مقاله ها
نویسنده : محسن غرویان
بازدید : 159

چكیده:
اصل كمال‏طلبى در آدمى، ریشه حقیقى اصلاح‏طلبى است.انسان‏ها به طور فطرى به دنبال اصلاح‏اند و پیامبران الهى همگى براى ایجاد اصلاحات درونى و بیرونى در جامعه انسانى آمده‏اند.باید توجه نمود كه مفهوم اصلاح مفهومى روشن است، اما آنچه كه تشخیص آن مشكل مى‏نماید، مصادیق اصلاح است.در جامعه امروز ما، كسانى با داعیه اصلاح‏طلبى، در پى افسادند وهم‏ازاین‏روست كه پرداختن به بحث اصلاحات، مهم و ضرورى است.در این مقاله، مباحثى پیرامون واژه اصلاح، سیر تاریخى اصلاح‏گرایى، اصلاحگران دینى، تفاوت اصلاح و انقلاب، اصلاح‏طلبى دینى و غیردینى مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.معرفت

اصلاحات و اصل كمال جویى آدمى
اصلاحات به عنوان یك نیاز اساسى و بنیادین، از اصل كمال جویى انسان نشات مى‏گیرد و از آنجا كه آدمى به طور فطرى خواهان رشد و كمال است، به اصلاحات اجتماعى كه تضمین كننده سلامت راه رشد و كمال او در گستره حیات جمعى است، متمایل و مشتاق مى‏باشد.

اگر چه مفهوم اصلاح و اصلاحات امروزه در جامعه ما به صورت گسترده مطرح مى‏گردد، ولى در تفكر دینى ما از صدر اسلام و آغاز بعثت، پیامبر با دعوت‏مردم به یگانگى و یكتاپرستى، فكر و اندیشه اصلاح و اصلاحات را به جامعه‏بشرى نوید داده است.دعوت پیامبر به یكتاپرستى در راستاى اصلاح بشر آن روز دقیقا در زمانى بود كه اروپا در اوج جاهلیت قرون وسطى به سر مى‏برد و هنوز خبرى از رنسانس و نهضت اصلاح‏طلبى نبود.به علاوه رنسانس كه چند قرن بعد در اروپا به وقوع پیوست، خود تحت تاثیر جنگ‏هاى صلیبى و در پرتو آموختن و یادگیرى مسائل زیاد از مسلمانان، بوده است.

بحث اصلاح جامعه و عقاید و اعتقادات بت‏پرستان و مشركان آن زمان از وظایف و رسالت‏هاى اصلى رسول گرامى اسلام بود كه با شعار «قولوا لااله الا الله تفلحوا» آغاز گشت و پس از پیامبر تاكنون ادامه یافته است.

تردیدى نیست كه مصلحان بزرگى در تاریخ آمده‏اند و حرف‏هاى نو و مفید و تغییر دهنده در جهت رشد و تعالى انسان‏ها آورده‏اند.بدون شك توجه اندیشمندان به مشكلات و دردهاى جامعه اسلامى از دغدغه‏هاى فكرى همیشه

متفكران اسلامى بوده است.تلاش براى رشد علمى، فكرى و فرهنگى، زدودن جهل ونادانى، تقویت پایه‏هاى اعتقادى و پیشگیرى از تحریف دین و دفاع از آزادى و عدالت و...جزء اصلى‏ترین اهداف آن‏ها بوده و علاوه بر برخوردهاى علمى، كوشش‏هاى علمى ارزنده‏اى نیز در این زمینه به ثمر رسیده است.

به تحقیق ریشه بسیارى از انحرافات افراد و جوامع بشرى ناشى از تحریفات و القائات غلط بوده است.امروزه با وجود رشد و توسعه دانش بشرى و دستیابى به پیچیده‏ترین علوم و فنون، بشر از دست زورمندان تزویرگر نتوانسته رهایى یابد.

واژه‏هاى اصیل اخلاقى و الهى به دلیل ریشه دار بودن در فطرت آدمیان هرگز قابل نابودى نبوده و نیستند، اما متاسفانه تحریف آن‏ها به وسیله امواج شبكه‏هاى منسجم سیاسى - تبلیغى، واقعیت نامطلوبى است كه امروزه پیچیده‏تر و مؤثرتر از دیروز رایج و مرسوم است.

در جامعه امروز ما تلاش بى‏سابقه‏اى براى تحریف حقایق و مفاهیم اسلامى، سیاسى و اجتماعى در جریان است.این تلاش در شكلى تازه و سازمان یافته با حضور برخى افراد تازه به دوران رسیده و با حمایت تبلیغات امریكایى - اسرائیلى، ایجاد یك انحراف بزرگ تاریخى را هدف قرار داده و آن را تحت پوشش اصلاح‏طلبى مطرح نموده‏اند.تا آنجا كه این واژه دستاویز تجدیدنظر طلبان جهت تحقق مقاصد آن‏ها قرار گرفته است.

على‏رغم اینكه واژه و مفهوم اصلاحات متوجه شاخ و برگ‏ها و برخى مسائل اجتماعى است، آن‏ها آن را به حربه‏اى‏براى‏هدم اصول انقلاب، آرمان‏هاى امام و قانون اساسى تبدیل نموده، با تهاجم به ارزش‏هاى انقلاب، اصول مسلم دینى وحمله‏به‏برخى‏شخصیت‏هاى‏انقلاب ازجمله خودحضرت امام‏رحمه الله سعى مى‏كنند تا به تدریج محدوده اصلاحات را تا مرز براندازى و كودتاى مدنى به پیش ببرند.

واژه اصلاح
اصلاح از نظر لغت‏به معناى درست كردن، نیكو كردن، به سازش در آوردن، آراستن و به صلاح آوردن مى‏باشد كه در فرهنگ علوم سیاسى آن را «رفورم‏» مى‏گویند; یعنى اقداماتى كه براى تغییر و تعویض برخى از جنبه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسى صورت‏مى‏گیرد، بدون آن‏كه جامعه را دگرگون سازد.«رفورم‏» در اصطلاح در برابر مفهوم «انقلاب‏» قرار دارد و فرآیندى آرام، صلح‏جویانه، معتدل، متعادل و غیر جهشى را در بهسازى جامعه مى‏رساند.

در فرهنگ دینى ما اصلاح یعنى سامان بخشیدن، و نقطه مقابل افساد است.به همین‏جهت‏اصلاح و افسادیكى‏از زوج‏هاى متضاد قرآن است كه مكرر در قرآن مطرح مى‏شوند، مثل توحید و شرك و ایمان و كفر.برخى‏ازاین زوج‏هاى متضاد ازآن جهت در كنار یكدیگر مطرح مى‏شوندكه یكى‏بایدنفى شود ودیگرى‏بایدجامه‏تحقق بپوشد و اصلاح و افساد از این قبیل است.

اصلاح در قرآن گاهى در مورد رابطه میان دو فرد است كه از آن به اصلاح ذات البین یاد مى‏شود و گاهى در مورد اصلاح محیطخانوادگى وگاهى‏اصلاح محیطبزرگ اجتماعى مى‏باشد كه آیات زیادى گویاى این مطلب مى‏باشد.در این مقال منظور ما عمدتا بحث اصلاح اجتماعى مى‏باشد.

به هرصورت‏اصلاحات‏اسلامى‏حركتى است انقلابى: انقلاب در افكار، فرهنگ و اخلاق و روحیات انسان‏ها و به موازات آن تغییر رو به تكامل در نظامات اجتماعى حاكم بر آن‏ها.به عبارت دیگر اصلاح در دیدگاه دین تغییرى است در جهت رشد و كمال انسان‏ها، كه هم مبارزه با آداب و عادات ناپسند را لازم مى‏شمرد و هم نظام‏هاى حاكم بر اجتماع را بر اساس حق و عدالت و صلاح استوار مى‏دارد.

بنابراین، هر مسلمانى به حكم این‏كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح‏طلب و دست‏كم طرفدار اصلاح‏طلبى است; زیرا اصلاح‏طلبى، هم به عنوان یك شان پیامبر در قرآن آمده است و هم مصداق امر به معروف و نهى از منكر است كه از اركان تعلیمات اجتماعى اسلام است.البته هر امر به معروف و نهى از منكرى، لزوما مصداق اصلاح اجتماعى نیست، ولى هر اصلاح اجتماعى مصداق امر به معروف و نهى از منكر مى‏باشد.حضرت شعیب‏علیه السلام خطاب به قوم خود چنین مى‏فرماید: «ان ارید الا الاصلاح مااستطعت‏» (هود: 88) ; من جز اصلاح امر شما تا آخرین حد قدرت و توانایى‏ام هدف و منظورى ندارم.

خداوند در قرآن مى‏فرماید: «والذین یمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضیع اجرالمصلحین‏» (اعراف: 170) ; آنان كه به كتاب آسمانى تمسك مى‏جویند و نماز به پا مى‏دارند ما اجرشان را ضایع نخواهیم كرد.

امام حسین‏علیه السلام در مجمعى بزرگ در ایام حج و در میان بزرگان صحابه در زمان معاویه ضمن سخنانى، نقش خود را بعنوان یك مصلح بیان كرد.آن حضرت در وصیتنامه معروفش خطاب به برادرش محمد بن حنفیه عمل خود را اصلاح و خود را مصلح معرفى مى‏كند و مى‏فرماید: «قیام من قیام فردى جاه طلب یا كامجویا آشوبگرویاستمگرنیست. در جست‏وجوى اصلاح كار امت جدم به پا خاسته‏ام.اراده دارم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سیره جد و پدرم رفتار نمایم.»

در تاریخ اسلام حركت‏ها و جنبش‏هاى اصلاحى‏فراوان‏رخ‏داده‏است ودست‏كم هزار سال است كه این اندیشه در میان مسلمانان راه یافته و تقریبا در اول هر قرن یك مجدد و احیا كننده دین ظهور كرده است.

بنابراین، نتیجه مى‏گیریم كه: 1- در قرآن واژه‏هاى اصلاح و افساد متلازم با واژه‏هاى معروف و منكرند; اصلاح‏طلبى مصداق امر به معروف و افساد مصداق اشاعه منكر است.اصلاح‏طلبى دینى رابطه عمیقى با امر به معروف و نهى از منكر دارد، به همین جهت همه مسلمانان راستین را مى‏توان طرفدار اصلاحات وبلكه اصلاح طلب دانست.

2- اصلاح‏طلبى هدف همه نهضت‏هاى توحیدى و بعثت انبیاى بزرگ الهى است، هم چنانكه پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله و جانشینان پاك و معصومش‏علیهم السلام از بارزترین اصلاح طلبان تاریخ بشریتند.

3- اصلاح‏طلبى همواره مدعیان دروغینى داشته است كه قرآن كریم آنان را در زمره منافقان معرفى نموده است.

4- در تمییز دادن میان اصلاح واقعى و اصلاحات دروغین از الگوى انبیاى الهى باید استفاده نمود.

5- هر تغییرى اصلاح نیست، لذا تغییر وضعیت اصلاح شده هرگز نمى‏تواند اصلاح گرى باشد.

سیر تاریخى اصلاح‏گرایى
شیوع و رواج اندیشه اصلاح‏طلبى در میان مسلمانان بیانگر این حقیقت است كه مسلمانان لااقل در فاصله تقریبى هر یك قرن، انتظار مصلح، یا مصلحان را داشته‏اند و لذااصلاح ونهضت‏اصلاحى و تجدد فكر دینى، آهنگى آشنادرگوش مسلمانان است.

بر خلاف سیر تحولات اصلاحى در تفكر اسلامى، نهضت اصلاح دین در اروپا - كه به دنبال رنسانس و انقلاب صنعتى شكل گرفت - راه دیگرى را پیمود.رنسانس یا تجدید نظرطلبى در باورها، آداب و سنت‏هاى دیرین، تا حدودى به انكار ارزش‏هاى كهن انجامید.

نگرش تازه به دین و تفسیرهاى نوین از آموزه‏هاى مسیحیت، بازتاب واقعیت‏هاى تلخ دوران حاكمیت كلیسا و سوء استفاده‏هاى روحانیان و پیشوایان مذهبى به ویژه در قرون وسطى بود; زیرا در نظر آنان این آیین كلیسا بود كه همچون پیله‏اى در فكر و ذهن مردم تنیده و مانع رشد و ترقى مى‏شد، به ویژه آن‏كه اغراض فردى، صنفى و سیاسى بعضى از پدران روحانى سبب مى‏گردید كه نخست پیرایه‏هایى از خرافه و نیرنگ را بیامیزند و سپس با نام دین، استبداد و خفقان وحشت آورى را بر جامعه حاكم كنند. این واقعیت‏هاى زشت، دین‏گریزى و مذهب‏ستیزى را در پى داشت و لذا مصلحان و نو اندیشان مسیحى را وامى‏داشت كه اصلاح جامعه مسیحى را در گرو اصلاح آیین آن بدانند.براى پایان دادن به سلطه كلیسا به انكار كارایى دین در صحنه سیاست و اجتماع پرداختند و رسالت دین مسیح را در جنبه‏هاى فردى و اخلاقى و معنوى منحصر ساختند.اروپاییان همین برداشت را به دین اسلام تسرى داده، كسانى در شرق و در جهان اسلام از آن حمایت كردند و جهت‏گیرى فكرى خود را در این راستا تنظیم نمودند.اما در این میان مصلحان بزرگى در جهان اسلام ظهور كردند كه میان افراط و تفریط خط وسطى ترسیم نموده، شرایط جامعه اسلامى را با جوامع اروپایى متفاوت دانستند و دین حاكم در اروپا را منسوب به مسیحیت تحریف شده، شمردند.

متفكران مغرب زمین، نجات جامعه خویش را در مبارزه با كلیسا و باورهاى دیرین مردم دیدند تا آنجا كه درصدد برآمدند دین را از صحنه اجتماع و سیاست‏بیرون كنند و تدبیر مدن و امور معیشت جامعه را به دست عقل و علم تجربى بسپارند.اما اندیشمندان مصلح مسلمان بر خلاف آنان تلاش كردند كه دین را در صحنه‏هاى اجتماع و سیاست پایدار سازند و اسلام را همچون دینى كامل كه مى‏تواند پاسخ‏گوى همه نیازهاى فردى و اجتماعى بشر باشد، ارائه نمایند.مصلحان مسلمان همواره براى علم و دانش و صنعت ارزش قائل بوده، كسب آن را از نیازهاى ضرورى شمردند و باور داشتند كه اسلام به كسب آن‏ها سفارش اكید كرده است.

از سویى جوامع مسلمان در شرایط انحطاط و ركود، در معرض هجوم تمدن جدیدغربى‏قرارگرفتند وباكاستى و ضعف، در شرف هضم در نظام‏جهانى سرمایه‏دارى پیشرفته بودند.براى مقابله با این وضعیت، دو جریان خواهان تغییر وضع موجود و نوسازى و اصلاح امور در دوره معاصر شدند: یكى‏تجددطلبان و متجددین غرب‏گرا بودند كه خواهان پیروى از تمدن غرب و الگوهاى آن‏ها بودند و اصلاحات ونوسازى‏هاى‏صورى‏رادرجهت‏غربى‏سازى باورها و گرایش‏ها و نهادها سوق مى‏دادند. جریان دیگر احیاى تفكر دینى یا اصلاح‏طلبى دینى بود و مصلحان دینى خواهان تغییرات و تحولات و حل و رفع موانع توسعه از منظر دین و با مبانى و اهداف دینى و اسلامى شدند.این جریان خود در درون داراى دو شاخه متمایز است كه یكى با جهت‏گیرى‏هاى بنیادگرایانه و دیگرى با تمایلات نوخواهانه شكل گرفت.نماینده جریان اول بعد از ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب و نماینده شاخه دوم سید جمال الدین اسدآبادى است.وى اعتناى جدى به عقل و فلسفه داشت و اجتهاد و نوآورى را توسعه داد و به همت وى جریان اصلاح‏طلبى دینى عمق و غناى خاصى یافت.

به طور كلى جنبش‏هاى اصلاح‏گرایانه اسلامى را مى‏توان به سه دسته تقسیم كرد:

1- برخى داعیه اصلاح داشته و واقعا هم مصلح بوده‏اند، مثل علویین در دوره اموى و عباسى;

2- برخى بر عكس، اصلاح را بهانه قرار داده و در واقع افساد كرده‏اند، مثل بابك خرمدین كه افكارش از علل اصلى دوام نسبى حكومت عباسیان بوده است.

3- برخى دیگر در آغاز داعیه اصلاح داشته، سرانجام از مسیر اصلاحات منحرف شده‏اند، مثل شعوبیه كه در آغاز علیه تبعیض قیام كردند ولى بعدا خود در مسیر انحرافى احساسات نژادپرستانه و ناسیونالیستى قرار گرفتند.

این جنبش‏هاى اصلاحى و اسلامى، برخى داراى صبغه فكرى و برخى جنبه اجتماعى و برخى هم فكرى و هم اجتماعى بودند.مثلا نهضت غزالى، فكرى محض بود و در صدد احیاى علوم دین برآمد.اما نهضت‏هاى علویین و سربداران نهضتى اجتماعى علیه حكام زمان بود و سرانجام نهضت اخوان الصفا هم فكرى و هم اجتماعى بود.

از نیمه دوم قرن سیزدهم اسلامى و نوزدهم مسیحى به بعد، جنبشى اصلاحى در جهان اسلام آغاز شد كه شامل ایران، مصر، سوریه، لبنان، شمال آفریقا، تركیه، افغانستان و هندوستان مى‏شد.این جنبش‏هابه دنبال‏ركودى‏چند قرنى صورت گرفت‏وتاحدى عكس‏العمل‏هجوم‏استعمار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى غرب بوده و نوعى بیدار سازى و رنسانس و تجدید حیات در جهان اسلام به شمار مى‏آمد.

مصلحان دینى در جهت اصلاح و تصحیح جهان بینى‏هاى محدود، بر اساس اسلام اصیل و اولیه بودند و به نوعى سخن از پیوند و ارتباط و هماهنگى میان دنیا و آخرت، ماده و معنى، طبیعت و ماوراء الطبیعه، آسمان و زمین، معاش ومعاد، عقل و دین، علم و ایمان، دین و تمدن، دین و جامعه، دین و سیاست، نظم و حركت، ثبات و تغییر به میان آوردند و اجتهاد و نوآورى با حفظ اصول مناسبت و مطابقت‏با مقتضیات زمان و مسائل مستحدثه را مطرح كردند.

تاریخ نشان مى‏دهد كه مسلمانان در دوران پیشرفت فرهنگى و تمدنى در فاصله قرون سوم تا هفتم ه.ق داراى جهان بینى‏اى پویا و زنده بودند.ولى مسیحیان قرون وسطى مقارن همان دوره در عقب ماندگى و انحطاط ناشى از نگرش خرافى خود بودند.اما متاسفانه به تدریج مسلمانان بینش اصیل و وسیع خود را رها كرده، در دام غفلت و عقب ماندگى و انحطاط ناشى از آن فرو غلتیدند.از سوى دیگر، پروتستان‏ها در اروپا به تاثر از اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامى از كانال اسپانیا بازنگرى در تمدن یونان و روم به جهان‏بینى جدید رسیده، وارد دوره رنسانس و پیشرفت‏هاى بعدى و انقلابات علمى، تجارى، صنعتى، سیاسى و اجتماعى شدند.اما به دلیل تزلزل در اركان و مبانى دینى و معرفتى، دین و معنویت را كنار نهاده، به تفریط دچار شدند.ارتباط نامناسب شرقیان با فرهنگ و تمدن جدید غربى و ورود و هجوم استعمار اروپایى و امپریالیزم‏و سرمایه‏دارى جهانى به جهان اسلام با توجه به استعمار فرهنگى كه در جهت استحاله فرهنگى جوامع شرقى و مسلمان صورت گرفت، بسیارى از تحصیل كردگان جدید و روشنفكران این جوامع را به جریان تقلید از تمدن غرب و غربگرایى و غربزدگى و تجدد كشاند.از این طریق تغییرات اجتماعى و اصلاحات شبه مدرنیستى و در واقع غربى‏سازى به جاى نوسازى‏مستقل، افراد جوامع مسلمان را با یك بحران هویت مواجه ساخت.

برخى آراء اصلاح‏گران دینى
سید جمال الدین اسدآبادى: سید جمال الدین اسدآبادى بدون تردید سلسله جنبان نهضت‏هاى‏اصلاحى‏صدساله‏اخیردرقرن‏19 مى‏باشد.او بیدار سازى را در كشورهاى اسلامى آغاز كرد و دردهاى اجتماعى مسلمانان را با واقع بینى خاصى بازگو نمود وراه‏اصلاح و چاره‏جویى را نشان داد.

نهضت او، هم فكرى و هم اجتماعى بود.او رستاخیزى در اندیشه مسلمانان و نظامات زندگى آنان به وجود آورد و به همه جا سفر كرد.توقف طولانیش در كشورهاى غربى اعث‏شد تا به ماهیت تمدن اروپا و نیت‏سردمداران آن آشنا شود.سیدجمال مهم‏ترین درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى دانست و با این دو مبارزه كرد.او براى مبارزه با این دو بیمارى، آگاهى سیاسى و شركت فعالانه مسلمانان در سیاست را واجب و لازم شمرد و بازگشت‏به اسلام نخستین را ضرورى دانست و براى این منظور، بدعت‏زدایى و نفى خرافه پرستى و اتحاد جهان اسلام را تبلیغ كرد.

سید جمال روحانیت‏شیعه و سنى را به درستى شناخته بود و روحانیت‏شیعه را نهادى مستقل و قدرتى ملى مى‏دانست كه از آغاز در كنار مردم و در برابر حكمرانان بوده است.لذا به سراغ علما رفته، به آگاه نمودن آنان پرداخت.مى‏توان نقش او در اطلاع‏رسانى به‏میرزاى‏شیرازى‏را از عواملى دانست كه نهایتانهضت‏تنباكو را پدید آورد.

سید جمال مردى تجددگرا بود و همواره مسلمانان را به فراگیرى و اقتباس از علوم و فنون جدید غربى فرا مى‏خواند و در عین حال متوجه خطرهاى تجددگرایى افراطى بود. سید جمال چاره دردها و اصلاح جامعه مسلمین را عمدتا این امور مى‏دانست:

1- مبارزه با خودكامگى مستبدان; او تحول فكرى اساسى را در این مى‏دانست كه مسلمانان ایمان پیدا كنند كه مبارزه سیاسى یك وظیفه شرعى و مذهبى است و باور كنند كه از نظر اسلام سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست و همواره بر این نكته تاكید داشت كه همبستگى دین و سیاست را باید به مردم تفهیم كرد.

2- مجهز شدن به علوم و فنون جدید;

3- بازگشت‏به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه‏ها;

4- ایمان و اعتقاد راسخ به مكتب اسلام;

5- مبارزه با استعمار خارجى در ابعاد سیاسى و اقتصادى و فرهنگى;

6- اتحاد مسلمانان و تشكیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر;

7- دمیدن روح سلحشورى و مبارزه و جهاد در كالبد نیمه جان جامعه اسلامى;

8- مبارزه با خودباختگى در برابر غرب.

محمد عبده: یكى دیگر از شخصیت‏هایى كه از او به عنوان مصلح در جهان تسنن نام برده مى‏شود، شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سیدجمال است.چیزى كه او را از سیدجمال متمایز مى‏سازد، توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبى مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربى و مقتضیات جدید جهان اسلام است.مسلمانان در اثر ركود چند صد ساله آمادگى درستى براى مقابله با این بحران نداشتند، لذا او مسائلى را مطرح كرد كه سیدجمال تقریبا به آن‏ها توجه نكرده بود.عبده اعتبار اجماع را همان اعتبار افكار عمومى شمرده، اصل شورا در اسلام را همان اصل دمكراسى دانسته كه غرب قرن‏ها بعد مطرح كرده است.او مانند سید جمال در پى آن بود كه ثابت كند اسلام توانایى دارد كه به صورت یك‏مكتب‏و ایدئولوژى، راهنماوتكیه‏گاه اندیشه جامعه اسلامى قرار گیرد و آن‏ها را به عزت دنیایى و سعادت اخروى برساند.

سید عبدالرحمن كواكبى: یكى دیگر از قهرمانان اصلاح در جهان اسلام و عرب كواكبى است.او یك متفكر اسلامى ضد استبداد بود.آراء اصلاحى او در كتاب «طبایع الاستبداد» و «ام القرى‏» مندرج است.وى آگاهى سیاسى را بر مسلمانان واجب شمرده، معتقد بود رژیم سیاسى به تنهایى قادر نیست جلوى استبداد را بگیرد; زیرا هر رژیمى‏ممكن‏است‏شكل استبدادى پیدا كند و اما شعور و آگاهى سیاسى و اجتماعى مردم و نظارت آن‏ها بر كار حاكم مى‏تواند جلو استبداد را بگیرد.وى به همبستگى دین و سیاست‏سخت پاى بند بود و دین اسلام را یك دین كاملا سیاسى مى‏دانست.كواكبى توحید اسلامى را تنها توحید فكرى و نظرى و اعتقادى كه در مرحله اندیشه پایان مى‏یابد، نمى‏دانست و آن را تا مرحله عمل و عینیت‏خارجى توسعه و گسترش مى‏داد و معتقد بودباید نظام توحیدى را به هر قیمتى برقرار كرد.

تفاوت اصلاح و انقلاب
در تعریف و توضیح مفهوم «اصلاحات‏» اختلاف زیادى وجود دارد و تعاریف اصطلاحى آن نیز بسیار محدود و یا نزدیك به هم هستند.فرهنگ علوم سیاسى «اصلاح‏» را «رفورم‏» معنا كرده و مراد از آن اقداماتى است كه براى تغییر و تعویض برخى‏ازجنبه‏هاى حیات اقتصادى و اجتماعى و سیاسى مى‏باشد، بدون آن‏كه بنیاد جامعه را دگرگون سازد، مثل رفورم‏هاى آموزشى، ادارى، بازرگانى، انتخاباتى و....

گاهى تشخیص اصلاح و انقلاب مشكل است و مرز اصلاح با انقلاب كم‏رنگ مى‏شود.اما به هر حال این دو از نظر شتاب، پهنه و جهت دگرگونى در نظام‏هاى سیاسى و اجتماعى، تفكیك پذیرند.یك انقلاب بزرگ یا انقلاب اجتماعى به معناى دگرگونى‏هاى مهم در همه ابعاد نظام سیاسى و اجتماعى است، اما دگرگونى‏هایى كه دامنه‏شان محدود بوده، از نظر سرعت، رهبرى، خط مشى و نهادهاى سیاسى خصلتى میانه روتر داشته باشند را مى‏توان در مقوله اصلاحات قرار داد.البته هر دگرگونى میانه روانه را نیز نمى‏توان اصلاحات نامید.مفهوم اصلاحات با جهت دگرگونى و پهنه و درجه آن نیز ارتباط دارد.به گفته «هیرشمن‏» اصلاحات، دگرگونى است كه در آن قدرت گروه‏هاى تاكنون ممتاز كاسته مى‏شود و جایگاه اقتصاد و منزلت اجتماعى گروه‏هاى ناممتاز بالا مى‏رود.

به تعبیر دیگر اصلاحات به معناى دگرگونى در جهت تامین برابرى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى بیش‏تر و گسترش دامنه اشتراك سیاسى در جامعه است.

راه اصلاح‏گر راه ناهموارى است و از سه جهت مسائل او از مسائل یك انقلابى دشوارتر است.نخست او ناچار است در دو جبهه یعنى هم علیه محافظه كاران و هم در برابر انقلابیون بجنگد.اما هدف یك انقلابى، دو قطبى كردن سیاست است.انقلابى به انعطاف ناپذیرى در سیاست دامن مى‏زند و اصلاح‏گر به نرمش و تطبیق‏پذیرى آن كمك مى‏كند.در نتیجه یك اصلاح‏گر بسیار بیش‏تر از یك انقلابى به مهارت سیاسى نیاز دارد.اصلاحات از آن روى كمیاب است كه استعدادهاى سیاسى براى تحقق آن، كم‏تر پیدا مى‏شوند و برخلاف یك‏انقلابى، یك‏اصلاح‏گرموفق همیشه باید یك سیاستمدار ورزیده باشد.

علاوه بر این یك اصلاح‏گر علاوه بر اداره كردن نیروهاى اجتماعى باید به عنوان یك ناظر در امر دگرگونى اجتماعى پیچیدگى بیش‏ترى از خود نشان دهد.

همچنین مساله اولویت‏ها و گزینش‏هاى میان انواع گوناگون اصلاحات، براى یك اصلاح‏گر حادتر از یك انقلابى است.یك انقلابى هدفش گسترش دامنه اشتراك‏سیاسى‏است و سپس باید نیروهاى سیاسى را كه در این رهگذر پدید مى‏آیند براى ایجاد دگرگونى در ساختار اقتصادى و اجتماعى به كار گیرد.محافظه‏كاران هم با اصلاحات اقتصادى و اجتماعى مخالفند و هم با گسترش اشتراك سیاسى.اما یك اصلاح‏گر باید تعادل میان این دو هدف را برقرار كند.در نتیجه یك اصلاح‏گر باید میان‏دگرگونى‏درساختاراجتماعى، اقتصادى و دگرگونى در نهادهاى سیاسى توازن برقرار نماید و این دو را در چنان ارتباطى قرار دهد كه هیچ یك مزاحم دیگرى نباشد.

پیش روى یك اصلاح‏گر در ساختار اقتصادى و اجتماعى و نهادهاى سیاسى دو استراتژى گسترده وجود دارد: نخست او باید همه هدف‏هایش را آشكار اعلام كند و به امید دستیابى به بسیارى از این هدف‏ها، تا آنجا كه مى‏تواند بر آن‏ها تاكید كند. دوم این‏كه از روش پنهان كردن هدف‏ها و جدا كردن اصلاحات از یكدیگر و دنبال كردن تنهایك‏دگرگونى دریك زمان معین استفاده كند.یك اصلاح‏گربراى‏آن‏كه به هدف‏هایش برسد باید مسائلش را از هم تفكیك كند و یك به یك به آن‏ها بپردازد.اصلاح‏گرى كه بكوشد همه كارها را یك‏باره انجام دهد، در پایان كم‏تر كارى را به انجام خواهد رساند.

بر اساس این فرضیه سیاسى و تجربه تاریخى، «لازول‏» و «كاپلان‏» معتقدند كه اصلاحات متوالى و برنامه‏ریزى شده به عنوان جانشین انقلاب‏هاى سیاسى و اجتماعى عمل مى‏كنند. و یا «فرایدریش‏» مى‏گویدكه‏انقلاب‏هاى‏كوچك‏متعدد از یك انقلاب بزرگ جلوگیرى مى‏كنند، در نتیجه تنش‏هایى كه ناگزیر به براندازى خشن سامان‏سیاسى‏مى‏انجامند، تخفیف مى‏یابند و در مسیرهاى سازنده‏اى مى‏افتند.

ازسوى‏دیگر، مى‏توان‏گفت: اصلاحات نه تنها ممكن است تاثیر مثبتى در استوارى سیاسى نداشته باشند، بلكه گاه به نااستوارى بیش‏تر و حتى به انقلاب نیز منجر شوند. اصلاحات ممكن است‏به جاى آن‏كه جانشین انقلاب شود، حلال انقلاب‏گردد و هم از این‏روست كه انقلابات بزرگ گاه پس از دوران اصلاحات پیش آمده‏اند ونه درپى‏دوران ركود و سركوبى.

در هر صورت اصلاحات در میان پاره‏اى روشنفكران به عنوان حلال انقلاب تلقى شده و لذا آنان طرفدار اصلاحات هستند.ولى در میان برخى به عنوان جانشین انقلاب مطرح بوده و هست.

اصلاح‏طلبى دینى و غیر دینى
اسلام و ماركسیسم و لیبرالیسم از مكاتبى هستند كه بیش‏تر در رویارویى با یكدیگر و یا در بطن تعلیمات خود به مقوله اصلاحات پرداخته‏اند و همواره در ارائه نظرات خود دچار چالش و تضاد شده‏اند.

دو دیدگاه ماركسیسم و لیبرالیسم از اصلاحات به عنوان ابزارى در جهت رسیدن به اهداف خاص خود استفاده مى‏كنند.ماركسیسم منع اصلاحات و جلوگیرى از هر گونه اصلاح را براى ایجاد انفجار در جامعه و وقوع یك انقلاب كارگرى سرلوحه كار خود قرار مى‏دهد.اما لیبرالیسم براى جلوگیرى از انفجار اجتماعى و حفظ سرمایه‏دارى و گسترش آن در سراسر جهان از اصلاحات به عنوان ابزارى كارآمد نام مى‏برد.امروزه در دنیاى غرب امریكایى‏ها سردمداران اصلاحات لیبرالى بوده و با حمایت از عناصر داخلى به ظاهر اصلاح طلب در كشورهاى دیگر، از بروزانقلابات اساسى جلوگیرى مى‏كنند.

اسلام و مصلحان مسلمان، در واقع اصلاحات را در راستاى سعادت انسان و ایجاد زمینه رشد و كمال انسان دنبال مى‏كنند.از نگاه اسلام و نظام اسلامى، اصلاحات جزیى وتدریجى - البته مشروع - است و هر جامعه‏اى نیاز به اصلاحات دارد; چرا كه بدون اصلاحات قادر به بقا نخواهد بود.هر حكومتى لاجرم دچار آفت‏هایى مى‏شود كه این آفت‏ها جز از طریق اصلاحات رفع نمى‏شود.به طور طبیعى یك نظام پویا، باید بتواند براى حفظ سلامت‏خود از طریق اصلاحات با این آفت‏ها مقابله جدى كند.

به استناد آیات و روایات متعدد براى ما روشن است كه اصلاح‏طلبى، یك اصل اسلامى است.و هر مسلمانى به حكم این‏كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح‏طلبى است.

اولین گام در اصلاح‏طلبى دینى، بیدارى انسان است و اصلاح نفس انسان ركن اساسى اصلاح مى‏باشد.

گام دیگر در اصلاح‏طلبى اسلامى، شناخت عوامل فساد و اصول مبارزه در بعد بیرونى آدمى یعنى ظرف جامعه است.براى اصلاح جامعه قبل از هر چیز لازم است‏عوامل‏فساد، ریشه‏هاى آن و نوع فساد موجود در جامعه شناخته شود و سپس اصول و راه‏هاى مبارزه با آن تعیین گردد.

به طور كلى سه ویژگى براى اصلاح‏طلبى دینى مى‏توان برشمرد:

1- پیراستن عقیده مسلمانان از خرافات و بدعت‏ها و بازگشت‏به اسلام اصیل و اصول اولیه;

2- وحدت و همبستگى مسلمانان در برابر خطر سلطه فرهنگى و سیاسى غرب;

3- هماهنگ كردن تعالیم و رهنمود هاى دینى با عقل و مقتضیات زمان.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، گستره وسیعى از اصلاحات مطرح شده است; مثل اصلاح نظام ادارى، اصلاح قوانین و مقررات و برنامه‏ریزى‏ها در جهت آسان كردن تشكیل خانواده، و اصلاح وضعیت مطبوعات، اصلاح نظام اقتصادى بر طبق ضوابط اسلامى، اصلاح در جهت رفع تبعیضات ناروا بین آحاد ملت.

اصلاح طلبانى كه به چیزى فراتر از قانون اساسى و اسلامى دل بسته‏اند، خواسته یا ناخواسته در مسیر غیر اسلامى گام برمى‏دارند.با توجه به شعارهاى انقلاب كه برخاسته از متن منابع دینى است اصلاحات در كشور و نظام دینى ما به هیچ روى نمى‏تواند خارج از معیارهاى اسلامى و انقلابى باشد.قانون اساسى ما سند واضح و تبیین كننده‏اندیشه اصلاح‏طلبى در جمهورى‏اسلامى‏مى‏باشد.

اصلاحات امریكایى كه مورد نظر غربى‏ها به ویژه امریكایى‏ها و برخى طرفداران آن‏ها در داخل است، با اصلاحات اسلامى تفاوت اساسى دارد.یكى از تفاوت‏هاى عمده این‏دو این است كه اصلاحات آمریكایى فقط به بعد مادى آدمى توجه دارد و معناى انسان در فرهنگ اصلاحات پست‏مدرنیستى یك‏سره‏ملهم‏از اومانیسم و سكولاریزم است كه دو ركن اساسى‏توسعه‏سیاسى به‏معناى‏غربى است.

بدون شك هدف اصلاحات امریكایى حذف برخى باورها و ارزش‏هاى دینى است كه‏بامنافع آنان تنافى دارد.

منابع:
1- محمدصادق نجمى، سخنان حسین‏بن على‏7 از مدینه تا شهادت، ص 37

2- مطهرى، مرتضى، نهضت‏هاى اسلامى در چند ساله اخیر، چ شانزدهم، 1371، انتشارات صدرا.

3- كواكبى، عبدالرحمن، اسلام و اندیشه سیاسى معاصر (طبایع الاستبداد) ، ترجمه: عبدالرحمن میرزایى قاجار، نقد و تصحیح: محمد جواد صاحبى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، سال 1372.

4- موثقى، سید احمد، علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ‏دوم، سال 1378.

5- هاتینگتون، ساموئل، سامان سیاسى در جوامع دستخوش دگرگونى، ترجمه محسن ثلاثى، چ دوم، سال 1375.

6- معاونت‏سیاسى نمایندگى ولى فقیه در نیروى زمینى‏سپاه، درآمدى‏براصلاح‏طلبى، چ نمایندگى ولى فقیه در نیروى زمینى، چاپ اول، 1379.

7- كیهان: اصلاح واصلاح‏طلبى در اسلام، عباسعلى پرچى زاده، 12/7/1379، ص 6.

8- جمهورى‏اسلامى: اصلاحات‏اسلامى، اصلاحات امریكایى، حمیدمولانا، 10/7 1379، ص 15.

9- كیهان: هدایت اصلاحات در قانون اساسى، 20/13796 ص 8.

 
 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود