چكیده:
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رسیدن به حكومت و عزل كارگزاران عثمان، به نصب افراد لایق و شایسته در جامعه اسلامى پرداختند و در این راستا توصیههاى اخلاقى فراوانى به كارگزاران خود كردند و اعمال و رفتار آنان را زیرنظر گرفتند . در این مقال، شمهاى از توصیههاى ایشان در خصوص اخلاق سیاسى - اجتماعى به كارگزاران مورد بررسى قرار گرفته است; ازجمله دستورالعملهاى معنوى، دورى از خشم، سادهزیستى، عدم رفاهزدگى، عدالت و اخلاق عمومى . و در آخر نیز عملكرد امام در برخورد با كارگزاران خیانتكار مطرح شده است و هدف اصلى، بیان اهمیت رفتار و عملكرد افرادى است كه حكومت مردم را به عهده مىگیرند و مسؤول جان، مال و آبروى مردم مىگردند .
كلید واژهها:
اخلاق، بیعت، كارگزاران، عدالت، فرونشاندن خشم، بیتالمال، امانتدارى
«بیعت» در اندیشه سیاسى على علیه السلام جایگاهى ویژه و مهم دارد و وسیله تحقق حكومت و مقبولیت آن و عاملى براى اجراى برنامهها و فرمانهاى دولت است . به وسیله بیعت، حاكم خود را متعهد و ملتزم به اهداف و برنامههایى مىداند كه مردم در آن خصوص با وى بیعت كردهاند .
بنابراین از نظر سیاسى و حكومتى، بیعت وسیله ابقاى دولت و قاطعیت آن است . این امر در سخنان و نامههاى امیرالمؤمنین علیه السلام مكررا و در مواضع مختلف وارد شده است (1) ; چنانكه در نامهاى به معاویه نوشته است: انه بایعنى القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر و عثمان على ما بایعوهم علیه، فلم یكن للشاهد ان یختار و للغائب ان یرد، و انما الشورى للمهاجرین و الانصار، فان اجتمعوا على رجل و سموه اماما كان ذلك لله رضى، فان خرج بین امرهم خارج بطعن، او بدعة ردوه الى ما حرج منه، فان ابى قاتلوه على اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولا والله بما تولى; «همانا كسانى با منبیعت كردهاند كه با ابابكر و عمر و عثمان با همان شرایط بیعت كردهاند . پس آن كه در بیعتحضور داشت، نمىتواند بیعت مردم را نپذیرد . همانا شوراى مسلمانان، از آن مهاجران و انصار است . پس اگر بر امامت كسى گردآمدند و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است . حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند یا بدعتى پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونى باز مىگردانند، اگر سرباز زد با او پیكار مىكند; زیرا به راه مسلمانان در نیامده است، خدا هم او را در گمراهىاش رها مىكند .» بر همین اساس حقوق و تكالیف كارگزاران و مردم سامان مىیابد و هر كدام حقى بر گردن دیگرى دارد; چنانكه حضرت على علیه السلام پس از شكستشورشیان خوارج طى خطبهاى مىفرمایند: ایها الناس! ان لى علیكم حقا و لكم على حق فاما حقكم على ما لنصیحة لكم، و توفیر فیئكم علیكم، و تعلیمكم كیلا تجهلوا، و تادیبكم كیما تعلموا . و اما حقى علیكم فالوفاء بالبیعة، و النصیحة فى المشهد و المغیب و الاجابة حین ادعوكم و الطاعة حین آمركم (2) ; «اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقى واجب شده است، حق شما برمن، آن كه از خیرخواهى شما دریغ نورزم و بیتالمال را میان شما عادلانه قسمت كنم، و شما را آموزش دهم تا بیسواد و نادان نمانید و شما را تربیت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانید . و اما حق من بر شما این است كه به بیعتبا من وفادار باشید، و در آشكار و نهان برایم خیرخواهى كنید; هرگاه شما را فرا خواندم، اجابت نمایید و هرگاه فرمان دادم، اطاعت كنید .»
لذا حضرت على علیه السلام با چنین تفكرى حكومت اسلامى را پذیرفتند و در گزینش افراد جهتحكومتبر مردم دقت فراوان كردند; ایشان از اینكه جان و مال مردم را به دست نا اهلان بسپارند، نگران بودند; لذا طى نامهاى به مردم مصر نوشتند: ولكننى آسى ان یلى امر هذه الامة، سفهاؤها و فجارها، فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا، و الصالحین حربا، و الفاسقین حزبا (3) ; «ولكن از این اندوهناكم كه بیخردان و تبهكاران این امت، حكومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دستبه دستبگردانند، و بندگان او را به بردگى كشند، با نیكوكاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند .»
حضرت على علیه السلام خطر كارگزاران غافل و ناتوان را مدام گوشزد مىكردند و از اینكه حكومت مردم به دست افراد سست عنصر و ویرانگر بیفتد، نگران بودند; لذا بطور مداوم به كارگزاران هشدار مىدادند و ایشان را از كم كارى برحذر مىداشتند; ، فرماندار «هیت» (5) او را از ترك مقابله با لشكریان مهاجم شام نكوهش مىكند و مىفرماید: فان تضییع المرء ما ولى، و تكلفه ما كفى، لعجز حاضر، و راى متبر و ان تعاطیك الغارة على اهل قرقیسا، و تعطیلك مسالحك التى ولیناك لیس بها من یمنعها، ولا یرد الجیش عنها - كراى شعاع فقد صرت جسرا لمن اراد العارة من اعدائك على اولیائك، غیر شدید المنكب، و لا مهیب الجانب، و لا ساد ثغرة ولا كاسر لعدو شوكة، و لا متجن عن اهل بصره، و لا مجر عن امیره (6) ; «پس از یاد خدا و درود! سستى انسان در انجام كارهایى كه برعهده اوست، و پافشارى در كارهایى كه از مسؤولیت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار است، و اندیشه ویرانگراست . اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل ترك پاسدارى از مرزهایى كه تو را بر آن گمارده بودیم - درحالیكه كسى در آنجا نیست تا آنها را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد اندیشهاى باطل است . تو در آنجا پلى شدهاى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند; نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند و نه هیبتى دارى كه از تو بترسند و بگریزند; نه مرزى را مىتوانى حفظ كنى و نه شوكت دشمنى را مىتوانى درهم بشكنى; نه نیازهاى مردم دیارت را كفایت مىكنى و نه امام خود را راضى نگه مىدارى .»
حضرت بزرگترین آفت را تسلط مستكبرانه كارگزاران بر مردم مىدانستند و مكرر به ایشان امر مىكردند كه با مردم مدارا كنند و در همه حال به یاد داشته باشند كه حاكم اصلى خداست و اوست كه حاكم اصلى مردم مىباشد و دیگران فقط وسیلهاى هستند براى خدمتبه بندگان خدا; چنانكه در سخنرانى خود در صحراى صفین مىفرمایند: فانما انا و انت عبید مملو كون لرب لا رب غیره (7) ; «پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاریم كه جز او پروردگارى نیست .»
در ادامه یادآور مىشویم كه اگر اخلاق ادارى در زندگى كارى انسان وجود و حضور داشته باشد، كار كردن شیرین، توام با ضایتشغلى و احساس رضایتمندى است و موجب خود شكوفایى از یك سو و رضایت مردم، پیشرفت امور و شكوفایى كار از سوى دیگر مىشود; درنتیجه موجب رضایتخلق و بارش رحمتها و بركتهاى او مىگردد . (8) امیرمؤمنان على علیه السلام در پایان عهدنامه مالك اشتر چنین یادآورى فرموده است: و انا اسال الله سعة رحمته، و عظیم قدرته على اعطاء كل رغبة ان یوفقنى و ایاك لما فیه رضاه من الاقامة على العذر الواضح الیه و الى خلقه، مع حسن الثناء فى العباد و جمیل الاثر فى البلاد، و تمام النعمة و تضعیف الكرامه; (9) «از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواستهها، درخواست مىكنیم كه به آنچه موجب خشنودى اوست ما و تو را موفق فرماید، كه نزد او و خلق او، داراى عذرى روشن باشیم و برخوردار از ستایش بندگان، داراى یادگار نیك در شهرها، نعمتهاى كامل و كرامتهاى دوچندان باشیم .»
لذا حضرت على علیه السلام نوع نگاه و بینش كارگزاران را به كار و مسؤولیتشان تغییر مىدادند و به آنها یادآورى مىكردند كه این شغل وثیقهاى است از جانب خداوند و نباید در برابر آن مغرور شوند . همچنین نباید به این كار به دید یك منصب بنگرند، بلكه باید به مردم تعهد بسپارند و امانتى را كه به دست آنها سپرده شده است، به نحو احسن نگه دارند . حضرت امیر علیه السلام در این باره مىفرمایند: و ان علمك لیس لك بطعمة ولكنه فى عنقك امانته و انت مسترعى لمن فوقك لیس لك ان تفتات فى رعیة، و لا تخاطر الا بوثیقة (10) ; «همانا منصب فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نیست، بلكه امانتى در گردن توست، باید از فرمانده و امام خود اطاعت كنى . تو حق ندارى به رعیت استبداد ورزى و بدون دستور به كار مهمى اقدام نمایى .»
دستورالعملهاى مذهبى
بهترین كمال براى انسان قرب الهى است و انسان هنگامى كه خدا را ناظر بر اعمال خود ببیند و بداند كه خدا با اوست، دیگر دستبه گناهى نمىبرد; چنانكه در قرآن نیز آمده است: بلى و رسلنا لدیهم یكتبون (11) ; «انسان هر كارى كه مىكند، فرستادگان و فرشتگان ما، در حضور او هستند و اعمال او را ثبت مىكنند» ; ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید; (12) «انسان سخنى نمىگوید مگر اینكه در حضور همان انسان، فرشتهاى مراقب و مستعد، مواظب و مراقب است» یعنى نگهبانى آماده به تمام سخنان ما گوش فرا مىدهد .
در اندیشه توحیدى امیر مؤمنان على علیه السلام ایمان به حقیقت هستى و باورهاى دینى در اصلاح اخلاق ادارى نقشى مبنایى دارد; از این رو، آن حضرت در فرمانهاى حكومتى و دستورالعملهاى ادارى خود بر یاد حق و یاد معاد تاكید مىفرماید و كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود را - با توجه بخشیدن به حاضر و ناظر حقیقى و یادآورى حسابرسى دقیق الهى به پایبندى به اصول اخلاق ادارى فرا مىخواند . آن كه به خداى متعال ایمان دارد و خود را در محضر او مىبیند، بىگمان پایبند به اصول اخلاق انسانى مىباشد . و آن كه معاد را باور دارد و حساب و كتاب دقیق الهى را بر كردار و رفتار خود حاكم مىداند، بى گمان به آنچه از او صادر مىشود، توجهى دقیق مىكند و حسابرسى آن عالم را از حسابرسىهاى این عالم به مراتب سختتر مىداند . امیر مؤمنان على علیه السلام در آغاز عهدنامه مالك اشتر با یادآورى باورهاى والاى ایمانى، مالك را در كارگزارى راهنمایى مىكند تا اخلاق ادارى بر مبنایى اساسى در او جلوه نماید (13) : امره بتقوى الله، و ایثار طاعته، و ایتاع ما امر به فى كتابه من فرائضه و سنته، التى لا یسعد احد الا باتباعها، و لا یسقى الا مع جحودها و اصاعتها، و ان ینصرالله سبحانه بقلبه و یده و لسانه; فانه جل اسمه، قد تكفل بنصر من نصره، و اعزاز من اعزه و امره ان یكسر نفسه من الشهوات، و یزعها عند الجمحات، فان النفس امارة بالسوء الا ما رحم الله; (14) «او را به ترس از خدا فرمان مىدهد، و اینكه اطاعتخدا را بر دیگر كارها مقدم دارد، و آنچه از واجبات و سنتها را كه در كتاب خدا آمده، سرمشق خود قرار دهد . دستوراتى مىدهد كه جز با پیروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با شناختن و ضایع كردن آن خیانتكار نخواهد گردید . او فرمان مىدهد كه خدا را با دل و دست و زبان یارى كند; زیرا خداوند پیروزى كسى را تضمین مىكند كه او را یارى دهد و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد و به او فرمان مىدهد تا نفس خود را از پیروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش كند، كه: «همانا نفس همواره به بدى وامىدارد مگر آن كه خدا رحمت آورد .»
حضرت على علیه السلام كارگزاران را به یاد خدا و ترس از خشم خداوند توصیه مىكند و در همه حال ایشان را به خداترسى توصیه مىكند; البته على رغم اینكه رسیدگى به حال مردم را بسیار توصیه مىكند، خشنود كردن مردم و خشمگین كردن خدا را گناهى عظیم مىشمارد; از جمله در نامهاى به محمدبن ابى بكر چنین مىنویسد: و اعلم یا محمدبن ابى بكر انى قد ولیتك اعظم اجنادى فى نفسى اهل مصر، فانت محقوق ان تخالف على نفسك، و ان تنافح عن دینك و لو لم یكن لك الا ساعة من الدهر، و لا تسخط الله برضى احد من خلقه، فان فى الله خلفا من غیره و لیس من الله خلف فى غیره (15) ; «اى محمدبن ابى بكر! بدان كه من تو را سرپرستبزرگترین لشكرم یعنى لشكر مصر، قرار دادم . بر تو سزاوار است كه با خواستههاى دل مخالفت كرده، از دین خود دفاع كنى; هر چند، ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد . خدا را در راضى نگهداشتن مردم به خشم نیاور; زیرا خشنودى خدا جایگزین هر چیزى است، اما هیچ چیز جایگزین خشنودى خدا نیست .»
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله مروى است كه: «هر كه از خدا بترسد، خدا همه را از او مىترساند وهركه از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز مىترساند .»
و در جاى دیگر فرمودهاند: «چون دل مؤمن از خوف خدا بلرزد، گناهان او مىریزد، مانند برگى كه از درخت فرو ریزد .» نیز فرمودند: كسى كه از خوف خدا بگرید، داخل جهنم نمىشود مگر آنكه شیرى كه از پستان مىدوشند، به پستان برگردد» (16) و بالاخره خداى تعالى براى اهل خوف، علم و هدایت و رضوان و رحمت را كه مجمع مقامات اهل بهشت است، جمع نموده و فرموده است: انما یخشى الله من عباده العلماء (17) ; «خوف و خشیت الهى براى اهل علم است و بس» . (18)
امیر مؤمنان در اكثر مواقع، كارگزاران خود را به یاد معاد و زمان مرگ مىانداخت تا بدین ترتیب از انجام گناه دورى كنند; زیرا یكى از موانع معصیت، یاد قیامت و ترس از عقوبت الهى است . حضرت با این یادآورى، آنان را به یاد آخرت و پرهیز از آزار و اذیت مردم مىانداختند; چنانكه در قسمتى از نامهاش به حارث بن همدانى مىنویسد: و عظم اسم الله ان تذكره الا على حق و اكثر ذكر الموت و ما بعد الموت و لا تتمن الموت الا بشرط وثیق و احذر كل عمل یرضاه صاحبه لنفسه، و یكره لعامة المسلمین (19) ; «نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان نیاور; مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یادآور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آنكه بدانى از نجات یافتگانى; از كارى كه تو را خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشایند استبپرهیز .»
على علیه السلام كارگزاران را به نماز اول وقت و خواندن قرآن تشویق كرده و به آنها سفارش مىنمودند كه مراقب حلال و حرام خدا باشید و اگر خواستید به گناه آلوده شوید، به تاریخ رجوع كرده سرنوشتخیانتكاران را مرور كنید . ایشان كارگزاران را به تمسك به قرآن سفارش مىكردند; چنانكه در نامهاى به یكى از كارگزاران مىگویند: و تمسك بحبل القرآن و استنصحه، و احل حلاله، و حرم حرامه، و صدق بما سلف من الحق، و اعتبر بما مضى من الدنیا لما بقى منها، بان بعضها یشبه بعضا و آخرها لاحق باولها او كلها حائل مفارق (20) ; «به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحتپذیر، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار، و حقى را كه در زندگى گذشتگان بود تصدیق كن، و از حوادث گذشته تاریخ براى آینده عبارت گیر، كه حوادث روزگار با یكدیگر همانند بوده، و پایان دنیا به آغازش مىپیوندد و همه آن رفتنى است .»
حضرت در خصوص مراقبت در نماز مىفرمایند: صل الصلاة لوقتها المؤقت لها و لا تعجل وقتها لفراغ و لا تؤخرها عن وقتها لاشتغال و اعلم ان كل شىء من عملك تبع لصلاتك . (21) «نماز را در وقتخودش به جاى آر، نه اینكه در بیكارى زودتر از وقتش بخوانى و به هنگام درگیرى و كار، آن را به تاخیر بیندازى; و بدان كه تمام كردار خوبت در گرد نماز است .»
كارگزار جامعه اسلامى كه اهل نماز است، هرگز در كار و سمتخود خیانت روا نمىدارد . پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله حقیقت نماز را چنین بیان مىكند: مثل الصلاة مثل عمود القسطاط اذا ثبت العمود ثبتت الاطناب و الاوتاد و الغشاء و اذا انكسر العمود لم ینفع وتد و لاطناب و لا غشاء (22) ; «نماز مانند ستون خیمه است; هرگاه ستون ثابتباشد، طنابها و میخها و پردهها ثابت و سودمند خواهند بود و هرگاه ستون بشكند و در هم فرو ریزد، نه میخ نافع است، نه ریسمان سودى دارد و نه پرده اثرى خواهد داشت» . بنابراین، بدون نماز هیچ اصلى از اصول سودمند جامعه، متحقق نمىشود و با نماز صحیح، مجالى براى هیچگونه انحراف و نارسایى نمىماند . (23)
البته حضرت على علیه السلام توصیههاى مذهبى را به اكثر افراد جامعه حتى به نزدیكان خود نیز مىكردند; چنانكه در نامهاى به امام حسن علیه السلام فرمودهاند: فتفهم یا بنى وصیتى، و اعلم ان مالك الموت هو مالك الحیاة، و ان المغنى هو المعید، و ان المبتلى هو المعافى، و ان الدنیا لم تكن لتسقر الا على ما جعلها الله علیه من النعما، و الابتلاء و الجزاء فى المعاد، او ماشاء مما لا تعلم (24) ; «پسرم! در وصیت من درستبیندیش، بدان كه صاحب اختیار مرگ همان كسى است كه زندگى در دست اوست، و پدید آورنده موجودات است، همو مىمیراند و نابود كننده است و دوباره زنده مىكند; آن كه بیمار مىكند و شفا نیز مىدهد، بدان كه دنیا جاودانه نیست . و آنگونه كه خدا خواسته استبرقرار است، از عطا كردن نعمتها، و انواع آزمایشها و پاداش دادن در معاد و یا آنچه را كه او خواسته است و تو نمىدانى .»
ساده زیستى و عدم رفاه زدگى
سلوك ساده زیستانه از لوازم حكومتحكیمانه است، و پیشواى پارسایان، على علیه السلام چنین سلوكى را براى زمامداران واجب و ضرورى دانسته، فرموده است: ان الله تعالى فرض على ائمة العدل ان یقدروا بضعفة الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره (25) ; «خداوند بر پیشوایان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نكشاند . »
فلسفه سلوك ساده زیستانه، آزادى از اشرافیتبه منظور خدمت هرچه بهتر است; همراهى و همدردى با مردم ناتوان و درك ملموس زندگى آنان، در جهت تلاش براى برپا كردن عدالت و رفاه براى ایشان و نیز بازداشتن توانگران از سركشى و طغیان است . پیشواى موحدان، على علیه السلام در این باره چنین رهنمود داده است: ان الله جعلنى اماما لخلیفة، ففرض على التقدیر فى نفسى و مطعمى و مشربى و ملبسى كضعفاء الناس، كى یفتدى الفقیر بعقرى، ولا یطغى الغنى بغناه . . . (26) ; «همانا خداوند مرا پیشواى خلقش قرار داده و بر من واجب كرده است كه در باره خودم (سلوك شخصىام) و خوراك و نوشیدنى و پوشاكم مانند مردم ناتوان عمل كنم، تا اینكه ناتوان به سیره فقیرانه من تاسى كند و توانگر به وسیله ثروتش سركشى و طغیان نكند .
امیر مؤمنان علیه السلام این سلوك سادهزیستانه را پاس مىداشت و با تمام توان در جهتبرپایى عدالت ور فاه براى مردمان گام برمىداشت (27) چنانكه امام صادق علیه السلام در این باره فرموده است: كان على علیه السلام اشبه الناس طعمة و سیرة برسول الله صلى الله علیه و آله و كان یاكل الخبز و الزیت و یطعم الناس الخبز و اللحم (28) ; «على علیه السلام شبیهترین مردمان به رسول خدا صلى الله علیه و آله در طعام و روش زندگى بود، او خود نان و روغن زیتون مىخورد و به مردمان نان و گوشت مىخورانید .»
حضرت مكررا به كارگزاران خویش توصیه مىكردند كه ساده زندگى كنند و از رفاه و تجمل گرایى بپرهیزند و خصوصا با مال حرام ثروت اندوزى نكنند و همیشه خدا را ناظر بر اعمالشان بدانند . چنانكه طى نامهاى به شریح بن حارث كه خانهاى به 80 دینار خریده بود، نوشته است: یا شریح، اما انه سیاتیك من لا ینظر فى كتابك، و لا یسالك عن بیتك، حتى یخرجك منها شاخصا، و یسلمك الى قبرك خالصا فانظر یا شریح لا تكون ابتعت هذه الدار من غیر مالك، او نقدت الثمن من غیر مالك . فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دارالاخرة! اما انك لو كنت اتیتنى عند شرائك ما اشتریت لكتبت لك كتابا على هذه النسخة، فلم ترغب فى شراء هذه الدار بدرهم فما فوق و النسخة هذه: هذا ما اشترى عبد ذلیل، من میت قد میت قد ازعج للرحیل، اشترى منه دارا من دار الغرور، من جانب الغانین، و خطه الهالكین، و تجمع هذه الدار حدود اربعة: الحد الاول ینتهى الى دواعى الافات، و الحد الثانى ینتهى الى دواعى المصیبات و الحد الثالثینتهى الى الهوى المردى، و الحد الرابع ینتهى الى الشیطان المغوى و فیه یشرع باب هذه الدار . . . (29) ; «اى شریح! بزودى كسى به سراغت مىآید كه به نوشتهات نگاه نمىكند، و از گواهانت نمىپرسد، تا آنكه تو را از آن خانه بیرون مىكند و تنها به قبر مىسپارد . اى شریح! اندیشه كن كه آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشى، كه آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست دادهاى . اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودى، براى تو سندى مىنوشتم كه دیگر براى خرید آن به درهمى یا بیشتر، رغبت نمىكردى، آن سند را چنین مىنوشتم: این خانهاى است كه بندهاى خوار آن را از مردهاى آماده كوچ خریده، خانهاى از سراى غرور كه در محله نابود شوندگان و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهى مىگردد . یك سوى آن به آفت و بلاها، سوى دوم به مصیبتها، و سوى سوم به هوا و هوسهاى سست كننده، و سوى چهارم آن به شیطان گمراه كننده ختم مىشود، و در خانه به روى شیطان گشوده است .»
امام همیشه خودشان همكاسه فقرا و مستمندان مىشدند و از اینكه دعوت ثروتمندان را بپذیرند، كراهت داشتند; لذا به كارگزاران خود نیز سفارش مىكردند سرسفرهاى كه هیچ مسكینى ننشسته، حاضر نشوند و از خوردن لقمه شبههدار بپرهیزند . چنانكه به عثمان بن حنیف انصارى، فرماندار بصره، كه دعوت سرمایهدارى از مردم بصره را پذیرفته بود نوشته است: اما بعد، یابن حنیف! فقد بلغنى ان رجلا من فتیة اهل البصرة دعاك الى مادبة فاسرعت الیها، تستطاب لك الالوان، و تنقل الیك الجفان و ما ظننت انك تجیب الى طعام قوم عائلهم مجفو، وغنیهم مدعو فانظر الى ما تقضمه من هذا المقضم، فما اشتبه علیك علمه فالقطه، و ما ایقنتبطیب وجوهه فنل منه (30) ; «پس از یاد خدا و درود! اى پسر حنیف، به من گزارش دادند كه مردى از سرمایهداران بصره، تو را به مهمانى خویش فرا خواند و تو به سرعتبه سوى آن شتافتى، خوردنیهاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسههاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند . گمان نمىكردم مهمانى مردمى را بپذیرى كه نیازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند . اندیشه كن در كجایى! و بر سر كدام سفره مىخورى؟ پس آن غذایى كه حلال و حرام بودنش را نمىدانى، دور بیفكن، و آنچه را به پاكیزگى و حلال بودنش یقین دارى، مصرف كن .»
حضرت على علیه السلام در تمام توصیههاى اخلاقى، عمل خود را نیز گوشزد كرده به كارگزاران یادآورى مىكرد كه باید پیرو امام خود باشند كه عامل به فرایض و همه فرمانهاى خویش است، آن حضرت همیشه ساده زندگى مىكرد و دلیل این كار را هم پرهیزگارى خود مىدانست و مىفرمود: و ان امامك قد اكتفى من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه . الا و انكم لا تبدرون على ذلك، ولكن اعینونى بورع و اجتهاد، و عفه و سواد . فو الله ما كنزت من دنیاكم قبرا، و لا ادخرت من غنائمها و فرا و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا و لاحزت من ارضها شبرا و لا اخذت منه الا كقوت اتان دبرة، ولهى فى عینى اوهى و اهون من عفضة مقره (31) ; «امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است . بدانید كه شما توانایى چنین كارى را ندارید، اما با پرهیزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا یارى دهید . پس سوگند به خدا! من از دنیاى شما طلا و نقرهاى نیندوخته، و از غنیمتهاى آن چیزى ذخیره نكردهام; بر دو جامه كهنهام جامهاى نیفزودم، و از زمین دنیا حتى یك وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درختبلوط ناچیزتر است .»
امانتدارى
هركس در هر جایگاه و مرتبه مدیریتى امانتدار مردم است و باید اموال و نوامیس و حیثیت و شرافت اینان را پاسدارى كند . امام على علیه السلام به مالك اشتر در این باره سفارش مىكند كه درباره شخصى كه مىخواهد برگزیند، بدین امر توجه نماید و با بررسى سوابق و عملكرد گذشته آنها ببیند آیا اهل امانتدارى بودهاند یا خیر . امیر مؤمنان علیه السلام در اهمیت این امانتدارى در نامهاى كه به برخى از كارگزاران خود نوشته، چنین فرموده است: و من امتهان بالامانة و رقع فى الخیانة ولم ینزه نفسه و دینه عنها، فقد احل بنفسه الذل و الخزى فى الدنیا، و هو فى الاخرة اذل و اخزى . و ان اعظم الخیانة الامة، و افظع الغش غش الائمه (32) ; «كسى كه امانت الهى را خوار شمارد، و دستبه خیانت آلوده كند، خود و دین خود را پاك نساخته، و درهاى خوارى را در دنیا به روى خود گشوده است، و در قیامتخوارتر و رسواتر خواهد بود; همانا بزرگترین خیانت، خیانتبه ملت، و رسواترین دغلكارى، دغلبازى با امامان است .
امانتدارى از چنان اهمیتى برخوردار است كه حضرت مىفرمایند: راس الاسلام الامانه (33) ; «راس مسلمانى امانتدارى است .»
ائمه و بزرگان دین نیز اكیدا به امانتدارى توصیه كردهاند ; بطورى كه در نهج البلاغه نیز ذكر شده است مساله امانتدارى بقدرى مهم است كه امانت الهى را به آسمان و زمین و كوهها عرضه داشتند ولى هیچ كدام نپذیرفتند و سر باز زدند، زیرا از كیفر الهى ترسیده از عواقب تحمل خیانت در امانت هراس كردند; در قرآن نیز به این امر تصریح شده است و خداوند سبحان مىفرماید: ان الله یامركم ان تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حكمتم بین الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نعما یعظكم به ان الله كان سمیعا بصیرا (34) ; «خداوند سبحان شما را امر مىكند كه هرگونه امانتى را به اهل آن برسانید و در آن خیانت روا ندارید» و همانطور كه در مراسم قضایى، رعایت عدل لازم است، در مراسم اجرایى نیز مراعات عدالت واجب مىشود . و معناى رعایت عدالت در امانت، همانا رعایت همه شؤون مسؤولیتهاى ادارى و مانند آن است و این موعظه نیكوى خداوند است كه با این پند و اندرز شما را به سوى خود جذب مىكند .
به دلیل همین اهمیت، حضرت على علیه السلام كارگزاران خود را به حفظ امانت توصیه مىكند و به افراد خیانتكار نیز هشدار مىدهد و عذاب الهى را گوشزد مىكند; چنانكه در نامهاى به یكى از كارگزاران خود مىنویسد: اما بعد، فقد بلغنى عنك امر، ان كنت فعلته فقد اسخطت ربك، و عصیت امامك، و اخزیت امانتك بلغنى انك جردت الارض فاخذت ما تحت قدمیك و اكلت ما تحتیدیك فارفع الى حسابك، و اعلم ان حسك الله اعظم من حساب الناس (35) ; «پس از یاد خدا و درود! از تو خبرى رسیده است كه اگر چنان كرده باشى، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانى و در امانتخود خیانت كردهاى . به من خبر رسیده كه كشت زمینها را برداشته، آنچه را كه مىتوانستى گرفته، و آنچه در اختیار داشتى به خیانتخوردهاى ; پس هرچه زودتر حساب اموال را براى من بفرست و بدان كه حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سختتر است .»
راز و فلسفه آنهمه اهمیت دادن اسلام به امانتدارى، آن است كه اعتماد و اطمینان عمومى در جامعه حفظ گردد; زیرا جامعهاى كه در آن اعتماد نیست، شیرازه آن از هم مىپاشد، و اقتصاد آن فلج مىشود و به دنبال آن دهها حادثه تلخ و مفاسد ویرانگر به سراغ انسانها خواهد آمد و بطور كلى عرصه زندگى تلخ و تنگ خواهد شد . (36) چنانكه حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله در آستانه رحلتش مىفرماید: یا ابا الحسن! ادا الامانة الى البر و الفاجر، فیما قل و حل، حتى فى الخیط و المخیط (37) ; «اى ابوالحسن ! امانت را به صاحبش برگردان، خواهاو شخص نیكوكار باشد یا شخص بدكار، و آن امانت كم باشد یا زیاد، حتى اگر نخ و سوزن باشد .»
فرو نشاندن خشم
امیرالمؤمنین علیه السلام طى نامهاى به حارث بن همدانى مىگوید: و اكظم الغیظ، و تجاور عند المقدره، و احلم عند الغصب، و اصفح مع الدولة، تكن له العاقبه . و استصلح كل نعمة انعمها الله علیك، و لا تضیغن من نعم الله عنك، و لیر علیك اثر ما انعم الله به علیك; (38) «خشم خود را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آینده خوبى داشته باشى، نعمتهایى كه خدا به تو بخشیده، نیكو دار و نعمتهایى كه در اختیار دارى تباه مكن، و چنان باش كه خدا آثار نعمتهاى خود را در تو آشكار ببیند .
خداوند سبحان در آیات بسیارى دعوت به نرمخویى و خوشرفتارى كرده و از خشم و غضب برحذر مىدارد چنانكه به رسول خدا صلى الله علیه و آله وحى شد: فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غلیظ القلب لا نقظوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر; «اى پیامبر صلى الله علیه و آله! به بركت رحمت الهى در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از اطراف تو پراكنده مىشدند . پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش مطلب و در كارها با آنها مشورت كن .
حضرت على علیه السلام نیز خشم را به سبك مغزى و تحریك شیطان تشبیه مىكند و دورى از خشم را نزدیكى به خدا مىداند . ایشان خویشتندارى در هنگام خشم را مهار نفس مىدانست و خشم بیمورد را دلیل جنون و دیوانگى ; چنانكه در نهجالبلاغه فرموده است: الحدة و الجنون - و قال علیه السلام: الحدة ضرب من الجنون لان صاحبها یندم، فان لم یندم فجنونه مستحكم (39) ; «درود خدا بر او باد كه فرمود: تندخویى بیمورد نوعى دیوانگى است، زیرا كه تندخو پشیمان مىشود، و اگر پشیمان نشد، دیوانگى او پایدار است .»
در روایات بسیارى نیز ائمه: امر به كظم غیظ كردهاند; از جمله از حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله روایتشده كه فرمود: «هر كه غضب خود را از مردم باز دارد، خدا در روز قیامت عذاب خود را از او باز مىدارد .»
همچنین از امام صادق علیه السلام روایتشده كه فرمود: «از جمله چیزیهایى كه خدا به موسى علیه السلام فرمود، این بود كه نگاهدار غضب خود را از كسانى كه من تو را صاحب اختیار آنها كردهام، تا من نیز غضب خود را از تو نگاه دارم .» (40)
جمعآورى و تقسیم بیتالمال
در نظام استبدادى چنین است كه كارگزاران با زور و فشار از مردم مالیات مىگیرند و مالیاتهاى سنگینى بر مردم تحمیل مىكنند و بیشتر این زورگویى بر مردم مستمند و طبقه متوسط مردم مىرود . اما طبقه اشراف به وسیله رشوه، پارتى و . . . خود را از دادن مالیات معاف مىدارند . در نظام اسلامى، كارگزار جرات كوچكترین زورگویى را به مردم در مورد گرفتن مالیات ندارد، مگر آنجا كه قانون شرع به او اجازه مىدهد; زیرا كه بیشترین توجه كارگزاران باید به عمران و آبادى زمینها باشد و به رونق یافتن وضع تجارت و صنعت; نه اینكه مالیاتهاى سنگین بر مردم تحمیل كنند، بدون آنكه قدمى در راه آبادانى بردارند، جرج جرداق مىنویسد: «فرمانداران، قبل از آن كه از مردم مالیات بگیرند، باید در بهتر شدن وضع ایشان بكوشند .» (41)
حضرت على علیه السلام در دستورالعملهاى خود به كارگزاران مالیاتى، به آنها سفارش مىفرمود كه با خوش اخلاقى و پرهیز از هرگونه تندخویى به جمعآورى مالیات بپردازند و همواره خدا را به یاد داشته باشند، چنانكه در نامهاى به یكى از ماموران مالیاتى، یعنى مخنف بن سلیم، فرماندار اصفهان سفارش مىكند: و امره الا یجبههم و لا یعضههم و لا یرغب عنهم تفصلا بالامارة علیهم، فانهم الاخوان فى الدین، و الاعوان على استخراج الحقوق، و ان لك فى هذه الصدقه نصیبا مفروضا و حقا معلوما، و شركاء اهل مسكنة و ضعفاء ذوى فاقه، و انا موغوك حقك; (42) «به او سفارش مىكنم با مردم تندخود نباشد، و به آنها دروغ نگوید، و با مردم به جهت اینكه بر آنها حكومت دارد، بىاعتنایى نكند; چه مردم برادران دینى، و یارى دهندگان در استخراج حقوق الهى مىباشند . بدان! تو را در این زكاتى كه جمع مىكنى، سهمى معین و حقى روشن است، و شریكانى از مستمندان و ضعیفان دارى، همانگونه كه ما حق تو را مىدهیم .
امیرمؤمنان على علیه السلام طى تذكراتى كه به ماموران مالیاتى مىدادند، به آنها گوشزد مىكردند كه وسایل مورد نیاز مردم و حاجت ضرورى آنها را جمعآورى نكنند و همواره مدارا كردن با مردم را سرلوحه كار خود قرار دهند و با اجازه مردم به اموالشان دستبزنند . البته حضرت با تمام توجهى كه به مردم داشتند از كارگزاران مىخواستند كه از پذیرش زكات نامناسب و بدون كارآیى نیز بپرهیزند . چنانكه در نامهاى به یكى از كارگزاران خود مىنویسد: و لا تروعن مسلما و لا تجتازن علیه كارها، و لا تاخذن منه اكثر من حق الله فى ماله، فاذا قدمت على الحى فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم . ثم امض الیهم بالسكینة و الوقار; حتى تقوم بینهم فتسلم علیهم، و لاتخدج بالتحیة لهم، ثم یقول: عباد الله، ارسلنى الیكم ولى الله و خلیفته، لاخذ منكم حق الله فى اموالكم، فهل لله فى اموالكم من حق فتؤدوه الى ولیه فان قال قائل: لا، فلا تراجعه، و ان انعم لك منعهم فانطلق معه من غیر ان نخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاك من ذهب او فضة، فان كان له ما نسیة او ابل فلا تدخلها الا باذنه، فان اكثرها له فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه و لا عفیف به و لا تغفرن بهیمة و لا تفزعنها، و لا تسوءن صاحبها فیها و اصدع المال صدعین; (43) «در سر راه، هیچ مسلمانى را نترسان، یا با زور از زمین او نگذر، و افزونتر از حقوق الهى از او مگیر . هرگاه به آبادى رسیدى، در كنار آب فرود آى، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن، تا در میانشان قرارگیرى، به آنها سلام كن، و در سلام و تعارف و مهربانى كوتاهى نكن . سپس بگو اى بندگان خدا، مرا ولى خدا و جانشین او به سوى شما فرستاده تا حق خدا را كه در اموال شماست، تحویل گیرم; آیا در اموال شما حقى است كه به نماینده او بپردازید؟ اگر كسى گفت: نه، دیگر به او مراجعه نكن، و اگر كسى پاسخ داد آرى، همراهش برو، بدون آنكه او را بترسانى، یا تهدید كنى، یا به كار مشكلى وادار سازى; هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند یا شتر بود، بدون اجازهاش در میان آنها داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست . آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطهگر، و سختگیر رفتار نكن، حیوانى را رم مده، و هراسان مكن، و دامدار را مرنجان . حیوانات را به دو دسته تقسیم كن و صاحبش را اجازه بده كه خود انتخاب كند .»
و لا تاخذن عودا و لا هرمة و لا مكسورة و لا مهلوسه، و لا ذات عوار، و لا تامنن علیها الا من تثق بدینه رافقا بمال المسلمین حتى یوصله الى ولیهم فیقسمه بینهم; (44) «در تحویل گرفتن حیوانات، حیوان پیر و دست و پا شكسته را به عنوان زكات نپذیر، و به فردى كه اطمینان ندارى و او به اموال مسلمانان دلسوز نیست مسپار تا آن را به پیشواى مسلمین برساند و او در میان آنها تقسیم گرداند .»
حضرت على علیه السلام در مساله بیتالمال بسیار سختگیر بود; بشدت به اعمال كارگزاران رسیدگى مىكرد و در صورتى كه خیانتى از آنها مىدید آنها را از مساله آگاه ساخته خشم و ناراحتى خود را ابراز مىكرد و به آنها گوشزد مىكرد كه تقسیم بیتالمال به دستحاكم است و او در این مورد تفاوتى بین مردم قائل نیست; از جمله به مصقلة بن هبیرة شیبانى فرماندار اردشیر حره حاكم فیروزآباد مىنویسد: بلغنى عنك امر ان كنت فعلته فقد اسخطت الهك، و عصیت امامك: انك تقسیم فى المسلمین الذى حارثه رماحهم و خیولهم، و اریقت علیه دماؤهم، فیمن اعتامك من اعراب قومك . فوالذى فلق الحبة، و برا النسمة، لئن كان ذلك حقا لتجدن لك على هوانا، و لتخض عندى میزانا، فلا تستهن بحق ربك و لا تصلح دنیاك بمحق دینك، فتكون من الاخسرین اعمالا الا و ان حق من قبلك و قبلنا من المسلمین فى قمسة هذا الفىء سواء . یردون عندى علیه و یصدرون عنه; (45) «گزارشى از تو به من رسیده كه اگر چنان كرده باشى خداى خود را به خشم آوردهاى و امام خویش را نافرمانى كردهاى . خبر رسید كه تو غنیمت مسلمانان را كه با نیزهها و اسبهایشان گرد آمده و با ریخته شدن خونهایشان به دست آمده، به اعرابى كه خویشاوندان تواند، و تو را بر گزیدهاند، مىبخشى! به خدایى كه دانه را شكافت و پدیدهها را آفرید، اگر این گزارش درستباشد در نزد من خوار شدهاى، و منزلت تو سبك گردیده است! پس حق پروردگارت را سبك مشمار، و دنیاى خود را با نابودى دین آباد نكن، كه زیانكارترین انسانها خواهى بود . آگاه باش، حق مسلمانانى كه نزد من یا پیش تو هستند، در تقسیم بیتالمال مساوى است; همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من بگیرند .»
عدالت
به كسانى كه مرتكب هرگونه گناه و معصیت مىشوند و از اعمال گناه و آلودگى باكى ندارند، در اصطلاح فقهى «فاسق» مىگویند . در مقابل كسانى را كه در اثر ریاضت و كنترل نفس ملكه و حالتى در خود ایجاد مىكنند كه در سایه آن مىتوانند از محرمات الهى اجتناب كنند به انجام واجبات، سنن و فرایض دینى شایق و علاقهمند باشند، «عادل» مىخوانند و این حالت را «عدالت» مىگویند . » (46)
امیرمؤمنان على علیه السلام در اندیشه سیاسى خود توجه به اصل عدالت و تكیه و اعتماد مردم به كارگزاران و زمامداران عادل را مدر نظر داشتند و این صفت را از صفات اصلى هر حاكمى مىدانستند; چنانكه طى خطبهاى فرمودهاند: فاعلم ان افضل عباد الله عندالله امام عادل، هدى و هدى، فاقام سنة معلومة، و امات بدعة مجهولة، و ان السنن لنیره، لها اعلام، و ان البدع لظاهره، لها اعلام، و ان شرالناس عندالله امام جائر ضل و ضل به، فامات سنة ماخوذه، و احیا بدعة متروكة، و انى سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: یؤتى یوم القیامة بالامام الجائر و لیس معه نصیر و لا عاذر فیلقى فى نار جهنم، فیدور فیها كما تدور الرحى، ثم یرتبط فى قعرها; (47) «پس بدان كه برترین بندگان خدا در پیشگاه او رهبر عادل است كه خود هدایتشده و دیگران را هدایت مىكند . سنتشناخته شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بمیراند، سنتها روشن و نشانههایش آشكار است، بدعتها آشكار و نشانههاى آن برپاست; و بدترین مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مایه گمراهى دیگران است، كه سنت پذیرفته را بمیراند و بدعت ترك شده را زنده گرداند . من از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه فرمود: روز قیامت رهبر ستمگر را بیاورند كه نه یاورى دارد و نه عذرخواهى با اوست، پس او را در در آتش جهنم افكنند، پس در آن چنان مىچرخد كه سنگ آسیاب، تا به قعر دوزخ رسیده به زنجیر كشیده شود .»
اهمیت عدل را مىتوان در آیات قرآن نیز مشاهده كرد، خداى سبحان مىفرماید: . . . قل آمنتبما انزل الله من كتاب و امرت لا عدل بینكم . . . ; (48) «بگو به كتابهایى كه خدا نازل كرده ایمان دارم و مامورم در میان شما به عدالت رفتار كنم .»
توصیه به عدل و انصاف در روایات ائمه نیز به چشم مىخورد ; چنانكه از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایتشده كه فرمود: «مقربترین مردم در روز قیامت در نزد خدا پادشاه عادل است و دورترین ایشان از رحمتخدا پادشاه ظالم» و همچنین از ایشان روایت است كه فرمود: عدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنة ; یعنى «عدالت كردن در یك ساعتبهتر از عبادت 70 سال است و سر آن این است كه اثر عدل یك ساعتبس باشد كه به جمیع بلاد مملكتبرسد و در ازمنه بسیار باقى بماند .» (49)
اخلاق عمومى
حضرت على علیه السلام در توصیههاى اخلاقى خویش به تفكیك مسؤولیتهاى كارگزاران، آنها را به امورى سفارش مىكردند; از جمله به كارگزاران مالیاتى بطور مكرر سفارش مىكردند كه در همه كارهاى خود، خدا را ناظر بر اعمالشان بدانند و امانت دار باشند و با مردم خوشرفتار باشند .
همچنین تساوى در برخورد با مردم را گوشزد مىكردند ; چنانكه به محمدبن ابىبكر فرماندار مصر فرمودهاند: فاخفص لهم جناحك، و الن لهم جانبك، و ابسط لهم وجهك، و آس بینهم فى اللحظة و النظرة، حتى لا یطمع العظماء فى حیفك لهم، و لا ییاس الضعفاء من عدلك علیهم، فان الله تعالى یسائلكم معشر عباده عن الصغیره من اعمالكم و الكبیرة، و الطاهره و المستورة، فان یعذب فانتم اظلم، و ان یحب فهو اكرم; (50) «با مردم فروتن و نرمخو و مهربان باش، گشادهرو و خندان باش در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوى رفتاركن، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند و ناتوانها در عدالت تو مایوس نگردند; زیرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ و آشكار و پنهان خواهد پرسید; اگر كیفر دهد شما استحقاق بیش از آن را دارید، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست .»
حضرت خودشان متواضعترین افراد بودند و به هركس كه با مردم سرو كار داشت، توصیه مىكردند كه از غرور و تكبر در برابر مردم دورى گزینند; چنانكه مىفرمایند: «و اذا حدث لك ما انت فیه من سلطانك ابهة اؤ مخیلة فانظر الى عظم ملك الله فوقك، و قدرته منك على ما لا تقدر علیه من نفسك، فان ذلك یطامن الیك من طماحك، و یكف عنك من غربك، و یفىء الیك بما عزب عنك من عقلك; (51) «اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر یا خود بزرگ بینى شدى، به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو استبنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مىدهد، و تندروى تو را فرو مىنشاند، و عقل و اندیشهات را به جایگاه اصلى باز مىگرداند . »
در روایات بسیارى نیز توصیه به فروتنى و عدم غرور و تكبر شده است; از جمله روایتشده است كه «خداوند یگانه به موسى علیه السلام وحى كرد كه من قبول مىكنم نماز كسى را كه از براى عظمت من تواضع كند و بر مخلوقات من تكبر نكند و در دل خود خوف مرا جاى دهد و روز را به ذكر من به پایان رساند و به جهت من خود را از خواهشهاى نفس باز دارد .»
از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایتشده است كه به اصحاب خود فرمود: «چرا من حلاوت عبادت را در شما نمىبینم؟ عرض كردند كه چه چیز حلاوت عبادت است؟ فرمود: تواضع» (52)
شایان ذكر است كه حضرت على علیه السلام با اینكه كارگزاران را به فروتنى و تواضع دعوت مىكردند از آنها مىخواستند كه در مدیریتخود قاطع باشند و هر زمان كه لازم دیدند با قاطعیتبرخورد كنند; چنانكه طى نامهاى به مالك اشتر فرمودهاند: وارفق ما كان الرفق ارفق و اعتزم بالشدة حین لا تغنى عنك الا الشدة، و اخفض للرعیة جناحك; (53) «در آنجا كه مدارا كردن بهتر است، مدارا كن، و در جایى كه جز با درشتى كار انجام نگیرد، درشتى كن، و پر و بالت را برابر رعیتبگستران .»
یكى دیگر از سفارشهاى حضرت به كاگزاران، میانهروى ایشان و جلوگیرى از اسراف و تبذیر است، چنانكه در قرآن نیز به این امر تصریح شده و خداوند مىفرماید: مسومة عبد ربك للمسرفین; (54) «سنگهایى كه از ناحیه پروردگارت براى اسرافكاریشان گذاشته شده است .» و در جاى دیگر مىفرماید: و ان المسرفین هم اصحاب النار; (55) «همانا اسرافكاران اهل دوزخند .»
در نهج البلاغه نیز آمده است: فدع الاسراف مقتصدا، و اذكر فى لایوم غدا، و امسك من المال بقدر ضرورتك، و قدم الفضل لیوم حاجتك; «از اسراف بپرهیز، و میانهروى را برگزین، از امروز به فكر فردا باش، و از اموال دنیا به اندازه كفاف خویش نگهدار، و زیادى را براى روز نیازمندیت در آخرت پیش فرست .»
در سیره عملى ائمه نیز توجه به اسرافكارى دیده مىشود; چنانكه بشربن مروان مىگوید: به محضر امام صادق علیه السلام رفتم . خرماى رطب طلبید، با هم به خوردن آن مشغول شدیم . در این میان یكى از ما دسته خرما را به دور افكند . امام صادق علیه السلام دست از خوردن خرما كشید و به او رو كرد و فرمود: لا تفعل ان هذا من التبذیر، و الله لا یحب الفساد; (56) چنین نكن، همانا این كار، تبذیر و اسراف است و خداوند تباهى را دوست ندارد .»
حضرت على علیه السلام توجه به راز دارى و پوشاندن عیوب مردم را از مهمترین خصایص كارگزاران مىشمارد و به ایشان سفارش مىكند كه از افراد عیبجو دورى كنند و تا در مورد خبرى مطمئن نیستند، عكسالعمل نشان ندهند و از بروز كینه و حسد جلوگیرى نمایند كه در آن صورت مردم مىتوانند به حاكم خود اطمینان كنند و مشكلاتشان را در میان بگذارند . حضرت در نامهاى به مالك اشتر مىنویسد: ولیكن ابعد رعیتك منك، و اشناهم عندك، اطلبهم لمعائب الناس، فان فى الناس عیوبا، الوالى احق من سترها، فلا تكتشفن عما غاب عنك منها، فانما علیك تطهیر ما ظهر لك، و الله یحكم على ماغاب عنك، فاستر العورة ما استطعتیستر الله منك ما تحب ستره من رعیتك، اطلق عن الناس عقدة كل حقد، و اقطع عنك سبب كل وتر، و تغاب عن كل ما لا یضح لك، و لا تعجلن الى تصدیق شاع، فان الساعى عاش، و ان تشبه بالناصحین; (57) «از رعیت، آنان را كه عیبجوترند از خود دور كن، زیرا مردم عیوبى دارند كه رهبر امت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است; پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشكار گردانى، و آنچه كه هویداستبپوشانى، كه داورى در آنچه از تو پنهان استبا خداى جهان مىباشد، پس چندان كه مىتوانى زشتیها را بپوشان، تا آن را كه دوست دارى بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند; گره هر كینهاى را در مردم بگشاى، و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن، و از آنچه كه در نظر روشن نیست كناره گیر، در تصدیق سخنچین شتاب مكن، زیرا سخن چین در لباس اندرز دهنده ظاهر مىشود، اما خیانتكار است .»
هشدار به كارگزاران
حضرت على علیه السلام به دلیل اهمیتى كه به سرنوشت مردم مىدادند، و حساسیتخاصى كه نسبتبه افرادى كه مسؤولیت جان و مال مردم را به عهده داشتند، ابراز مىكردند . دائما در نهایت رافت و مهربانى اعمال كارگزاران را كنترل مىكردند و با هشدار آنها را از خیانتبرحذر مىداشتند و اگر خبر مىرسید كه یكى از كارگزاران با مردم تندخویى كرده، یا در امانتخیانت ورزیده، سریعا اقدام مىكردند و ابتدا آنها را به نرمى و با یادآورى خدا و ترس از عقوبت گناه، هشدار مىدادند و سپس درصورت تكرار، قاطعانه برخورد مىكردند; چنانكه به یكى از فرمانداران كه در بیتالمال مردم خیانت كرده بود، فرمودند: فاتق الله و اردد الى هؤلاء القوم اموالهم فانك ان لم تفعل ثم امكنتى الله منك لاغدرن الى الله فیك، و لاضربنك بسیفى الذى ما ضربتبه احد الا دخل النار! و والله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذى فعلت ما كانت لهما عندى هوادة، و لا ظقرا منى بارادة، حتى آخذ الحق منهما، و اریح الباطل عن مظلمتهما; (58) «از خدا بترس، و اموال آنان را باز گردان و اگر چنین نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دستیابم، تو را كیفر خواهم كرد، كه نزد خدا عذر خواه مىباشد، و با شمشیرى تو را مىزنم كه به هركس زدم وارد دوزخ گردید . سوگند به خدا! اگر حسن و حسین چنان مىكردند كه تو انجام دادى، از من روى خوش نمىدیدند و به آرزو نمىرسیدند تا آن كه حق را از آنان بازپس مىستاندم، و باطلى را كه به ستم پدید آمده نابود مىساختم .»
ملاحظه مىگردد كه حضرت على علیه السلام جان و مال و ناموس مردم را به دست افراد لایق مىسپردند و در گزینش آنها توجه خاصى مبذول مىكردند . و اعمال و رفتار آنان را تحت كنترل مىگرفتند . ایشان طى نامههاى فراوان كارگزاران را به زهد و تقوا تشویق كردهاند كه این بهترین مانع براى گناه و خیانتبه مردم است و اگر به ایشان خبر مىرسید كه یكى از كارگزاران خطایى كرده یا با مردم بدرفتارى نموده است، با قاطعیتبا ایشان برخورد مىكرد .
منابع:
- قرآن كریم
- آیین كشوردارى از دیدگاه امام على علیه السلام: آیتالله العظمى محمدفاضل لنكرانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376
- اخلاق كارگزاران: محمدرضا امین زاده، انتشارات در راه حق، 1376
- اخلاق كارگزاران در حكومت اسلامى: آیت الله جوادى آملى، مركز نشر فرهنگى رجاء، 1375
- ارباب امامت: مصطفى دلشاد تهرانى، انتشارات دریا، 79
- بحار الانوار الجامعة لعلوم الائمة الاطهار: محمدباقر مجلسى، دار احیاء التراث العربى، 1403 ق
- بیست و پنج اصل از اصول اخلاقى امامان: محمد تقى عبدوس، محمد محمدى اشتهاردى، انتشارات تبلیغات اسلامى، 1375
- حكومتحكمت: مصطفى دلشاد تهرانى، انتشارات خانه اندیشه جوان، 1377
- دولت آفتاب: مصطفى دلشاد تهرانى، انتشارات خانه جوان، 1377
- شرح غرر الحكم و دررالكلم: جمال الدین محمد خوانسارى، انتشارات دانشگاه تهران، 1360
- الكافى: ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینى، دار الكتب الاسلامیه، 1388 ق
- مجمع البحرین: فخر الدین طریحى، المكتبة المرتضویه، 1375
- معجم المفهرس نهج البلاغه: سید كاظم محمدى و محمد دشتى، انتشارات امیر المؤمنین، بى تا
- من لا یحضره الفقیه: ابو جعفر محمدبن على بن الحسین بن بابویه القمى، منشورات جماعة المدرسین، 1404 ق
- نهج البلاغه: ترجمه محمد دشتى، انتشارات مؤسسه فرهنگى تحقیقاتى امیر المؤمنین، 1379