یكى از بخشهاى مهم اندیشه فلسفى انسان را، ادله وجود خداوند به خود اختصاص داده است. این امر از دیرباز تاكنون از مباحث اساسى مورد نظر متكلمان و فلاسفه مسلمان و غیرمسلمان بوده است.
"اندیشمندان، در طریق عقل، براهینى براى اثبات وجود خداوند ارائه كردهاند كه به دو نوع تقسیم مىگردد: نوع اول استدلال لمى (پیشینى) (1) از ذات خدابه وجود او و نوع دوم استدلال انى (پسینى) (2) از تجربه متناهى (و از روى معلولات ) به وجود اوست. (3)
نخستین نمونه از نوع اول ، برهان وجودى (هستى شناختى ) است كه اولین تدوین آن از قدیس آنسلم (4) و روایت دیگرآن از دكارت (5) است. برخى دیگر همانند لایپ نیتز، اسپینوزا، هارت شورن و ما لكولم نیز در دفاع از برهان وجودى به بازسازى آن پرداختهاند و صورى چند از آن ارائه كردهاند كه پرداختن به آنها مجالى دیگر مىطلبد. بنابر این ما در این مقاله به ذكر تقریر آنسلم و دكارت از برهان وجودى و برخى اشكالات وارد بر آن دو اكتفا مىكنیم.
"برهان وجودى در صدد است كه با ترك دامنه تجربه و ورود به فضاى عقل محض، وجود خدا را اثبات كند. طرفداران آن بعضا استدلال مىكنند كه وجود خداوند ، ضرورى تر از نتایج ریاضى است دكارت در نامهاى به مرسدن مىنویسد: (6) آنگونه كه براى من آشكار شده است، بخوبى جرات مىكنم از یافتن استدلالى بر وجود خداوند به خود ببالم; استدلالى كه نهایتا آن را رضایتبخش یافتهام و توسط آن مىدانم خداوند وجود دارد، با اطمینانى بیشتر از آنكه حقیقت هر قضیه هندسى را مىدانم." (7)
این برهان در كنار مدافعان خویش ، مخالفان و منتقدان سرسختى نیز داشته است كه در بیان اشكالات از بعضى سخن خواهیم گفت.
برهان وجودى به بیان آنسلم
آنسلم در آغاز (تعریف یا ) مفهوم مسیحى خداوند را در این عبارت خلاصه مىكند: "وجودى كه بزرگتر از آن تصور نتوان كرد; آشكار است كه منظور آنسلم از "بزرگتر" برخوردار بودن از كمال بیشتر است و نه بزرگتر از لحاظ حجم و مكان . در مرحله بعدى و بسیار مهم این برهان، وى میان آنچه كه تنها در ذهن وجود دارد، و وجود او در عالم واقع اینگونه تفاوت مىگذارد: اگر كاملترین وجود قابل تصور، تنها در ذهن وجود داشته باشد، با این تناقض مواجه خواهیم شد كه ممكن استباز هم بتوان وجود كامل ترى را تصور كرد; یعنى همان وجود با این وصف كه در عالم واقع نیز مانند عالم ذهن وجود داشته باشد. بنابر این كاملترین وجود قابل تصور، باید هم در ذهن وجود داشته باشد و هم در عالم واقع." (8)
"آنسلم در بیان دیگرى در فصل سوم كتاب خویش (9) از نو همین برهان را طرح مىكند اما این بار نه تنها آن را در مورد وجود خداوند به كار مىبرد بلكه به وجود واجب و یگانه او نیز متوجه مىگرداند." (10)
صورت اول و دوم برهان وجودى به بیان آنسلم ، بصورت زیر بیان مىگردد:
صورت اول: "خداوند بنا به تعریف، وجودى است كه هیچ چیز بزرگتر از آن تصور نمىشود.
اگر چیزى كه بزرگتر از آن قابل اندیشیدن نیست، تنها در ذهن وجود داشته باشد، همان چیزى كه بزرگتر از آن نمىتوان تصور كرد، چیزى است كه بزرگتر از آن را مىتوان تصور كرد;
بنابر این شكى نیست كه "چیزى كه بزرگتر از آن نمىتوان اندیشید" هم در ذهن و هم در نفس الامر وجود دارد." (11)
"این قالب قضیهاى را در درون خود پنهان كرده كه با اظهار آن، برهان به این صورت در مىآید:
1- هر چه كه بتواند به كاملترین موجود قابل تصور اسناد داده شود (محمول واقع شود) باید در مورد آن تصدیق شود، در غیر اینصورت بنابه تعریف، كاملترین موجود ممكن نخواهد بود.
2- چنین امكانى وجود دارد كه وجودى واقعى (خارج از ذهن ما) به كاملترین موجود اسناد داده شود.
3- پس به وجود واقعى كاملترین موجود ممكن (قابل تصور) باید اذعان شود." (12)
صورت دوم: "1- منطقا ضرورى است كه هر چه براى موجود واجب، ضرورت دارد، مورد تصدیق قرار گیرد.
2- وجود واقعى منطقا براى مفهوم موجود واجب ، ضرورت دارد.
3- بنابراین ، منطقا غیر ممكن است كه وجود واقعى موجود واجب ، انكار شود.
همانطور كه بیان شد. تفاوت دو صورت از برهان در این است كه اولى مبتنى بر استناد وجود به موجود در كمال مطلق است و دومى مبتنى بر غیر قابل تصور بودن استناد عدم به موجود واجب . (13) "
ایراد گانیلو
"گانیلو راهب معاصر آنسلم ایرادهایى بر برهان مذكور وارد كرده كه سه مورد را همراه با پاسخ آنسلم یادآور مىشویم.
ایراد اول:برهان بر این قضیه غلط بنا شده است هر چه در ذهن وجود داشته باشد، باید در واقعیتخارج ذهن نیز وجود داشته باشد.
پاسخ: برهان براى هر وجودى بكار نرفته استبلكه فقط براى یك موجود، یعنى موجود واجد كمال مطلق به كار رفته است.
ایراد دوم: نمىتوان از مفهوم وجود كامل به وجود خداوند بیشتر از آن پى برد كه از تصور صرف جزیرهاى كامل به وجود او.
پاسخ: وجود یك جزیره نمىتواند ناشى از تصور آن باشد زیرا چنین چیزى موجودى واجد كمال مطلق نیست كه نتواند فاقد چیزى باشد.
ایراد سوم: ما نمىتوانیم مفهوم كاملترین موجود ممكن را بسازیم و این كلمه (مفهومى كه آنسلم از خدا ذكر كرد) فقط تعدادى كلمه بدون هیچ گونه معنى یا مرجعى است.
پاسخ: ما معنى كلمه "خدا" را مىفهمیم با تكیه بر این شواهد: 1- این لغتبه همین صورت كلمهاى همگانى و مانوس است. 2- ایمان و آگاهى ما مفاد این كلمه را فراهم مىآورد.3- مفاهیم نباید بر حسب تصورات حسى باشد، تصور مفاهیم مجرد امكان دارد . 4- مىتوان خداوند را بطور غیر مستقیم ادراك كرد، همانطورى كه خورشید از طریق شعاعش درك مىشود. 5- مفهوم كاملترین را با كم كم فراهم كردن از ناقص به كامل و از كامل به كاملترین، مىتوان به دست آورد.
6- آنهایى كه منكر داشتن تصورى از خدا هستند، باید مفهومى از آنچه انكار مىكنند داشته باشند. (14)
بررسى اجمالى اشكال گانیلو
"گانیلو معتقد است كه مقدمه اول برهان آنسلم كاذب است و نمىتوان موجودى را تصور كرد كه چیزى بزرگتر از آن قابل تصور نباشد . این موجود كه ما آن را خدا مىنامیم " به هیچ چیز دیگرى شبیه نیست. وقتیكه من [مفهوم] "انسانها" را تصور مىكنم، مىدانم كه معانى این لفظ چیست، چرا كه من از انسانها تجربهاى داشتهام ، اما وقتى این عبارت را مىشنوم كه "موجودى كه بزرگتر از آن قابل تصور نیست" معناى تك تك الفاظ آن را مىفهمم، اما نمىتوانم موجودى را كه مدلول این عبارت است، درك كنم." (15)
"اما مقصود آنسلم این نیست كه ما مىتوانیم ذات خداوند را بطور كامل دریابیم، یعنى خداوند را همان طور بشناسیم كه او خود را مىشناسد. بلكه او معتقد است كه ما چندان از خداوند شناخت داریم كه حداقل بدانیم او باید موجودى باشد كه بزرگتر از آن قابل تصور نیست. و اگر "احمق" (16) كه منكر خداوند است،درباره چیستى خداوند تامل كند (كارى كه البته از انجام آن قاصر است) در مىیابد كه خدا وجود دارد." (17)
اشكال مهم دیگر گانیلو به آنسلم این بود كه "آیا نمىتوان با استفاده از صورت برهان آنسلم وجود انواع امور نامعقول را اثبات كرد. استدلال او این بود: فرض كنید من جزیرهاى را تصور مىكنم كه كاملتر از هر جزیره دیگرى است... اما آنچه در عالم واقع وجود دارد، كاملتر از آن چیزى است كه فقط در ذهن است; لذا این جزیره وجود دارد. ما به مدد این برهان مىتوانیم (به گزاف) وجود انواع امور خیالى و ناموجود را اثبات كنیم.
آنسلم هیچ گاه به این برهان مستقیما یا به نحو مستوفى پاسخ نداد، اما دیگران این كار را كردند. یكى از پاسخها این است كه برهان آنسلم صرفا بر امورى قابل اطلاق است كه قابلیت كسب كمالات را دارند. این برهان بر امورى نظیر جزیرهها قابل اطلاق نیست، زیرا جزیرهها محدودند و بنابر این قابلیت تحصیل كمال را ندارند. (18) "
البته به نظر مىرسد گانیلو [در اشكال اخیر] در راى خود صائب بوده اما فقط مصداق نادرستى (یعنى جزیره) را برگزیده است. (19) بعضى معتقدند برهان مذكور در مورد امورى مانند جزیره بكار گرفته نمىشود نه به این دلیل كه كاملترین فرد در مورد آن متصور نیست چون كمال پذیر نیستند بلكه به این دلیل كه ضرورى الوجود نیستند و پس از تصور عدم وجود كاملترین جزیره تناقضى لازم نمىآید. (20)
برهان وجودى به بیان دكارت
"برهان وجودى بار دیگر در قرن هفدهم توسط دكارت مطرح مىشود و اغلب بحثهاى بعدى در این زمینه مبتنى بر روایت دكارت از این برهان است. دكارت تصریح كرد كه در پیش فرض این برهان، وجود یك صفت و محمول است كه مانند سایر محمولات ، مىتواند به نحو معنى دارى به موضوعى، حمل و یا از آن سلب شود." (21)
در واقع دكارت نكتهاى را مطرح نمود كه بخش اعظم مباحثات جدید در باب برهان مذكور، حول آن مىگردد.
دكارت در اثبات وجود خداوند از راه برهان وجودى بر اصل وضوح و تمایز كه از مبانى مهم فلسفه وى به شمار مىرود، تكیه مىكند. طرح این اصل در برهان چنین است: "اگر تنها از همین كه مىتوانم مفهوم شیئى را از ذهن خودم بگیرم این نتیجه به دست آید كه هر چیزى كه آن را با وضوح و تمایز متعلق به این شىء بدانم در واقع به آن تعلق دارد، آیا از همین نمىتوانم برهانى براى اثبات وجود خدا به دست آورم؟ به یقین من مفهوم او یعنى مفهوم وجود كامل مطلق را در ذهن خود از مفهوم هیچ شكل هندسى یا هیچ عددى كمتر نمىیابم و هم چنین علم من به اینكه وجود بالفعل و سرمدى به ذات او تعلق دارد، از علم من به اینكه هر چیزى كه بتوانم براى شكل یا عددى اثبات كنم، در واقع به آن شكل یا عدد تعلق دارد، از حیث وضوح و تمایز كمتر نیست.... وجود ، از ماهیتخداوند به همان اندازه انفكاك ناپذیر است كه تساوى مجموع سه زاویه با دو قائمه از ماهیت مثلث راست گوشه و یا مفهوم كوه از مفهوم دره، غیر قابل انفكاك است." (22)
دكارت در قسمت دیگرى از كلامش اشكالى را مطرح كرده و پاسخ مىدهد. وى مى گوید: "ممكن است چنین تلقى شود كه ذهن ما هیچ ضرورتى به اشیاء نمىدهد بنابراین از صرف تصور كوه توام با دره لازم نمىآید كه كوهى در عالم وجود داشته باشد، همچنین از این كه من خدا را واجد هستى تصور كنم ظاهرا لازم نمىآید كه خدا موجود باشد. اما قیاس مع الفارق است; زیرا از اینكه كوه بدون دره قابل تصور نیست، وجود كوه لازم نمىآید اما مستلزم این است كه كوه و دره قابل انفكاك نباشند، چه در عالم خارج باشند و چه نباشند. اما تنها همین كه نمىتوانم خدا را بدون وجود تصور كنم، مستلزم این است كه وجود، از خدا، قابل انفكاك نباشد... یعنى نمىتوانم خدا را بدون وجود (یعنى ذات كامل مطلق را بدون عالیترین كمال ) تصور كنم." (23)
با توجه به مطالبى كه گذشتبرهان دكارت را بصورت زیر مىتوان نوشت:
1- آنچه ما به نحو روشن و متمایز درباره چیزى درك مىكنیم حقیقت دارد.
2- ما به نحو روشن و متمایز درك مىكنیم كه مفهوم موجود مطلق كامل (كاملترین موجود) مستلزم وجود آن موجود است.
3- بنابر این ، موجود مطلقا كامل نمىتواند فاقد وجود باشد. (24)
صورت دوم برهان دكارت:
1- از نظر منطقى ضرورى است آنچه ذاتى یك طبیعت است تصدیق شود.
2- وجود از نظر منطق بخش ضرورى واجب الوجود است.
3- بنابراین اذعان به اینكه یك واجب الوجود موجود است، ضرورى است . (25)
دكارت تلاش كرد تا برهانش را به گونهاى معرفى كند كه از انتقادهایى كه گانیلو متوجه برهان آنسلم كرد، محفوظ باشد. لذا بر این نكات تاكید مىورزید: 1- این برهان فقط براى موجود مطلق كامل یا واجب الوجود قابل استفاده است. 2- براى همه ضرورى نیست كه به خداوند بیندیشند، اما اگر كسى شروع به تفكر درباره خداوند بكند، باید ; خداوند را به عنوان موجود ضرورى تصور كند.3- تصور خدا، تصورى خیالى از واجب الوجود نیست. (26)
نكته دیگرى كه دكارت متذكر مىشود منشا مفهوم كاملترین موجود در ذهن است وى در "تامل سوم" مىگوید:
"مراد من از كلمه "خدا" جوهرى است نامتناهى ، سرمدى ، تغییر ناپذیر ، قائم به ذات، عالم مطلق، قادر مطلق ، كه خود من و هر چیز دیگرى را آفریده و پدید آورده است. اما این صفات به قدرى عظیم و والاست كه هر چه بیشتر در آنها تامل مىكنم كمتر یقین مىكنم مفهومى كه از آنها دارم بتواند تنها از خود من صادر شده باشد... من كه موجودى متناهىام، نمىتوانم مفهومى از جوهر نامتناهى داشته باشم، مگر اینكه جوهرى كه واقعا نامتناهى است آن را در من نهاده باشد." (27)
بنابر آنچه ذكر شد مىتوان گفت: "ما مفهومى از خدا داریم و تنها علت قابل تصور براى این مفهوم ، خدایى است كه وجود خارجى دارد، بلكه صرف تحلیلى از محتواى این مفهوم به خودى خود، براى اثبات وجود خدا كافى است . زیرا اگر مفهوم خدا با مفهوم كمال یكى است چگونه مىتوانیم این را نبینیم كه وجود به عنوان یكى از كمالاتى كه این مفهوم بر آنها دلالت دارد و یا از آنها حكایت مىكند، در این مفهوم مندرج است؟" (28)
مناظره بین گاسندى و كارت
پىیرگاسندى، با اظهار اینكه برهان وجودى، وجود را با صفت در هم آمیخته، با آن به مجادله برخاسته است و نكاتى را در این رابطه مطرح كرده، از جمله اینكه: 1- وجود نه صفتى براى خدا و نه صفتى براى مثلث است; وجود چیزى است كه در غیاب آن هیچ صفتیا كمالى وجود ندارد. آنچه وجود ندارد هیچ كمالى ندارد و آنچه وجود دارد كمال دارد، اما وجود هیچ یك از آنها نیست.
2- خداوند بیش از آنكه یك مثلثباید وجود داشته باشد، نیازمند وجود نیست، زیرا ذات هر یك مىتواند جداى از وجودش اندیشیده شود.
3- ما فقط با استدلال مىدانیم مجموع زوایاى مثلث 180 درجه است ، نه با فرض . ما به همین نوع استدلال نیاز داریم تا بدانیم وجود باید به خداوند تعلق داشته باشد، نه صرفا فرض اینكه چنین است در غیر اینصورت مىتوان اثبات كرد هر چیزى وجود دارد. (29)
پاسخ دكارت
دكارت در پاسخ مىگوید:
1- وجود صفت است (همانند قدرت مطلق) بدین معنا كه قابلیت توصیف چیزى را دارد و وجود ضرورى ، صفت ضرورى واجب الوجود است، زیرا به ذات خداوند به تنهایى تعلق دارد.
2- نمىتوانیم مثلث را با خدا در پرسش از وجود ضرورى، قابل مقایسه بدانیم ، زیرا رابطه وجود با مثلث (یعنى یك ممكن الوجود) نسبتبه ارتباطش با وجود ضرورى ، كاملا" مغایر است. (30)
پاسخ اول دكارت قابل نقد است و در واقع اشكالى كه گاسندى مطرح كرد مبنى براینكه وجود صفت نیستبه مهمترین اشكال برهان وجودى ناظر است كه ما به ذكر آن در بیان كانت مىپردازیم.
مهمترین ایراد برهان مذكور
ایراد كانت
كانت در سطحى عمیق ، فرض بنیادینى را كه برهان دكارت بر آن استوار است، تخطئه مىكند.
فرضى كه بر اساس آن وجود مانند مثلثیت محمولى است كه چیزى یا شكلى مىتواند واجد یا فاقد آن باشد. ... او خاطر نشان مىكند كه مفهوم وجود، چیزى به مفهوم شىء خاص یا نوع یك شىء ، نمىافزاید. مثلا" یك اسكناس صد دلارى خیالى شامل همان تعداد دلار است كه یك صد دلارى واقعى ، ... از این رو اینكه بگوییم x موجود استبه این معنى نیست كه علاوه بر صفات متعدد دیگر از صفت وجود داشتن نیز برخوردار است، بلكه به این معنى است كه چنان چیزى در عالم واقع وجود دارد... برتراند راسل دقیقا همین نكته را در عصر جدید ، در تحلیل خود از معناى عبارت یا تعبیر " وجود دارد" بیان كرده است. (31)
كانت در اثر معروف خویش ، یعنى نقد عقل محض این نقد را چنین بیان مىكند:
"هر محمولى ممكن است در مورد یك شىء تصور شود، ولى هنگامى كه مىگوییم، این شىء هست، كمترین اضافهاى به آن شىء نشده است و الا دقیقا همان چیزى كه وجود دارد نخواهد بود بلكه چیزى بیشتر از مفهومى كه ما تصور كرده بودیم، خواهد بود. بنابراین ما نمىتوانیم بگوییم كه دقیقا متعلق مفهوم ما، وجود دارد. اگر ما در مورد یك چیز هر جنبهاى از واقعیت را به استثناى یكى تصور كنیم، كمبود واقعیتبا گفتن اینكه آن شىء ناقص وجود دارد ، جبران نمىشود بلكه بر عكس ، آن شىء با همان نقصى كه من آن را تصور كردم وجود دارد. زیرا در غیر این صورت آنچه كه وجود دارد با آنچه من تصور كردهام متفاوت است، بنابراین هنگامى كه من یك موجودى را به عنوان واقعیت متعالى و بىنقص تصور كنم این سؤال هنوز باقى است كه آیا چنین تصورى در واقع هم وجود دارد یا نه؟" (32)
بار دیگر به برهان وجودى نظرى مىافكنیم:
- تمامى كمالات ممكن باید به موجود مطلقا كامل حمل شود.
- وجود، كمال ممكنى است كه ممكن استبه موجود مطلقا كامل حمل شود.
- بنابراین، وجود باید به موجود مطلقا كامل حمل شود.
«بر اساس انتقاد كانت صغراى قضیه غلط است. وجود، كمالى كه امكان حملش بر هر چیز باشد نیست. وجود، محمول یك خصوصیت نیستبلكه نمونه آوردنى از یك خصوصیتیا شىء است. ماهیت تعریف را مىدهد و وجود، نمونه و مثالى را از آنچه تعریف شده است فراهم مىآورد. بنابر این وجود، نه چیزى به مفهوم موجود مطلقا كامل مىافزاید و نه چیزى را از آن مىكاهد. این انتقاد، از زمانت كانت تا كنون مطرح است.» (33)
اشارهاى به سایر طرفداران برهان مذكور
قبل از كانت، لایب نیتز و اسپینوزا نیز صورتى از برهان وجودى ارائه كردند كه آنها نیز خالى از اشكال نیود. همچنین پس از كانت افرادى مانند هارت شورن و مالكولم به باز سازى برهان مذكور پرداختند و صورتى از آن را ارائه دادند كه از انتقاد و اشكال مخالفان برهان مصون نماندند. (34) - البته پرداختن به این نظرات فرصت دیگرى را طلب مىكند.
روشن است كه بسیارى از افراد در خصوص اعتبار این برهان همچنان اختلاف نظر دارند. كسانى معتقدند كه برهان وجودى آشكارا مغالطه آمیز است ; زیرا از «تحلیل » یك تصور نمىتوان حكمى درباره واقعیتخارجى داد. عدهاى دیگر این برهان را معتبر مىدانند. اما معتقدند كه شاید نتوان تقریر مذكور از برهان وجودى را اثبات به شمار آورد، زیرا بدون علم به صدق مقدمات آن پى برد. (35)
الوین پلنتینجاد (36) مىنویسد:
من فكر مىكنم كه (مقدمه اصلى، یعنى اینكه «بزرگى در حد اعلى» مىتواند مصداق داشته باشد) صادق است ; بنابراین به گمان من این تقریر از برهان وجودى معتبر است. اما ما باید در اینجا دقت داشته باشیم و بپرسیم كه آیا این برهان یك جزء موفقیت آمیز از الهیات طبیعى است و آیا وجود خداوند را اثبات مىكند. به گمان من پاسخ منفى است ... لزومى ندارد تمام كسانى كه مقدمه اصلى این برهان را مىفهمند و درباره آن تامل مىكنند... آن را بپذیرند. مع ذلك، بدیهى است .... كه پذیرش این مقدمه مستلزم هیچ امر خلاف عقل یا نامعقولى نیست. بنابراین به نظر من این برهان صدق اعتقاد به وجود ضرورى را اثبات نمىكند، بلكه اثبات مىكند كه پذیرش این اعتقاد معقول است. (37)
سخن در مورد برهان وجودى را با این نكته به پایان مىبریم كه ، اگر برهان مذكور بىاعتبار باشد پس باید بسیارى از اندیشههاى بزرگ با این فكر فریب خورده باشند از این جهت كه آنها به برهانى عقلا گریز ناپذیر اعتقاد دارند كه واقعا بىاعتبار است. و باید دلایلى براى این فریب خوردن وجود داشته باشد. مخالفین برهان وجودى، دلیل فریبخوردگى را در برهان، در چهار چوبهاى مختلف مطرح كردهاند كه در جاى خود قابل طرح و بحث مىباشد.
منابع:
1- ادواردز پل: مقاله خدا در فلسفه، دایرةالمعارف، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى - چاپ آرین، تهران ، 21372- دكارت رنه: تاملات در فلسفه اولى، ترجمه دكتر احمد احمدى، چاپ اول، تهران 1361، چاپ مركز تولید و انتشارات مجتمع دانشگاهى ادبیات و علوم انسانى3- ژیلسون - اتین: نقد تفكر فلسفى غرب، انتشارات حكمت، چاپ سوم4- هیگ - جان: فلسفه دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى ، چاپ اول، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، سال 51372- هاسپرز جان: فلسفه دین، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مركز مطالعات و تحقیقات اسلامى حوزه علمیه قم6- ال. گیسلر نورمن: فلسفه دین، ترجمه حمید رضا آیت اللهى، انتشارات حكمت ، چاپ اول ، 71375- پترسون مایكل، هاسكر ویلیام، رایشنباخ بروس ، بازینجر دیوید: عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، چاپ قیام، چاپ اول سال1376
پىنوشتها:
*) Ontological argument
1) Oapriori Reasoning
2) posteriori Reasoning
3- ادواردز پل: دایرة المعارف، مقاله خدا در فلسفه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى ، ص 35
4) قدیس آنسلم (آنسلم)، 1034-1109 م Anselm ، اسقف اعظم كانتربرى ، مجتهد مسیحى
5) رنه دكارت،1596-1650م، Descartes Rene ، فیلسوف و ریاضى دان فرانسوى
6 ) آر.ام. ایتون: گزیدههاى دكارت، ص33، (نقل از فلسفه دین ، نورمن، ال. گیسلر، ج اول ، ص 228، ترجمه حمیدرضا آیت اللهى ;زینسون، آتین: نقد تفكر فلسفى غرب ، ترجمه دكتر احمد احمدى ، ص 142)
7 ) گیسلر نورمن . ال: فلسفه دین، ترجمه حمید رضا آیت اللهى ، ص186
8 ) هیگ - جان: فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص46 و47
9 ) پروسلوگیوم (خطابه) proslogium
10) هیگ - جان: فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص46 و47
11) همان منبع
12) ال گیسلر - نورمن: فلسفه دین، ج 1، ص 188
13) همان منبع ، ص189
14) همان منبع ، ج 1، ص 190-191
15) پترسون مایكل، هاسكر - ویلیام، رایشنباخ بروس، بازینجر دیوید: عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى، ابراهیم سلطانى، ص135-136
16) اشاره استبه این عبارت از كتاب مقدس "احمق در دل خود مىگوید كه خدایى نیست" (كتاب مزامیر، مزمور چهاردهم.) كه آنسلم از منكر خدا با این واژه نام مىبرد.
17) عقل و اعتقاد دینى ، ص136
18) همان منبع
19) همان، ص137
20) هیگ - جان: همان منبع ، ص49
21) ادواردز پل: دایرة المعارف، مقاله خدا در فلسفه ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى ، ص46
22) رنه دكارت: تاملات در فلسفه اولى،ترجمه دكتر احمد احمدى ، ص 104-105
23) همان منبع ، ص 105-106
24) ال.گیسلر. نورمن: همان منبع ، ص 194
25) همان منبع
26) همان منبع ، ص 195
27) دكارت رنه: همان منبع ، ص76
28) ژیلسون اتین: نقد تفكر فلسفى غرب، ترجمه دكتراحمد احمدى ، ص 171.
29) ال،گیسلرنورمن: همان منبع ، ج 1، ص199-200
30) همان منبع
31) هیگ جان: همان منبع ، ص 51
32) هاسپرز جان: فلسفه دین، ترجمه و ویراستارى مركز مطالعات و تحقیقات اسلامى حوزه علمیه قم ، ص 25-26
33) ال. گیسلر نورمن: همان منبع، ص207
34) علاقهمندان مىتوانند به منبع قبل و همچنین «فلسفه كانت» نوشته یوسف كرم، ترجمه محمدرضا محمدرضایى و سایر كتب فلسفه دین مراجعه نمایند.
35) عقل و اعتقاد دینى: همان منبع، ص 141
36) ALVIN PLANTINGA
37) همان منبع