بازدید : 539
حضرت صادق، علیهالسلام فرمود كه در تورات نوشته شده است: اىپسر آدم، فارغ شو از براى عبادت من، تا پر كنم قلب تو را ازبىنیازى و واگذار نكنم تو را به سوى طلب خویش، و بر من است كهببندم راه فقر تو را و پر كنم دل تو را از خوف خویش. و اگرفارغ نشوى براى عبادتم، پر كنم دل تو را از اشتغال به دنیا،پس از آن نبندم فقر تو را و واگذارم تو را به سوى طلبت.
بدان كه فراغتبراى عبادت حاصل شود به فراغت وقتبراى آن وفراغت قلب. و این امر از مهمات است در باب عبادات كه حضور قلببدون آن تحقق پیدا نكند. و عبادت بىحضور قلب قیمتى ندارد.
و آنچه باعثحضور قلب شود دو امر است: یكى فراغت وقت و قلب; ودیگر فهماندن به قلب اهمیت عبادت را. و مقصود از فراغت وقت آناست كه انسان در هر شبانهروزى براى عبادت خود وقتى را معینكند كه در آن وقتخود را موظف بداند فقط به عبادت، و اشتغالدیگرى را براى خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد كهعبادت یكى از امور مهمهاى است كه از كارهاى دیگر اهمیتش بیشتربلكه طرف نسبتبا آنها نیست، البته اوقات آن را حفظ مىكند وبراى آن وقتى موظف مىكند.
البته اوقات نماز را، كه مهمترین عبادات است. باید حفظ كند كهدر آن وقت فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب، كه مغز و لبعبادات است، براى او میسور باشد. ولى اگر مثل نویسنده نماز رابا تكلف به جا آورد و قیام به عبودیت معبود را از امور زایدهبداند، البته آن را تا آخر وقت امكان تاخیر مىاندازد; و دروقت اتیان آن نیز به واسطه آنكه كارهاى مهمى به نظر و گمانخود مزاحم با آن مىبیند، سرودستشكسته اتیان مىكند. البتهچنین عبادتى نورانیت ندارد، سهل است، مورد غضب الهى است وچنین شخصى مستخف به صلاه و متهاون در امر آن است. به خداىتعالى پناه مىبرم از خفیف شمردن نماز و مبالات نكردن به امرآن.
اخبار در این زمینه بسیار است كه به یك مورد آن اشاره مىشود:
حضرت باقر، علیهالسلام، فرمود به زراره، علیهالرحمه: سستى مكندر امر نمازت، زیرا كه رسول خدا، صلىالله علیهوآله، فرمود دردم مردنش: «نیست از من كسى كه خفیف شمارد نمازش را.
خدا مىداند كهانقطاع از رسول اكرم، صلىالله علیه وآله و خروج از تحتحمایتآن سرور چه مصیبت عظیمى است. اكنون ملاحظه كن مقدم داشتن هرامر جزئى، بلكه نفع خیالى، را بر نماز كه قرهالعین رسول اكرم،صلىالله علیه وآله، و بزرگ وسیله رحمتحق است و اهمال كردندرباره آن و به آخر وقت انداختن بدون عذر و حفظ ننمودن حدودآن، آیا تهاون و استخفاف استیا نیست؟ اگر هست، بدان كه بهشهادت رسول اكرم، صلىالله علیه وآله و شهادت ائمه اطهار، علیهمالسلام، از ولایت آنها خارج و به شفاعت آنها نایل نشوى.
و از فراغت وقت مهمتر فراغت قلب است. بلكه فراغت وقت نیزمقدمهاى براى این فراغت است. و آن چنان است كه انسان در وقتاشتغال به عبادت، خود را از اشتغالات و هموم دنیایى فارغ كند;و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نماید ودل را یكسره خالى و خالص براى توجه به عبادت و مناجات با حقتعالى نماید و تا فراغت قلب از این امور حاصل نشود، تفرغ براىاو و عبادت او حاصل نشود. ولى بدبختى آن است كه ما تمام افكارمتشتته و اندیشههاى متفرقه را ذخیره مىكنیم براى وقت عبادت!همینكه تكبیرهالاحرام نماز را مىگوییم، گویى در دكان را بازكردیم، یا دفتر محاسبات را گشودیم، یا كتاب مطالعه [را] مفتوحنمودیم، دل را مىفرستیم به سوى اشتغال به امور دیگر و از عملبكلى غافل شده، یك وقتبه خود مىآییم كه به حسب عادت به سلامنماز رسیدیم! حقیقتا این عبادت فضاحتآور است و این مناجاتشرمانگیز است.
عزیزم، تو مناجات با حق را مثل تكلم با یكنفر بندگان ناچیزحساب كن. چه شده است كه اگر با یك نفر از دوستان، سهل استبایكنفر از بیگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشى، مادام كه بااو مذاكره مىكنى، از غیرغافلى و با تمام توجه به او مشغولى;ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگارعالمیان بكلى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجهى؟ آیاقدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است؟ یا تكلم با آنها ارزششاز مناجات با قاضىالحاجات بیشتر است؟ آرى من و [شما] مناجاتبا حق را نمىدانیم چیست؟ تكالیف الهیه را سربار امور مىدانیم;البته امرى كه تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانى گردید، در نظراهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه را اصلاح كرد و ایمان بهخداوند و فرمایشاتانبیا پیدا كرد تا كار اصلاح شود. همهبدبختیها از ضعف ایمان و سستى یقین است. نظر كن در حال آنسیدالموحدین و اولاد معصومین او و كیفیت عبادات و مناجاتهاىآنها. بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مباركشان تغییر مىكرد وپشت مباركشان مىلرزید از خوف آنكه مبادا در امر الهى لغزشىشود، با آنكه معصوم بودند. از حضرت مولى معروف است كه تیرى بهپاى مباركش رفته بود كه طاقتبیرون آوردن نداشت، در وقتاشتغال به نماز بیرون آوردند و اصلا ملتفت نشد.
عزیزم، این مطلب از امور ممتنعه نیست. نظیر آن در امور عادیهبراى مردم بسیار اتفاق مىافتد. انسان در حال غلبه غضب و غلبهمحبت گاهى از هر امرى غافل مىشود. البته نكته آن هم معلوماست. وقتى كه نفس توجه تام به یك امرى پیدا كرد، از ملك بدنغافل مىشود و احساسات از كار مىافتد و همش هم واحد مىشود. ماخود در جنگ و جدال مباحثات، نعوذ بالله منها، دیدیم كه اگر درمجلس هر امرى واقع شود از آن بكلى غافل هستیم. ولى افسوس كهما به هر امرى توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار; و از اینجهت استبعاد مىكنیم.
در هر صورت، فراغت قلب از غیرحق از امور مهمه است كه انسانباید با هر قیمت هست تحصیل آن را بكند و طریق تحصیل آن نیزممكن و سهل است. با قدرى مواظبت و مراقبت تحصیل مىتوان كرد.
باید انسان مدتى اختیار طایر خیال را به دست گیرد و هر وقتخواست از شاخهاى به شاخهاى پرواز كند آن را حفظ كند. پس ازمدتى مراقبت، رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرفشود و خیر عادت او گردد والخیر عاده; و فارغ البال اشتغال بهتوجه به حق و عبادت او پیدا كند.
و از همه این امور مهمتر، كه باید دیگر امور را مقدمه اودانست، حضور قلب است كه روح عبادت و حقیقت آن بسته به آن است;و بدون آن هیچ قیمتى براى عبادات نیست و قبول درگاه حق تعالىنشود. چنانچه در روایات شریفه وارد است: خداوندا، بصیرت قلوبكه اولیا از تو خواستند و خواهش نمودند به نورانیت آن واصل بهتو چه شوند بصیرتى است؟
بارالها، این حجب نور كه در لسان ائمه معصومین ما متداول استچیست؟ این معدن عظمت و جلال و عز قدس و كمال چه چیزى است كهغایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمى آن هممحرومیم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما كهبندگان سیهروى سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت ازچیز دیگر اطلاع نداریم و در فكر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظرلطفى به ما كن و ما را از این خواب بیدار و از این مستى هشیارفرما.
باید دانست كه از براى حضور قلب مراتبى است كه بعضى از آنمراتب اختصاص دارد به اولیاى حق، و دست دیگران از وصول بهشاهق آن كوتاه است; ولى بعض مراتب آن براى سلسله رعیت نیزممكن الحصول است و باید دانست كه حضور قلب به طریق كلى منقسمشود به دو قسمت عمده: یكى حضور قلب در عبادت; و دیگر حضور قلبدر معبود.
اما حضور قلب در عبادت، پس از براى آن نیز مراتبى است كه عمدهآن دو مرتبه است:یكى حضور در عبادت اجمالا، و آن چنان است كه در عین اشتغال بهعبادت هر عبادتى باشد چه از باب طهارات مثل وضو و غسل و چهاز باب نماز و روزه و حج و دیگر امور انسان به طریق اجمالملتفتباشد كه ثناى معبود مىكند; گرچه خود نمىداند كه چهثنایى مىكند و چه اسمى از اسما حق را مىخواند. شیخ عارف كاملما، روحى فداه براى این نحو عبادت مثل مىزدند به اینكه یكىقصیده در مدح كسى بگوید و به طفلى كه معناى آن را نمىفهمدبدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه این قصیده درمدح این شخص است. البته آن طفل كه قصیده را مىخواند اجمالامىداند ثناى ممدوح را مىكند، گرچه كیفیت آن را نمىداند. ماهانیز كه طفل ثناخوان حق هستیم و نمىدانیم كه این عبادات را چهاسرارى است و هریك از این اوضاع الهیه با چه اسمى از اسماارتباط دارد و به چه كیفیت ثناى حق است، این قدر باید ملتفتباشیم كه هریك از آنها ثنائى است از كامل مطلق و معبود وممدوح علىالاطلاق، كه خود ذات مقدس در این اوضاع خود را ثنافرموده و ما را امر فرموده كه در پیشگاه مقدسش این نحو ثناكنیم. و دیگر از مراتب حضور قلب حضور قلب در عبادت است تفصیلا.
و این به مرتبه كامله براى احدى ممكن نیست جز خلص اولیا و اهلمعارف، ولى بعض مراتب نازله آن ممكن استبراى دیگران; كه اولمرتبه آن توجه به معانى الفاظ است در مثل نماز و دعا. و مرتبهدیگر آن است كه اسرار عبادات را به قدر امكان بفهمد و كیفیتثناى معبود را در هریك از اوضاع بداند و اهل معرفت تااندازهاى اسرار نماز و سایر عبادات را بیان كردند، و ازاشارات اخبار معصومین، علیهمالسلام، استفاداتى به قدر امكانكردند. گرچه فهم اصل حقیقتبراى كم كسى اتفاق مىافتد، ولى تاآن اندازه هم كه ذكر شده غنیمت استبراى اهلش.
و اما حضور قلب در معبود، و آن نیز داراى مراتبى است كه عمدهآن سه مرتبه است: یكى حضور قلب در تجلیات افعالى، و دیگر حضورقلب در تجلیات اسمائى و صفاتى. و سوم حضور قلب در تجلیاتذاتى. و از براى هریك چهار مرتبه استبه طریق كلى: مرتبهعلمى، و مرتبه ایمانى، و مرتبه شهودى، و مرتبه فنائى. و مقصوداز حضور قلب در تجلیات افعالیه «علما» آن است كه شخص عابدسالك علما و برهانا بداند كه تمام مراتب وجود و مشاهد غیب وشهود پرتو فیض تجلى ذات اقدس هستند، و از اخیره عالم طبیعت تاسرچشمه ملكوت اعلى و جبروت اعظم به یك طور و یك نحو حاضرند درپیشگاه مقدسش، و همه پرتو جلوه مشیت هستند.
مشیتبه نفس ذاتها جلوه ذات است، و دیگر موجودات به واسطه آنمخلوقاند. پس شخص عابد كه این مطلب را «علما» و برهانادانست، مىفهمد كه خود و عبادت و علم و اراده و قلب و حركاتقلب و ظاهر و باطنش همه در پیشگاه مقدس حاضرند; بلكه همه نفسحضورند. و اگر با قلم عقل این مطلب برهانى را به لوح قلبنگاشت و قلب با ارتیاضات علمیه و عملیه ایمان به این قضیهیقینیه ایمانیه پیدا كرد، آن وقتحضور قلب در تجلى «ایمانا»پیدا مىكند. و پس از كمال این ایمان و مجاهدات و ریاضات وتقواى كامل قلب، هدایت الهیه شامل حالش شده و بهرهاى ازتجلیات افعالى بالعیان «والشهود» براى قلب او حاصل شود. تاوقتى كه قلب یكسره مرآت تجلیات گردید و صعق و «فنا» براىسالك دست داد و این آخر مرتبه حضور است كه منتهى به فناى حاضردر تجلیات افعالیه شود و بسیارى از اهل سلوك در همین صعق تاابد باقى مانند و به خود نیایند.
و اگر قلب سالك از پرتو فیض اقدس در ازل قابلیتش بیش از اینباشد، پس از این صعق به خود آید و انس حاصل كند و به مملكتخود رجوع كند، و مورد تجلیات اسمائیه شود، و همان مراتب را طىكرده به فناى صفاتى نایل شود و به مناسبت عین ثابتش در اسمىاز اسما الهیه فانى گردد و بسیارى از اهل سلوك نیز در همینفناى اسمائى باقى مانند و به خود نیایند.
و اگر از تجلى فیض اقدس استعداد بیش از این اندازه باشد، پساز این صعق و فنا نیز انس حاصل آید و سالك به خود آید، و موردتجلیات ذاتیه گردد، تا آخر مرتبه فناى ذاتى و صعق كلى سیرتمام شود و فناى تام حاصل آید. ومن یخرج من بیته مهاجرا الىالله ورسوله ثم یدركه الموت فقد وقع اجره على الله. بعضىگویند اشاره به این اولیا الله و سالكین الى الله است، و اجراین سالك جز با ذات مقدس نیست.
و باید دانست كه عبادات و كیفیات معنویه آنها براى صاحب هریكاز این مقامات مذكوره بسیار مختلف و در نهایت متفاوت است و ازبراى هریك حظى و نصیبى است از مناجات حق كه براى دیگرى [كه]به آن مقام نایل نشده آن حظ و نصیب نیست. البته آنچه از براىحضرت صادق، علیهالسلام، در حال عبادت حاصل شده از براى دیگرانممكن نیست.
و آن حالى كه براى رسول اكرم، صلى الله علیه وآله، دست مىدادهبراى احدى از موجودات نبود; چنانچه در حدیث مشهور است: لى معالله حال لایسعه ملك مقرب ولانبى مرسل . بگذرم از مطلبى كهبراى ما از آن نصیبى نیست مگر لفظ. ولى آنچه مهم استبراىامثال ماها آن است كه اكنون كه محرومیم از مقامات اولیا انكارآنها را هم نكنیم و تسلیم باشیم كه تسلیم امر اولیا خیلىفایده دارد و نعوذ بالله انكار خیلى مضر است. اللهم انى مسلملامرهم، صلواتالله علیهم اجمعین.
بدان كه حضور قلب در عبادات حاصل نشود مگر به افهام نمودن بهقلب اهمیت عبادات را. و آن در حقیقت میسور نشود مگر به فهمیدناسرار و حقایق آنها و آن گرچه از براى ما میسر نشود، ولى تااندازهاى كه با حال امثال خودم مناسب است و مستفاد از اخباراهلبیت علیهمالسلام و كلمات اهل معرفت است، به قدر تناسب بااین اوراق، ذكر مىكنیم.
بدانكه از براى هر یك از اعمال حسنه و افعال عبادیه صورتى استباطنى ملكوتى و اثرى است در قلب عابد. اما صورت باطنیه آنهمان است كه تعمیر عوالم برزخ و بهشت جسمانى به آن است; زیراكه ارض بهشت قیعان و خالى از هرچیز است، چنانچه در روایت است;و اذكار و اعمال ماده تعمیر و بناى آن است، چنانچه در حدیثاست. و آیات بسیارى در كتاب شریف الهى دلالتبر تجسم اعمالمىنماید; مثل قوله تعالى: فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره. ومنیعمل مثقال ذره شرا یره. و مثل قوله: و وجدوا ما عملوا حاضرا.
و اخبارى كه دلالتبر تجسم اعمال و صور غیبیه ملكوتیه آنهادارد در ابواب متفرقه بسیار است.
پس حیات عالم آخرت و زندگانى و لذات آن عالم بسته استبهاعمالى كه صورت كمالیه آنها بدان عالم منتقل مىشود و آن اعمالعباداتى است كه به كشف تام محمدى، صلى الله علیه وآله، اهلاین ملت اطلاع بر آن پیدا كردند و كمال و حسن اعمال به نیات واقبال قلب و حفظ حدود است و اگر عملى فاقد این امور یا بعض آنباشد از درجه اعتبار ساقط بلكه داراى صورت زشت مشوه است كهانسان در عالم دیگر به آن مىرسد، چنانچه از راه اخبار و آثارمعلوم شد، پس بر هر انسان مومن به عالم غیب و اخبار انبیا واولیا و اهل معرفت و علاقهمند به حیات ابدى و زندگانى جاویدانلازم است كه با هر زحمتى و ریاضتى هست اصلاح اعمال خود رابنماید. و پس از آنكه ظاهر و صورت آنها مطابق قواعد اجتهادیهیا راى فقها، رضوانالله علیهم، گردید، به اصلاح سیرت و باطنآنها كوشد، و هرقدر مىتواند جدیت كند كه لااقل واجبات را باحضور قلب بیاورد و اصلاح نقایص آنها را نیز با نوافل كند;چنانچه در احادیثشریفه است كه نوافل جبران فرایض را مىكند وسبب قبول آنها مىشود.
در هر حال اى عزیز، قدرى از حال غفلتبیدار شو و در امر خودتفكر كن و صفحه اعمال خود را نگاه كن. بترس از آنكه اعمالى راكه به خیال خودت عمل صالح است، از قبیل نماز و روزه و حج وغیر آن، خود اینها اسباب گرفتارى و ذلتتشوند در آن عالم; پس،حساب خودت را در این عالم تا فرصت دارى بكش و خودت میزاناعمالت را برپا كن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خودرا بسنج، و صحت و فساد و كمال و نقص آن را معلوم كن و آنها راجبران كن تا فرصت هست و مهلت دارى. و اگر در اینجا خود رامحاسبه نكنى و حساب خودت را درست نكنى، در آنجا كه به حسابترسیدگى مىشود و میزان اعمال بر پا مىشود مبتلا به مصیبتهاىبزرگ مىشوى. بترس از میزان عدل الهى، و به هیچ چیز مغرور مباشو جد و جهد را از دست مده. و قدرى به صحیفه اعمال اهل بیتپیغمبر، صلواتالله علیهم، كه معصوم از گناه و خطا بودندمراجعه كن و تفكر در آنها كن. ببین چقدر كار سخت است و راهتاریك و باریك.
بباید دانست كه غنا از اوصاف كمالیه نفس است، بلكه از صفاتكمالیه موجود بما انه موجود است، و از این جهت غنا از صفاتذاتیه ذات مقدس حق جل و علا است.
اگر كسى پشت پا بر علاقمندى دنیا زد و روى دل و وجهه قلب رامتوجه به غنى على الاطلاق كرد و ایمان آورد به فقر ذاتى موجوداتو فهمید كه هیچیك از موجودات از خود چیزى ندارند و هیچ قدرت وعزت و سلطنتى نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتفملكوتى و لسان غیبى شنید كریمه یا ای ها الناس انتم الفقراالى الله والله هو الغنى الحمید، آن وقت مستغنى از دو عالمشود و به طورى قلبش بىنیاز شود كه ملك سلیمان در نظرش بهپشیزى نیاید; اگر كلید خزائن ارض را به او تقدیم كنند اعتنانكند. چنانچه در حدیث وارد است كه جبرئیل كلید خزائن ارض رابراى خاتم النبیین، صلى الله علیه وآله، آورد از جانب حقتعالى، و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نكرد و فقر را فخر خوددانست. و جناب امیرالمومنین، علیهالسلام، فرماید به ابن عباسكه «این دنیاى شما در نظر من [پست]تر است از این كفش پروصله.» و جناب على بن الحسین، علیهما السلام، فرماید: «منتانف مىكنم كه دنیا را از خالق دنیا بخواهم، چه رسد كه [از]مخلوق مثل خودم بخواهم.
آرى، آنها دانند كه توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن ومجالستبا اهل آن چه كدورت و ظلمتى در قلب ایجاد كند; و ارادهرا چه طور ضعیف كند و ناچیز نماید; و قلب را نیازمند و فقیرنماید و از توجه به نقطه مركزیه كامل علىالاطلاق غافل نماید.
ولى وقتى دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودى وخود در آن تصرفى نكردى و اعراض از غیر او كردى و خانه را بهدست غاصب ندادى، خود صاحبخانه در آن تجلى مىكند و البته تجلىغنى مطلق غناى مطلق آورد و دل را غرق دریاى عزت و غنا نماید وقلب مملو از بىنیازى شود: و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین. واداره امور را خود صاحبخانه فرماید و انسان را به امر خودواگذار نفرماید و خود متصرف در جمیع امور عبد شود; بلكه خوداو سمع و بصر و دست و پاى او شود; و نتیجه قرب نوافل پیداشود; چنانچه در حدیث وارد است.
پس، فقر و فاقه عبد بكلى سد شود و از دو عالم بىنیاز گردد. والبته در این تجلى خوف از تمام موجودات از او مرتفع شود، وخوف حق تعالى جایگزین آن گردد و عظمت و حشمتحق سراسر قلب رافراگیرد و از براى غیرحق عظمت و حشمت و تصرف نبیند، و حقیقتلاموثر فى الوجود الا الله را به قلب دریابد.
و در این حدیثشریف اشاره به بعض این معانى فرموده كه فرماید:تفرغ لعبادتى املا قلبك غنى... و این فراغت قلب براى عبادتكمكم انسان را ممكن است منتهى كند به اعلى مراتب حضور قلببراى عبادت.
این آثارى است كه شمهاى از آن ذكر شد. اگر دل از اشتغال به حقو فراغتبراى توجه به او منصرف گردید، این فلتسرمایه تمامشقاوتها و سرچشمه تمام نقایص و امالامراض قلوب است; پس كدورت وظلمتى به واسطه این غفلت دل را فراگیرد و حجابهاى غلیظى بینقلب و حق واقع شود كه نور هدایت در آن راه نیابد و از توفیقاتالهیه محروم گردد.
بارالها، تو از سریره بندگان آگاهى و قصور و تقصیر ما رامطلعى و ضعف و ناتوانى ما را مىدانى، تو ما را به رحمتخودغرق كردى پیش از آنكه از تو سوالى كنیم، نعمتهاى تو ابتدائى وتفضلهاى تو بیسابقه سوال و استعداد است، ما اكنون معترف بهتقصیر خود هستیم، كفران نعم غیرمتناهیه تو كردیم و خود رامستحق عذاب الیم و دخول جحیم مىدانیم; و پیش خود چیزى سراغنداریم و وسیلهاى در دست نداریم جز آنكه تو خود را معرفى كردىبه لسان انبیا به تفضل و ترحم و سعه جود و رحمت، و ما تو رابدین صفتشناختیم به قدر استعداد خود، تو با مشتى خاك چهمىكنى جز رحمت و تفضل؟ این رحمتك الواسعه؟ این ایادیكالشامله؟ این فضلك العمیم؟ این كرمك یا كریم؟
طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی