مقاله ها
نویسنده : دكتر اصغر محمودآبادى
بازدید : 186

رویداد قادسیه، سرنوشت مسلمانان و ایرانیان را تغییر داد . مسلمین با فتح ایران ساسانى در پایان بخشیدن به دوران شاهنشاهى كهنسال ساسانى، وارث تمدن و فرهنگى غنى و بى‏سابقه گردیدند، قادسیه در عین حال نقطه بر خورد فرهنگ اسلامى با تمدن ایرانى بود . اما این رخداد با وجود تاثیر غیرقابل تردیدش دچار هیجان‏هاى تاریخى است كه در مورد آن دو دلیل را مى‏توان ارائه داد:


1- روایات تاریخى از مكاتب متفاوت به گوش مى‏رسد كه علاقمند است واقعیات را بزرگتر جلوه داده و یا جهات خاصى به آن بخشد .


2- فاصله مورخان با اصل رویداد قادسیه است كه با وجود تعدد منابع شفاهى مورخ را در گزینش دچار تردید نموده و حاصل آن تنوعى است كه در نگاه به حادثه وجود دارد . مقاله حاضر سعى دارد بررسى تازه‏ترى را نشان دهد .


واژه‏هاى كلیدى: قادسیه، اسلام، ساسانیان، یزدگرد سوم، طبرى


دیدگاه‏ها
طبق نظریات متناقض و دیدگاه‏هاى متفاوت نویسندگان اسلامى، با نبرد قادسیه، تاریخ ایران با یك رخداد جدى و تعیین كننده كه سرنوشت‏سیاسى، اعتقادى و اجتماعى آن را تغییر مى‏دهد روبه‏رو مى‏شود .


آن چه پیش از نبرد قادسیه در برخورد نظامى نیروهاى اسلام با دولت‏ساسانى پدید مى‏آید با اصل رخداد ارتباطى تنگاتنگ دارد، اما با نگاه تاریخى به آن، این نتیجه حاصل مى‏شود كه اساس موضوع دچار پیچیدگى و بحران‏هاى تاریخى بوده و به رغم نتیجه قطعى و عمیق آن، به لحاظ تاریخى فاقد ویژگى‏هاى یك رخداد مشخص در ذهنیت محقق تاریخ مى‏باشد . دو سوى واقعه - چه از طرف مسلمین و چه ایرانیان - پوشیده از راز و رمز، ابهام، اسطوره‏سازى، معجزه‏هاى پیاپى در طرف غالب و پیشگویى‏هاى یاس آور و دل نگرانى‏هاى وهم‏انگیز در جبهه مغلوب مى‏باشد .


با توجه به یك‏سونگرى تاریخى در این رخداد - كه عمدة به دست نویسندگان اسلامى نگاشته شده است - و سكوت اضطرارى طرف مغلوب، پیروزى معجزه آسا جلوه‏گر مى‏شود و این بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسى، اجتماعى و دشوارى‏هاى دوران پایانى حكومت‏ساسانى است .


در واقع، در نیمه اول قرن هفتم هجرى ما با دو پدیده عظیم تاریخى در آسیاى غربى مواجه هستیم . در جبهه غربى نیروهاى پرتوان و معتقد كه با رهبرى مردمى توانمند و با اراده، از بند جهالت اجتماعى و اسارت اعتقادى نجات یافته بودند، در برابر بخش شرقى موقعیت‏خویش، یعنى ایران ساسانى، كه یك دولت اسیر تباهى و فساد، با ملتى دردمند و ناامید و افسرده بود قرار گرفتند .


در چنین شرایطى بود كه نیروهاى پراكنده اسلام به سرپرستى خالدبن ولید، در ساحل غربى فرات پیش‏روى خود را به سمت جنوب شروع كردند . (1)


پیش از این تاریخ، ساسانیان با نبرد ذوقار (حدود 604 تا 610م) دولت هم پیمان عرب حیره را كه قرن‏ها مدافع سرسخت ایرانیان در جنوب بودند از دست داده بودند . (2) وضع نابسامان دربار شاهنشاهى ساسانى نیز پس از مرگ خسرو پرویز (628م) امكان بازسازى، انسجام و هماهنگى تازه‏اى را نداشت، زیرا نیرویى مقتدر سرتاسر مرزهاى جنوبى را تهدید مى‏كرد . پیش از این هم ایرانیان با مشكلاتى از این دست‏برخورد كرده بودند ولى این بار وضع متفاوت به نظر مى‏رسید; نیروى صحرا با توانى كم نظیر كه از غلیان ایدئولوژیك سرچشمه مى‏گرفت در برابر دولتى ضعیف و داراى اعتقادى كم رنگ و ملتى متفرق و بدون پشتوانه قرار گرفته بود . نبرد قادسیه در راه بود و نتایج آن هم به لحاظ تاریخى روشن بود . قادسیه بى‏شك رخدادى مهم و تعیین كننده در برخورد سرنوشت‏ساز سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایرانیان با مسلمین بود . این رویداد از چند جهت قابل بررسى است:


نخست آن كه: با این پیروزى، پایتخت‏شاهنشاهى ساسانى سقوط نمود و اعراب مسلمان براى اولین بار پیروزمندانه بر این شهر به ظاهر تسخیرناپذیر تسلط پیدا كردند . البته پیش از آن هم اعراب در حمایت از نظام ساسانى قدم نهاده بودند . به علاوه، كمى قبل از نبرد قادسیه - حدود سال‏هاى 611- 604 میلادى - گروهى از قبایل جنوب فرات در ذوقار با بخشى از ارتش ساسانى در زمان خسرو پرویز - 628- 590م به نبرد برخاسته پیروز گردیدند . (3) این پیروزى درخاطرات اعراب (ایام العرب) به‏شكلى آرمانى، آینده غلبه و تصرف‏شهر رؤیایى رابه‏تصویرمى‏كشید .


نكته دیگر آن بود كه این بار اعراب - نه به شكل اتحاد قبایلى كوچك - بلكه به صورت قدرتى متشكل، منسجم و آرمان‏گرا نه تنها قصد تصرف تیسفون، بلكه قصد سرنگون ساختن نظام ساسانى و یا به تمكین واداشتن آن را داشته و سرزمین وسیع ایران را گذرگاهى براى دست‏یابى به شرق دور مى‏دانستند . (4) كمى پیش از رخداد قادسیه، امپراطورى روم شرقى بر اثر ستم كارى قیصر - (602- 601م) - و بر اثر هرج و مرجى كه به علت‏سقوط او و جلوس هراكلیوس (××× به تخت‏سلطنت‏به وجود آمده بود، چنان ضعیف شده بود كه نتوانست در مقابل حمله سخت‏خسرو پرویز، شاهنشاه ایران، به ایالات جنوبى امپراطورى مقاومت نماید; اما هراكلیوس با تلاشى اعجاب‏آور در جمع‏آورى نیرو و كوشش در براندازى تضادهاى عقیدتى بین فرق مختلف مسیحى، توانست امپراطورى خود را حفظ نموده و طى جنگ‏هاى دشوارى ارتش ایران را از تمام متصرفات غربى و شمالى رانده و او را تا قلب امپراطورى ساسانى یعنى تا قصر تیسفون واقع در كناره دجله تعقیب نماید و به این ترتیب، صلحى را كه به بهاى مرگ خسروپرویز (29 فوریه 628م) تمام شد بر شیرویه فرزند خسرو تحمیل نماید . با این حال، دولت روم شرقى با این كه در برابر ایرانیان به پیروزى رسیده بود، اما نتوانست‏سلطه كاملى بر این سرزمین داشته باشد .


بدین ترتیب، با انحطاط دولت‏ساسانى و تضعیف امپراطورى روم، مقدمه شكل‏گیرى نیروى سومى در منطقه غرب آسیا فراهم آمد . این نیرو دولت اسلامى مدینه بود كه پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) در دو جهت - هم به سوى شمال و هم به سوى شرق - اقدام به عملیات نظامى مى‏نمود . هدف این حملات، ایجاد تغییرات در اراضى شبه جزیره عربستان یا دست‏یابى به راه تجارى و یا حتى حرص غارتگرى روحى عرب - گرچه در این حملات تا حدودى دخالت داشت - نبود، بلكه محرك واقعى این تهاجمات برق آسا و توقف‏ناپذیر، دین جدید و اعتقادات تازه‏اى بود كه پیامبر اسلام (ص) به آنان ارزانى بخشیده بود و امروز جاى تردید نیست كه محرك اعراب در گشایش كشورها، دین یكتاپرستى و گسترش آن به سوى مرزهاى خارج عربستان بوده است . (5)


پیروزى قبایل عرب بر ارتش ساسانى در ذوقار و نخستین آزمایش قدرت در مقابل دشمنى نیرومند، بادیه‏نشینان را در مورد قدرت سپاه ساسانى به تردید افكنده و اطمینان آن‏ها را در تكیه بر نیروى خویش استوار ساخت; «در واقع این كامیابى همچون آستانه‏اى تلقى گردید كه پیروزى‏هاى آینده اعراب را برابر ایرانیان ارزیابى مى‏كرد» . (6)


پس از پیروزى درخشان نیروهاى اسلام، دولت‏ساسانى هرچند در جبهه‏هاى جلولا و نهاوند مقاومتى از خود نشان داد، (7) اما این مقاومت از سوى بخش اشرافى و فرادست نظام ساسانى بود كه در واقع براى منافع خویش مى‏جنگیدند نه بقاى ملك . به گفته مورخان، مقاومت‏برجسته و قابل ملاحظه دیگرى در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد و مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت ننمودند و یا با اندك مقاومتى تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار گردیدند . (8)


كمى بعد از این وقایع، نوبت عقب راندن بقایاى نظام ساسانى و آخرین شاه آن، یزدگرد سوم - 652- 632م برابر با 31- 11ه - از نهاوند تا مرو و تسلط بر قدرت تقریبا دست نخورده ساسانى توسط مسلمین گردید . (9)


تحقیقى پیرامون منابع در ارتباط با نبرد قادسیه
در رابطه با تشخیص شرایط پدید آمده در نبرد قادسیه حداقل با سه جناح و یا سه دیدگاه متفاوت در تحولات این نبرد روبه‏رو هستیم .


جناح اول، مورخان عرب‏گرا هستند . آنان پیروزى بر ایرانیان را ناشى از شجاعت، درایت و مجاهدات سرداران اسلام مى‏دانند . مقدسى و بلاذرى از بارزترین صاحبان چنین تفكرى هستند .


جناح دوم، مورخان ایران‏گرا هستند كه سعى داشته‏اند به عناوین مختلف و با دست آویز قرار دادن امورى چون مشیت الهى، قضا و قدر، اختلاف میان ایرانیان و . . . شكست‏ساسانیان را یك واقعیت غیرقابل انكار به شمار آورند . ثعالبى نماینده چنین تفكرى مى‏باشد . برخى از مورخان نیز در این زمینه نظرات خود را به صورتى محتاطانه ابراز داشته‏اند . طبرى از جمله این افراد مى‏باشد، گرچه بى‏گمان او تابع مورخانى بوده است كه منابع خویش را از اخبار كسب مى‏نمودند . (10)


در این میان، بعضى از مورخان غربى بر این عقیده‏اند كه اصولا از آغاز نخستین تهاجمات مسلمانان علیه ایران ساسانى، نقشه و طرحى براى كشورگشایى در میان نبوده است، بلكه پیشرفت‏هاى قبایل بنى بكر در سواد و هم زمان بودن آن‏ها با پیروزى‏هاى خالدبن ولید در رهبرى اهل الایام علیه اهل الرده و نزدیك بودن محل تهاجمات خالد علیه اهل الرده در یمامه و مثنى‏بن حارثه در سواد، دولت مدینه را به فكر استفاده از موقعیت مناسبى كه فراهم شده بود افكند . طرح حمله به عراق و تسخیر آن، در مدینه و در زمان ابوبكر به تصویب رسید و در زمان عمر به اجرا درآمد . از بین مورخان غربى، ادوارد مایر، ریچار فراى، كریستن سن و ویل دورانت از طرفداران چنین نظریه‏اى هستند . به نوشته كریستن سن: «اعراب بادیه‏نشین كه روح غارت‏گرى را با تعصب دینى آمیخته بودند به فرمان عمر روى به ایران نهادند» . (11)


انتخاب فرمانده سپاه اسلام در نبرد قادسیه
در آغاز، عمربن خطاب خود تصمیم گرفت فرماندهى سپاه اسلام را بر عهده گیرد، اما پس از رایزنى با اصحاب رسول خدا (ص) از این كار منصرف شده و على‏بن ابى‏طالب (ع) را به سمت فرماندهى انتخاب نمود، ولى على (ع) از قبول آن خوددارى نمود (12) و سعد بن ابى وقاص را براى این مسؤولیت پیشنهاد نمود كه مورد پذیرش عمر قرار گرفت . (13) برخى اعتقاد دارند على (ع) راى به ماندن عمر داد و صلاح ندید خلیفه از مدینه خارج شود . (14) بعضى از مورخین، نام پیشنهاد دهنده را عبدالرحمن‏بن عوف ذكر نموده‏اند . (15)


در رابطه با آمار سپاه اسلام در نبرد قادسیه روایات متفاوتى وجود دارد . برخى از روایات، شمار سپاه سعد به هنگام خروج از مدینه و عزیمت‏به سوى عراق را 3000 نفر عنوان كرده‏اند كه با تعدادى كه در مسیر حركت‏به آن افزوده شد بالغ بر 5600 نفر گردید; در حالى كه نیروى ایرانیان در نبرد قادسیه 60000 نفر برآورد شده است . (16) در برآورد دیگرى، نیروى اسلام را حدود 100000 نفر در برابر 120000 نفر نیروى ایرانى ذكر كرده‏اند . (17) گروهى دیگر، شمار مسلمین را 80000 تن نوشته‏اند كه در حین نبرد تعداد 6000 تن نیز از جبهه سوریه بر این تعداد افزوده شد . (18) طبرى در یك روایت، شمار ایرانیان شركت كننده در نبرد قادسیه را 200000 تن ذكر كرده است . (19) ابن‏اعثم، شمار نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه را 120000 تن آورده و تعداد مسلمین را با نیروهایى كه عمر در جواب درخواست‏سعدبن وقاص براى او اعزام نمود (20) رقمى در حدود 60000 تن ذكر كرده است . بنا به نوشته ابن‏اعثم در نبرد قادسیه: «نیروى مسلمین نصف تعداد ایرانیان بوده است‏» . (21)


مورخى دیگر تعداد سپاهیان اسلام در نبرد قادسیه را 22000 مرد گزارش نموده است . (22) اشپولر به نقل از سبئوس - مورخ ارمنى - مى‏نویسد: «تعداد سپاه ایران در قادسیه بیش از 80000 تن بوده است‏» . (23) آمار و ارقام متفاوت موجود در برآورد نیروها، برحسب روایات مختلف و نظرات متفاوت راویان و دیدگاه‏هاى خاص آنان نسبت‏به نبرد سرنوشت‏ساز قادسیه بیان گردیده است .


گروهى براى بزرگ جلوه دادن نبرد و پیروزى بر ایرانیان و برخى دیگر براى كاستن از بار خفت این شكست، به جاى برخورد با واقعیت‏ها، به ذهن گرایى پرداخته‏اند . بعضى از مورخان اخیر سعى نموده‏اند از میان انبوه اطلاعات متفاوت، رخداد قادسیه را واقع‏بینانه بررسى نمایند، چنان كه شمار مسلمانان را 24700 تن (24) گزارش نموده‏اند . تنى چند از مورخان متاخر و متقدم نیز بر آمار 30000 نفر توافق دارند . (25) از میان مورخان غربى، فراى اعتقاد دارد كه در ذكر نابرابرى نیروهاى دو حریف مبالغه شده است و اضافه مى‏كند: «شمار سپاه ایرانیان ظاهرا بیش‏تر از مسلمین بوده است ولى نه چندان بسیار . شمار سپاه دو طرف بیش از 25000 تن نبوده است . . .» . (26)


اشپولر نیز شمار سپاه مسلمین در نبرد قادسیه را 20000 تن ذكر مى‏نماید . (27) آن‏چه از همه روایات متقدمین و تحقیقات متاخرین بر مى‏آید این است كه تعداد نیروهاى سپاه ایران در نبرد قادسیه بیش‏تر از تعداد مسلمین بوده است; ولى این اختلاف نباید آن قدر زیاد باشد كه تصور جنگى نابرابر را در ذهن پدیدار سازد .


تركیب نیروهاى اسلام در نبرد قادسیه
طرح ایجاد یك حكومت اسلامى در عربستان، در زمان حیات پیامبر (ص) شكل گرفت (28) و ابوبكر با سركوب شدید رده (29) و سایر مخالفان آن را ادامه داد و عمر به آن مفهومى مستقل بخشید . سیر مطالعه تاریخ فتوح اسلامى در عراق و ایران در زمان خلافت عمربن خطاب (23- 13ه) بیان‏گر این واقعیت است كه عمر ترجیح مى‏داد فرماندهان فتوح از قریش باشند، ولى در مورد نیروهاى اسلام علاقه خلیفه به نیروهاى تركیبى و متشكل از قبایل مختلف عرب جلب مى‏گردید .


روایات سیف‏بن عمر تمیمى، پیروزى در نبرد قادسیه را به صورتى نشان مى‏دهد كه گویى این پیروزى به اعراب بادیه‏نشین تعلق داشته است . در روایات سیف از قبایل بنى‏بكر صحبتى به میان نیامده و سرداران غیر مسلمان بسیار مدح شده‏اند .


واقعیت این است كه سپاهى كه به فرماندهى سعد از مدینه خارج شد، در درون دنیاى قبیله‏اى شكل گرفته و به حركت درآمده بود . تكیه آن‏ها بیش‏تر به وفاداران به اسلام بود تا نیروهاى دیگر . (30) این نیروها - بر عكس جبهه‏هاى سوریه كه در آن فرزندان صحابه بزرگ حضور داشتند - بیش‏تر از انصار بودند تا قریش . راى عمر بر این بود كه بهترین اعراب، شامل قهرمانان، سخنوران، و شاعران، در برابر ایرانیان قرار گیرند . او مى‏خواست در نبرد تعیین كننده آینده با ایرانیان، عمده‏ترین عامل بر مبانى اسلامى پایه‏ریزى شود; از این رو رهبران گروه‏ها را از مسلمانان با سابقه و یا كسانى كه در اسلام اعتبار بیش‏ترى داشتند برگزید . (31) رؤساى قبایل زیر نظر پرچم‏داران و فرماندهان سپاه اسلام قرار گرفتند; گویى هنوز به وفادارى آنان اطمینان نبود . حضور رهبران ارتداد - كه اینك مسلمان شده بودند در نبرد قادسیه از ابداعات عمر بود . ابوبكر در جنگ‏ها از آنان كمك نمى‏گرفت، ولى عمر آنان را به جنگ فرستاد و «هیچ كدامشان را به كارى نگماشت‏» ; (32) گویى نبرد قادسیه موقعیتى بود تا بدین وسیله مرتدین خود را بازخرید كنند و یا «بوته آزمایشى بود براى اتحاد همه گروه‏ها» . (33)


در شراف - ستاد عملیات نظامى سعد پیش از حضور در قادسیه - رهبران مرتدین نظیر اشعث‏بن قیس، طلیحة‏بن خویلد، عمروبن معدى كرب، قبایل خود را رهبرى مى‏كردند، «اما به آن‏ها كارى واگذار نشد» . (34)


بنا به روایت‏سیف، حضور مردان نامدار چون: عمروبن معدى كرب، طلیعة قیس‏بن هبیره، و مردان اندیشه چون: مغیرة‏بن شعبه، حذیفه، عاصم، و شاعرانى چون: شماخ، حطیه اوسن‏بن مغرا و عبدبن الطبیب، در نبردگاه قادسیه باعث تقویت روحیه نیروها مى‏گردید . (35)


طرح عمر براى شاخص نمودن نیروى قادسیه كه مى‏بایست تكلیف سلطنت و قدرت را در ایران یكسره سازد بسیار وسیع‏تر از آن چه به نظر مى‏رسد بوده است . عمر دستور داد در گروه قادسیه هفتاد و چند نفر از جنگاوران بدر، سیصد و ده تن از كسانى كه صحبت پیامبر (ص) را - تا زمان بیعت رضوان - شنیده بودند، سیصد تن از كسانى كه در فتح مكه حضور داشتند و هفتصدتن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) شركت نمایند . (36) وى اصرار داشت نیروى اسلام را در همه عربستان و در مقابل چشم بزرگان عرب به نمایش بگذارد . كم‏ترین نتیجه‏اى كه از این آزمایش واقعى گرفته مى‏شد این بود كه قدرت تحرك را از جریان‏هاى شبه نظامى رده در آینده سلب مى‏نمود; مدینه به قدرتى واقعى و تعیین كننده تبدیل مى‏گردید; عربستان تحت لواى اسلام با وحدت خویش جستجوگر منابع انسانى و جغرافیایى تازه‏اى براى ارائه دین خدا مى‏گردید و قبایل مسیحى سواحل فرات قدرت اسلام را درك مى‏نمودند . (37) بى‏گمان آن چه پیش آمد خارج از تصور عمر و طراحان سیاست نظامى مدینه بود . نتایج غیر قابل تصور و پیروزى مسلمین در قادسیه كه شكست و اضملال دولت‏ساسانى را به همراه داشت آن چنان غیر مترقبه بود كه تاثیر آن در سیاست داخلى مدینه منجر به تغییرات سیاسى شگرف در آینده گردید . (38)


انتخاب یزدگرد به شاهى
طبرى، مسكویه رازى و دینورى در نحوه انتخاب یزدگرد به شاهى مطالب تقریبا یكسانى بیان نموده‏اند و مسعودى و بلاذرى با این كه از مشورت عمربن خطاب با صحابه - پس از شنیدن خبر پادشاهى یزدگرد - صحبت نموده‏اند، (39) اما در رابطه با نحوه انتخاب یزدگرد اظهار نظر مشخصى ننموده‏اند . (40) این موضوع، گزارش‏هایى كه در باب متمركز شدن نیروهاى ایرانى به مدینه رسیده بود را تایید مى‏كند . (41) این گزارش‏ها نشان مى‏دهد كه ایرانیان از نبردهاى كوچك موضعى كه به طور عمده به شكست آن‏ها منجر شده بود خسته شده و در صدد چاره‏جویى برآمده بودند .


تاملى در سیر تاریخ ساسانى نشان مى‏دهد كه هرگاه در راس قدرت مركزى فردى نیرومند و صاحب اراده قرار مى‏گرفت دولت مقتدرى را به وجود مى‏آورد واینك ایرانیان در جستجوى چنین پایگاهى بودند . (42)


به نظر برخى از نویسندگان اسلامى، بزرگان ایرانى، در بین زنان خسرو پرویز به جست‏وجو پرداختند تا اگر پس از قتل عام خاندان قباد دوم، ملقب به شیرویه (633- 632م)، فرزند ذكورى از او باقى مانده است، او را بیابند . آنان سرانجام، یزدگرد فرزند شهریاربن خسرو [پرویز] را یافتند و او را كه جوانى 21 ساله بود به سلطنت گماردند (43) و همه متفق القول شدند تا براى آخرین بار از یك حكومت مركزى مقتدر كه در راس آن شاهى انتصابى قرار داشت اطاعت نمایند . (44) سران قوم چون رستم فرخزادان و فیروزان [ایران اسپاهبذان] در اطاعت و اعانت او پیشى گرفتند و سپاهیانى براى استقرار در پادگان‏ها و مرزهاى حیره، انبار، ابله و دیگر نقاطى كه در عصر خسروپرویز سنگرى در برابر اعراب به شمار مى‏آمد آماده نمودند . (45)


در مورد چگونگى گزینش یزدگرد به شاهى، قول دیگرى نیز وجود دارد و آن این كه: فیروزان و رستم به پوران [پوراندخت] دختر كسرى پیشنهاد نمودند تا نام همه زنان و محارم خسروپرویز را بنویسند و در بین آن‏ها جست‏وجو كرده و فرزند ذكورى را براى سلطنت‏بیابند . (46) جالب این است كه آن‏ها از پوراندخت كه طبق نظر نویسندگان اسلامى، بر سریر سلطنت تكیه زده است، مى‏خواهند تا فردى را انتخاب و یا جست‏وجو كند كه به جاى او بر تخت‏ساسانى بنشیند و این در حالى است كه پس از یافتن یزدگرد دیگر ذكرى از پوراندخت نمى‏رود و به نظر مى‏رسد بزرگان ایرانى براى یك دفاع جدى هم پیمان شده و با براندازى پوراندخت‏ساختار تازه‏اى را در سیاست پدید آوردند . (47) ولى به عقیده دینورى «بزرگان ایرانى چون دیدند عرب از همه سو بر آنان پیروز مى‏شوند با یكدیگر گفت‏وگو كردند و به این نتیجه رسیدند كه گرفتارى آن‏ها از آن است كه زنان بر ایشان حكومت مى‏كنند و سپس بر یزدگرد پسر شهریاربن خسرو گرد آمدند كه جوانى 16 ساله بود و او را بر خود پادشاه كردند و آن گاه اینان با گروهى كه بر پاشاهى آذرمیدرخت اصرار مى‏كردند جنگیدند و آن‏ها را شكست داده و آذرمیدخت‏خلع گردید و یزدگرد شاه شد» . (48)


همان‏طور كه ملاحظه گردید، در میان مطالب فوق، هم در مورد سن یزدگرد كه او را 8، 21 و 16 ساله نوشته‏اند و هم در مورد پوراندخت و آذرمیدخت كه به نوشته نویسندگان اسلامى، قبل از یزدگرد، شاه ایران، مى‏زیستند اختلاف نظر وجود دارد . به روایت ثعالبى: «پس از پوران دخت كه فقط 8 ماه سلطنت نمود كودكى را به نام فرخزاد انتخاب و او را به تخت‏سلطنت نشاندند و این كودك كه به علت‏خردسالى از كشتار شیرویه سالم مانده بود در پارس به سر مى‏برد و او برادر پوراندخت‏به شمار مى‏آمد اما سلطنت او هم دوامى نیافت‏» . (49) یعقوبى دوران سلطنت پوراندخت را قبل از یزدگر ذكر مى‏كند . روایات، حكومت‏یزدگرد را بین سال‏هاى 652- 632م ذكر نموده‏اند و این موضوع نشان مى‏دهد كه دوران سلطنت وى چندان روشن نیست .


همان گونه كه ذكر شد، مورخان بزرگ اسلامى چون طبرى، ثعالبى و دینورى در مورد سلطنت پوراندخت، آذرمیدخت و حتى سال شروع سلطنت و سن یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانى دچار تناقض گویى هستند . در واقع، آن چه به نوشته‏هاى مورخان اسلامى در مورد چنین اختلافاتى تصویرى مبهم و تا حدودى نادرست داده است تقویم مشهور به یزدگردى است كه با جلوس یزدگرد در سال یازدهم هجرى آغاز مى‏شود و نام خود را هم از این پادشاه دارد و حال آن كه اكثر روایات، جلوس او را پس از این سال دانسته‏اند و اگر این تقویم نادیده گرفته شود، تاریخ شروع سلطنت، عمر یزدگرد و مرگ او در مسیر طبیعى‏ترى قرار خواهد گرفت . (50)


نتایج رخداد قادسیه (51)
در نبرد قادسیه ارتش ساسانى امتحان خود را در برابر سپاه اسلام پس داد . فرمانروایان ساسانى كه به شكلى موروثى حكومت مى‏نمودند بیش‏تر به منافع خویش مى‏اندیشیدند تا مصالح دولت و ملت و این وضع به نحوى شگفت‏آور، همان حالت اسكندر و ایران را در زمان آخرین شهریاران هخامنشى و تسلط شهربانان تداعى مى‏كند . پس از نبرد قادسیه، شاهنشاهى ساسانى تجزیه شد و به شكل مجموعه ممالك كوچكى درآمد كه «مورخان عرب شخصا نام آن‏ها را ذكر مى‏كنند» . (52) اگر حمله مسلمانان به ایران و چیرگى آنان و مذهب اسلام در ایران را چنان كه سزاست محورى بنگریم كه از آن پس تحول كیفى مهمى در نظام اجتماعى جامعه ایران روى مى‏دهد، در آن صورت تقسیم تاریخ كشور ایران به دوران پیش و پس از اسلام تقسیمى بیهوده تلقى نخواهد شد .


دوران آریایى پیش از اسلام یكهزار و پانصد سال طول كشیده بود . اعراب از همان آغاز قدرت یافتن اسلام، با سپاهیان شاهنشاهى ساسانى وارد درگیرى‏هایى شدند كه برخى از آن‏ها مانند نبرد ذوقار (ح 610- 604م) در سرنوشت‏سیاسى آینده عرب و ایران نقش بسیار مهمى را ایفا نمود . این جنگ در دوران خسروپرویز رخ داد و پیامبر (ص) درباره آن فرموده است: «این نخستین بار بود كه عرب از عجم انتقام گرفت و به وسیله من برآن‏ها پیروزى یافت‏» . (53) این نبردها در زمان خلافت عمربن خطاب به اوج خود رسید و از حالت موضعى خارج شد . پس از نبرد قادسیه كه در آن «گندشهشاه‏» به فرماندهى رستم فرخزاد شكست‏خورد، نبرد نهاوند (54) (فتح الفتوح) پیش آمد كه منجر به واژگونى سلطنت‏ساسانى شد و جامعه ایرانى دچار دگرگونى عمیق گردید . مبارزه مسلمین براى تصرف ایران در مجموع بیست‏سال طول كشید و در این میان چند عامل در پیروزى آنان نقش داشت:


1- نظام دموكراتیك قبیله‏اى، مساوات در لباس و رفتار و ظواهر زندگى بین بزرگان عرب و سپاهیان ساده، در قیاس با نظام اشرافى ساسانى گرچه از جهت محتواى تاریخى عقب بود، ولى از لحاظ جاذبه معنوى و اجتماعى جلوتر از آن قرار داشت، .


2- ایدئولوژى مذهبى، شور و شوق و وحدت معنوى در میان قبایل عرب پدید آمده بود، در حالى كه جامعه ایرانى را نبرد عقاید زرتشتى، مانوى، مزدكى، زروانى، عیسوى، یهودى، شمن و غیره از هم مى‏درید و ناباورى و تردید بر آن حكمرانى داشت . درباریان و اشراف (زرینه كفش) كه بر ایران حكم مى‏راندند غرق در عیش و نوش و فساد بودند و فاصله آنان و موبدان حامى شان با مردم بسیار بود . مردم از آنان بیزار بوده و نابودى آنان را طلب مى‏نمودند . (55)


3- جاذبه‏هاى سپاه اسلام و ایدئولوژى مساوات خواهى در جامعه عارى از عدالت‏ساسانى موجب گردید تا برخى از فرماندهان سپاه آن، چون سپاه دیلمى در نبرد شوشتر، داوطلبانه تسلیم سپاه عرب شده و به پشتیبانى از آن‏ها بپردازند، و یا سبب گردید كه نیروها آن چنان كه مى‏بایست، فداكارى ننمایند و در آخرین لحظات، اشراف ایرانى به جاى كمك به نجات كشور، به طمع تاج و تخت‏به جان هم افتاده و امر سقوط را تسریع نمایند .


پس از نبردهاى قادسیه و مداین و جلولا كسى را پرواى مقاومت جدى نبود . بعضى از مرزبانان خود را به كلى از واقعه كنار كشیدند و مستقل ماندند و انسجام نیروها از هم گسیخت (56) و این در حالى بود كه یزدگرد سوم متوحشانه به سوى رنوشت‏خویش (آسیاب مرو) (57) به پیش مى‏تاخت .


دیدگاه‏هاى طبرى و ابن اعثم
پیروزى قاطع مسلمین در نبرد قادسیه دروازه‏هاى بزرگ‏ترین امپراتورى شرق را به روى آنان گشود و سر آغاز گسترش اسلام در سرزمین‏هاى وسیع متعلق به ایران ساسانى گردید اما در مورد چگونگى پیروزى مسلمین و مقاومت ایرانیان ابهامات زیادى وجود دارد مطالبى كه درباره این جنگ نوشته شده است طورى مبالغه‏آمیز و افسانه‏اى است كه كشف حقیقت را مشكل مى‏سازد (58) ایرانیان فرماندهى واحدى نداشتند و اعراب هم به صورت قبیله قبیله وارد معركه جنگ مى‏شدند . این جنگ در آغاز به صورت یك رشته عملیات مجزا سرانجامى شگفت داشت . ایرانیان شكست‏سختى خوردند و اعراب هم تلفات سنگینى را متحمل شدند . (59) تیسفون به دنبال قادسیه به دست مسلمین فتح شد . رستم فرخزادان، فرمانده نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه از خطر بزرگى كه در نتیجه اتحاد ایدئولوژیك عرب و حمله آنان به ایران متوجه آنان بود آگاهى كامل داشت . (60) او در سمت فرماندهى كل جنگ، در دفع خطر كوششى دلیرانه نمود اما در این راه توفیق نیافت . (61) نبرد قادسیه یك پیام واقعى براى مردم ایران داشت و آن پایان حكومت دیرینه ساسانى بود كه اردشیر بابكان آن را بنیاد نهاد و با مرگ یزدگردبن شهریار به انتها رسید . (62)


در میان مورخان اسلامى، طبرى به خاطر شیوه‏هاى خاص تاریخ‏نگارى و دیدگاه‏هاى ویژه خود نسبت‏به روابط ایرانیان و اعراب در این مورد مسایل خاصى را بیان مى‏كند . در حالى كه سایر مورخان اسلامى زمان برخورد بین نیروهاى اسلام و ایرانیان را به صراحت‏بیان نمى‏كنند، طبرى اعلام مى‏كند زمان این جنگ چیزى بیش از دو ماه بوده است . (63) هم‏چنین او اعتقاد دارد كه خلیفه اسلام، عمربن خطاب، داراى نوعى قداست و قدرت آینده نگرى بوده است .


در هنگام اعزام سپاه به قادسیه، مردم سكون به رهبرى حصین‏بن نمیر سكونى و معاویة‏بن حدیج آماده حركت‏به سوى شرق بودند، اما خلیفه [عمر] از آن‏ها روى برگردانید . وقتى از او پرسیدند چرا از این قوم روى گردان هستى، گفت: از آن‏ها تشویش دارم; هیچ قوم عرب بر من نگذشته است كه ناخوشایندتر از اینان باشد . بعدها نیز عمر از آن‏ها به بدى یاد مى‏كرد و مردم از این امر در شگفت‏بودند و سرانجام بدبینى عمر نسبت‏به آنان درست از كار درآمد، «زیرا یكى از آن‏ها به نام سودان‏بن حمران، عثمان‏بن عفان رضى‏الله عنه را كشت و یكى از بستگانش، خالدبن ملجم، على‏بن ابى‏طالب رحمة‏الله را كشت و جماعت ایشان قاتلان عثمان را پناه دادند» . (64)


در این جا طبرى علاوه بر اقرار به آینده‏نگرى عمر، وقایع بین قتل عثمان‏بن عفان و خلافت على (ع) و وقایع بعدى را به شكلى متفاوت مورد بررسى قرار مى‏دهد . هم‏چنین، او سعى دارد تا پیروزى قادسیه را پیش از وقوع آن پیش‏بینى نماید و از قول سعیدبن مرزبان مى‏نویسد: «عمر مداواگرانى به قادسیه فرستاد و عبدالرحمن ربیعه باهلى را به مقام قضاوت گماشت و او را مسؤول تقسیم غنایم نمود و سلمان پارسى را مامور اكتشاف و پیشتاز قوم و دعوت‏گر قرار داد» . (65)


جاى هیچ بحثى نیست كه آن چه را طبرى به عنوان پیش بینى عمربن خطاب از ایجاد تشكیلات براى یك پیروزى غیر قابل انكار نگاشته است دقیقا همان نكاتى است كه بعد از فتح قادسیه پدید آمد . طبرى هم‏چنین، اطلاعات عمر از موقعیت استراتژیكى قادسیه را در نامه او به سعد ابى‏وقاص منعكس مى‏نماید . در این نامه عمر به سعد دستور مى‏دهد كه: «با پارسیان در خاك آن‏ها جنگ مكن و میدان جنگ را در نزدیك‏ترین سنگستان به دیار عرب و نزدیك‏ترین صحرا به دیار عجم قرار ده .» (66)


نكته دیگرى كه در نگاه طبرى به قادسیه دیده مى‏شود قداستى است كه او براى سپاه قادسیه قایل است . وى مى‏گوید: در این نبرد آرایش سپاه اسلام براساس نبردهاى دوره پیامبر اكرم (ص) تنظیم شده و فرماندهان عصر پیامبر (ص) در راس سپاه قرار داشتند . و آنان كسانى بودند كه همگى در عصر پیامبر (ص) با مشركان و در عصر ابوبكر با مرتدین جنگیده بودند . (67) بنا به گزارش طبرى، در این نبرد هفتاد و چند تن از جنگاوران بدر و سیصد و ده تن از كسانى كه پیامبر (ص) را تا بیعت رضوان و یا جلوتر درك نموده بودند و سیصد تن از آنان كه در فتح مكه پیامبر (ص) را همراهى نموده بودند و هفتصد تن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) از همه قبایل شركت داشتند . (68) نكته دیگرى كه در دیدگاه‏هاى طبرى به قادسیه منعكس است علاقه و توجهى است كه نسبت‏به مثنى‏بن حارثه از خود نشان مى‏دهد، به گونه‏اى كه اظهار تاسف خود را از فرماندهى سعدبن ابى‏وقاص و جریربن عبدالله بجلى به جاى مثنى پنهان نمى‏كند . طبرى پیروزى در نبرد قادسیه را یك معجزه مى‏داند و وقایع اعجاب آورى را از زمان توقف نیروهاى اسلام - كمى قبل از شروع نبرد - نقل مى‏كند، از جمله این كه: زمانى كه سعد گروهى را به جست‏وجوى غذا و خوار و بار به اطراف فرستاده آنان در ایالت میشان در جست‏وجوى گاو و گوسفند برآمدند، اما همه مردم گریخته بودند و سرانجام مردى را یافتند و از او نشان گاو و گوسفند را گرفتند، اما آن مرد قسم خورد كه اطلاعى ندارد ولى او چوپان چهارپایانى بود كه آن‏ها را در آن دشت پنهان نموده بود و ناگهان گاوى نعره برآورد كه به خدا دروغ مى‏گوید; اینك مائیم! و آن گاه مسلمین گاوان و گوسفندان را از روى صدایشان یافتند و آن‏ها را به اردوگاه آوردند . (69)


به این ترتیب، طبرى پیروزى قادسیه را امرى از پیش تعیین شده تلقى مى‏كند و مطالب را بر اساس روایاتى كه شنیده است و بدون توجه به صحت و سقم آن‏ها نقل مى‏كند .


در زمان حكومت‏حجاج‏بن یوسف ثقفى والى حكومت امویان در عراق و ایران (95- 75ه) و عامل ولیدبن عبدالملك اموى، این معجزه براى او بازگو گردید . حجاج چند تن از شاهدان واقعه را فراخواند - حداقل 60 سال و حداكثر 80 سال پس از وقوع آن - و از آن‏ها در مورد صحت آن سؤال نمود و همه گفتند: «بلى ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم‏» . حجاج گفت: «دروغ مى‏گویید» . گفتند: «اگر تو آن جا بوده‏اى ما نبوده‏ایم چنین باشد» . حجاج گفت: «راست مى‏گویید اما دیگر كسان چه مى‏گفتند؟» گفتند: «این را نشان بشارتى دانستند كه از رضاى خدا و شكست دشمن ما خبر مى‏داد» . (70)


نویسنده دیگرى به نام ابن اعثم كوفى نیز در كتاب خود «الفتوح‏» از اعجازاتى در زمان وقوع نبرد قادسیه سخن گفته است، از جمله این كه: «در آغاز حملات مسلمین به مرزهاى غربى فرات، یزدجرد [یزدگرد] به شكار رفته بود و در عقب گورخرى مى‏تاخت اما ناگهان گورخر توقف كرد و رو به سوى یزدگرد كرد و به فرمان خدا با او صحبت نمود و گفت: اى یزدگرد به خداى بازگرد و به پیامبر او ایمان آور تا نعمت‏بر تو باقى بماند و كفران نعمت منماى كه دولت تو را زوال آورد . و چون یزدگرد از گورخر این سخن فصیح را شنید بترسید و به مقام خویش بازگشت و متفكر و مردد موبدان را بخواند و سخن گورخر با آنان در میان نهاد . موبدان گفتند: این حالتى غریب و حادثه‏اى عجیب است گمان ما آن است از این اعراب كه بر عراق آمده‏اند چیزى عجیب به ظهور آید» . (71)


هم‏چنین، او در جایى دیگر از معجزه دیگرى سخن مى‏گوید: «پس از كشته شدن رستم در قادسیه، ایرانیان گریختند و به مداین [تیسفون] عقب‏نشینى نمودند و چون احتمال مقاومت در برابر مسلمین بسیار ضعیف به نظر مى‏رسید ناچار مجبور به ترك شهر شدند، به ویژه این كه یزدگرد خود به این كار راغب بود و علاقمند بود كه مقاومت‏هاى بعدى در برابر لشكر اسلام در كوهستان انجام گیرد . لذا ایرانیان قبل از ترك اجبارى شهر، حوض‏ها را پر از آب نمودند و زهر بدان آمیختند و غذاى بسیارى پختند و به زهر آلودند و در ساباطهاى مداین نهادند و سپس پل‏هاى دجله را بریدند تا مسلمین نتوانند از آن عبور نمایند . مسلمین چون به ساباط مداین رسیدند گرسنه و تشنه بودند . طعام‏هاى پخته و لذیذ یافتند و حوض‏هاى پر از آب صاف . به نام خداى سبحان از آن طعام و آب بخوردند و آسایش و فراغت‏یافتند و هیچ كس را به حكم خداى سبحان زهر زیان نداشت و بر هیچ مسلمان اثر نكرد . (72)


طبرى در جاى دیگر از نوشیدن زهر توسط خالد و آسیب نرسیدن به او سخن گفته است . (73)


منابع
- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ الكامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج‏3 .


- احسان، عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348)


- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1


- بروكلمان، كارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1346 .)


- بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان ترجمه محمد توكل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367 .)


- بلاشر، رژى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363)


- جعیط، هشام، كوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بى‏نا 1372)


- حصورى، على، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371 .)


- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مكتبة المثنى، بى تا .)


- دینورى، ابو حنیفه، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368 .)


- رازى، ابوعلى مسكویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج‏1 .


- زرین كوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیركبیر، 1363) ج‏2 .


- سرتوماس، آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358 .)


- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج‏5 .


- فراى، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358)


- فراى، ریچارد، میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368 .)


- كریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى (چاپ چهارم: تهران، نشر ابن سینا، 1351 .)


- كوفى، ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 .)


- گردیزى، ابوسعید عبدالحى، زین الاخبار، تصحیح‏عبدالحى‏حبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى كتاب، 1363 .)


- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .)


- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370 .)


- مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى كدكنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگ‏ایران، 1351) ج‏4 .


- نولدكه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عرب‏ها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352)


- نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیركبیر، 1317 .)


- نیناپیگو، لوسكایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سده‏هاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372 .)


- یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج‏2 .


پى‏نوشت‏ها:
×) استادیار دانشگاه اصفهان


phokas (**


Heraklios (***


 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود