ابو محمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب نظر، متكلم متفكر، مفسر حاذق، دانشمند شهیر عالم اسلام و مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى.
تولد و وفات
از جزئیات زندگى شخصى و تاریخ دقیق تولدش و... چندان آگاه نیستیم، نجاشى او را از طایفه ازد از قبیلههاى معروف عرب و پدرش را از شاگردان یونس بن عبد الرحمان شمرده است. (1) با توجه به روایاتى كه فضل از امام رضا علیه السلام دارد مىتوان تولد او را در حدود صدوهشتاد هجرى تخمین زد.
كشى مىنویسد: فضل در روستایى در حوالى بیهق بود كه خبر خروج خوارج به او رسید براى فرار از چنگ آنان بار سفر بست و از آنجا گریخت در اثر فشار و سختى سفر بیمار شد و در سال 260 هجرى درگذشت. (2) بر قبر او در نیشابور گنبد و بارگاهى است و محل تردد و زیارت شیفتگان علم و ولایت است.
فضل در محفل پیشوایان معصوم
وى افتخار حضور و شاگردى چهار امام معصوم علیهم السلام را دارد. نجاشى مىگوید از امام جواد علیه السلام روایت دارد و شیخ طوسى نام او را در زمره یاران امام هادى و عسكرى علیمها السلام ذكر مىكند. (3) اگر چه نجاشى در روایت فضل از امام رضا علیه السلام تردید كرده لیكن روایات او در عیون اخبار الرضا علیه السلام (4) و من لا یحضره الفقیه (5) در علل شرایع و احكام، با تصریح «فضل» درآخر روایتبه سماع وى از امام رضا علیه السلام جایى براى این تردید باقى نمىگذارد.
مقام فضل در نزد امامان معصوم
كتابى از فضل بن شاذان به دست امام حسن عسكرى علیه السلام رسید، امام با ورق زدن به مطالعه كتاب او پرداخته، فرمود: خدایش رحمت كند، اهل خراسان به منزلتش غبطه مىخوردند زمانى كه فضل بین ایشان زندگى مىكرد. (6)
زمانى از فضل نزد امام عسكرى علیه السلام نامى برده شد، شایعه پراكنیهاى دشمن را پیرامون عقاید و شخصیت او براى امام مطرح كردند و از آن حضرت براى شفاى او دعا طلب كردند، امام علیه السلام فرمود: آرى بر فضل دروغ بستند، خداوند رحمتش كند، خداوند رحمتش كند. راوى مىگوید: هنگامى كه به خراسان رسیدم فهمیدم در همان زمانى كه در خدمت امام بودیم فضل از دنیا رفته بود. (7)
پیامبران و پیشوایان معصوم براى هر كسى به اندازه عقل و فهم و دركش، از مطالب و معارف و حقایق پرده برمىدارند «انا معاشر الانبیاء نكلم الناس على قدر عقولهم» (8) ، روایت صدوق از فضل بن شاذان در علل شرایع و احكام بیانگر قوت فهم و حذاقت اوست كه امام او را لایق دانسته و بسیارى از فلسفه احكام را در حدود بیست صفحه از سرتاسر فقه براى او گفته است. (9)
گفتار دانشمندان در باره فضل
نجاشى رجال شناس بزرگ امامى در ستایش از فضل مىگوید: او ثقه و از بزرگان فقها ومتكلمان شیعه و در این طایفه داراى مقام و جلالتى است، وى مشهورتر از آن است كه ما به توصیف او بپردازیم (10) . و شیخ طوسى در این راستا مىنویسد: فقیه، متكلم، جلیل القدر. (11) و كشى او را از عدول و ثقات برشمرده و در موارد زیادى به گفتار او در توثیق و تضعیف رجال به عنوان سندى اعتماد مىكند. (12)
علماى دیگر نیز به اتفاق او را توثیق و از فقیهان عالىمقام و متلكمان سترگ به حساب آوردهاند.
ابن ندیم درباره او مىنویسد: فضل بن شاذان رازى، خاصى و عامى است، شیعه او را از خود مىداند; از این رو نام او را در جمله دانشمندان شیعه بردم و حشویه او را از خود مىپندارد و كتابهایى دارد كه با عقاید حشویه سازگار است. مانند: تفسیر، قرائات، سنن در فقه. فرزندش عباس نیز كتابهایى دارد. (13) ابن ندیم ترتیب سور قرآن را در مصحف ابن مسعود و ابى بن كعب از فضل بن شاذان نقل مىكند و مىنویسد: فضل یكى از پیشوایان و امامان علوم قرآنى و قرائات است از این رو آنچه اوگفته بود بر آنچه خود دیدم ترجیح داده، نوشتیم. (14)
شیخ طوسى در مقام نقد كلام ابن ندیم مىنویسد: گمان مىكنم ابن ندیم فضل بن شاذان نیشابورى را با فضل بن شاذان رازى از علماى اهل سنت اشتباه كرده است. (15) این اشكال به مطالعه كتاب ایضاح فضل بن شاذان تایید مىشود كه وى حشویه و تمام گروههاى غیر امامى را مورد نقد و انتقاد قرار داده است و در كتب شیعى نامى از عباس بن فضل بن شاذان به عنوان مؤلف یا راوى حدیث دیده نشده است.
اساتید و مشایخ فضل بن شاذان
از ویژگیهاى این مرد بزرگ، استادان زبردست و دانشمند وى هستند كه در تعلیم و تربیت او سهم به سزایى داشتهاند، فضل مىگفت: هشام بن حكم مدافع اسلام و ولایت از دنیا رفت و یونس بن عبدالرحمان جانشین او شد كه با براهین محكم خود شبهات مخالفان دین را درهم كوبیده پاسخ مىداد، پس از او تنها جانشینش سكاك عهدهدار این خدمتشد و او نیز دار فانى را وداع گفت و من با پنجاه سال سابقه شاگردى در محضر چنین بزرگانى در پست ایشان به انجام وظیفه مشغولم. (16)
وى حدیث را از ابوثابت، حماد بن عیسى، صفوان بن یحیى، عبد الله جبلة، عبدالله بن الولید العدنى، محمد بن ابى عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیى، یونس بن عبد الرحمان روایت مىكند. روایاتش در كتب اربعه به 775 روایتبالغ شده است. (17)
تالیفات فضل
نجاشى مىنویسد:(كنجى) (كشى) براى فضل صد وهشتاد تصنیف گفته است وى نام حدود چهل تالیف او را ذكر مىكند و شیخ طوسى نیز در حدود سى تالیف از آثار او را یاد كرده است. به مقتضاى متكلم بودن فضل بیشتر تالیفاتش در رد و ابطال عقاید فرقههاى دیگر است. همانند: كتاب النقض على الاسكافی فی تقویة الجسم; كتاب الرد على اهل التعطیل; كتاب الرد على الثنویة; كتاب الرد على محمد بن كرام; كتاب الرد على الفلاسفة و... و پارهاى از تالیفاتش نیز در مسائل اختلافى بین متكلمان است همانند: كتاب الوعید; كتاب الاستطاعة; كتاب التوحید فی كتب الله; كتاب مسائل فی العلم; كتاب معرفة الهوى والضلالة; كتاب الرجعة; كتاب الامامة و... قسمتى از تالیفاتش نیز در علومى همانند فقه، حدیث، لغت، تفسیر وعلم قرائات و ... مىباشد همانند كتاب الفرائض; كتاب الطلاق; كتاب المتعتین ; كتاب العروس در لغت و....
از میان این همه تالیفات، پارهاى از سخنانش در لابلاى كتب فقهى و كلامى و كتابى به نام الایضاح در لابلاى كتب فقهى و كلامى دیده مىشود.
6. گوشهاى از سخنان فضل در كتب كلامى
الف:از دیدگاه اهل سنت، اگر شخصى از دنیا رود و دخترانى باقى بگذارد، باید دو ثلث از ماترك او را به دختران و ثلثباقى مانده را به عصبه میت دهند.(رجوع شود به موسوعه فقهیه، ج4، ص 307 به بعد) و بنابر مذهب امامیه تا زمانى كه از طبقه اول كسى زنده باشد نوبتبه طبقه دوم نمىرسد.
فضل به علماى اهل سنت مىگفت: اگر میتى 30 هزار درهم به جاى گذارد براى 28 دختر خود و یك پسرش چگونه تقسیم مىكنیم؟ گفتند: به هر دخترى هزار درهم و به پسر دو برابر آن.گفت: اگر 28 دختر و پسر عمویى داشته باشد بنابر قاعده ارث بین شما به دختران 20 هزار درهم و به پسر عموى میت ده هزار درهم باید داده شود، لازمه این نظر این است كه سهم پسر كه از صلب میت است كمتر از سهم پسر عمو باشد در حالى كه نام پسر در قرآن به عنوان متقرب به میت ذكر شده ولى پسر عمو به واسطه پدر و جدش با میت قرابت پیدا مىكند.
ب: از او دلیلى بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام خواستند گفت: دلیل كتاب و سنت و اجماع مسلمانان. زیرا قرآن فرمان به اطاعت از اولو الامر داده است و در معناى اولو الامر اختلاف شده كه آیا مراد امراى لشكرند یا علما یا آمران به معروف و ناهیان از منكر و به اجماع امت امیر مؤمنانعلیه السلام همه این مناصب را دارا بوده است اما دیگران نه. زیرا به سنت ثابتشده كه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را براى قضاوت به یمن فرستاد، امارت بر لشكر داد و به او ولایتبر اموال و اداى دیه به بنى جذیمه داد و براى قرائتسوره برائت را انتخاب كرد.
ج: وى با تمسك به این آیه:«اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فی كتاب الله منالمؤمنین والمهاجرین» (احزاب/6)، استدلال بر امامت امیر مؤمنان مىكرد و مىگفت: خداوند ولایت را بر نزدیكترین افراد به پیامبر واجب كرده و او را اولى از دیگران دانسته است و امیر مؤمنان علیه السلام در این مقام بر دیگران مقدم است.
اگر كسى بگوید: عباس عموى پیامبر بر على علیه السلام مقدم است گوییم: اقربیت تنها كافى نیستبلكه اقربیت در آیه بر صفت ایمان و هجرت معلق شده وعباس از مهاجران نبود.
د: وى بر فتواى اهل سنت در طلاق اشكال داشت كه قابل دفع نیست مىگفت: اگر مردى با زنى ازدواج و پس از وطى با او، خلعش كند و پس از ساعتى از خلع برگردد و او را عقد كند و بدون مجامعتى او را طلاق دهد بنابر فتواى شما این زن را عده نیست، زیرا طلاق قبل از دخول عده ندارد پس جایزاست مرد دیگرى با او در همان روز ازدواج كرده و اگر این صحنه تكرار شود جایز است در یك روز چندین مرد با این زن ازدواج و... داشته باشند و این امرى شنیع و بى سابقه در اسلام است. (18)
7. نظرى كوتاه بر كتاب ایضاح
فضل بن شاذان در كتاب گفتار و عقاید جهمیه، معتزله، جبریه، اصحاب حدیث، مرجئه، خوارج، علماى حجاز و عراق و انظار اهل سنت پیرامون امیرمؤمنان و معاویه و طلحه و زبیر و عثمان و گفتارشان را در اعتبار علما و دانشمندانشان مانند عبدالله بن مسعود، حذیفة بن یمان، ابوهریره، ابوموسى اشعرى، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب، خالد بن عرفطه، عبدالله بن عمر، عایشه، عمرو بن العاص، الحكم بن العاص و... نقل كرده و پس از آن به انتقاد از افكار مرجئه پرداخته، روایاتى كه در اثبات خلافت ابوبكر اقامه مىكنند همانند:« اصحابی كالنجوم»، «اختلاف امتی رحمة»، را تحلیل مىكند و اشكالات آن را مطرح كرده آیاتى را در ردنظریه عدالت صحابه به طور مفصل مطرح مىكند و این نظر را مخالف با كتاب خدا قلمداد مىكند و مطاعن خلفا را یكىیكى نقل مىكند و شگفت این كه در تمام موارد بركتب اهل سنت استشهاد مىكند.
در اینجا به گوشههایى ازسخنان فضل بن شاذان در این كتاب اشاره مىكنیم كه بیانگر دقت و موشكافى و فهم و تیزبینى او است.
استدلال اهل سنتبر صحت اجتهاد صحابه و جواب فضل
اهل سنت مىگویند:پیامبر وقتى معاذ بن جبل را به یمن براى قضاوت فرستاد به او فرمود: به چه چیزى قضاوت مىكنى؟ گفت: به كتاب خدا. فرمود: اگر در كتاب حكم آن واقعه نبود؟ گفت: به سنت رسول خدا. فرمود: اگر در سنت هم نبود؟ گفت: به اجتهاد و راى خود عمل كرده، در اجتهاد كردن شتاب نمىكنم، در این هنگام پیامبر خدا ستبر سینه او زده فرمود: سپاس خدایى را كه نماینده رسول خدا را موفق داشت. از این روایت و آنچه رسیده كه:«اصحابی كالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»، و«اختلاف امتی رحمة»، مىفهمیم كه در مواردى كه در كتاب و سنتحكمى نرسیده باشد ما را به آراى صحابه ارجاع داده است و صحابه نیز در بسیارى از پیشامدها نظر داده و آنها كه عادل هستند و خلاف عمل نمىكنند، بر ما واجب است از آنان پیروى كنیم.
فضل ابتدا به اشكال نقضى پرداخته مىگوید: امتبر خلافتیزید بن معاویه اجتماع كرد آیا اجتماعش بر هدایتبود یا ضلالت؟ و بعد در اشكال حلى مىگوید: دروغترین روایات، خبرى است كه نسبت جور و ظلم به خدا و نسبت جهل به پیامبر دهد اگر دین خدا كامل شده همان طورى كه در قرآن فرمود: «الیوم اكملت لكم دینكم» پس اجتهادات صحابه آیا از احكام خداست؟ اگر هست پیامبر باید بیان كرده باشد و اگر از دین نباشد مردم به آن نیازمند نیستند و لازمه ادعاى شما این است كه پیامبر به احكامى كه صحابه استنباط كردهاند جاهل باشد....
روایتى كه درباره معاذ بن جبل نقل كردید سرتا پا كذب و طعن بر پیامبر خداست; زیرا خداوند در آیات متعددى پیامبر را از پیروى هوا برحذر داشته و به او فرمان مىدهد فقط به حكم خدا عمل كن (19) .
و ثانیا اگر معاذ بن جبل به حكمى كه در كتاب و سنت نیستبا اجتهاد خود رهنمون مىشود باید مقامش بالاتر از پیامبر باشد; زیرا پیامبر نیازمند وحى بود تا به احكام الهى برسد و معاذ بى نیاز از آن و باید پیامبرجاهل باشد به آنچه معاذ به آن عالم است و....
روایت:«مثل اصحابی مثل النجوم بایهم اقتدیم اهتدیتم» و «اختلاف اصحابی رحمة» با این دو روایت نیز اساس نبوت را زیر سؤال بردهاید و قصد ابطال آن كردهاید. زیرا شما معتقدید پیامبر به ما دستور داده از گروهى پیروى كنیم تا هدایتشویم و از سویى به ما اجازه ریختن خون ایشان را در جنگ جمل و صفین و نهروان داده باشد و یا نسبتبه عثمان بن عفان كه چهل روز محصور بود صحابه چند گروه شده بودهاند گروهى بر ضد او و گروهى به نفع او و گروهى بى تفاوت. اقتداى به اینان چگونه ممكن است آیا كار همه گروهها درستبود. و یا اگر گروهى در لشكر طلحه و زبیر بوده و صدها نفر از لشكر على را كشته باشند بعد از ظهر همان روز به لشكر على بپیوندند و صدها نفر را از لشكرمقابل بكشند مىتوان گفت در هر دوحالت مصیب هستند؟ (20)
در تناقض روایات اهل سنت مىگوید:
شما از طرفى روایت مىكنید كه از پیامبر پرسیدند: چه كسى را از دیگران بیشتر دوست دارى فرمود: عایشه، گفتند: در مردان گوییم; فرمود: پدرش را; گفتند: پس از وى; فرمود: عمر را. و در روایت دیگرى از شما فرمود: فاطمه را گفتند: در مردان فرمود: همسرش را.
و در روایتسومى وقتى عبد الله بن عمر بر پدرش اعتراض كرد چرا سهمیه اسامة بن زید را سه هزار و براى من دوهزار قرار دادى در حالى كه در تمام جنگهایى كه او شركت داشت من حاضر بودم. عمر گفت: زیرا پیامبر اسامه را بیش از تو دوست مىداشت و پدرش نزد پیامبر محبوبتر از پدر تو بود. (21)
در اینجا دامنه سخن را برچیده تا در فرصتى دیگر پیرامون این كتاب سخن گفته شود.
پىنوشتها:
1.رجال نجاشى، چاپ جامعه مدرسین، ص 307.
2. المختار من رجال الكشى، چاپ دانشگاه مشهد، ص 543.
3. رجال الطوسى.
4. عیون اخبار الرضا: ج2، ص 128 106.
5. من لا یحضره الفقیه: ج1، ص 299، 305، 454، 541و 522.
6و 7. المختار من رجال الكشى، ص 542.
8. بحار الانوار: ج2، ص 242.
9. عیون اخبار الرضا:ج2،ص 128-106.
10.رجال النجاشى، ص 307.
11. الفهرست، ص 124.
12. المختار من رجال الكشى، همانجا.
13.فهرست ابن ندیم، ص 287و ص 29.
14. الفهرست، ص 124.
15. المختار من رجال الكشى، ص 539.
16. معجم رجال الحدیث: ج13، ص 299.
17. الفصول المختارة، ص 182و 118.
18. همان، ص 178.
19.مانند آیات49و 50 سوره مائده و آیات 105، 106و 107 سوره نساء و....
20. الایضاح، چاپ دانشگاه تهران، ص 125-103.
21. الایضاح، 256-253.