مقاله ها
نویسنده : محمد باقر بابانیا
بازدید : 215

مسجد و عبادت جمعى

نماز بزرگترین ذكر الهى است و بر پایى جمعى آن مورد تاكیدفراوان قرار گرفته است. این گونه عبادات سبب شكوفایى فرهنگ‏دینى در جامعه مى‏شود. این تصور كه فلسفه عبادات تنها خودسازى‏فردى است‏خطایى آشكار است; زیرا هدف اصلى عبادات ساختن اجتماع‏سالم و معنوى است. به همین جهت، عبادات جمعى در اسلام جایگاهى‏خاص دارد و فلسفه وجودى مسجد نیز عبادت جمعى است.


نماز جماعت
بافضیلت‏ترین عبادات جمعى نماز جماعت روزانه است. امام صادق(ع)مى‏فرماید: «الصلاه فى‏جماعه تفضل على كل صلاه الفرد باربعه و عشرین‏درجه.» ثواب نماز جماعت‏با بیست و چهار نماز غیر ماعت‏برابراست. پیامبر اكرم(ص) نیز مى‏فرماید: «من مشى الى مسجد یطلب فیه الجماعه كان له بكل خطوه سبعون‏الف حسنه...» كسى كه براى نماز جماعت‏به سوى مسجد مى‏رود، دربرابر هر قدمى كه بر مى‏دارد، خداوند هفتاد هزار حسنه به وى‏پاداش مى‏دهد...


در بعضى از روایات فضیلت هر نماز جماعت‏با بیست و پنج نمازغیر جماعت‏برابر شمرده شده است.


فردى خدمت پیامبر اكرم(ص) رسید و عرض كرد: یا رسول‏الله، من‏نابینایم; گاه صداى اذان را مى‏شنوم ولى كسى ندارم كه مرا به‏نماز جماعت‏بیاورد. حضرت فرمود: از منزلت‏به مسجد طنابى ببند و در نماز جماعت‏حاضر شو.


هرچه تعداد شركت كنندگان در نماز جماعت فزونى پذیرد ثواب آن‏نیز افزایش مى‏یابد تا جایى كه رسول اكرم(ص) فرمود: «فان زادوا على العشره فلو صارت السماوات كلها مدادا والاشجار اقلاما و الثقلان مع الملائكه كتابا لم یقرروا ان یكتبواثواب ركعه واحده‏» اگر (شمار نمازگزاران) از ده تن بیشتر شود،چنان چه آسمانها مركب، درختان قلم و جن و انس و فرشتگان‏نویسنده شوند، نمى‏توانند ثواب یك ركعت را بنویسند. معصومى‏دیگر مى‏فرماید: «انتظار الصلاه جماعه من جماعه الى جماعه كفاره كل ذنب‏» (پس‏از برگزارى نماز جماعت)، انتظار كشیدن براى نماز جماعت(دیگر)، كفاره هرگناهى است.


دورى از مسجد و جماعت
جایگاه هرچیزى متناسب با هدف اصلى آن ارزیابى مى‏شود.


مسجد در اسلام قداست‏بسیار دارد و معصومان(علیهم السلام) به‏احیا و آبادانى آن سفارش كرده‏اند. احیاى واقعى مساجد به عبادت‏و نیایش و یاد خدا وابسته است تا جایى كه مفسران عبادت درمسجد را از مصادیق عمران آن شمرده و متروك بودن مسجد را مصداق‏خرابى آن خوانده‏اند.


چنان كه حضور در مسجد و عبادت در آن اهمیت‏بسیار دارد، ترك‏عبادت در این مكان نیز سرزنش شده است; به ویژه براى همسایگان‏مساجد.


امام صادق(ع) مى‏فرماید: «ثلاثه یشكون الى الله عزوجل:مسجد خراب لایصلى فیه اهله ...» سه چیز نزد خداوند شكایت‏مى‏كنند: یكى مسجد خرابى كه اهلش در آن نماز نگزارند...


امام باقر(ع) فرمود: «لاصلاه لمن لایشهد الصلاه من جیران المسجد الامریض او مشغول.»نماز همسایه مسجدى كه در جماعت مسجد حضور نمى‏یابد، كامل نیست;مگر اینكه بیمار یا گرفتار باشد.


در تاریخ مى‏خوانیم: «بلغه ان قوما لا یحضرون الصلاه فى‏المسجد فخطب فقال: ان قومالایحضرون الصلاه معنا فى مساجد نا فلایواكلونا و لا یشاربونا و لایشاورنا و لاینا كحونا و لایاخذوا من فیئنا شیئا او یحضروامعنا صلاتناالجماعه.» به على(ع) خبر رسید كه گروهى براى نمازدر مسجد حاضر نمى‏شوند. حضرت خطبه‏اى خواند و فرمود: گروهى باما در نمازجماعت مساجدمان حاضر نمى‏شوند.


پس با ما نخورند، نیاشامند، گفتگو و رایزنى نكنند، تزویج‏نكنند و از مالیات ما چیزى نگیرند تا در نماز ماعت‏حضوریابند.


نماز در مساجد چهارگانه
مسجد از دو جهت داراى ارزش و منزلت است; یك جهت كلى و یك جهت‏خاص. یعنى برخى از مسجدها، افزون برآن كه به عنوان مسجد ارزش‏دارند، از عنوانى دیگر، ارج و فضیلت ویژه نیز بهره مى‏برند واحكام خاص دارند. مسجدالحرام، مسجدالنبى، مسجد الاقصى و مسجدكوفه و مسجد جامع هرشهر در شمار این مساجد جاى دارند.


مسجد الحرام
امام باقر(ع) فرمود: «من صلى فى المسجد الحرام صلاه مكتوبه قبل الله منه كل صلاه‏صلاها منذیوم وجبت علیه الصلاه و كل صلاه یصلیها الى ان یموت.»كسى كه یك نماز واجب در مسجدالحرام بخواند، خداوند تمام‏نمازهایى كه از آغاز تكلیف تا پایان عمر مى‏خواند، مى‏پذیرد.


امام صادق(ع) نیز مى‏فرماید: «الصلاه فى المسجد الحرام تعدل مائه الف صلاه‏» نماز درمسجدالحرام با صد هزار نماز (در غیر آن) برابر است.


مسجد النبى
رسول اكرم(ص) فرمود: «صلاه فى مسجدى هذا تعدل عندالله عشره آلاف صلاه فى غیره من‏المساجد الا المسجدالحرام فان الصلاه فیه تعدل مائه الف صلاه.»نماز در مسجد من (مسجدالنبى) با ده هزار نماز در مساجد دیگربرابر است; مگر مسجدالحرام كه نماز در آن با صدهزار نماز (درمساجد دیگر) برابر است.


رسول‏الله(ص) همچنین فرمود: «الصلاه فى‏المسجد الحرام مائه الف صلاه و الصلاه فى مسجدالمدینه عشره آلاف صلاه‏» نماز در مسجدالحرام با صدهزار نماز ونماز در مسجد مدینه (مسجدالنبى) با ده هزار نماز برابر است.


برخى از محدثان چنان نقل كرده‏اند كه امام صادق(ع) در پایان‏این روایت فرمود: «و افضل موضع یصلى فیه منه ما قرب من القبر.» باارزشترین‏مكانها در مسجد النبى جایى است كه به قبر پیامبر اكرم(ص) نزدیك باشد.


مسجد الاقصى و مسجد كوفه
امام باقر(ع) فرمود: «المساجد الاربعه المسجدالحرام و مسجد رسول‏الله(ص) و مسجد بیت‏المقدس و مسجدالكوفه، یا اباحمزه الفریضه فیها تعدل حجه والنافله فیها تعدل عمره.»


چهار مسجد (مهم) وجود دارد; مسجدالحرام، مسجد رسول الله(ص)،مسجد بیت المقدس و مسجدكوفه. اى اباحمزه! نماز واجب در مسجدكوفه با حج‏برابر است و نماز مستحب با عمره.


حضرت على(ع) مى‏فرماید: «صلاه فى بیت المقدس تعدل اءلف صلاه‏» نماز در بیت المقدس باهزار نماز برابر است.


امام صادق(ع) نیز مى‏فرماید: «الصلاه فى مسجد الكوفه بالف صلاه.»نماز در مسجد كوفه با هزار نماز برابراست.


بنابراین، از روایات و فتاوى چنان بر مى‏آید كه ثواب نماز درمسجد كوفه و مسجد الاقصى برابر است.


مسجد جامع
گاه مسجد را، جامع مى‏خوانند. این واژه نخستین بار به وسیله‏خلیفه دوم به كار گرفته شد. در تاریخ چنان مى‏خوانیم كه اووقتى فرمان بناى مساجد جامع را جهت‏برگزارى نماز جمعه صادركرد، از این واژه بهره‏برد. چون این مسجدها به نماز جمعه‏اختصاص داشت، آن را مسجدالجماعه نیز مى‏خواندند.


مسجد جامع، از نظر منزلت و مراتب، پس از مسجدهاى چهارگانه جاى‏دارد و از احكامى خاص مانند جواز اعتكاف بهره مى‏برد. ثواب‏نماز در مسجد جامع از مساجد دیگر بیشتر است. به همین جهت‏حضرت‏على(ع) مى‏فرماید: «صلاه فى‏بیت المقدس تعدل الف صلاه و صلاه فى المسجد الاعظم مائه‏صلاه و صلاه فى مسجد القبیله خمس و عشرون صلاه و صلاه فى‏مسجدالسوق‏اثنتا عشره صلاه و صلاه الرجل فى بیته و حده صلاه واحده.» نمازدر بیت المقدس با هزار نماز برابر است; در مسجداعظم (جامع) باصد نماز و در مسجد قبیله (محل) با بیست و پنج نماز و در مسجدبازار با دوازده نماز، و نماز مرد به تنهایى در خانه‏اش برابریك نماز است.


آن مرد سبزپوش
مرتضى عبدالوهابى


بازار وكیل شیراز خلوت بود. از شور و نشاط همیشگى و حضور مردم‏خبرى نبود. حاج محمد چند قالیچه را جابه‏جا كرد و دوباره پشت‏میزش نشست. لبخندى به پسرش زد و گفت: خسروجان! مى‏بینى بابا چقدر وضع بازار كساد شده؟ خدا این‏خارجیارو لعنت كنه. آتش جنگ جهانى رو به پا كردن. حالا دودش توچشم ما مى‏ره. آقاجون! متفقین كه تقصیرى ندارن.همه فتنه‏ها زیر سر هیتلره.همه شون سرو ته یه كرباسن. تو كه این مدت خارج بودى، درس‏مى‏خوندى. نمى‏دونى چه بلایى به سر مردم اومده. فقر و بلا بیدادمى‏كنه. طاعون و حصبه به جون شهر افتاده، مرگ و میر زیاد شده.مردم به نون شب محتاجن. این اجنبیها خود شونو.آقاى مردم مى‏دونن. شیراز و قبضه كردن.كسى حق نداره بهشون بگه بالاى چشمتون ابروس.اونا متمدن هستن. ما ایرانیا عقب مونده‏ایم. باید همه چیزواز اونا یاد بگیریم.


خسرو! تو هم از وقتى رفتى فرنگ، به كلى عوض شدى! خسرومى‏خواست چیزى بگوید كه یك افسر انگلیس وارد حجره شد. لباس فرم‏پوشیده بود و چند مدال از سینه‏اش آویزان بود. حاج محمد و پسرش‏از جا بلند شدند.


سالام! من خواست‏یك كار پت


بفرمایید. ما اینجا همه رقم فرش داریم;قالیچه،جاجیم، پشتى‏همه چیز هست. حاج محمد با دست فرشهاى مختلف را به افسرنشان‏مى‏داد.


این طرح شكارگاهه. اینم لچك ترنجه.ملاحظه بفرمایید. خیلى كوب! خیلى جالب! من این را خواست. اسم آن چه هست؟ این فرش طرح خشتیه. نظیر نداره. ابریشم خالص. عمریه! من آن را برد.


افسر از حجره بیرون آمد و لحظه‏اى بعد با یك سرباز برگشت. حاج‏محمد فرش را لوله كرد. سرباز آن را برداشت و از حجره بیرون‏رفت.


افسر انگلیسى كیف پولش را از جیب بیرون آورد. آقا! من باید چقدر پول داد؟قابل نداره! شما ایرانى‏ها چقدر اهل تعارف هست! شما 1000 تومن بدید. خیلى گران! من 500 تومان مى‏دهم. شوخى مى‏كنید. اگر من نصف قیمت‏بفروشم، ضرر مى‏كنیم. نه، 500 تومان. نمى‏فروشم. بى‏زحمت فرشو برگردونید.


افسر انگلیسى عصبانى شده بود و با صورت بر افروخته به حاج‏محمد نگاه مى‏كرد. خسرو جلو رفت تا پا در میانى كند. آقا جون! بهش تخفیف بده. اون یه افسره. تخفیف، نه این كه جنسمو نصف قیمت‏بفروشم. افسر انگلیسى یك بسته 5 تومانى از كیف در آورد و جلوى حاج‏محمد روى زمین انداخت و قصد داشت از حجره خارج شود.


حاج محمد به طرفش رفت و یخه‏اش را گرفت. افسر مشتش را گره كردو محكم به دهان حاج محمد كوبید. شدت ضربه به حدى بود كه‏پیرمرد بیچاره را به گوشه‏اى پرت كرد.


دندان حاج محمد شكست و دهانش پر از خون شد. افسر انگلیسى اسلحه‏اش رااز كمر باز كرد و به طرف آنها گرفت. خسرو به انگلیسى چیزى‏گفت، بسته پنج تومانى را بر داشت و روى میز گذاشت. افسر ازحجره بیرون رفت. حاج محمد با ناراحتى گفت: خسرو! چراگذاشتى بره؟ چه كار كنم آقا جون! برم باهاش بجنگم؟ دعا كن اون باماموراى انگلیسى برنگرده اینجا وگرنه خدا مى‏دونه چه بلایى‏سرمون مى‏آد.


ماه مبارك رمضان نزدیك بود. خسرو دست پدرش را گرفته بود و درپیاده رو خیابان حركت مى‏كرد. حاج محمد جلوى دهانش را با پارچه‏سفیدى بسته بود.


خسرو! نرسیدیم مطب دكتر یاورى؟ چرا آقاجون! مطب دكتر پیچ همین خیابونه. جاى دندون شكسته خیلى درد مى‏كنه، مرتب ازش چرك و خون مى‏آد. دكتر یاورى كارش حرف نداره،ان شاء الله خوب مى‏شى.


پدر و پسر به مطب دكتر رفتند. حاج محمد پارچه سفید را بازكرد. دكتر یاورى پس از معاینه‏اى طولانى لبخندى زد و گفت:حاج آقا! با كى دعوات شده. نكنه حاج خانم زده دندونتوشكسته! نه، كار یه افسر از خدا بى خبر انگلیسیه. دكتر جون!خوب مى‏شه؟ ماه رمضون نزدیكه، من مى‏خوام روزه‏هامو بگیرم. تاحال روزه ازم قضا نشده. خدا خیرت بده. حاجى! كار من نیست. دستگاه برق مى‏خواد كه ماتوى شیرازنداریم. پس من چه كار كنم؟ باید برى تهران. بیمارستان شوروى.اونجا دستگاه برق داره. دكترا و پرستاراش روسى هستن. من تهران نمى‏رم. چرا حاج آقا؟ اگه ماه رمضون برم مسافرت، روزه‏هام از دست مى‏ره. از طرفى‏نمى‏خواهم زیر دست پرستاراى زن خارجى بیفتم.


خسرو با ناراحتى گفت: آقاجون! شما هم چه حرفایى مى‏زنید.این فكرا مال عهد بوقه! باید به فكر سلامتى خود تون باشید، مگه‏نه دكتر؟ حاج محمد خسرو راست مى‏گه. ما یه عمره با هم دوست هستیم. من‏اگه حرفى مى‏زنم خیر و صلاح تو رو مى‏خوام. بهتره از خر شیطون‏بیایى پایین، برى تهرون. نه نمى‏رم! حاج محمد دو باره دستمال سفید را به دهانش بست وبا دست‏به خسرو اشاره كرد. دكتر یاورى در حالى كه آنها راهمراهى مى‏كرد، گفت: حاج محمد! بهت گفته باشم. این چرك و خون بند نمى‏آد. بد جورى‏عفونت كرده. ممكن بزند به رگهاى اعصاب. تصمیم با خودته. زحمت نكش دكتر! خدا حافظ. مى‏دونى به جاى رفتن به تهران‏مى‏خوام چه كار كنم؟ دعا مى‏كنم. از خدا مى‏خوام خودش عنایتى‏بكنه.


حاج محمد و پسرش كه رفتند. دكتر یاورى با خودش زمزمه كرد:بعضى‏ها چه اعتقاداتى دارند. من مى‏گم دستگاه برق، اون مى‏گه‏دعا مى‏كنم! شب بود. حاج محمد گوشه ایوان نشسته بود و به آسمان‏پرستاره شیراز نگاه مى‏كرد.در این وقت، همسرش از اتاق بیرون آمد و كنار حاج محمد نشست. حاج آقا! بفرمایید. شام حاضره. دلم گرفته. فكر ماه مبارك هستم. ان شاء الله خوب مى‏شى. من یه نذر كردم. چه نذرى؟ اگه خوب شدى. افطار اول ماه رمضان یه غذاى خوب درست مى‏كنم. شما هم بگردید فقیرترین آدم شیراز و پیدا كنید بیاورید خونه. خیلى خوبه. خدا از زبونت‏بشنوه. خوب حاجى! حالا بریم توى اتاق شام حاضره. من سفره رو پهن‏كردم. غذا سرد مى‏شه. زن و مرد به اتاق رفتند.


آن شب دكتر یاورى هم زودتر از همیشه به خانه رفت. خسته وكوفته بود. چند عمل در بیمارستان انجام داده بود. شام سبكى‏خورد و خوابید. خواب عجیبى دید.


دكتر یاورى در بیابان بى‏آب و علفى ایستاده بود. خورشید درآسمان با شدت مى‏تابید. سطح بیابان پوشیده از بوته‏هاى خاربود. تپه ماهورها تا دور دست‏ها امتداد یافته بودند. دكتریاورى احساس تشنگى مى‏كرد. در جستجوى آب بود. به هر طرف مى‏رفت. اما از آب خبرى نبود. تنها سراب به چشمش مى‏آمد. تمام بدنش عرق‏كرده بود. نفس نفس مى‏زد.


سرانجام در اثر شدت گرما و تشنگى روى زمین افتاد. در این‏هنگام متوجه «مرد سبزپوشى‏» در بالاى سر خودشد. مرد پیاله‏آبى در دست داشت. خم شد و پیاله را به دكتر داد. دكتر با حرص‏و ولع شروع به نوشیدن كرد. آب را كه خورد، لبخندى زد واز«مرد سبزپوش‏» تشكر كرد. مرد زبان به سخن گشود: دكتر یاورى! بله چرا حاج محمد را مداوا نكردى؟ درمان او در شیراز امكان پذیر نیست. باید به تهران برود. چرا تهران؟ براى درمان او احتیاج به دستگاه برق است كه ما در شیرازنداریم. تو مى‏توانى او را معالجه كنى. چه طورى؟! در صفحه 114 قطورترین كتاب كتابخانه است; راه‏درمان حاج محمد نوشته شده. متوجه شدى؟ بله


دكتر یاورى از خواب پرید. عرق كرده بود. سحر نزدیك بود. به‏كتابخانه‏اش رفت و كتاب را بیرون آورد. در صفحه 114 و صفحات‏بعد توضیحات بسیارى در مورد شكستگى دندان و راههاى درمان آن‏نوشته شده بود.


نزدیك سحر، حاج محمد كه تا آن وقت از شدت درد بیدار مانده بود،آرام آرام پلكهایش سنگین شد. «مرد سبزپوش‏» كنار چشمه آب‏بود. حاج محمد كه صورتش را شست متوجه حضور او شد «مرد سبزپوش‏» نزدیك شد.


حاج محمد! تو شفا پیدا خواهى كرد. اما به شرط آنكه بعد ازآن به نذر همسرت وفا كنى و در اولین افطار ماه مبارك رمضان‏بافقیرترین آدم شهر هم‏سفره شوى. چشم، اما چگونه فقیرترین آدم را پیدا كنم؟ نگران نباش. او را پیدا خواهى كرد. زیاد از تو دور نیست. چشمانت را باز كن.


حاج محمد از خواب پرید. صداى موذن به گوشش رسید. وضو گرفت ومشغول خواندن نماز شد. بعد از نماز كنار سجاده نشست و به فكرفرو رفت. خواب عجیبى دیده بود.


«مرد سبزپوش‏» و صحبتهایى كه كرده بود یك آن از نظرش محونمى‏شد.


آفتاب طلوع كرد. در این هنگام صداى در خانه بلند شد. حاج محمددر را باز كرد.


دكتر یاورى بود. كتاب قطورى در دست داشت. سلام حاجى! علیكم السلام دكتر! چى شده این وقت صبح؟ مژده بده. چاره دردت رو پیدا كردم. اما مگه نگفتى...؟ فراموشش كن. نمى‏خواد برى تهرون، دواى دردتو در این كتاب‏نوشته شده. زود حاضر شو بریم داروخانه نسخه‏اى كه برات پیچیدم‏بگیرى. خدا خیرت بده. چطور تا حالا به فكر این كتاب نبودى؟ داستانش مفصله، بریم توى راه برات تفریف مى‏كنم. یه خواب‏دیدم. خواب عجیب و باور نكردنى.


زخم دهان حاج محمد خوب شد. دیگر از آن خون و چرك نمى‏آمد. انگار اصلا چنین زخمى در دهان او نبوده. خسرو پسرش كه از قضیه‏مطلع شده بود، نظرش برگشت. دلش مى‏خواست در پیدا كردن فقیرترین آدم به پدرش كمك كند.


اولین روز ماه رمضان بود. ما در از صبح اول وقت در تدارك سفره‏افطار و غذا بود. خسرو پیش پدرش رفت و گفت: آقا جون! بلند شو بریم. دیر مى‏شه. پسرم عجله تو از من بیشتره برو لباساتو بپوش حركت كنیم.


پدر و پسر از خانه بیرون آمدند. هوا لطافت‏خاصى داشت. نسیم‏خنكى به سر و صورت آنها مى‏خورد. آن دو راهى محلات فقیرنشین شهرشدند. پیرمردها و پیرزنها با صورتهاى پرچین و چروك و استخوانى‏كنار دیوار اتاقكها نشسته بودند. بچه‏هاى ریز و درشت‏با لباسهاى‏پاره و قیافه‏هاى چرك و كثیف به دنبال هم مى‏دویدند.


دیوانه‏اى سوار بر چوبدستى به این طرف و آن طرف مى‏رفت. زن‏میانسالى در حال شستن لباس بود. حاج محمد آهسته به خسرو گفت: چكار كنیم؟ راستى كدومشون فقیرتر هستن؟ نمى‏دونم آقا جون! همه مثل همند. پیدا كردن فقیرترین آدم،مشكله. ادا كردن نذر مادر خیلى مشكله. من كه دیگه خسته شدم! نزدیك غروب بود. پدر و پسر خسته ازپرسه زدن در میان حلبى‏آبادها، از آنجا دور شدند. در راه یك‏مرد روحانى را دیدند.روحانى صورت نورانى و دلنشین داشت، به آنها نزدیك شد و لبخندزنان گفت: به دنبال چیزى مى‏گردید؟ بله من مى‏تونم به شما كمك كنم؟ فكر نكنم حاج آقا بگید چى مى‏خواهید، شاید بتونم ما به دنبال فقیرترین آدم هستیم این كه كارى نداره. همراه من بیایید تا او را به شما نشان‏دهم. حاج محمد و خسرو به دنبال مرد روحانى به راه افتادند. روحانى آنها را به محله خودشان برد. روبروى خانه حاج محمد ایستاد و خانه همسایه را نشان داد. در بزنید خسرو گفت: یعنى همسایه خودمان؟! بله همسایه خودتان.


خسرو در زد. صدایى از پشت در به گوش رسید. صبر كنید. اومدم.


پدر و پسر چشم در چشم هم دوختند. ناگهان خسرو فریاد كشید: آقاجون! روحانى نیست! مرد روحانى ناپدید شده بود، چون‏قطره‏اى آب به دل زمین فرو رفته بود. حاج محمد گفت: خسروجان! من به خانه مى‏روم. تو خودت با همسایه صحبت كن وبراى افطار او را به خانه دعوت كن. چشم آقاجون


حاج محمد به خانه رفت. در این هنگام در خانه‏همسایه باز شد و پیرمردى در آستانه در ظاهر شد. بفرمایید. سلام من خسرو هستم، پسر حاج محمد. پدرم امشب افطار شما رادعوت كرده. با خانواده تشریف بیارید. حتما، راستى شما خارجه نبودید؟ بله، درس مى‏خوندم. ما شاء الله هزار ما شاء الله چقدر بزرگ شدى؟! آن شب پس ازافطار موقعى كه حاج محمد از اتاق بیرون رفته بود، پیر مردآهسته با خسرو مشغول صحبت‏شد. بابات مرد خوبیه. قدرشو بدون. دستش به خیره. در این چند سال، وقت و بى‏وقت‏به ما كمك كرد. مخصوصا حالا كه وضع مملكت‏خرابه. جنگ و قحطیه. خدا بهش عوض بده.


پیرمرد همین طور صحبت مى‏كرد و از خوبیهاى حاج محمد مى‏گفت.


خسرو ساكت‏بود و با دقت‏به حرفهاى پیرمرد گوش مى‏داد. در همان‏حال نگاهش روى گلهاى قالى قفل شده بود.


پدرش در این مدت از كارهاى خود چیزى به او نگفته بود. پدرش‏اهل ریاكارى و ظاهرسازى نبود. پیرمرد خاموش شد. خسرو بلند شدو از اتاق بیرون رفت. كنار ایوان ایستاد و نگاهش را به آسمان‏دوخت. ستاره‏ها مشغول نورافشانى بودند.


اتفاقاتى كه در این مدت افتاده بود، براى خسرو به یك رویامى‏ماند. باور آن برایش مشكل بود اما حقیقت داشت. باید درافكار و عقاید خود تجدید نظر مى‏كرد. در این موقع پدرش را دیدكه به اتاق بر مى‏گشت. دلش مى‏خواست نزدیك برود، دست پدرش رابگیرد. صورتش را ببوسد و فریاد بزند: پدر! من به تو افتخار مى‏كنم.


اما خجالت مى‏كشید. توان انجام این كار را نداشت. صداى مناجات‏از مسجد محله به گوش مى‏رسید. ترنم روحبخشى كه تا اعماق قلب‏خسرو نفوذ مى‏كرد. خسرو به آینده اندیشید. آینده‏اى كه هنوزنیامده بود. اما او آن را سرشار از حوادث و اتفاقات مى‏دانست.


منبع:
داستانهاى شگفت، شهید محراب، آیت الله دستغیب.

با تشكر از آقاى حسین زارع به خاطر رهنمودهاى ارزنده‏شان دربازنویسى داستان.

 
 
 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود