتند و سپاهیانى براى استقرار در پادگانها و مرزهاى حیره، انبار، ابله و دیگر نقاطى كه در عصر خسروپرویز سنگرى در برابر اعراب به شمار مىآمد آماده نمودند . (45)
در مورد چگونگى گزینش یزدگرد به شاهى، قول دیگرى نیز وجود دارد و آن این كه: فیروزان و رستم به پوران [پوراندخت] دختر كسرى پیشنهاد نمودند تا نام همه زنان و محارم خسروپرویز را بنویسند و در بین آنها جستوجو كرده و فرزند ذكورى را براى سلطنتبیابند . (46) جالب این است كه آنها از پوراندخت كه طبق نظر نویسندگان اسلامى، بر سریر سلطنت تكیه زده است، مىخواهند تا فردى را انتخاب و یا جستوجو كند كه به جاى او بر تختساسانى بنشیند و این در حالى است كه پس از یافتن یزدگرد دیگر ذكرى از پوراندخت نمىرود و به نظر مىرسد بزرگان ایرانى براى یك دفاع جدى هم پیمان شده و با براندازى پوراندختساختار تازهاى را در سیاست پدید آوردند . (47) ولى به عقیده دینورى «بزرگان ایرانى چون دیدند عرب از همه سو بر آنان پیروز مىشوند با یكدیگر گفتوگو كردند و به این نتیجه رسیدند كه گرفتارى آنها از آن است كه زنان بر ایشان حكومت مىكنند و سپس بر یزدگرد پسر شهریاربن خسرو گرد آمدند كه جوانى 16 ساله بود و او را بر خود پادشاه كردند و آن گاه اینان با گروهى كه بر پاشاهى آذرمیدرخت اصرار مىكردند جنگیدند و آنها را شكست داده و آذرمیدختخلع گردید و یزدگرد شاه شد» . (48)
همانطور كه ملاحظه گردید، در میان مطالب فوق، هم در مورد سن یزدگرد كه او را 8، 21 و 16 ساله نوشتهاند و هم در مورد پوراندخت و آذرمیدخت كه به نوشته نویسندگان اسلامى، قبل از یزدگرد، شاه ایران، مىزیستند اختلاف نظر وجود دارد . به روایت ثعالبى: «پس از پوران دخت كه فقط 8 ماه سلطنت نمود كودكى را به نام فرخزاد انتخاب و او را به تختسلطنت نشاندند و این كودك كه به علتخردسالى از كشتار شیرویه سالم مانده بود در پارس به سر مىبرد و او برادر پوراندختبه شمار مىآمد اما سلطنت او هم دوامى نیافت» . (49) یعقوبى دوران سلطنت پوراندخت را قبل از یزدگر ذكر مىكند . روایات، حكومتیزدگرد را بین سالهاى 652- 632م ذكر نمودهاند و این موضوع نشان مىدهد كه دوران سلطنت وى چندان روشن نیست .
همان گونه كه ذكر شد، مورخان بزرگ اسلامى چون طبرى، ثعالبى و دینورى در مورد سلطنت پوراندخت، آذرمیدخت و حتى سال شروع سلطنت و سن یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانى دچار تناقض گویى هستند . در واقع، آن چه به نوشتههاى مورخان اسلامى در مورد چنین اختلافاتى تصویرى مبهم و تا حدودى نادرست داده است تقویم مشهور به یزدگردى است كه با جلوس یزدگرد در سال یازدهم هجرى آغاز مىشود و نام خود را هم از این پادشاه دارد و حال آن كه اكثر روایات، جلوس او را پس از این سال دانستهاند و اگر این تقویم نادیده گرفته شود، تاریخ شروع سلطنت، عمر یزدگرد و مرگ او در مسیر طبیعىترى قرار خواهد گرفت . (50)
نتایج رخداد قادسیه (51)
در نبرد قادسیه ارتش ساسانى امتحان خود را در برابر سپاه اسلام پس داد . فرمانروایان ساسانى كه به شكلى موروثى حكومت مىنمودند بیشتر به منافع خویش مىاندیشیدند تا مصالح دولت و ملت و این وضع به نحوى شگفتآور، همان حالت اسكندر و ایران را در زمان آخرین شهریاران هخامنشى و تسلط شهربانان تداعى مىكند . پس از نبرد قادسیه، شاهنشاهى ساسانى تجزیه شد و به شكل مجموعه ممالك كوچكى درآمد كه «مورخان عرب شخصا نام آنها را ذكر مىكنند» . (52) اگر حمله مسلمانان به ایران و چیرگى آنان و مذهب اسلام در ایران را چنان كه سزاست محورى بنگریم كه از آن پس تحول كیفى مهمى در نظام اجتماعى جامعه ایران روى مىدهد، در آن صورت تقسیم تاریخ كشور ایران به دوران پیش و پس از اسلام تقسیمى بیهوده تلقى نخواهد شد .
دوران آریایى پیش از اسلام یكهزار و پانصد سال طول كشیده بود . اعراب از همان آغاز قدرت یافتن اسلام، با سپاهیان شاهنشاهى ساسانى وارد درگیرىهایى شدند كه برخى از آنها مانند نبرد ذوقار (ح 610- 604م) در سرنوشتسیاسى آینده عرب و ایران نقش بسیار مهمى را ایفا نمود . این جنگ در دوران خسروپرویز رخ داد و پیامبر (ص) درباره آن فرموده است: «این نخستین بار بود كه عرب از عجم انتقام گرفت و به وسیله من برآنها پیروزى یافت» . (53) این نبردها در زمان خلافت عمربن خطاب به اوج خود رسید و از حالت موضعى خارج شد . پس از نبرد قادسیه كه در آن «گندشهشاه» به فرماندهى رستم فرخزاد شكستخورد، نبرد نهاوند (54) (فتح الفتوح) پیش آمد كه منجر به واژگونى سلطنتساسانى شد و جامعه ایرانى دچار دگرگونى عمیق گردید . مبارزه مسلمین براى تصرف ایران در مجموع بیستسال طول كشید و در این میان چند عامل در پیروزى آنان نقش داشت:
1- نظام دموكراتیك قبیلهاى، مساوات در لباس و رفتار و ظواهر زندگى بین بزرگان عرب و سپاهیان ساده، در قیاس با نظام اشرافى ساسانى گرچه از جهت محتواى تاریخى عقب بود، ولى از لحاظ جاذبه معنوى و اجتماعى جلوتر از آن قرار داشت، .
2- ایدئولوژى مذهبى، شور و شوق و وحدت معنوى در میان قبایل عرب پدید آمده بود، در حالى كه جامعه ایرانى را نبرد عقاید زرتشتى، مانوى، مزدكى، زروانى، عیسوى، یهودى، شمن و غیره از هم مىدرید و ناباورى و تردید بر آن حكمرانى داشت . درباریان و اشراف (زرینه كفش) كه بر ایران حكم مىراندند غرق در عیش و نوش و فساد بودند و فاصله آنان و موبدان حامى شان با مردم بسیار بود . مردم از آنان بیزار بوده و نابودى آنان را طلب مىنمودند . (55)
3- جاذبههاى سپاه اسلام و ایدئولوژى مساوات خواهى در جامعه عارى از عدالتساسانى موجب گردید تا برخى از فرماندهان سپاه آن، چون سپاه دیلمى در نبرد شوشتر، داوطلبانه تسلیم سپاه عرب شده و به پشتیبانى از آنها بپردازند، و یا سبب گردید كه نیروها آن چنان كه مىبایست، فداكارى ننمایند و در آخرین لحظات، اشراف ایرانى به جاى كمك به نجات كشور، به طمع تاج و تختبه جان هم افتاده و امر سقوط را تسریع نمایند .
پس از نبردهاى قادسیه و مداین و جلولا كسى را پرواى مقاومت جدى نبود . بعضى از مرزبانان خود را به كلى از واقعه كنار كشیدند و مستقل ماندند و انسجام نیروها از هم گسیخت (56) و این در حالى بود كه یزدگرد سوم متوحشانه به سوى رنوشتخویش (آسیاب مرو) (57) به پیش مىتاخت .
دیدگاههاى طبرى و ابن اعثم
پیروزى قاطع مسلمین در نبرد قادسیه دروازههاى بزرگترین امپراتورى شرق را به روى آنان گشود و سر آغاز گسترش اسلام در سرزمینهاى وسیع متعلق به ایران ساسانى گردید اما در مورد چگونگى پیروزى مسلمین و مقاومت ایرانیان ابهامات زیادى وجود دارد مطالبى كه درباره این جنگ نوشته شده است طورى مبالغهآمیز و افسانهاى است كه كشف حقیقت را مشكل مىسازد (58) ایرانیان فرماندهى واحدى نداشتند و اعراب هم به صورت قبیله قبیله وارد معركه جنگ مىشدند . این جنگ در آغاز به صورت یك رشته عملیات مجزا سرانجامى شگفت داشت . ایرانیان شكستسختى خوردند و اعراب هم تلفات سنگینى را متحمل شدند . (59) تیسفون به دنبال قادسیه به دست مسلمین فتح شد . رستم فرخزادان، فرمانده نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه از خطر بزرگى كه در نتیجه اتحاد ایدئولوژیك عرب و حمله آنان به ایران متوجه آنان بود آگاهى كامل داشت . (60) او در سمت فرماندهى كل جنگ، در دفع خطر كوششى دلیرانه نمود اما در این راه توفیق نیافت . (61) نبرد قادسیه یك پیام واقعى براى مردم ایران داشت و آن پایان حكومت دیرینه ساسانى بود كه اردشیر بابكان آن را بنیاد نهاد و با مرگ یزدگردبن شهریار به انتها رسید . (62)
در میان مورخان اسلامى، طبرى به خاطر شیوههاى خاص تاریخنگارى و دیدگاههاى ویژه خود نسبتبه روابط ایرانیان و اعراب در این مورد مسایل خاصى را بیان مىكند . در حالى كه سایر مورخان اسلامى زمان برخورد بین نیروهاى اسلام و ایرانیان را به صراحتبیان نمىكنند، طبرى اعلام مىكند زمان این جنگ چیزى بیش از دو ماه بوده است . (63) همچنین او اعتقاد دارد كه خلیفه اسلام، عمربن خطاب، داراى نوعى قداست و قدرت آینده نگرى بوده است .
در هنگام اعزام سپاه به قادسیه، مردم سكون به رهبرى حصینبن نمیر سكونى و معاویةبن حدیج آماده حركتبه سوى شرق بودند، اما خلیفه [عمر] از آنها روى برگردانید . وقتى از او پرسیدند چرا از این قوم روى گردان هستى، گفت: از آنها تشویش دارم; هیچ قوم عرب بر من نگذشته است كه ناخوشایندتر از اینان باشد . بعدها نیز عمر از آنها به بدى یاد مىكرد و مردم از این امر در شگفتبودند و سرانجام بدبینى عمر نسبتبه آنان درست از كار درآمد، «زیرا یكى از آنها به نام سودانبن حمران، عثمانبن عفان رضىالله عنه را كشت و یكى از بستگانش، خالدبن ملجم، علىبن ابىطالب رحمةالله را كشت و جماعت ایشان قاتلان عثمان را پناه دادند» . (64)
در این جا طبرى علاوه بر اقرار به آیندهنگرى عمر، وقایع بین قتل عثمانبن عفان و خلافت على (ع) و وقایع بعدى را به شكلى متفاوت مورد بررسى قرار مىدهد . همچنین، او سعى دارد تا پیروزى قادسیه را پیش از وقوع آن پیشبینى نماید و از قول سعیدبن مرزبان مىنویسد: «عمر مداواگرانى به قادسیه فرستاد و عبدالرحمن ربیعه باهلى را به مقام قضاوت گماشت و او را مسؤول تقسیم غنایم نمود و سلمان پارسى را مامور اكتشاف و پیشتاز قوم و دعوتگر قرار داد» . (65)
جاى هیچ بحثى نیست كه آن چه را طبرى به عنوان پیش بینى عمربن خطاب از ایجاد تشكیلات براى یك پیروزى غیر قابل انكار نگاشته است دقیقا همان نكاتى است كه بعد از فتح قادسیه پدید آمد . طبرى همچنین، اطلاعات عمر از موقعیت استراتژیكى قادسیه را در نامه او به سعد ابىوقاص منعكس مىنماید . در این نامه عمر به سعد دستور مىدهد كه: «با پارسیان در خاك آنها جنگ مكن و میدان جنگ را در نزدیكترین سنگستان به دیار عرب و نزدیكترین صحرا به دیار عجم قرار ده .» (66)
نكته دیگرى كه در نگاه طبرى به قادسیه دیده مىشود قداستى است كه او براى سپاه قادسیه قایل است . وى مىگوید: در این نبرد آرایش سپاه اسلام براساس نبردهاى دوره پیامبر اكرم (ص) تنظیم شده و فرماندهان عصر پیامبر (ص) در راس سپاه قرار داشتند . و آنان كسانى بودند كه همگى در عصر پیامبر (ص) با مشركان و در عصر ابوبكر با مرتدین جنگیده بودند . (67) بنا به گزارش طبرى، در این نبرد هفتاد و چند تن از جنگاوران بدر و سیصد و ده تن از كسانى كه پیامبر (ص) را تا بیعت رضوان و یا جلوتر درك نموده بودند و سیصد تن از آنان كه در فتح مكه پیامبر (ص) را همراهى نموده بودند و هفتصد تن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) از همه قبایل شركت داشتند . (68) نكته دیگرى كه در دیدگاههاى طبرى به قادسیه منعكس است علاقه و توجهى است كه نسبتبه مثنىبن حارثه از خود نشان مىدهد، به گونهاى كه اظهار تاسف خود را از فرماندهى سعدبن ابىوقاص و جریربن عبدالله بجلى به جاى مثنى پنهان نمىكند . طبرى پیروزى در نبرد قادسیه را یك معجزه مىداند و وقایع اعجاب آورى را از زمان توقف نیروهاى اسلام - كمى قبل از شروع نبرد - نقل مىكند، از جمله این كه: زمانى كه سعد گروهى را به جستوجوى غذا و خوار و بار به اطراف فرستاده آنان در ایالت میشان در جستوجوى گاو و گوسفند برآمدند، اما همه مردم گریخته بودند و سرانجام مردى را یافتند و از او نشان گاو و گوسفند را گرفتند، اما آن مرد قسم خورد كه اطلاعى ندارد ولى او چوپان چهارپایانى بود كه آنها را در آن دشت پنهان نموده بود و ناگهان گاوى نعره برآورد كه به خدا دروغ مىگوید; اینك مائیم! و آن گاه مسلمین گاوان و گوسفندان را از روى صدایشان یافتند و آنها را به اردوگاه آوردند . (69)
به این ترتیب، طبرى پیروزى قادسیه را امرى از پیش تعیین شده تلقى مىكند و مطالب را بر اساس روایاتى كه شنیده است و بدون توجه به صحت و سقم آنها نقل مىكند .
در زمان حكومتحجاجبن یوسف ثقفى والى حكومت امویان در عراق و ایران (95- 75ه) و عامل ولیدبن عبدالملك اموى، این معجزه براى او بازگو گردید . حجاج چند تن از شاهدان واقعه را فراخواند - حداقل 60 سال و حداكثر 80 سال پس از وقوع آن - و از آنها در مورد صحت آن سؤال نمود و همه گفتند: «بلى ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم» . حجاج گفت: «دروغ مىگویید» . گفتند: «اگر تو آن جا بودهاى ما نبودهایم چنین باشد» . حجاج گفت: «راست مىگویید اما دیگر كسان چه مىگفتند؟» گفتند: «این را نشان بشارتى دانستند كه از رضاى خدا و شكست دشمن ما خبر مىداد» . (70)
نویسنده دیگرى به نام ابن اعثم كوفى نیز در كتاب خود «الفتوح» از اعجازاتى در زمان وقوع نبرد قادسیه سخن گفته است، از جمله این كه: «در آغاز حملات مسلمین به مرزهاى غربى فرات، یزدجرد [یزدگرد] به شكار رفته بود و در عقب گورخرى مىتاخت اما ناگهان گورخر توقف كرد و رو به سوى یزدگرد كرد و به فرمان خدا با او صحبت نمود و گفت: اى یزدگرد به خداى بازگرد و به پیامبر او ایمان آور تا نعمتبر تو باقى بماند و كفران نعمت منماى كه دولت تو را زوال آورد . و چون یزدگرد از گورخر این سخن فصیح را شنید بترسید و به مقام خویش بازگشت و متفكر و مردد موبدان را بخواند و سخن گورخر با آنان در میان نهاد . موبدان گفتند: این حالتى غریب و حادثهاى عجیب است گمان ما آن است از این اعراب كه بر عراق آمدهاند چیزى عجیب به ظهور آید» . (71)
همچنین، او در جایى دیگر از معجزه دیگرى سخن مىگوید: «پس از كشته شدن رستم در قادسیه، ایرانیان گریختند و به مداین [تیسفون] عقبنشینى نمودند و چون احتمال مقاومت در برابر مسلمین بسیار ضعیف به نظر مىرسید ناچار مجبور به ترك شهر شدند، به ویژه این كه یزدگرد خود به این كار راغب بود و علاقمند بود كه مقاومتهاى بعدى در برابر لشكر اسلام در كوهستان انجام گیرد . لذا ایرانیان قبل از ترك اجبارى شهر، حوضها را پر از آب نمودند و زهر بدان آمیختند و غذاى بسیارى پختند و به زهر آلودند و در ساباطهاى مداین نهادند و سپس پلهاى دجله را بریدند تا مسلمین نتوانند از آن عبور نمایند . مسلمین چون به ساباط مداین رسیدند گرسنه و تشنه بودند . طعامهاى پخته و لذیذ یافتند و حوضهاى پر از آب صاف . به نام خداى سبحان از آن طعام و آب بخوردند و آسایش و فراغتیافتند و هیچ كس را به حكم خداى سبحان زهر زیان نداشت و بر هیچ مسلمان اثر نكرد . (72)
طبرى در جاى دیگر از نوشیدن زهر توسط خالد و آسیب نرسیدن به او سخن گفته است . (73)
منابع
- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ الكامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج3 .
- احسان، عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348)
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1
- بروكلمان، كارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1346 .)
- بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان ترجمه محمد توكل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367 .)
- بلاشر، رژى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363)
- جعیط، هشام، كوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بىنا 1372)
- حصورى، على، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371 .)
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مكتبة المثنى، بى تا .)
- دینورى، ابو حنیفه، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368 .)
- رازى، ابوعلى مسكویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج1 .
- زرین كوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیركبیر، 1363) ج2 .
- سرتوماس، آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358 .)
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج5 .
- فراى، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358)
- فراى، ریچارد، میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368 .)
- كریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى (چاپ چهارم: تهران، نشر ابن سینا، 1351 .)
- كوفى، ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 .)
- گردیزى، ابوسعید عبدالحى، زین الاخبار، تصحیحعبدالحىحبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى كتاب، 1363 .)
- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .)
- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370 .)
- مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى كدكنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگایران، 1351) ج4 .
- نولدكه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352)
- نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیركبیر، 1317 .)
- نیناپیگو، لوسكایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سدههاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372 .)
- یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج2 .
پىنوشتها:
×) استادیار دانشگاه اصفهان
phokas (**
Heraklios (***