مقاله ها
نویسنده : استاد محمدتقى مصباح یزدى
بازدید : 465

اشاره

آنچه در پى مى‏آید مقاله‏اى از حضرت آیة‏الله مصباح یزدى مى‏باشد كه از سوى ایشان در «دومین همایش بین‏المللى اندیشه اسلامى‏» - برگزار شده از سوى مركز سازماندهى فعالیت‏هاى فرهنگى استانبول - در عید غدیر1417 (6 اردیبهشت‏1376) در استانبول تركیه ارائه گردیده است.

پیشگفتار
انسان‏هادرعرصه این جهان همانند توپ‏هاى رها شده در فضایند كه‏انرژى‏هاى‏نهفته‏اى دردرون خودبراى پرواز به جهان لایتناهاى برین دارند،ولى جاذبه‏هاى لذایذ زمینى آنان را به حضیض جهان طبیعت مى‏كشاندوحركتى سقوطى و انحطاط‏آور در ایشان پدید مى‏آورد و تمایلات نفسانى و تسویلات شیطانى تبلور یافته در تمدن‏وفرهنگ‏مادى‏برسرعت‏وشتابشان مى‏افزایند. در این میان، افرادوگروه‏هاى‏اندك‏شمارى‏هستندكه‏چشم‏دلشان بر روى حقایق معنوى‏بازوگوش‏جانشان‏باپیام‏هاى‏الهى آشنا شده، دامن همت از آلودگى‏هاى حیوانى برگرفته و به سوى آفاق نورانى ملكوت پر مى‏گشایندو حركتى صعودى درمسیرتكامل خود و نزدیك شدن به مبدا همه زیبایى‏ها، شكوه‏ها، قدرت‏ها،بهجت‏ها و سرچشمه بى‏نهایت كمال‏ها و در یك كلمه ، به «سوى خدا» آغاز مى‏كنند. اما همان‏ها كه مانند توپ‏هاى فرو كوفته بر زمین سقوط مى‏كنند در بن‏بست تنگ ماده سرخورد مى‏شوند و بار دیگر با سرعتى مشابه، ولى در جهت عكس حركت‏سقوطى، به سوى جهان برین روى مى‏آورند و بسا باشدكه این جریان بارها تكرار شود.

این عكس‏العمل را هم‏اكنون در گروهى از مردم سرخورده از فرهنگ منحط غربى به‏خوبى مى‏توان مشاهده كرد كه شوق و عطش فراوانى نسبت‏به ارزش‏هاى معنوى در خود احساس مى‏كنند و در پى چشمه آب زلالى به این سو و آن سو روى مى‏آورند. اما دریغا كه بیشتر آنان در دام افسونگرانى مى‏افتند كه به جاى شهد معرفت، شرنگ ضلالت در كامشان فرو مى‏ریزند و از چاله گریختگان را به سوى چاه ویل رهنمایى مى‏كنند و از در پشت‏به دیار دمار و بوارشان مى‏فرستند!

حركت گریز از مركز فرهنگ مادى و روى آوردن به فراخناى فرهنگ معنوى تنها در گرایش‏هاى فردى خلاصه نمى‏شود و ما امروز شاهد گسترش حركت‏هاى اسلام‏خواهانه در اقطار جهان، حتى آلوده‏ترین و پلیدترین سرزمین‏هاى آفت‏زده، هستیم. آنچه به‏این‏حركت‏ها شتاب‏بخشیده‏پیروزى یك انقلاب بزرگ اسلامى به رهبرى عارفى بلند مرتبه است كه با بهره‏گیرى از استعدادهاى شكفته شده مردم در پرتو انوار معارف اسلامى بر همه نیروهاى شیطانى فائق آمده و على‏رغم موانع سترگى كه از هر سو بر سر راهش به وجود مى‏آورند، همچنان به پیش مى‏تازد. هرچند این نخستین بار نیست كه مردى الهى و عارفى ربانى رهبرى جنبش مردمى را به عهده مى‏گیرد، ولى نشان دادن نمونه دیگرى به این گستردگى و ژرفایى و به این استوارى و پایدارى آسان نیست.

به‏هرحال،این‏پدیده‏نیزمى‏تواندبه‏نوبه‏خود،انگیزه‏اى نیرومند براى بررسى نقش گرایش‏هاى معنوى و بویژه نقش عرفان اسلامى در تحولات مثبت و مطلوب در زندگى انسان‏ها باشد.

عرفان در جهان اسلام
از دیرباز در جهان اسلام گرایش‏هایى به نام «عرفان‏» و «تصوف‏» وجود داشته و از قرن چهارم تا هشتم هجرى در بسیارى از كشورها مانند ایران و تركیه به اوج خود رسیده است. اكنون نیز نحله‏هاى گوناگون متصوفان در سراسر جهان اسلام حضور دارند. مشابه این گرایش در میان پیروان سایر ادیان نیز وجود داشته است. با توجه به همین نقطه اشتراك، این سؤال مطرح مى‏شود كه آیا در اسلام چیزى به نام عرفان اسلامى وجود دارد یا مسلمانان آن را از دیگران گرفته‏اند و آنچه به نام «عرفان اسلامى‏» نامیده مى‏شود در واقع، عرفان مسلمانان است، نه عرفان اسلام؟ و در صورتى كه اسلام چیزى به نام «عرفان‏» آورده باشد آیا این همان چیزى است كه امروز در میان مسلمانان وجود دارد یا دستخوش تغییر و تحول شده است؟

در پاسخ به این سؤال، برخى مطلقا منكر وجود عرفان در اسلام شده و آن را امرى بدعت‏آمیز و مردود شمرده‏اند. برخى دیگر آن را خارج از متن اسلام، ولى سازگار با آن دانسته‏اند. در همین زمینه، بعضى گفته‏اند كه تصوف بدعتى مرضى است; مانند رهبانیت در مسیحیت، چنان‏كه قرآن كریم در این باره مى‏فرماید: «و رهبانیة ابتدعوها ما كتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله‏» (حدید:27); رهبانیت را مسیحیان از خود در آوردند و ما آن را برایشان الزام نكردیم جز اینكه به انگیزه كسب رضوان الهى انجام دهند. و بالاخره گروهى عرفان را جزئى از اسلام، بلكه به منزله مغز و روح آن دانسته‏اند كه مانند سایر بخش‏هاى اسلام از قرآن كریم و سنت نبوى سرچشمه گرفته است، نه آنكه از سایر مكاتب و مسالك اقتباس شده باشد و وجود مشابهت‏بین عرفان اسلامى و سایر عرفان‏ها دلیل اقتباس از آنها نیست، چنان‏كه مشابهت‏شریعت اسلام با سایر شرایع آسمانى به معناى اقتباس اسلام از آنها نمى‏باشد.

نظر اخیر پسندیده‏تر است و اضافه مى‏كنیم كه اصالت داشتن عرفان اسلامى به معناى صحت هر آنچه در عالم اسلام به نام «عرفان‏» و «تصوف‏» نامیده مى‏شود نیست، چنان كه هرگونه عقیده یا رفتارى را كه در میان هر گروهى از منسوبان به اسلام یافت‏شود نمى‏توان عقیده یا رفتارى اسلامى به شمار آورد وگرنه باید اسلام مجموعه‏اى از عقاید و ارزش‏هاى متضاد و متناقض باشد یا اسلام‏هاى متضاد و متعارضى داشته باشیم. به هر حال، ما در عین اعتراف به وجود عرفان اصیل اسلامى - عرفانى كه مرتبه عالى آن را پیغمبر اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و جانشینان راستین آن حضرت‏علیهم‏السلام داشتند - وجود عناصر بیگانه را در میان عرفا و متصوفه مسلمان انكار نمى‏كنیم و بسیارى از آراء نظرى‏و شیوه‏هاى رفتارى طوایفى از متصوژفان را قابل مناقشه مى‏دانیم.

مفهوم عرفان، تصوف، حكمت و فلسفه
پیش از تبیین اصالت عرفان اسلامى، شایسته است توضیحى درباره واژه‏هاى عرفان و تصوف بدهیم تا از پاره‏اى خلطها و سوء تفاهم‏ها جلوگیرى شود:

واژه «عرفان‏» مانند واژه هم‏خانواده‏اش «معرفت‏»، در لغت‏به معناى شناختن است، ولى در اصطلاح، به شناخت ویژه‏اى اختصاص یافته كه از راه حس و تجربه یا عقل و نقل حاصل نمى‏شود، بلكه از راه شهود درونى و یافت‏باطنى حاصل مى‏گردد. این مشاهدات به گزاره‏هاى حاكى از آن مشاهدات و مكاشفات تعمیم داده شده است. به دلیل اینكه محصول چنان كشف و شهودهایى معمولا متوقف بر تمرین‏ها و ریاضت‏هاى خاصى است، روش‏هاى عملى یا آیین سیر و سلوك را نیز «عرفان‏» نامیده و آن را با قید «عملى‏» مشخص كرده‏اند، چنان كه گزاره‏هاى حاكى از شهود را «عرفان نظرى‏» نامیده‏اند و بعضا مانند فلسفه اشراق با نوعى استدلال عقلى توام ساخته‏اند.

اما واژه «تصوف‏»، بنابر اظهر احتمالات، از واژه «صوف‏» گرفته شده و به معناى پشمینه‏پوشى به عنوان نمادى از زندگى سخت و دور از تن‏پرورى و لذت‏پرستى است و مناسبت‏بیشترى با «عرفان عملى‏» دارد، چنان كه واژه «عرفان‏» با «عرفان نظرى‏» مناسب‏تر است.

بدین ترتیب، در حوزه عرفان دست كم، سه عنصر را مى‏توان شناسایى كرد:

یكى، دستورالعمل‏هاى خاصى كه به ادعاى توصیه‏كنندگان، انسان را به معرفت‏شهودى و باطنى و علم حضورى آگاهانه نسبت‏به خداى متعال و اسماى حسنى و صفات علیاى او و مظاهر آنها مى‏رساند.

دوم، حالات و ملكات روحى و روانى خاص و در نهایت، مكاشفات و مشاهداتى كه براى سالك حاصل مى‏شود.

سوم، گزاره‏ها و بیاناتى كه از این یافته‏هاى حضورى و شهودى حكایت مى‏كند و حتى براى كسانى كه شخصا مسیر عرفان علمى را نپیموده‏اند نیز كمابیش قابل‏دانستن‏است،هرچند یافتن حقیقت و كنه آنها مخصوص عارفان راستین مى‏باشد.

با توجه به این توضیحات، روشن شد كه عارف حقیقى كسى است كه با اجراى برنامه‏هاى عملى خاصى به معرفت‏شهودى و حضورى نسبت‏به خداى متعال و صفات و افعال او نایل شده باشد و عرفان نظرى در واقع، گزارش و تفسیرى از آن است كه مى‏تواند نارسایى‏هاى بسیارى نیز داشته باشد و با نوعى مسامحه و توسعه در اصطلاح، مى‏توان همه سیر و سلوك‏هایى را كه به انگیزه یافتن حقیقت و رسیدن به رستگارى انجام مى‏گیرد و حالات روحى و شهودهاى ناشى از آنها را عرفان نامید، به گونه‏اى كه شامل عرفان‏هاى هندى و بودایى و عرفان‏هاى بعضى از قبایل ساكن سیرى و قبایل بومى آفریقا هم بشود. واژه «دین‏» هم با همین توسع و تسامح بر بودیسم و توتم‏پرستى و مانند آنها اطلاق مى‏گردد.

در اینجا مناسب است اشاره‏اى به مفهوم حكمت و فلسفه نیز داشته باشیم:

واژه «حكمت‏»، كه یك واژه عربى اصیل است، به معناى معرفت محكم و متقن مى‏باشد و غالبا در مورد معارف عملى به كار مى‏رود. در قرآن كریم نیز این واژه در همین مورد به كار رفته است. (اسراء:39) اما در اصطلاح شایع، به معناى فلسفه الهى و نیز به معناى فلسفه عملى و علم اخلاق به كار مى‏رود. در خودعلم اخلاق هم طبق اصطلاح خاصى، به معناى ملكه نفسانى مرتبط با به كارگیرى عقل و به عنوان حد وسط بین جزبزه و غباوت، استعمال مى‏شود و در هر حال، در مورد فلسفه‏هاى الحادى و شكاكیت‏به كار نمى‏رود، بخلاف واژه «فلسفه‏» كه از ریشه یونانى گرفته شده و به معناى هر نوع تلاش فكرى و عقلانى براى فهم مسائل كلى‏هستى استعمال مى‏شود،هرچندمنجر به انكار معرفت‏یقینى و ثابت و حتى انكار وجود خارجى گردد.

اصالت عرفان اسلامى
كسى كه آیات كریمه قرآن و سخنان پیامبر اكرم و اهل‏بیت طاهرینش‏علیهم‏السلام را با دقت مورد توجه قرار دهد بى‏شك، مطالب بسیار بلند و ژرفى در قلمرو عرفان نظرى و نیز آداب و دستورالعمل‏هاى فراوانى در ارتباط با سیر و سلوك عرفانى خواهد یافت. به عنوان نمونه، مى‏توان به آیات مربوط به توحید ذات و صفات و افعال در سوره توحید و ابتداى سوره حدید و آخر سوره حشر اشاره و همچنین آیاتى كه بر حضور الهى در سراسر عالم هستى و بر احاطه او تمام موجودات و تسبیح و سجده تكوینى همه مخلوقات براى خداى متعال دلالت دارد، اشاره كرد. (1 ه‏میمض :ه‏ب .ك .ر)

همچنین آیاتى مشتمل بر آداب و سنن ویژه‏اى وجود دارد كه مى‏توان آنها را آیین سیر و سلوك اسلامى نامید; مانند: آیات تفكر و تامل، ذكر و توجه دایمى، سحرخیزى و شب زنده‏دارى، روزه‏دارى، سجده وتسبیح طولانى درشب‏ها، خضوع و خشوع‏و اخبات، و گریه كردن و به خاك افتادن هنگام خواندن و شنیدن آیات قرآن، اخلاص در عبادت و انجام كارهاى نیك از سر عشق و محبت‏به خدا و به انگیزه رسیدن به قرب و رضوان الهى و نیز آیات مربوط به توكل، رضا و تسلیم در پیشگاه پروردگار. (2 ه‏میمض :ه‏ب .ك .ر) آنچه در بیانات پیامبر اكرم و ائمه اطهارعلیهم‏السلام و ادعیه و مناجات‏هاى ایشان درارتباط با این مطالب آمده قابل احصا و شمارش نیست. (3ه‏میمض :ه‏ب .ك .ر)

در برابر این آیات بینات و بیانات رساى پیامبر اكرم و اهل‏بیت طاهرینش‏علیهم‏السلام گروهى راه تفریط و گروه دیگرى راه افراط در پیش گرفته‏اند:

گروه اول تنگ‏نظرانه و ظاهربینانه، آنها را بر معانى ساده پیش پا افتاده حمل كرده و حتى براى خداوند متعال حالات متغیر و نزول و صعود جسمانى قایل شده‏اند و آیات و روایات را از محتواى بلند و والاى خودشان تهى كرده‏اند. اینان همان كسانى هستند كه به طور كلى، منكر وجود چیزى به نام «عرفان‏» در متون اسلامى شده‏اند.

گروه دیگرى تحت تاثیر عوامل گوناگون اجتماعى، عناصر دخیل و بیگانه‏اى را از دیگران دریافت داشته و پذیرفته‏اند و در نتیجه، به امورى معتقد شده‏اند كه نمى‏توان آنها را برخاسته از متون دینى و مضامین كتاب و سنت‏به حساب آورد، بلكه شاید بعضى از آنها مخالف نصوص صریح و غیر قابل تاویل نیز باشد. همچنین در مقام عمل از یك سو، آداب و رسومى از پیش خود وضع كرده‏اند یا از فرقه‏هاى غیر اسلامى وام گرفته‏اند و از سوى دیگر، به سقوط تكلیف از عارف واصل قایل شده‏اند.

البته كسانى كه به همه عرفا و متصوفه حسن ظن فوق‏العاده‏اى دارند براى همه این مطالب توجیهات و تاویلاتى ذكر كرده‏اند، ولى انصاف این است كه دست كم، برخى از این‏گونه سخنان توجیه مقبولى ندارد و نباید عظمت‏شخصیت‏هاى علمى و عرفانى آنچنان ما را تحت تاثیر قرار دهد كه همه گفتارها و نوشتارهایشان را چشم و گوش بسته بپذیریم و تایید كنیم و حق هرگونه نقد و بررسى آثار آنان را از دیگران سلب كنیم. اما روشن است كه پذیرفتن حق نقد به معناى صحه گذاشتن بر داورى‏هاى خام و نسنجیده و اظهارات متعصبانه و غیر منصفانه و نادیده گرفتن نقطه‏هاى مثبت و ارزنده نیست. و در هر حال باید در جستجوى حق و حقیقت‏بود و طریق عدل و انصاف را پیمود و از خوش‏بینى‏ها یا بدبینى‏هاى افراطى و بى‏دلیل احتراز كرد و از خداى متعال براى شناختن حق و پایدارى در طریق حق یارى خواست.

بدیهى است‏بررسى همه مسائل مربوط به عرفان و تصوف و حكمت و فلسفه و رابطه آنها با یكدیگر و رابطه یكایك آنها با اسلام كارى نیست كه بتوان در یك مقاله انجام داد. از این‏رو، با رعایت اختصار به اهم نكات مورد نظر مى‏پردازیم و بررسى گسترده‏تر را به مجالى وسیع‏تر وامى‏گذرایم.

عرفان و عقل
یكى از مسائل مبنایى، كه مورد اختلاف طرفداران و مخالفان عرفان مى‏باشد، این است كه درباره داده‏هاى عرفان - كه به فرض، از راه كشف و شهود درونى به دست مى‏آید - آیا عقل مى‏تواند به داورى بنشیند و مثلا، بعضى از آنها را نفى كند یا نه؟ پاسخ به این سؤالات از آن حیث اهمیت دارد كه بسیارى از عرفا مطالبى را اظهار مى‏دارند كه قابل تبیین عقلانى نیست و ادعا مى‏كنند كه آنها را از راه باطن یافته‏اند و عقل توان درك آنها را ندارد و طبعا حق نفى و انكار آنها را هم نخواهد داشت.

مهم‏ترین‏موضوعى‏كه‏موردچنین‏گفتگوهایى‏واقع‏شده‏«وحدت وجود» مى‏باشد كه به صورت‏هاى گوناگونى مطرح شده است: یكى آنكه اساسا غیر از خداى متعال هیچ چیزى وجود نداشته است‏ونخواهدداشت‏وآنچه‏به‏نام موجودات دیگر نامیده مى‏شود توهمات و خیالاتى بیش نیست. شكل دیگر قضیه این است كه چیزى خارج از ذات خدا یا خارج از ظرف علم الهى وجود ندارد و بدین ترتیب، نوعى كثرت در وحدت پذیرفته مى‏شود. شكل دیگر مدعا، كه شیوع بیشترى دارد، این است كه سالك در نهایت‏سیرش، به مقام فنا مى‏رسد و از او جز اسمى باقى نمى‏ماند و بالاخره، شكل‏معتدل‏ترمدعااین‏است‏كه سالك به مقامى مى‏رسد كه چیزى جز خدا نمى‏بیند و همه چیز در او محو مى‏شود. به تعبیر دقیق تر، محو بودن همه چیز را در وجود خداى متعال مشاهده مى‏كند; مانند محو شدن نور ضعیف در نور خورشید.

در چنین مواردى، معمولا مخالفان از دلایل عقلى استفاده مى‏كنند و مدعیان در نهایت، مى‏گویند: این‏گونه مطالب فراتر از حد عقل است و بدین‏وسیله، شانه از زیربار تبیین عقلانى مدعایشان خالى مى‏كنند.

باتوجه‏به‏این‏جریانات،این‏سؤال مبنایى مطرح مى‏شودكه آیا حقایقى وجود دارد كه عقل‏توان‏درك‏وحق‏نفى‏آنهارانداشته‏باشد؟

آنچه در اینجا به اختصار، مى‏توان گفت این است كه هرچند سروكار عقل همواره با مفاهیم است و كار عقل شناختن حقیقت وجود عینى و یافتن كنه هیچ مصداق خارجى نیست - چه رسد به وجود متعال الهى - ولى احكام ایجابى یا سلبى عقل، در صورتى كه بدیهى یا منتهى به بدیهیات باشد، قابل نقض نیست و از راه مفاهیم بر مصادیق خارجى انطباق مى‏یابد و فرض خطا بودن چنین احكامى مستلزم تناقض است. و به دیگر سخن، گرچه كار عقل معرفت‏بالكلیه وجود نیست، اما در اعتبار معرفت‏بالوجه با شرط مذكور نمى‏توان تردیدى روا داشت.

اما در خصوص مساله وحدت وجود، باید گفت: نفى وجود از غیر خداى متعال و نفى مطلق كثرت نه تنها مستلزم نفى اعتبار احكام عقل است، بلكه همچنین مستلزم نفى اعتبار علوم‏حضورى‏متعلق‏به نفس و افعال و انفعالات آن نیز مى‏باشد. در این صورت، چگونه مى‏توان براى كشف و شهود، اعتبارى قایل‏شد با اینكه بالاترین سند اعتبارش حضورى بودن آن است. پس وحدت وجود با چنین تفسیرى به هیچ روى، قابل قبول نیست، اما مى‏توان براى آن تفسیر قابل قبولى در نظر گرفت كه در حكمت متعالیه مطرح شده است. حاصل آن این است كه وجودمخلوقات‏نسبت‏به خداى متعال ربطى و تعلقى است و با دقت،مى‏توان گفت كه عین ربط و تعلق است و از خود هیچ‏گونه استقلالى ندارد و آنچه را عارف مى‏یابد همین نفى استقلال از سایر موجودات است كه آن را نفى وجود حقیقى مى‏نامند.

در اینجا، مى‏توان سؤال را به شكل دیگرى طرح كرد و آن اینكه: آیا مى‏توان حكم عقل را مقدم بر وجدان و كشف دانست؟ و به دیگر سخن، آیا مى‏توان بر اساس حكم عقل، كه نوعى علم حصولى است، اعتبار علم حضورى را انكار كرد؟

در پاسخ باید گفت: علم حضورى خالص، در حقیقت، یافتن خود واقعیت است و از این‏رو، قابل تخطئه نیست، ولى معمولا علم حضورى همراه با تفسیر ذهنى است، به گونه‏اى كه تفكیك آنها از یكدیگر نیاز به دقت فراوان دارد و این تفسیرهاى ذهنى، كه از قبیل علوم حصولى است، قابل خطا مى‏باشد و آنچه با برهان عقلى رد مى‏شود همین تفسیرهاى ذهنى نادرست از مشاهدات و علوم حضورى است، نه آنچه دقیقا مورد علم حضورى واقع شده است. در مورد وحدت وجود هم آنچه دقیقا مورد شهود واقع مى‏شود اختصاص وجود استقلالى به خداى متعال است كه با مسامحه، به وجود حقیقى تعبیر مى‏شود و بر اساس آن، وجود حقیقى از سایر موجودات نفى مى‏گردد.

شایان ذكر است كه بزرگان عرفاى اسلامى تصریح كرده‏اند كه بعضى از مكاشفات، شیطانى و نامعتبر و با شواهدى قابل تشخیص است و در نهایت، با عرضه داشتن آنها بر دلایل یقینى عقلى و بر كتاب و سنت‏بازشناخته مى‏شود.

روشن است كه بررسى انواع مكاشفات و مشاهدات و انواع علوم حضورى و كیفیت انعكاس آنها در ذهن و علت نادرستى بعضى از تفاسیر ذهنى آنها و راه بازشناسى صحیح از ناصحیح در حد این مقاله نیست.

عرفان و شرع
مساله مهم دیگرى كه شایسته است در پایان این مقاله مورد توجه قرار گیرد رابطه عرفان عملى با احكام شرعى یا رابطه طریقت‏با شریعت است. گروهى تصور كرده‏اند كه عرفان عملى راه مستقلى براى كشف حقایق است كه بدون رعایت احكام شرعى مى‏تواند مورد استفاده قرار گیرد و اسلام هم یا آن را امضا كرده (بدعت مرضى) و یا دست كم، از آن منع نكرده است. در این زمینه، بعضى تا آنجا پیش رفته‏اند كه اساسا التزام به هیچ دینى را براى رسیدن به مقامات عرفانى لازم ندانسته‏اند. بعضى دیگر نیز التزام به یكى از ادیان و در شكل معتدل‏تر، التزام به یكى از ادیان الهى را كافى دانسته‏اند.

اما از دیدگاه اسلامى، سیر و سلوك عرفانى راه مستقلى در كنار راه شرع نیست، بلكه بخش دقیق‏تر و لطیف‏ترى از آن است و اگر اصطلاح «شریعت‏» را به احكام ظاهرى اختصاص دهیم باید بگوییم: طریقت در طول شریعت‏یا در باطن آن قرار دارد و تنها با رعایت احكام شریعت، قابل تحقق است. به عنوان نمونه، شریعت احكام ظاهرى نماز را تعیین مى‏كند و طریقت عهده‏دار راه‏هاى‏تمركز حواس و حضور قلب در آن و شروط كمال‏عبادات است. شریعت‏بر انجام عبادات به انگیزه مصونیت از عذاب الهى و رسیدن به نعمت‏هاى بهشتى تاكید دارد، اما عرفان به خالص كردن نیت از هرچه غیر خداست تاكید دارد; همان كه در لسان روایات اهل‏بیت‏علیهم‏السلام «عبادت احرار» نامیده شده است. همچنین‏شرك درشریعت همان شرك جلى از قبیل پرستش‏بت‏ها و مانند آن است، اما در طریقت، انواع دقیق‏ترى از شرك خفى و اخفى مطرح است و هرگونه امید بستن به غیر خدا و بیم داشتن از غیر او و كمك خواستن از غیر او و عشق ورزیدن به غیر او - در صورتى كه همه اینها جنبه اصالت و استقلال داشته باشد و بر اساس اطاعت امر الهى نباشد - نوعى شرك محسوب مى‏شود.

بنابراین، انواع بدعت‏ها و آیین‏هاى ساختگى نه تنها مطلوب نیست‏بلكه مى‏تواند مانع رسیدن به عرفان حقیقى نیز باشد، چه رسد به استفاده از امورى كه صریحا و قطعا مورد نهى و تحریم واقع شده و هرچند ممكن است‏بعضى از كارها موجب حالات به اصطلاح عرفانى موقتى باشد، ولى سرانجام خوبى ندارد و ممكن است دامى شیطانى براى سقوط نهایى باشد و نباید فریب آنها را خورد.

حاصل آنكه راه حق همان است كه خداى متعال بیان فرموده است. « فماذا بعد الحق الا الضلال.» (یونس: 32)

پى‏نوشتها
ضمایم: ضمیمه 1

الف «سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزیز الحكیم له ملك السموات و الارض یحیی و یمیت و هو على كل شى‏ء قدیر هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو على كل شى‏ء علیم‏» (حدید: 1-3)

ب «و هو معكم اینما كنتم و الله بما تعملون بصیر» (حدید: 4)

ج «هو الله الذی لااله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم هو الله الذی لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتكبر سبحان الله عما یشركون هو الله الخالق البارى‏ء المصور له الاسماء الحسنى یسبح له ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزیز الحكیم‏» (حشر:22-24)

د «ا لم تر ان الله یسبح له من فى السموات و الارض و الطیر صافات كل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون‏»(نور: 41)

ه- «تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شى‏ء الا یسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبیحهم‏» (اسراء: 44)

و «و لله یسجد من فى السموات و الارض طوعا و كرها و ظلالهم بالغدو و الآصال‏» (رعد: 15)

ز «ا و لم یروا الى ما خلق الله من شى‏ء یتفیؤ ظلاله عن الیمین و الشمائل سجدا لله و هم داخرون‏» (نحل: 48 و49)

ح «سنریهم آیاتنا فى الآفاق و فی انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق ا و لم یكف بربك انه على كل شى‏ء شهید الا انهم فی مریة من لقاء ربهم الا انه بكل شى‏ء محیط‏» (فصلت:53 و 54)

ط «و كان الله بما یعملون محیطا... و كان الله بكل شى‏ء محیطا» (نساء: 108 و126)ى «فاینما تولوا فثم وجه الله‏» (بقره: 115)

ضمیمه 2

الف «و الذین آمنوا اشد حبا لله‏» (بقره: 165)

ب «فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه‏» (مائده: 54)

ج «رضى الله عنهم و رضوا عنه‏» ( بینه: 8)

د «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الى ربك راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی‏» (فجر:27(30)

ه- «بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون‏» (بقره: 112)

و «و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (انسان: 21)

ز «و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا» (انسان:26)

ح «و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم‏» (رعد: 22)

ط «الا ابتغاء وجه ربه الاعلى‏» (لیل: 20)

ى «و من الناس من یشتری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد» (بقره:207)

ك «فاعبد الله مخلصا له الدین الا لله الدین الخالص‏» (زمر:2-3)

ل «الذین یذكرون الله قیاما و قعودا و یتفكرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك‏» (آل‏عمران: 191)

م «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون‏» (11:23)

ن «و من اللیل فتهجد به نافلة لك عسى ان یبعثك ربك مقاما محمودا» (اسراء:79)

س «و یخرون للاذقان یبكون و یزیدهم خشوعا» (اسراء109)

ضمیمه‏3

الف حضرت على‏علیه‏السلام پس از قرائت آیه شریفه «رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله‏» فرمودند: «ان الله سبحانه جعل الذكر جلاء للقلوب... و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه... فكانما قطعوا الدنیا الى الآخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلك فكانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فی طول الاقامة فیه... فكشفوا غطاء ذلك لاهل الدنیا... .» (نهج‏البلاغه)

ب حضرت على‏علیه‏السلام در مناجات شعبانیه عرض مى‏كنند: «الهی هب لی كمال الانقطاع الیك و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسك.» (مفاتیح الجنان، اعمال ماه شعبان)

ج حضرت امام حسین‏علیه‏السلام در دعاى عرفه عرض‏مى‏كنند:«الهی‏علمت‏باختلاف الآثار و تنقلات الاطوار ان مرادك منی ان تتعرف الى فی كل شى‏ء حتى لا اجهلك فی‏شى‏ء...كیف‏یستدل علیك بما هو فی وجوده مفتقر الیك. ا یكون لغیرك من الظهور ما لیس لك حتى یكون هو المظهر لك؟ متى غبت‏حتى‏تحتاج‏الى‏دلیل‏یدل‏علیك؟ ومتى‏بعدت‏حتى‏تكون الآثار هى التی توصل الیك؟ عمیت عین لا تراك علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم‏تجعل له من‏حبك‏نصیبا...الهی‏حققنی‏بحقایق‏اهل‏القرب‏واسلك‏بی‏مسلك‏اهل‏الجذب... ماذا وجدمن فقدك؟ و ما الذى فقد من وجدك؟ لقد خاب من رضى دونك بدلا و لقد خسر من بغى عنك متحولا... تعرفت لكل شى‏ء فما جهلك شى‏ء و انت الذی تعرفت الى فی كل شى‏ء فرایتك ظاهرا فی كل شى‏ء... .»

د امام سجادعلیه‏السلام در مناجات عارفین عرض مى‏كند: « الهی فاجعلنا من‏الذین ترسخت اشجار الشوق الیك فی حدائق صدورهم و اخذت لوعة محبتك بمجامع قلوبهم فهم الى اوكار الافكار یاوون و فی ریاض القرب و المكاشفة یرتعون... و قرت بالنظر الى محبوبهم اعینهم.»

آن حضرت در مناجات دیگرى عرض مى‏كند: «الهی فاسلك بنا سبل الوصول الیك و سیرنا فی اقرب الطرق للوفود علیك. .. فانت لا غیرك مرادی و لك لا لسواك سهری و سهاوی و لقاؤك قرة عینی و وصلك منی نفسی و الیك شوقی و فی محبتك ولهی... .»

همچنین درمناجات دیگرى عرض مى‏نماید: «الهی من ذاالذی ذاق حلاوة محبتك‏فرام‏منك‏بدلاومن‏ذاالذی‏انس بقربك فابتغی عنك حولا...؟»

امام صادق‏علیه‏السلام نیز در اقسام عبادت مى‏فرماید: «ان العبادة ثلاثة: قوم عبدوا الله عز و جل خوفا فتلك عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارك و تعالى طلب الثواب فتلك عبادة الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلك عبادة الاحرار و هى افضل العبادة.»

 
 
 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود