مقاله ها
نویسنده : رضا برنجكار
بازدید : 158


اشاره:
اندیشه پربار «غیبت و مهدویت‏» در طول تاریخ از دستبرد فكرى و عقیدتى و آسیب بداندیشان در امان نبوده و هر از چند گاهى كسانى با دستاویز قرار دادن این اندیشه به فریب مردم عوام پرداخته‏اند.
سابقه این عمل حتى به پیش از دوران تولد امام مهدى، علیه‏السلام، مى‏رسد. جریان فطحیه و واقفیه و بسیارى از فرقه‏هاى دیگر كه در طول تاریخ بتدریج از جریان شیعه امامیه (اثنى‏عشرى) جدا گشته، دستاویزى جز روایاتى كه از طریق نبى اكرم، صلى‏الله‏علیه‏وآله، درباره غیبت آخرین امام نقل شده بود، نداشتند.
در سده‏هاى اخیر نیز فرقه‏هایى اندیشه ناب مهدویت را وسیله‏اى براى رسیدن به اهداف و آمال دنیوى خویش قرار دادند و چند صباحى خلق روزگار را به خود مشغول ساختند.
بدون شك آسیب‏شناسى اندیشه مهدویت و پالایش این اندیشه از افكار انحرافى بر غناى هر چه بیشتر آن خواهد افزود و نسل جوان را نیز از درافتادن به برخى از این انحرافها حفظ خواهد كرد. در سلسله مقالات حاضر تلاش شده كه به گونه‏اى علمى و مستند برخى از اندیشه‏هایى كه در دوران معاصر در ارتباط با موضوع مهدویت مطرح شده‏اند مورد نقد و بررسى قرار گیرد. باشد كه مورد توجه اهل نظر قرار گیرد.

2. بابیه و بهائیه
بابیه
بنیانگذار فرقه بابیه سیدعلى محمد شیرازى است. از آنجا كه او در ابتداى دعوتش مدعى بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان مى‏دانست، ملقب به «باب‏» گردید و پیروانش «بابیه‏» نامیده شدند. سید على محمد در سال 1235 ق. در شیراز به دنیا آمد. در كودكى به مكتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائى (بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سیدكاظم رشتى بود و لذا سید على محمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، به طورى كه چون سید على محمد در سن حدود نوزده سالگى به كربلا رفت در درس سید كاظم رشتى حاضر شد. در همین درس بود كه با مسائل عرفانى و تفسیر و تاویل آیات و احادیث و مسائل فقهى به روش شیخیه آشنا گردید. قبل از رفتن به كربلا، مدتى در بوشهر اقامت كرد و در آنجا به «ریاضت كشى‏» پرداخت. نقل شده است كه در هواى گرم بوشهر بر بام خانه رو به خورشید اورادى مى‏خواند. پس از درگذشت‏سیدكاظم رشتى تا مریدان و شاگردان وى جانشینى براى او مى‏جستند كه مصداق «شیعه كامل‏» یا «ركن رابع‏» شیخیه باشد; میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سید على محمد نیز در این رقابت‏شركت كرد، بلكه پاى از جانشینى سید رشتى فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا «ذكر» او، یعنى واسطه میان امام و مردم شمرد. هجده تن از شاگردان سیدكاظم رشتى كه همگى شیخى مذهب بودند (و بعدها سیدعلى محمد آنها را حروف حى: ح ك و، ى 10 نامید) از او پیروى كردند.
على محمد در آغاز امر بخشهایى از قرآن را با روشى كه از مكتب شیخیه آموخته بود تاویل كرد و تصریح كرد كه از سوى امام زمان، علیه‏السلام، مامور به ارشاد مردم است. سپس مسافرتهایى به مكه و بوشهر كرد و دعوت خود را آشكارا تبلیغ نمود. یارانش نیز در نقاط دیگر به تبلیغ ادعاهاى على محمد پرداختند. پس از مدتى كه گروه‏هایى به او گرویدند، ادعاى خود را تغییر داد و از هدویت‏سخن گفت و خود را مهدى موعود معرفى كرد و پس از آن ادعاى نبوت و رسالت‏خویش را مطرح كرد و مدعى شد كه دین اسلام فسخ شده است و خداوند دین جدیدى همراه با كتاب آسمانى تازه به نام «بیان‏» بر او نازل كرده است. على محمد در كتاب بیان خود را برتر از همه پیامبران دانسته و خود را مظهر نفس پروردگار پنداشته است.
در زمانى كه على محمد هنوز از ادعاى بابیت امام زمان، علیه‏السلام، فراتر نرفته بود به دستور والى فارس در سال 1261 ق. دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آنكه در مناظره با علماى شیعه شكست‏خورد اظهار ندامت كرد و در حضور مردم گفت: «لعنت‏خدا بر كسى كه مرا وكیل امام غایب بداند. لعنت‏خدا بر كسى كه مرا باب امام بداند.» پس از این واقعه شش ماه در خانه پدرى خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماكو تبعید شد. در همین قلعه با مریدانش مكاتبه داشت و از اینكه مى‏شنید آنان در كار تبلیغ دعاوى او مى‏كوشند به شوق افتاد و كتاب «بیان‏» را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار براى آنكه پیوند او را با مریدانش قطع كند در سال 1264 ق. وى را از قلعه ماكو به قلعه چهریق در نزدیكى ارومیه منتقل كرد. پس از چندى او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از علما محاكمه شد. على محمد در آن مجلس آشكارا از مهدویت‏خود سخن گفت و «بابیت امام زمان‏» را كه پیش از آن ادعا كرده بود به «بابیت علم خداوند» تاویل كرد. على محمد در مجالس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات كند و چون از او درباره برخى مسائل دینى پرسیدند، از پاسخ فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. در نتیجه وى را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوى خویش تبرى جست و توبه‏نامه نوشت. اما این توبه نیز مانند توبه قبلى او واقعى نبود، از این رو پس از مدتى ادعاى پیامبرى كرد. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق. مریدان على محمد، آشوبهایى در كشور پدید آوردند و در مناطقى به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان میرزا تقى خان امیركبیر صدراعظم ناصرالدین شاه تصمیم به قتل على محمد و فرو نشاندن فتنه بابیه گرفت. براى این كار از علما فتوا خواست. برخى علما به دلیل دعاوى مختلف و متضاد او و رفتار جنون‏آمیزش شبهه خبط دماغ را مطرح و از صدور حكم اعدام او خوددارى كردند. اما برخى دیگر على محمد را مردى دروغگو و ریاست‏طلب مى‏شمردند و از این رو حكم به قتل او دادند. على محمد همراه یكى از پیروانش در 27 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد.
همان‏طور كه دیدیم سید على محمد آراء و عقاید متناقضى ابراز داشته است اما از كتاب «بیان‏» كه آن را كتاب آسمانى خویش مى‏دانست، برمى‏آید كه خود را برتر از همه انبیاى الهى و مظهر نفس پروردگار مى‏دانسته و عقیده داشت كه با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. على محمد خود را مبشر ظهور بعدى شمرده و او را «من یظهره‏الله‏» (كسى كه خدا او را آشكار مى‏كند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تاكید فراوان كرد. او نسبت‏به كسانى كه آیین او را نپذیرفتند خشونت‏بسیارى را سفارش كرده است. وى از جمله وظایف فرمانرواى بابى را این مى‏داند كه نباید جز بابیها كسى را بر روى زمین باقى بگذارد. باز دستور مى‏دهد غیر از كتابهاى بابیان همه كتابهاى دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز كتاب بیان و كتابهاى دیگر بابیان، كتاب دیگرى را بیاموزند.

بهائیه
فرقه بهائیه، فرقه‏اى منشعب از فرقه بابیه است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءالله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش از منشیان عهد محمدشاه قاجار و مورد توجه قائم مقام فراهانى بود و بعد از قتل قائم مقام فراهانى از مناصب خود بركنار شد و به شهر نور رفت. میرزا حسینعلى در 1233 در تهران به دنیا آمد و آموزشهاى مقدماتى ادب فارسى و عربى را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. پس از ادعاى بابیت توسط سید على محمد شیرازى در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعال‏ترین افراد بابى شد و به ترویج‏بابیگرى، بویژه در نور و مازندران پرداخت. برخى از برادرانش از جمله برادر كوچكترش میرزا یحیى معروف به «صبح ازل‏» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند.
پس از اعدام على محمد باب به دستور امیركبیر، میرزا یحیى ادعاى جانشینى باب را كرد. ظاهرا یحیى نامه‏هایى براى على محمد باب نوشت و فعالیتهاى پیروان باب را توضیح داد. على محمد باب در پاسخ به این نامه‏ها وصیت‏نامه‏اى براى یحیى فرستاد و او را وصى و جانشین خود اعلام كرد. برخى گفته‏اند این نامه‏ها توسط میرزا حسینعلى و به امضاى میرزا یحیى بوده است و حسینعلى این كار و نیز معرفى یحیى به عنوان جانشینى باب را براى محفوظ ماندن خود از تعرض مردم انجام داده است و على محمد در پاسخ به نامه‏ها میرزا یحیى را وصى خود ندانسته بلكه به او توصیه كرده كه در سایه برادر بزرگتر خویش حسینعلى قرار گیرد. در هر حال، پس از باب عموم بابیه به جانشینى میرزا یحیى معروف به صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیى بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلى زمام كارها را در دست گرفت. امیركبیر براى فرونشاندن فتنه بابیان از میرزا حسینعلى خواست تا ایران را به قصد كربلا ترك كند و او در شعبان 1267 به كربلا رفت، اما چند ماه بعد، پس از بركنارى و قتل امیركبیر در ربیع‏الاول 1268 و صدارت یافتن میرزا آقاخان نورى، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در همین سال تیراندازى بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیرى و اعدام بابیها انجامید، و چون شواهدى براى نقش حسینعلى در طراحى این سوءقصد وجود داشت، او را دستگیر كردند. اما حسینعلى به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت كرد. سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلى به بغداد منتقل شد و بدین ترتیب بهاءالله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت. او پس از رسیدن به بغداد نامه‏اى به سفیر روس نگاشت و از وى و دولت روس براى این حمایت قدردانى كرد. در بغداد كنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات و حمایت دولتهاى خویش را به او ابلاغ كردند و حتى تابعیت انگلستان و فرانسه را نیز پیشنهاد نمودند. والى بغداد نیز با حسینعلى و بابیان با احترام رفتار كرد و حتى براى ایشان مقررى نیز تعیین شد. میرزا یحیى كه عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب مى‏دانستند، با لباس درویشى مخفیانه به بغداد رفت و چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید. در این هنگام بغداد و كربلا و نجف مركز اصلى فعالیتهاى بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده مى‏شد. در این زمان برخى از بابیان ادعاى مقام «من یظهره اللهى‏» را ساز كردند. مى‏دانیم كه على محمد باب به ظهور فرد دیگرى پس از خود بشارت داده بود و او را «من یظهره الله‏» نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند. البته از تعبیرات وى برمى‏آید كه زمان تقریبى ظهور فرد بعدى را دو هزار سال بعد مى‏دانسته است، بویژه آنكه ظهور آن موعود را به منزله فسخ كتاب «بیان‏» خویش مى‏دانسته است. اما شمارى از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و خود را «من یظهره‏الله‏» یا «موعود بیان‏» دانستند. گفت‏شده كه فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا كردند كه بیشتر این مدعیان با طراحى حسینعلى و همكارى یحیى یا كشته شدند یا از ادعاى خود دست‏برداشتند. آدمكشى‏هایى كه در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماكن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث‏شكایت مردم عراق و بویژه زائران ایرانى گردید و دولت ایران از دولت عثمانى خواست‏بابیها را از بغداد و عراق اخراج كند. بدین ترتیب در اوایل سال 1280 ق. فرقه بابیه از بغداد به استانبول و بعد از چهارماه به ادرنه منتقل شدند. در این زمان میرزا حسینعلى مقام «من یظهره اللهى‏» را براى خود ادعا كرد و از همین جا نزاع و جدایى و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابیهایى كه ادعاى او را نپذیرفتند و بر جانشینى میرزا یحیى (صبح ازل) باقى ماندند، «ازلى‏» نام گرفتند و پذیرندگان ادعاى میرزا حسینعلى (بهاءالله) «بهائى‏» خوانده شدند. میرزا حسینعلى با ارسال نوشته‏هاى خود به اطراف و اكناف رسما بابیان را به پذیرش آیین جدید فرا خواند و دیرى نگذشت كه بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند.
منازعات ازلیه و بهائیه در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و كشتار رواج یافت و هر یك از دو طرف بسیارى از اسرار یكدیگر را باز گفتند. بهاءالله در كتابى به نام «بدیع‏»، وصایت و جانشینى صبح ازل را انكار كرد و به افشاگرى اعمال و رفتار او و ناسزاگویى به او و پیروانش پرداخت. در برابر، عزیه خواهر آن دو در كتاب «تنبیه‏النائمین‏» كارهاى بهاءالله را افشا كرد و یك بار نیز او را به مباهله فرا خواند. نقل شده است كه در این میان صبح ازل برادرش بهاءالله را مسموم كرد و بر اثر همین مسمومیت‏بهاءالله تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود. سرانجام حكومت عثمانى براى پایان دادن به این درگیریها بهاءالله و پیروانش را به عكا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس تبعید كرد، اما دشمنى میان دو گروه ادامه یافت. بهاءالله مدت نه سال در قلعه‏اى در عكا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند و در هفتاد و پنج‏سالگى در 1308 ق. در شهر حیفا از دنیا رفت.
میرزا حسینعلى پس از اعلام «من یظهره اللهى‏» خویش، به فرستادن نامه (الواح) براى سلاطین و رهبران دینى و سیاسى جهان اقدام كرد و ادعاهاى گوناگون خود را مطرح ساخت. بارزترین مقام ادعایى او ربوبیت و الوهیت‏بود. او خود را خداى خدایان، آفریدگار جهان، كسى كه «لم یلد و لم یولد» است، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى، «رب ما یرى و ما لایرى‏» نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره‏اش ترویج كردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایى او را باور كردند و قبر او را قبله خویش گرفتند. گذشته از ادعاى ربوبیت، او شریعت جدید آورد و كتاب «اقدس‏» را نگاشت كه بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف‏» و «مرجع تمام احكام و اوامر و نواهى‏» مى‏شمارند. بابیهایى كه از قبول ادعاى او امتناع كردند، یكى از انتقاداتشان همین شریعت‏آورى او بود، از این رو كه به اعتقاد آنان، نسخ كتاب بیان نمى‏توانست در فاصله بسیار كوتاه روى دهد. بویژه آنكه احكام «بیان‏» و «اقدس‏» هیچ مشابهتى با یكدیگر ندارند; اساس بابیت، از بین بردن همه كتابهاى غیربابى و قتل عام مخالفان بود، در حالى كه اساس بهائیت، «رافت كبرى و رحمت عظمى و الفت‏با جمیع ملل‏» بود. با این حال میرزا حسینعلى در برخى جاها منكر نسخ بیان شد.
مهمترین برهان او بر حقانیت ادعایش، مانند سیدباب، سرعت نگارش و زیبایى خط بود. نقل شده كه در هر شبانه روز یك جلد كتاب مى‏نوشت. بسیارى از این نوشته‏ها بعدها به دستور میرزا حسینعلى نابود شد. نوشته‏هاى باقیمانده او نیز مملو از اغلاط املایى، انشایى، نحوى و غیر آن بود. مهمترین كتاب بهاءالله ایقان بود كه در اثبات قائمیت‏سید على محمد باب در آخرین سالهاى اقامت در بغداد نگاشت. اغلاط فراوان و نیز اظهار خضوع بهاءالله نسبت‏به برادرش صبح ازل در این كتاب سبب شد كه از همان سالهاى پایانى زندگى میرزا حسینعلى پیوسته در معرض تصحیح و تجدیدنظر قرار گیرد.

بهائیه پس از بهاءالله
پس از مرگ میرزا حسینعلى، پسر ارشد او عباس افندى (1260 - 1340 ق.) ملقب به عبدالبهاء جانشین وى گردید. البته میان او و برادرش محمدعلى بر سر جانشینى پدر مناقشاتى رخ داد كه منشا آن صدور «لوح عهدى‏» از سوى میرزا حسینعلى بود كه در آن جانشین خود را عباس افندى و بعد از او محمد على افندى معین كرده بود. در ابتداى كار اكثر بهائیان از محمدعلى پیروى كردند اما در نهایت عباس افندى غالب شد. عبدالبهاء ادعایى جز پیروى از پدر و نشر تعالیم او نداشت و به منظور جلب رضایت مقامات عثمانى، رسما و باالتزام تمام، در مراسم دینى از جمله نماز جمعه شركت مى‏كرد و به بهائیان نیز سفارش كرده بود كه در آن دیار بكلى از سخن گفتن درباره آیین جدید بپرهیزید. در اواخر جنگ جهانى اول، در شرایطى كه عثمانیها درگیر جنگ با انگلیسیها بودند و آرتور جیمزبالفور، وزیر خارجه انگلیس در صفر 1336/ نوامبر 1917 اعلامیه مشهور خود مبنى بر تشكیل وطن ملى یهود در فلسطین را صادر كرده بود، مسائلى روى داد كه جمال پاشا، فرمانده كل قواى عثمانى، عزم قطعى بر اعدام عبدالبهاء، و هدم مراكز بهائى در عكا و حیفا گرفت. برخى مورخان، منشا این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس كه تازه در فلسطین مستقر شده بود، مى‏دانند. لرد بالفور بلافاصله به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ عبدالبهاء و بهائیان بكوشد. پس از تسلط سپاه انگلیس بر حیفا، عبدالبهاء براى امپراتور انگلیس، ژرژ پنجم، دعا كرد و از اینكه سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده به درگاه خدا شكر گزارد. پس از استقرار انگلیس در فلسطین، عبدالبهاء از دولت انگلیس نشان شهسوارى (نایت هود) دریافت كرد و به عنوان «سر» ملقب گردید. عبدالبهاء در سال 1340 ق. درگذشت و در حیفا به خاك سپرده شد. در مراسم خاكسپارى او نمایندگانى از دولت انگلیس حضور داشتند و چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامى مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائى ابلاغ كرد.
از مهمترین رویدادهاى زندگى عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریكا بود. این سفر نقطه عطفى در ماهیت آیین بهایى محسوب مى‏گردد. پیش از این مرحله، آیین بهایى بیشتر به عنوان یك انشعاب از اسلام یا تشیع و یا شاخه‏اى از متصوفه شناخته مى‏شد و رهبران بهائیه براى اثبات حقانیت‏خود از قرآن و حدیث‏به جستجوى دلیل مى‏پرداختند و این دلایل را براى حقانیت‏خویش به مسلمانان و بویژه شیعیان ارائه مى‏كردند. مهمترین متن احكام آنان نیز از حیث صورت با متون فقهى اسلامى تشابه داشت. اما فاصله گرفتن رهبران بهائى از ایران و مهاجرت به استانبول و بغداد و فلسطین و در نهایت ارتباط با غرب، عملا سمت و سوى این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشناى دینهاى شناخته شده، بویژه اسلام، دور كرد. عبدالبهاء در سفرهاى خود تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصا تحت عناوین روشنگرى و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتى داد. البته باید توجه داشت كه خود بهاءالله نیز در مدت اقامتش در بغداد با برخى از غربزده‏هاى عصر قاجار مثل میرزا ملكم خان، كه به بغداد رفته بودند آشنا شد. همچنین در مدت اقامتش در استانبول با میرزا فتحعلى آخوندزاده كه سفرى به آن دیار كرده بود آشنا گردید. افكار این روشنفكران غربزده در تحولات فكرى میرزا حسینعلى بى‏تاثیر نبود. نمونه‏اى از متاثر شدن عبدالبهاء از فرهنگ غربى مساله وحدت زبان و خط بود كه یكى از تعالیم دوازده‏گانه او بود. این تعلیم برگرفته از پیشنهاد زبان اختراعى «اسپرانتو» است كه در اوایل قرن بیستم طرفدارانى یافته بود، ولى بزودى غیر عملى بودن آن آشكار شد و در بوته فراموشى افتاد. موارد دیگر تعالیم دوازده‏گانه عبارت است از: ترك تقلید (تحرى حقیقت)، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، بیت‏العدل، وحدت عالم انسانى، ترك تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومى، تساوى حقوق زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجبارى، صلح عمومى و تحریم جنگ. عبدالبهاء این تعالیم را از ابتكارات پدرش قلمداد مى‏كرد و معتقد بود پیش از او چنین تعالیمى وجود نداشت. این اصول دوازده‏گانه متاثر از تفكر ماسونى و نظریه‏پردازان مشرب فراماسونرهاى انگلیسى است. ماسونیت‏با نشر این تعالیم سعى در استحاله تمامى فرهنگهاى مذهبى در تفكر و فرهنگ غربى داشت چنانكه پیامد نشر این تفكر «امانیسم‏» و «لیبرالیسم‏» مذهب همه روشنفكران گردید و مبشر جهانى شد كه با تبلیغ فرهنگ جهانى سعى در مستولى ساختن فرهنگ و تمدن مغرب‏زمین بر تمامى سرزمینهاى غیرغربى داشت.
پس از عبدالبهاء، شوقى افندى ملقب به شوقى ربانى فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وى گردید. این جانشینى نیز با منازعات همراه بود زیرا بر طبق وصیت‏بهاءالله پس از عبدالبهاء باید برادرش محمد على افندى به ریاست‏بهائیه مى‏رسید. اما عبدالبهاء او را كنار زد و شوقى افندى را به جانشینى او نصب كرد و مقرر نمود كه ریاست‏بهائیان پس از شوقى در فرزندان ذكور او ادامه یابد. برخى از بهائیان ریاست‏شوقى را نپذیرفتند و شوقى به رسم معهود اسلاف خود به بدگویى و ناسزا نسبت‏به مخالفان پرداخت. شوقى برخلاف نیاى خود تحصیلات رسمى داشت و در دانشگاه امریكایى بیروت و سپس در آكسفورد تحصیل كرده بود. نقش اساسى او در تاریخ بهائیه، توسعه تشكیلات ادارى و جهانى این آیین بود و این فرایند بویژه در دهه شصت میلادى در اروپا و امریكا سرعت‏بیشترى گرفت و ساختمان معبدهاى قاره‏اى بهائى موسوم به «مشرق‏الاذكار» به اتمام رسید. تشكیلات بهائیان كه شوقى افندى به آن «نظم ادارى امرالله‏» نام داد، زیر نظر مركز ادارى و روحانى بهائیان واقع در شهر حیفا (در كشور اسرائیل) كه به «بیت العدل اعظم الهى‏» موسوم است اداره مى‏گردد. در زمان حیات شوقى افندى حكومت اسرائیل در فلسطین اشغالى تاسیس شد و شوقى از تاسیس این دولت‏حمایت كرد و مراتب دوستى بهائیان را نسبت‏به كشور اسرائیل به رئیس جمهور اسرائیل ابلاغ كرد.
بنابر تصریح عبدالبهاء پس از وى بیست و چهار تن از فرزندان ذكورش، نسل بعد از نسل با لقب «ولى امرالله‏» باید رهبرى بهائیان را برعهده مى‏گرفتند و هر یك باید جانشین خود را تعیین مى‏كرد. اما شوقى افندى عقیم بود و طبعا پس از وفاتش دوران دیگرى از دو دستگى و انشعاب و سرگشتگى در میان بهائیان ظاهر شد. ولى سرانجام همسر شوقى افندى، روحیه ماكسول و تعدادى از گروه 27 نفرى منتخب شوقى ملقب به «ایادیان امرالله‏» اكثریت‏بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیت‏العدل را در 1963 تاسیس كردند. از گروه ایادیان امرالله در زمان حاضر سه نفر یعنى روحیه ماكسول و دو تن دیگر در قید حیات‏اند و با كمك افراد منتخب بیت‏العدل كه به «مشاورین قاره‏اى‏» معروف‏اند رهبرى اكثر بهائیان را برعهده دارند. به موازات رهبرى روحیه ماكسول، چارلزمیس ریمى نیز مدعى جانشینى شوقى افندى را كرد و گروه «بهائیان ارتدكس‏» را پدید آورد كه امروزه در امریكا، هندوستان و استرالیا و چند كشور دیگر پراكنده‏اند. عده‏اى دیگر از بهائیان به رهبرى جوانى از بهائیان خراسان، به نام جمشید معانى كه خود را «سماءالله‏» مى‏خواند، گروه دیگرى از بهائیان را تشكیل دادند كه در اندونزى، هند، پاكستان، و امریكا پراكنده‏اند. (1)


پى‏نوشت:

1) در نگارش این مقاله، از كتاب «دانشنامه جهان اسلام‏»، ج‏1، ص‏16-19، ص‏733-743 استفاده شد.

 
 
 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود