یكى از مسائلى كه قرآن در برخورد بااندیشه مسیحیان به آن پرداخته، رهبانیتاست. مىدانیم كه یكى از عوامل نفوذمسیحیت در شبه جزیره عربستان، فرارمسیحیان از دستستم رومیان وپناهندگى به صحراهاى عربستان بود. آنهادر آنجا به ساختن دیرها و صومعههاپرداختند و مشغول عبادت شدند.رهبانیت از اواخر قرن سوم میلادى بهوضوح در میان مسیحیان شایع شد. هرچند ریشه آن به فرقههاى اولیه مسیحیتمىرسد، اما «پولس» را مبتدع آن مىدانند.
قرآن درباره رهبان و رهبانیت،موضعگیرى خاصى كرده است. ابتدا درآیه 28 سوره حدید رهبانیت را بدستمسیحیان معرفى كرده اما انگیزه مسیحیاندر ایجاد آن را رضاى خدا مىداند و اعلاممىكند كه آنان بعدها از اصل آن عدولكردهاند. در آیات مربوط به احبار و رهبانكه رؤساى دینى مسیحیان در سیررهبانیتبودند، خطر اطاعتبىچون وچرا از آنان را گوشزد مىكند و رعایتنكردن حق آن بدعت را با انحراف احبار ورهبان نشان مىدهد.
ثم قضینا على اثارهم برسلنا وقضینا بعیسى ابن مریم و اتیناه الانجیلو جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رافة ورحمة و رهبانیة ابتدعوها ما كتبناهاعلیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوهاحق رعایتها فاتینا الذین امنوا منهماجرهم و كثیر منهمفاسقون (1) حدید/ 28
تفاوت رافت و رحمت:
صحاح و اقرب الموارد، رافت رارحمتشدید معنا كردهاند ولى راغب آنرا رحمت و مهربانى مطلق گفته است.
ابناثیر در «النهایة»، رافت را اخص ازرحمت گرفته است و مىگوید: «رحمتهم در شىء محبوب آید و هم در مكروهاز روى مصلحت، ولى رافت فقط درمحبوب است (2) .
در المیزان، ذیل آیه 143 بقره آمدهاست: «فرق بین رافت و رحمتبا آنكه هردو در معنا شریكند آن است كه رافتمخصوص به كسى است كه مبتلا وگرفتار باشد ولى رحمت اعم است ازمبتلا و غیر آن (3) .»
نتیجه این است كه فرق میان آن دو درشدت و ضعف و یا در گرفتار و غیرگرفتاراست و نسبت میان آن دو، اعم و اخصمطلق است ولى به نظر مىآید، فرق دومبهتر است (4) .
به هر حال قرآن، مسیحیان را به هر دوصفت رافت و رحمتستوده است.
اما منظور از قرار دادن این دو صفتدر آنها چیست؟
بعضى از مفسران معتقدند منظورموفق كردن آنها به رافت و رحمت میانخودشان است همانطور كه خداوند یارانپیامبر«صلى الله علیه وآله» را به این خصلتستود وفرمود: «رحماء بینهم (5) »
بعضى نیز معتقدند كه منظور ازقراردادن رافت و رحمت در دلهاى آناناین است كه ایشان را امر بدان نموده وتشویق به آن كرده و وعده ثواب در مقابلآن داده است (6) .
رهبانیة: از ماده «رهب» به معناى ترساست. راغب گوید: ««رهبة» و «رهب»ترس با اضطراب است (7) .» صحاح، قاموس و اقرب الموارد و مجمع، آن رامطلق خوف گفتهاند (8) .
در المیزان آمده است: «رهبانیة» ازماده «رهبت» به معناى خشیت و ترساست و عرفا بر ترك دنیا اطلاق مىشودیعنى قطع از مردم و یكسره به عبادتپرداختن (9) .
فخر رازى مىگوید: «مراد از رهبانیتمسیحیان، ترهب آنها در كوهها به خاطرفرار از فتنه در دین است. آنها علاوه برعبادت واجب، براى خالص كردن خود بهعبادات دیگر مىپردازند، عباداتى چونخلوت، پوشیدن لباس خشن، عزلت اززنان و تعبد در غارها و كوهها (10) .
ابتداع: یعنى انسان چیزى را جزء دینكند كه جزء دین نباشد. سنتى و عملىراباب كند كه در هیچ دینى نبوده است.جمله «ماكتبنا علیهم» در معناى پاسخ ازسؤالى تقدیرى است. گویى كسى پرسیدهاست: «معناى بدعت چیست؟» پاسخداده: «اینكه چیزى را جزء دین كنند كه مابر آنان ننوشتهایم (11) .»
المیزان و بیضاوى این استثناء در «الاابتغاء رضوان الله» را منقطع دانستهاند،یعنى مسیحیان این بدعت را جز براىرضاى خدا بنا ننهادند.
فخر رازى سه قول را در اینجامىآورد:
1- ما آنها را متعبد به آن نكردیم بهوجهى كه جویاى رضاى خدا باشند.یعنى واجب نیست. مقصود از فعلواجب، دفع عقاب و تحصیل رضاىخداست اما مقصود از فعل مندوب، دفععقاب نیستبلكه فقط رضاى خداست.
2- ما بر آنان ننوشتیم، مگر اینكه باآن، رضاى خداى را بجویند.
3- بر آنان ننوشتیم كه آن را ترككنند (12) .
«فمارعوها حق رعایتها»: با تثلیثى كهبه آن ضمیمه كردند، حق آن را رعایتنكردند (13) .
اقوالى درباره عدم رعایت این حقنقل شده است:
بعضى گفتهاند: «كسانى كهمحمد«صلى الله علیه وآله» را درك كردند اما به اوایمان نیاوردند، حق او را رعایت نكردند.»بعضى نوشتهاند: «صالحان قوم عیسى آنرا ابتداع كردند ولى بعد از آنها دیگران آنرا رعایت نكردند و «كثیر منهم فاسقون»اشاره به آنهاست.» برخى بر این باورند كهبراى طلب دنیا آن را رعایت نكردند (14) .
سیاق آیه نشان مىدهد كه قرآن، بارهبانیت مخالفتى ندارد و هر چند آن راتشریع نكرد اما مورد رضاى خداوند استو آن را تا آنجا كه رضایتخدا در آن باشد،تایید مىكند. اما آفات آن را كه مسیحیتبدان مبتلا شدهاند در آیات دیگر خاطرنشان مىكند تا این اصل را از آن زوائدبپیراید (15) .
حال به توصیف قرآن درباره احبار ورهبان مىپردازیم. سر رعایت نكردن حقرهبانیت را در این توصیف مىتوان بهدست آورد.
ابتدا آیه 31 و 32 سوره توبه رامىآوریم:
«اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابامن دون الله و المسیح ابن مریم و ماامرو الا لیعبدوا الها واحدا لااله الا هوسبحانه عما یشركون.»
«یریدون ان یطفئوا نور اللهبافواههم و یابى الله الا ان یتمم نورهولوكره الكافرون»
احبار: جمع حبر، این واژه به فتح وكسر حاء، جمع مكسر است مثل حمل واحمال، علماى لغت «حبر» به كسر وگاهى به فتح را به معناى جمال و هیاتنیكو آوردهاند. تحبیر خط و شعر یعنىنیكو نوشتن و سرودن (16) .
فخررازى گوید: «احبار به معناىدانشمندان است و بیشتر در علماى یهوداستعمال مىشود (17) .»
رهبان: جمع راهب است و راهب بهكسى گویند كه خود را به لباس رهبت وترس از خدا در آورده ولى استعمال آن درعابدان نصارا غلبه یافته است (18) .
اكثر مفسران گفتهاند: «منظور از ارباباین نیست كه آنها را «اله» مىدانستند بلكهمراد آن است كه ایشان در اوامر نواهى ازآنها اطاعت مىكردند. اطاعتبىقید وشرط را كه اختصاص به خدا دارد، درمورد احبار و رهبان بهكار بردند.
نقل شده است كه: «عدى بن حاتم» كهشخصى نصرانى بود به رسولخدا«صلى الله علیه وآله» رسید. ایشان سوره «برائت»را قرائت مىكردند. وقتى به این آیهرسیدند، او گفت: «وما آنها را عبادتنمىكنیم،) حضرت فرمودند: «و الیسیرحمون ما احل الله فتحرمونه و یحلونما حرم الله فتستحلونه،» وى گفت: «بلى،»و ایشان فرمودند«و فتلك عبادتهم،» (19)
به همین دلیل است كه بعد از آنمىگوید : «و ماامروا الا لیعبدوا الهاواحدا لااله الا هو» زیرا مقام تشریع،خاص خداوند است و حتى پیامبران نیزاز طرف خود، حق تشریع ندارند، چهرسد به احبار و رهبان یا علماى هر دیندیگرى.
این آفت كه به جان رهبانیت در دینمسیح افتاد، براى هر دینى كه مرشدان آناطاعتبىقید و شرط از پیروان آن دین رابخواهند، بلایى آفتساز است.
امام صادق «علیه السلام» در تفسیر این آیهمىفرمایند:
«به خدا قسم كه احبار و رهبان، مردمرا به عبادت خودشان دعوت نكردند و اگرهم دعوت مىكردند كسى آنان را اجابتنمىكرد ولیكن حلالى را بر آنان حرام وحرامى را بر آنان حلال كردند پس آنان راپرستیدند، بدون آنكه خود بدانند (20) .»
پس هر جا كه مرشدان، حق تشریع رابراى خود قائل شوند و پرستش خود را ازدیگران طالب باشند و حق زیر سؤالرفتن را از دیگران بگیرند و خود را برتر ازحق بنشانند، بر مسند احبار و رهبان تكیهزدهاند.
نكته مهمى در سخن امامصادق«علیه السلام» وجود دارد: «لافعبدوهممن حیث لایشعرون» آنها بدون آنكه خودبدانند، آنان را پرستیدند. زیرا مردم گمانمىكردند از این طریق رضایتخدا راجلب مىكنند و رضاى خدا را در رضایتآنها مىدیدند.
امیرمؤمنان«علیه السلام» در مورد فلسفهبعثت پیامبراكرم«صلى الله علیه وآله» مىفرمایند:«بعث الله محمدا«صلى الله علیه وآله» لیخرج عبادهمن عبادة عباده الى عبادته و من عهودعباده الى عهوده و من طاعة عباده الىطاعته و من ولایة عباده الى ولایته» (21)
«خداوند محمد«صلى الله علیه وآله» را برانگیختتا بندگانش را از عبودیتبندگان بهعبودیت او و از عهد و ذمه بندگان به عهدو ذمه او و از طاعتبندگان به طاعت او واز ولایتبندگان به ولایت او در آورد.»
در حصار ولایتخدا وارد شدن، بهمعنى لباس الوهیت از تن هر شخصدیگرى در آوردن و وى را قابل چون وچرا دیدن است.
پس این آیه، وصف نوع دیگرى ازشرك نصارا بود. در بحث تثلیثبه نوعىاز شرك آنان كه همان مقام الوهیتمسیح«علیه السلام» بود و در اینجا به اتخاذمقام «ربوبیت» براى رهبان اشاره كردهایم.
در آیه بعد (یریدون ان یطفئوانورالله...) نوع سوم از افعال قبیح رؤساىیهود و نصارا را مطرح مىكند كه سعىایشان در ابطال امر محمد«صلى الله علیه وآله» است.با اینكه دلایلى بر صحتشریعت اویافتند، آن را مخفى كردند (22) .
در آیه 34 سوره توبه به صفت مذمومدیگر احبار و رهبان اشاره مىكند:
«یا ایها الذین امنوا ان كثیرا منالاحبار و الرهبان لیاكلون اموال الناسبالباطل و یصدن عن سبیل الله و الذینیكنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فىسبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»
خداوند در این آیه، صفت مذمومدیگر احبار و رهبان را متذكر مىشود كهآن خوردن اموال مردم به باطل است. اظهار ربوبیت كه در آیه قبل به آن اشارهشد، براى همین اخذ اموال مردم است.این آیه متعرض همه مسیحیان نمىشودبلكه فقط كشیشان را مطرح مىكند.
خوردن مال به باطل مىتواند ازراههاى زیر باشد:
1- گرفتن رشوه براى تخفیف شرایع وتسامح در احكام و تحریف صفاتنبى«صلى الله علیه وآله» تا ریاست آنها باقى بماند.
2- اكثرمردم براى كسى كه اعتقاد دارندشخص عابد و قانتى است، بذل مالمىكنند كه براى آنها دعا كند و نزد خداشفیع شود تا حاجات آنها را برآورد وامراض آنها را شفا دهد، زیرا معتقدندخدا، دعاى او را اجابت مىكند و شفاعتاو را رد نمىكند و چون معتقدند خدا بهآن شخص حاكمیت و تصرف در كون رااعطا مىكند، او حاجات هر كس را كهبخواهد بر مىآورد و براى او جلب خیر ودفع ضرر مىكند (23) .
3- مالى كه به عنوان نذر یا هدیه بهمكانهایى مثل قبور انبیا، صالحان ومعابدى كه به نام آنها ساخته شدهمىدهند. نصارا نیز كلیساها و مكانهایى رابه نام قدیسان و قدیسات بنا وسرزمینهایى را وقف آنها كردند، نذر وهدایا به آنها مىبردند و گاه رؤساى معابدآن اموال را به باطل مىخوردند (24) .
4- كشیشان در بعضى از فرقمسیحیت، مالى را براى مغفرت گناهانمردم از آنها مىگیرند و آن را «سر اعتراف»مىنامند. خاطى، گناهان خود را نزد راهبیا قسیس كه از طرف رئیس بزرگ اذندارد، مىگوید و او نیز گناهان او رامىبخشد. از جمله عقاید كلیسا این استكه آنچه را اینها ببخشند، خدا هممىبخشد.
قیمتها نیز به میزان ثروت مشترى،متفاوت است. همین افراط كاتولیكها دراستحكام سلطه دینیشان بود كه موجبانقلاب اصلاحگرى پروتستان شد.
5- مالى كه در مقابل فتاوى گرفتهمىشود تا حلالى را حرام و حرامى راحلال كنند و پادشاهان، جباران، متمكنانو مترفان را بر ارضاى شهواتشان یارىرساند و این كار را با انواع تاویلها انجاممىدهند (25) .
6- رشوه: اسقفها احكامى را براى رباو قرضها وضع كردند و در آن، بعضى ازانواع ربا را مباح دانستهاند (26) .
این بخش از آیه، هر چند از جهت نظملفظى با آیات قبل كه اهل كتاب را مذمتمىكرد، متصل مىباشد اما دلیلى نیستكه دلالت كند بر اینكه در خصوص اهلكتاب نازل شده باشد (27) .
«الذین یكنزون الذهب و الفضة ولاینفقونها فى سبیل الله فبشرهمبعذاب الیم.» توبه / 34
- كنز: روى هم نهادن مال و نگهدارىآن است و در اصل از كنز خرما گرفته شدهو زمان كنز آن، فصلى است كه در آن خرماذخیره مىشود و ناقه كناز، آن شترى استكه گوشتبدنش روى هم ذخیره شده و بهعبارت سادهتر، چاق شده است (28) .
فخررازى مىگوید: «سه احتمال دراین آیه هست؟
1- مراد احبار و رهبان باشد.
2- كلام ابتدایى باشد و مرادمسلمانانى باشند كه زكات نمىدهند.
3- هركسى كه كنز مال مىكند وحقوق واجب را از آن خارج نمىكند. چهاحبار و رهبان و چه مسلمانان (29) .»
«محمد رشید رضا» معتقد استسیاقآیه اقتضا دارد كه درباره احبار و رهبانباشد (30) .
فخر رازى سؤالى طرح مىكند و آنگاهبه پاسخ آن مىپردازد، سؤال این است:چرا مسیحیان براى اطاعت از راهبان واحبار كافر دانسته شدهاند در حالى كهفاسق نیز شیطان را اطاعت مىكند ولىكافر خوانده نمىشود؟ پاسخ مىدهد: زیرافاسق اگر چه دعوت شیطان را قبولمىكند اما در عین حال او را لعن مىكند وبزرگش نمىداند (31) .
با توجه به تفسیر امام صادق«علیه السلام»از آیه باید گفتخطاب به همه مسیحیاننیست و كفر مربوط به علماى مسیحیتاست.
رهبانیت در مسیحیت
پس از اندكى كه آیین عیسى دینرسمى مملكت امپراتورى روم گردید،اصول رهبانیت در آن مذهب به ظهوررسید و به سرعت رشد و نمو كرد. در آغازبعضى از اشخاص كه به سخنان قدیس«پولس» حوارى ایمان داشتند اندرز او راكه مىگفت: «مؤمنان عیسوى را از زن ومرد شایسته است كه به تجرد و تفردزندگى كرده ، دوشیزه و بىهمسر بمانند.»،در دل داشتند، به این روش گراییدند لكنظهور رهبانیتبه صورت یك نهضتخاص مبتنى بر قطع علاقه از اجتماع، دراواخر قرن سوم میلادى به وقوعپیوست (32) .
البته گرایش به رهبانیت از همان ابتدادر فرقه «گنوسى» دیده مىشد این فرقهمعتقد بودند عالم ماده پلید است و باریاضت و زهد بدن را باید مهار كرد تا بهنعمتبقا و ابدیت نائل شود.
اولین شخصى كه روش رهبانیت را درپیش گرفت قدیس «آنتونیوس» اهل مصربود. وى سر به صحرا نهاد و به عزلت وتجرد پرداخت. شرح ریاضتها و صیام وقیام او طولانى است. مصر كه اقلیمشبراى رهبانیتسازگار بود، مامن عدهزیادى از رهبان منفرد یا گروهى شده بودكه یا از قواعد زندگى در انزواى آنتونیوسپیروى مىكردند یا نوعى زندگى اشتراكىرا بر طبق آیینى كه «پاخومیوس» در تابنبنیان نهاده بود، پیروى مىكردند. ساحلرود نیل انباشته از دیرها و صومعههایىبود كه برخى از آنها سه هزار راهبه را درخود جاى مىداد (33) .
این اسلوب رهبانیت دسته جمعى، ازمصر به خارج سرایت كرد و در شام وآسیاى صغیر نیز رواج داشت (34) .
راهبان منفرد چنان مسابقه ریاضتمىگذاشتند كه گویند: «ماركایوس»اسكندرانى هیچ گاه نمىتوانست داستانىاز ریاضتبشنود و نكوشد كه از آن فراتررود. او بیستشب متوالى مىكوشید تاخود را بیدار نگه دارد (35) . بعضى از آنها درته دره عمیقى سكنى مىگزیدند، برخى ازآنان هرگز در هنگام خواب بر زمیننمىغنودند و بعضى هرگز كلمهاى به زباننمىراندند.
در دیرها رئیس دیر از راهبان اطاعتكامل مىخواست و نوآموزان را بافرمانهاى قساوت آمیز مىآزمود، گویندرئیس دیرى به نوآموزى گفت كه در كورهمشتعلى بجهد، او اطاعت كرد (36) .
بسیارى از راهبان مصرى بیسوادبودند و معرفت دنیوى را به عنوان نوعىخودپسندى بیهوده، خوار مىداشتند وبسیارى دیگر نظافت را ضد ایمانمىدانستند.
پیشوایى به نام «بازیل» كه اسقف شهرقیصریه بود دیرها را مورد عنایت قرار دادو براى آنها رسوم و قواعدى وضع كرد كههنوز نزد مسیحیان ارتدكس متبع ومعمول است و بدین ترتیب دیرها تحتنفوذ و قدرت اسقفان نواحى در آمدند.راهبان در این دیرها مشغول بافتن زنبیل یاحصیر مىشدند، كفش چوبىمىساختند، یا از نسخههاى خطىرونوشتبرمىداشتند (37) .
نهضت رهبانیت در مغرب زمین، ابتدابسیار كند بود ولى پس از آنكه قبایلژرمنى به اروپا هجوم آوردند وضعاجتماعى آنها دگرگون شد و این نهضترواج یافت. تا قرن ششم میلادى وضع بههمین صورت بود تا آنكه راهبان پیروان قدیس «بندیكتوس» گروهى تشكیلدادند. این قدیس دستور داد پیروانش دردیر خود به كارهاى دستى مشغول شوند،در صحرایا در دكان كار سودمندى بكنند وبه خواندن كتاب مقدس و عبادت دراثناى روز و قسمتى از شب بگذرانند (38) .
ویل دورانت مىگوید: «حجرههاىراهبان مرتاض پر از طنین نالههایى بود كهدر نتیجه كشمكش با وسوسههاى خیالىسر مىدادند و یا یادداشتهاى آنها پر ازرویاهاى شهوانى است. (39) »
نتیجه گیرى
با توجه به سیر رهبانیت در مسیحیت،بخوبى مىتوان فهمید كه چرا قرآنمىگوید حق آن بدعت را رعایت نكردند،و از اصل آن عدول كردند. از آنجا كه دررهبانیت، خشیت و ترس از خدا و انقطاعاز هر آنچه جز اوست، وجود دارد موردرضایتخداست. ولى اگر وسیلهاى براىتحكم عدهاى كه جامه خدایى به تنمىكنند، بشود و نیز باعث تعطیل كردنقوایى كه خداوند در اختیار آدمى قرارداده، مورد مذمت قرار مىگیرد. قرآن دراینجا عشق مسیحیان نسبتبه خداوند و رافت و محبت آنان را ستود، اما آنهارا متوجه انحراف از جاده صراط مىكند وبا این تنبه مسیر تكاملى مسلمانان را نیزبه آنان نشان میدهد، زیرا مىداند كهاحتمال زیاد وجود دارد كه آنها نیز درهمین انحراف گام نهند. و مىبینیم كهتصوف بعد از پیامبر«صلى الله علیه وآله» كه بسیارمتاثر از سیحیتبود در بعضى ازانشعابات خود همین راه را پیمود. گروهىاز این صوفیان راه بطالت و گدایى ونادانى را در پیش گرفتند، همچونمسیحیان از تعلیم و تعلم دورى گزیدند وكار را از مظاهر تعلقات دنیوى شمردند، اطاعت از شیخ را تا بدانجا رساندند كه راهبراى شیخ نماها و فرصت طلبان گشودهشد تا از این راه به شهرت و مرید و مقامدستیابند.
پىنوشتها:
1) و از پى نوح و ابراهیم، باز رسولان دیگر وسپس عیسى بنمریم را فرستادیم و به او كتابآسمانى، انجیل را عطا كردیم و در دل پیروان(حقیقى) او رافت و مهربانى نهادیم و (لیكن)رهبانیت (و ترك دنیا) را از پیش خود بدعتانگیختند. ما بر آنها جز آنكه رضا و خشنودى خدارا طلبند (دركتاب انجیل) ننوشتیم و باز آنها چنانكهباید و شاید همه مراعات آن را نكردند ما هم به آنانكه ایمان آوردند، پاداش و اجرشان را عطا كردیم و(لیكن) از آنها بسیارى به راه فسق و تبهكارىشتافتند.»
2) قرشى، علىاكبر، قاموس قرآن، دارالكتبالاسلامیة، تهران، ج3، ص33
3) طباطبایى، محمد حسین، تفسیرالمیزان،ج19، ص173
4) قرشى، على اكبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 33
5) سوره فتح ، آیه 29
رازى ، فخر، ج 29، ص 245، محمدحسینطباطبایى، همان منبع ، ج 19، ص 173
6) طباطبایى، محمدحسین، همان منبع ، ج 19،ص 173
7) اصفهانى، راغب، مفردات راغب، ماده رهبانیة
8) قرشى، على اكبر، قاموس قرآن، دارالكتبالاسلامیة، تهران ، ج 3، ص 125
9) طباطبایى، محمد حسین، همان منبع، ج19،ص 173
10) رازى، فخر، همان منبع، ج29، ص 245
11) طباطبایى ، محمد حسین، همان منبع ، ج 19 ،ص 173
12) رازى، فخر، همان منبع، ج29،صص246-247
13) همان منبع، ص246
14) همان منبع، ص 247
15) در شماره آینده به مساله «بدعت» در اسلامخواهیم پرداخت.
16) الطریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیقالسید احمد الحسینى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1408 ه.ق، چاپ دوم، ج 1-2، ص 444
17) طباطبایى، محمد حسین، همانمنبع، ج9،ص245
18) رازى، فخر، همانمنبع، ج16، ص 38
19) رازى ، فخر، همان منبع، ج 16، ص 38
20) مجلسى، محمد باقر، همان منبع، ج 2، ص 98
21) ابوجعفر، محمد بن یعقوب، الكلینى، ج 8،ص 386
22) رازى، فخر، همان منبع، ج 16، ص 38
23) محمد رشید رضا، همان منبع، ج 10،ص396
24) همان
25) همان، ص 398
26) همان ، ص 400
27) طباطبایى، محمد حسین، همان منبع، ج 9 ،ص 249
28) اصفهانى، راغب، همان منبع، ماده كنز
29) رازى، فخر، همان منبع، ج 2، ص 43
30) محمد رشید رضا، همان منبع ، ج 10،ص402
31) رازى، فخر، همان منبع، ج 16، ص 37
32) جان .بى.ناس، همان منبع ، ص 639
33) ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصرایمان)،ترجمه ابوالقاسم طاهرى، سازمان انتشارات آموزشانقلاب اسلامى، چاپ دوم، ج 4، ص 74.
34) جان بى.ناس، همان منبع ، ص 693
35) ویل دورانت، همان منبع، ج 4، ص 75
36) همان
37) جان.بى.ناس، همان منبع، ص 640
ویل دورانت، همان منبع، ج 4، ص 75
38) جان.بى.ناس، همان منبع ، ص 630
39) ویل دورانت، همان منبع، ج 4، ص 77