یگانه پرستى و آیین زردشت
طبق بعضى از جملات اوستا،«اهورا مزدا» به بزرگى وعظمت توصیف شده است و نسبتبه خدایان دیگر یك نوع برترى و بزرگى دارد (1) .این چند جمله هر چند صراحت در یگانه پرستى زردشت ندارد ولى به توحید از ثنویت نزدیكتر است. كسانى كه زردشت را موحد دانستهاند این جملات را دلیل قاطع و محكم بر مدعاى خود گرفتهاند و تمام جملهها و بندهایى را كه در اوستا در ثنویت و شرك صریح و روشن است، نادیده انگاشتهاند; حتى در دو فقره از «گاتها» اهریمن در مقابل هرمز قرار گرفته و این دو فقره یسناى سوم فقره 4 و یسناى دهم فقره 2 مىباشد، بدین ترتیب«ثنویت» و دو خدایى در این فقرات از «گاتها» نیز به چشم مىخورد.
بنابراین هرگاه مجموع اوستا را در نظر بگیریم، در مرحله اول عقیده به تعدد خدایان مبنى بر طبیعت پرستى ناتورالیسم Natoralisme سپس ثنویت و دوگانه پرستى و در مرحله آخر یگانه پرستى به طور ضعیف و نامحسوس نمایان است.
لذا مىبینیم زردشتیان قبل از آمدن اسلام به ایران با مساله توحید هیچگونه آشنایى نداشتند و بعد از اسلام نیز هر كجا با علما و دانشمندان اسلامى بحث مىكردند شدیدا از عقیده ثنوى خود دفاع مىنمودند. در جهان تا پیش از ترجمه اوستا، توحید مطلق و خالص با دین اسلام مترادف بود. اما پس از دوران نخست ترجمههاى اوستا، زردشتیان هند و پس از آن زردشتیان ایران خواستند از این ویژگى اسلام سود جویند و خود را نخستین پیروان یكتاپرستى در جهان معرفى كنند. روحانیان زردشتى و كسانى كه دین دو هزار سال قبل ایران را در فكر خود مىپروراندند، در صدد برآمدند زردشت را در ردیف حضرت موسى، عیسى و محمدصلى الله علیه و آله و سلم قرار دهند و به دنبال این قبیل افكار كتابهاى چندى به فارسى انتشار پیدا كرد و از اینها آنچه به زمان ما نزدیكتر است كتاب «فروغ مزدیسنى» به قلم «كیخسرو شاهرخ كرمانى» و كتاب «ادبیات مزدیسنا و گاتها» به قلم ابراهیم پورداود است. نویسندهى هر دو كتاب زردشت را در جرگهى پیامبران دانسته و اهورا مزدا را با خداى متعال تطبیق كردهاند.
مؤلف كتاب تاریخ ادیان در این باره مىنویسد:
توضیح این نكته ضرورى به نظر مىرسد كه اخیرا نویسندگانى مبدا آیین زردشت را از بدو ظهورش، توحید به تمام معنى خوانده و ثنویت آن را یك امر ظاهرى بیش نشمردهاند و این ثنویت را فقط راهى براى حل (مسالهى شر) دانسته و چنین پنداشتهاند كه تمام معتقدات آیین زردشت معاصر، همان است كه چند هزار سال پیش بوده است اگر صورت كنونى آیین زردشت را در نظر بگیریم و از كانون تطور و تطابق و تكامل مستثنى و بدورش تصور كنیم، قضاوتى كه دربارهى دین زردشت معاصر شده، به نظر خواهد رسید. ولى اگر در تاریخ آیین مزبور و تطور و تحولاتى كه در آن راه یافته است دقیق شویم این آیین را نیز از شمول قانون تطابق با محیط اجتماعى و مراجعه به عوامل دینى گذشته و معاصر و تاثر از آنها... مستثنى نخواهیم یافت، منتها حذف اساطیر و تصریح بعدى توحید در دین زردشتبیشتر معلول غلبه آیین اسلام و اهمیت مقام توحید در آن بود، نظرى به تاریخ ایران بعد از اسلام این حقیقت را بر ما روشن مىكند. (2)
ابراهیم پورداود براى این كه عقیده شخصى خود را با اوستا منطبق سازد و آن را در فكر خواننده رسوخ دهد در ترجمه فارسى اوستا راه خلافى رفته است! چنان كه مؤلف كتاب «تاریخ اجتماعى ایران باستان» تحت عنوان بىاعتبارى ترجمههاى ابراهیم پورداود از اوستا مىنویسد:
پورداود در كتاب ادبیات مزدیسنا و در ترجمه گاتها و یسنا همه جا هرمز یا اهورا مزدا را خداوند یكتا نامیده و خدایان دیگر زردشت را از فرشتگان وى شمرده است و براى این كه چنین عقیدهاى را با اوستا منطبق سازد لفظ «ایزد» ، «یزدان» و «بغ» را كه هر سه در زبان فارسى قدیم و جدید به معنى خداوند است در ترجمههاى خودگاهى به لفظ «فرشته» تبدیل كرده، و گاهى معنى عبارات و واژهها را چنان تغییر داده كه خواننده تحت تاثیر عقاید مترجم قرار مىگیرد و از توجه به اصل مطلب و مقصود زردشتباز مىماند. سپس مىافزاید: در صفحه 29 جلد اول كتاب ادبیات مزدیسنا، چنین مىنویسد: پس از ظهور زردشتخداى یگانه به اهورا مزدا موسوم شده است. همچنین در صفحه 36 همان كتاب مىنویسد: زردشتبه قوم خود گفت آنچه در بالا و پایین است جمله را یك آفریده، سازنده است و جز او كسى شایسته ستایش نیست و حال آن كه در كتاب زردشت و حتى در كتب زمان ساسانیان هیچ كجا هرمز به صفت واحد و یگانه توصیف نگشته و همچنین زردشت هیچ كجا قید ننموده كه (به جز اهورا مزدا كسى شایسته ستایش نیست) بلكه بر عكس آن به نام هر یك از خدایان زردشت ژست مخصوصى در ستایش و نیایش تنظیم یافته است و اكثر جزوات اوستا مشتمل بر این نیایشها و ستایشها مىباشد». (3)
پورداود براى این كه اهورا مزدا را خداى یگانه معرفى كند در اوستا هر كجا از خدایان دیگر زردشتبا لفظ «یزدان» و «ایزد» یاد شده و شاید این لفظ بیش از یكصد مورد در اوستا تكرار شده است همه را به «فرشته» معنى كرده است در صورتى كه این واژه در زبان فارسى كنونى و یا در پهلوى ساسانى و زبان اصلى اوستا در ردیف بغ Baqha به معنى خداوند استعمال شده است لذا دار مستتر Dasmestatr دانشمند فرانسوى این دو لفظ را همه جا به واژه Dtev و خداوند ترجمه كرده است (4) حتى خود پورداود نیز در دیباچه كتاب به جاى بسم الله جمله به نام یزدان بخشنده بكار برده است و «یزدان» را به معنى خدا گرفته است.
روى این دلیل و دلایل دیگرى كه در محل خود ذكر شده است (5) ترجمههاى فارسى نامبرده، از جزوات پراكنده خود اوستا، بىاعتبارتر است و محققان از مراجعه به آنها نمىتوانند عقاید زردشت را به دست آورند. زیرا در این ترجمهها علاوه بر این كه حقیقت افكار زردشت و دین ایران باستان منعكس نشده ، خود این ترجمهها و تفسیرها باعث تحریف اوستا هم شده است متاسفانه اخیرا عدهاى از استادان و دانشجویان تحت تاثیر افكار خاص او قرار گرفته و ترجمههاى او را مدرك قرار دادهاند كه دور از واقعیت است .
بدین جهت مؤلف تاریخ اجتماعى ایران باستان، بعد از آن كه نمونههاى زیادى از اشتباهات پورداود را در ترجمههاى اوستا یادآورى نموده، نوشته است:
این قبیل اشتباهات و خطاهاى وى به قدرى كثیر و متعدد است كه ذكر همه آنها از گنجایش كتاب ما بیرون مىباشد. منظور پورداود در این ترجمهها این بود كه مندرجات اوستا را در نظر خوانندگان فارسى زبان با عقاید شخصى خود منطبق سازد و یك اوستاى نوبنیاد و نوظهور و غیر واقعى به محققان ایرانى عرضه بدارد و راهى را كه امثال آنكتیل دو پرون و دیگر دانشمندان غیر ایرانى در توسعه فرهنگ و ادبیات فارسى پیمودهاند در نظر محققان یا دانشجویان ایرانى معكوس و وارونه جلوه دهد.
پورداود در ترجمههاى فارسى از قاعدهى اصلى ترجمه منحرف شده و به هیچ یك از خوانندگان و محققان فارسى زبان مجال نداده كه در تفسیر كتاب زردشت همت گمارند و عقیدهاى غیر از آنچه وى راجع به زردشتبیان داشته، اتخاذ كنند و این امر سبب شده كه تاكنون محققان و اوستا شناسان ایرانى در صدد انتقاد از گفتههاى پورداود و یا در صدد تفسیر و تحقیق در فلسفه و افكار زردشتبرنیامدهاند. (6)
حال باید دید چه باعثشد كه پورداود اقدام به چنین ترجمههایى كرده است روحانیان متعصب زردشتى بعد از ترجمههاى اوستا به زبانهاى اروپایى با وضعى مواجه شدند كه بر خلاف میل و عقاید دینى آنان بود با این كه به هیچوجه حاضر نمىشدند كه كتابهاى دینى خود را در دسترس دیگران قرار بدهند با این حال از یك طرف ملاحظه نمودند جزوات اوستا به دست دانشمندان غربى افتاده و ترجمهى این جزوات نیز همه جا به زبانهاى اروپایى منتشر شده است و از طرف دیگر در این ترجمهها زردشت را همه جا پیرو خدایان متعدد معرفى كردهاند و این امر سبب مىشد از جماعت زردشتیان روز به روز كاسته شود و یا حتى جوانان پارسى نیز دین كهن خود را ترك گویند از این جهت در صدد برآمدند از خود عكسالعملى در برابر ترجمههاى اروپایى اوستا نشان دهند و این واكنش و عكس العمل را انجمن زردشتیان بمبئى به عهده گرفت از یك طرف مجله مزدائیسم را در پاریس تاسیس نمودند و از طرف دیگر هیاتى به تهران اعزام داشت و این هیات در مراجعت، خود پورداود را كه در آن زمان در حدود سى سال داشتبه هندوستان دعوت نمودند و او نیز روى جهاتى این دعوت را با كمال میل پذیرفت و مدت دو سال در هندوستان ماندگار شد. آنها ترجمههاى فارسى اوستاى دستخورده را با نام وى در بمبئى چاپ و در تهران انتشار دادند و این جریان را خود پورداود در دیباچه كتاب خود به تفصیل بیان نموده وحتى پشت جلد كتابها قید شده كه به نفقه اوقاف پشوتن ماركر فارسى به چاپ رسیده است.
تردیدى نیست كه روحانیان زردشتى در انتشار این ترجمهها و در تحمل مصارف سنگین آنها جز تبلیغات دین خود و لو به حالت تحریف شده، منظور دیگرى نداشتند و پورداود نیز در این ترجمهها از ابتداى امر آلت دستبوده و بس. اما وى از این اقدام ناپسند خود نتایج ثانوى نیز به دست آورد و آن این كه در دانشگاه تهران به سمت استادى در رشته اوستا شناسى منصوب گردید. (7)
خلاصه كسى كه بخواهد واقعا عقاید زردشت را به دست آورد باید ترجمهها و تفسیرهاى ناقص و نارسا ومخدوش ابراهیم پورداود و آنان را كه از او تقلید كوركورانه كردهاند كنار بگذارد تا به واقعیت زردشت و آیین مزدیسنى پى ببرد.
آیا اهریمن همان شیطان است؟
در اینجا باید این نكته توضیح داده شود كه آیا اهریمن در آیین زردشتى با شیطان در دین اسلام فرقى ندارد؟ بعضى از محققان ایرانى مىكوشند معتقدات خودشان را راجع به آیین زردشتبا افكار اسلامى تعبیر و تفسیر كنند از آن جمله اهریمن و دیوها را كه در جزوات اوستا یاد شده با شیطان و شیاطین تطبیق مىنمایند و اهریمن را با شیطان یكسان مىشمارند و مىگویند اگر اهریمن را مخلوق اهورا مزدا بدانیم آن وقت اهریمن زردشتیان مساوى مىشود با شیطان كه از نظر اسلام مخلوق خدا و عامل بدیهاست، همچنان كه اهورا مزداى زردشتى را با الله مسلمانان تطبیق مىكنند.
ولى این عقیده مسلما درست نیست و شیطان و ابلیس در دین اسلام با اهریمن تفاوت دارد همانطور كه الله اسلام با اهورا مزدا متفاوت مىباشد زیرا:
اولا: شیطان در اسلام مخلوق خداست ولى اهریمن در آیین زردشتخود آفریده و خودساخته و بىنیاز از اهورا مزداست.
ثانیا: در اسلام خلقت موجودى به شیطان نسبت داده نمىشود و اساسا شیطان قوه خلاقه ندارد و چیزى را نمىتواند خلق نماید از نظر اسلام همه اشیا با دست قدرت خداوند به وجود آمده است و هر چه هم آفریده، خوب و نیك آفریده است، قلمرو عالیتشیطان این است كه فقط مىتواند در دل انسان وسوسه كند و او را به گناه تشویق كند شیطان بیش از حد دعوت كردن به كارهاى زشت، قدرتى بر انسان ندارد.
«وما كان لى علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى». (8)
در صورتى كه اهریمن در اوستا به صفت آفریننده متصف شده و مىتواند علاوه بر دیوها و پریان نامرئى، جانداران محسوس و مرئى از قبیل: وزغ، مورچه، مار، عنكبوت، حشرات و گرگ را خلق كند و بیمارى و آفت از قبیل: سیل، زلزله، طوفان و باد خطرناك پدید آورد.
ثالثا: اهریمن همه جا با خداى زردشت رقابت مىكند چنان كه در فصل اول وندیداد اوستا نقل شده كه خداوند زردشت وقتى براى سكونت اقوام ایرانى شهرها و كشورها آفرید اهریمن بر ضد وى قیام كرد و در هر كدام یك مخلوق زشت و بدكار پدید آورد«آریاویچ» مسكن اولیه این اقوام بسیار با نزهتبود و در آنجا بیمارى و دروغ هیچكدام وجود نداشت. اهریمن بر ضد آن سرماى سخت و مار بزرگ خلق كرد. وقتى سرزمین سعد خلق شد آفت ملخ در آن پدید آمد، همچنین در آفرینش مرو، بلخ، رى، پارت، گرگان و دیگر كشورهاى ایرانى نشین در هر كدام یك مخلوق دیو آفریده پدید آمد و اسباب زحمت ایرانیان را فراهم نمود اما شیطان در مقابل خداوند متعال عاجز و ناتوان است.
رابعا: مرگ و سرما و زمستان در دین زردشت مخلوق اهریمن است. اما در دین اسلام خالق مرگ هم خداست«الذى خلق الموت والحیاة لیبلوكم ایكم احسن عملا...» (9) و سرما در زمستان نیز حادثهى سودمند و مفیدى مىباشد از اینجا كاملا مىتوان فهمید كه اندیشه مخلوقات بد و ناشایست و این كه نظام آفرینش ناقص استبه هیچوجه در اندیشه قرآنى راه ندارد.
در اینجا تذكر این نكته بسیار لازم است كه گاهى در ترجمههاى فارسى آیات قرآن و یا احادیث كلمه «شیطان» به «دیو» و یا «اهریمن» ترجمه مىشود البته به طور مسلم این ترجمه صحیح نیست، زیرا كلمه شیطان و ابلیس معادل فارسى ندارند وباید عین كلمه آورده شود. دیو یا اهریمن به مفهوم حقیقى از نظر قرآن وجود خارجى ندارد و كاملا با مفهوم شیطان و ابلیس كه در قرآن آمده، مغایرت دارد.
اهورا مزدا با الله قابل تطبیق نیست
كسانى كه زردشت را یگانه پرست مىدانند مىكوشند اهورا مزدا را با الله تطبیق كنند ولى از این نكته غافلند كه به هیچوجه نمىتوان اهورا مزدا را مساوى با الله دانست; زیرا خدایى كه اسلام معرفى مىكند و مردم را به سوى او فرا مىخواند «رب العالمین» یعنى پروردگار و آفریننده و صاحب اختیار همه جهانیان استخداى اسلام، واحد، ابدى و براى همه ملتها و جهانیان است و تنها خداى آسمانى و یا زمینى متعلق به ملتسامى، یا مردم آریایى و یا نژادهاى دیگر نیست در صورتى كه زردشتیان غیر از اهورا مزدا به خدایان متعدد معتقدند و براى هر كارى خدایى و براى هر مقامى ربى قایلند و اهورا مزدا و خدایان دیگر اوستایى كه سمتیاورى آن را دارند، مخصوص مردم آریاست و لذا وقتى ایران با یونان مىجنگید«زئوس» خداى خدایان یونان با اهورا مزدا با هم در آسمان جنگ مىكردند و علاوه بر این، ثنویت و دوگانهپرستى زردشتیان از همه معروفتر است. اهورا مزدا را خداى خیر و اهریمن را خداى شر مىدانند در صورتى كه از نظر اسلام خدا یكى است و شریكى ندارد یعنى چیزى یا كسى دركارها با او همكارى ندارد. از نظر اسلام خدا به همه چیز تسلط و حاكمیت و احاطه دارد و فوق همه است و محكوم و محدود موجودات عالم نیست.
ولى به عقیده زردشتیان اهورا مزدا سالها با دشمن خود اهریمن زد وخورد داشت وبالاخره اهورا مزدا نتوانست دشمن را از خود دفع كند وجنگ همچنان شعلهور بود و چون جنگ طولانى شد فرشتگان میانجیگرى كردند و اعلان آتش دادند و پیمان متاركه جنگ بستند به این ترتیب كه اهورامزدا، عالم را مدت هفت هزار سال به شیطان واگذار كند و به او حكومت مطلقه بدهد تا بر حسب میل و ارادهى خود آنچه مىخواهد بكند وپس از این مدت اهریمن را بكشد و چون این قرارداد به امضا رسید و طرفین تعهد كردند كه نسبتبه عهد خود وفادار باشند، فرشتگان شمشیرهاى هر دو را گرفتند و در ذیل عهدنامه اضافه كردند كه هر كدام از طرفین خلاف عهد عمل كند با شمشیر خودش كشته خواهد شد (10) ; بدین ترتیب اهورا مزدا محكوم موجودات دیگر است.
خدایى كه اسلام معرفى مىكند مادى نیست و جسم ندارد و هیچگاه نه در این جهان و نه در آخرت به صورت انسان یا موجود دیگرى در نمىآید و نیز نمىتوان خدا را با چشم دید و نه او را مجسم ساخت. ولى اهورا مزدا مادى است و شكل و شمایل دارد و لذا مجسمهاش همه جا دیده مىشود. در نقشهایى كه از دوره ساسانى در نقش رجب و نقش رستم و طاق بستان مانده، اهورا مزدا تاج سلطنت را به اردشیر یا شاهپور یا خسرو عطا مىكند و این نشان مىدهد كه مؤبدان زردشتى از اهورامزدا بتى ساختهاند. كریستن سن، نقش رستم را این چنین شرح مىدهد:
«اهورمزدا تاجى كنگره دار بر سر نهاده است و گیسوان مجعدش از بالاى سر و میان تاج پیداست. حلقههاى گیسو و ریش دراز و مربع او هیئتى بسیار عتیق دارد لكن از حیث لباس چندان با شاه متفاوت نیست او نیز نوارهاى چین خورده دارد كه از تاجش آویخته است، زین و برگ اسبان (اسباهورامزدا و اسب شاه) یكسان است فقط لوحى كه در قسمت مقدس زین شاه نهادهاند، منقش به سر شیران برجسته است اما زین اسب اهورامزدا داراى نقش گل است». (11)
در زمان ما روى تابلو بسیارى از مؤسسات زردشتى نقش اهورامزدا با همان ریش و عصا ویال و كوپال به عنوان یك آرم ملى به چشم مىخورد و این خیلى عجیب است زردشتیان از یك طرف خود را موحد قلمداد مىكنند و اهورا مزدا را همان الله مسلمانان كه به تعبیر قرآن «لا تدركه الابصار وهو یدرك الابصار و هو اللطیف الخبیر» (12) :«او را هیچ چشمى درك نمىكند و حال این كه او بینندگان را مشاهده مىكند و او نامرئى و به همه آگاه است» معرفى مىكند و از طرف دیگر شكل و شمایل برایش مىكشند و تاج و ریش و عصا برایش مىسازند و او را به صورت یك بت نمایش مىدهند. به قول استاد شهید مطهرى: «حقیقتا مایه شرمسارى ایران و ایرانیان است كه با این كه چهارده قرن استبه عالىترین مفاهیم توحیدى نایل شدهاند و نغزترین گفتارها را به نثر و نظم در این زمینه انشا كردهاند، خداى مجسم و شاخ و بالدار برایش بكشند و بعد هم اصرار كنند كه این را به عنوان یك آرم ملى بپذیر. اگر این بت پرستى نیست پس بت پرستى در دنیا معنى ندارد». (13)
دلیل دیگر بر این كه اهورا مزدا با «الله» قابل تطبیق نیست، این است كه ایرانیان زردشتى كه مسلمان شدند و خواستند تعبیرات اسلامى را به فارسى برگردانند هرگز كلمه «الله» را به كلمه «اهورا مزدا » ترجمه نكردند و چون اهورا مزدا در میان زردشتیان مفهوم پستى داشت آن فرزانگان شایسته ندیدند آن را معادل كلمه «الله» قرار دهند بلكه كلمه «الله»را به كلمه «خدا» ترجمه كردند كه مخفف «خود آى» استیعنى «ناآفریده» هر چند این كلمه نیز از حیث لغت نمىتواند مفهوم لفظ «الله» را دربرداشته باشد ولى به مرور زمان طورى شده است كه مردم از لفظ «خدا» همان مفهوم «الله»را مىفهمند یعنى همان مفهومى را كه عربىزبانان از لفظ جلاله «الله»استفاده مىكنند همان مفهوم را فارسى زبانان از لفظ خدا مىفهمند.
این تذكر نیز قابل توجه است كه بعضیها در ترجمههاى فارسى قرآن و احادیث لفظ جلاله «الله» را به كلمات «ایزد» و «یزدان» ترجمه كردهاند ولى به طور مسلم این ترجمه ترجمه دقیقى نیست; زیرا این دو لفظ مغایر مفهوم لفظ «الله» است ایزد و یزدان همان خدایان كوچك اوستایى هستند كه حتى پورداود آنها را در ترجمه اوستا، به فرشته ترجمه كرده است.
عقاید و تعالیم خرافى زردشت
مسایلى را كه مربوط به گذشته و موقعیت و محیط دیگر استبا بینش امروز نباید دید، بلكه باید هر چیز را در همان محیط و با بینش زمانش دید و تجزیه و تحلیل كرد. عقاید و تعالیم زردشت را خوب است قبل از تاثیر اسلام در زمان ساسانیان مطالعه كنیم در موقعى كه كیش زردشتى در اوج اعتلا و نهایت موقعیتبود. عقاید آریایى قبل از زمان ساسانیان هر چه بوده، روشن نیست ولى احدى از مورخان و محققان انكار ندارند كه عقاید و تعالیم زردشت در دوره ساسانیان به پستى و انحطاط گرایید و تعالیم او به افكارى زشت و پست و سست تبدیل شد و هزاران خرافه و پیرایه در این دوره به كیش زردشتبستند.
«دومزیل» ایرانشناس معروف تحت عنوان «رفورم زردشت» مىنویسد: «به راستى كه افكار و تعالیم زردشتبسیار پیشرو و شجاعانه بوده است ولى پس از درگذشت وى آنچه كه امروز به نام آیین زردشتى نامیده مىشود به سرنوشت ادیان و مذاهب دیگر گرفتار آمده; سادهتر بگوییم تعالیم اوستا تحت تاثیر سنن جارى و احتیاجات زندگى و تمایلات مؤمنین تغییر صورت داده، نوعى از شرك جاى (توحید) را گرفت و ملائكه مقربین با خداى بزرگ كوس همطرازى زدند ذبح و قربانى با مراسم شگفت آورى پاى به عرصه نهاد و اخلاقیات جاى خود را به بررسى امور وجدانى بازگذاشت». (14)
یكى از مفاهیم مذهبى در دوره ساسانى كه ظاهرا مولود سیاستساسانى است «فرایزدى» است در این باره دكتر معین مىنویسد: طبق مندرجات اوستا «فره» را به صورت مرغ و ارغن (عقاب و شاهین) تصور مىكردند. جمشید پس از آن كه به سخن دروغ و ناروا پرداخت فر (پادشاهى) از او آشكار به پیكر مرغى به در رفت...در كارنامه اردشیر بابكان «فر» به صورت «بره» معرفى شده است. (15)
دكتر معین سپس داستان گریز اردشیر و كنیزك و تعقیب اردوان آن دو را چنین نقل مىكند: « اردوان از هر كس سراغ آنها را مىگرفت جواب مىدادند آنها را در فلان نقطه دیدیم كه به سرعت مىرفتند و یك «بره» نیز پشتسر آنها در حركتبود اردوان از موضوع «بره» در شگفت مىشود واز دستور (روحانى زردشتى) مىپرسد اوجواب مىدهد كه آن «فره خدایى»(پادشاهى) است كه هنوز بهش نرسیده بیاید كه بوپسوباریم (بتازیم؟ بشتابیم؟ ) شاید كه آن فربهش رسد شاییم گرفتن». (16)
زردشت هر یك از ستارهها را موجودى مینوى و جاندار و صاحب عقل وتدبیر پنداشت. (17) در برخى از تعلیمات زردشت (اهورا مزدا) مافوق همه موجودات است ولى از طرف دیگر طبقهاى پیدا مىشوند كه با استناد به برخى از تعبیرات اوستا خود «اهورا مزدا»و همچنین «اهریمن» را مخلوق موجودى دیگر به نام «زروان» (دهر، زمان لا یتناهى) مىدانند و چنین افسانه مىسازند كه: «زروان خداى اصیل قدیم، قربانیها كرد شاید فرزندى بیابد و او را اهور مزد بنامد، بعد از هزار سال قربانى دادن از مؤثرترین قربانیهاى خود به شك افتاد، عاقبت دو پسر در بطن او مؤثر شد، یكى اهورمزد كه قربانىها به نام او كرده بود، دیگر اهریمن كه زاده شك و تردید او بود، زروان وعده پادشاهى عالم را به كسى داد كه اول به حضور او بیاید. پس اهریمن پیكر پدر خویش را بشكافت و در مقابل او ظاهر شد. زروان پرسید كیستى؟ اهریمن در پاسخ گفت: «منم پسر تو» زروان گفت: پسر من معطر و نورانى است و تو متعفن و ظلمانى هستى، در این اثنا اهورمزد با پیكرى معطر و نورانى پدیدار شد زروان او را به فرزندى شناخت و به او گفت تا امروز من از براى تو قربانى كردهام، از این پس تو باید براى من قربانى كنى». (18)
كتاب «وندیداد» كه یك جزء از پنج جزء اوستاى ساسانى است، سالمترین قسمت اوستاست كه محتواى آن شامل بیست و دو فصل و درباره فقه و شرایع و طهارت در آیین زردشتى است. البته از مطالعه در مطالب «وندیداد» حقیقت آیین زردشت و افكار و عقاید وى به خوبى روشن مىشود. قسمتى از این كتاب مشتمل بر افسون و دعا براى دربند كردن «دیوها» است; معنى كلمه «وندیداد» یا «وندیودات» (ضد دیو) است . محتویات این كتاب ماهیت دین زردشت را نشان مىدهد و چون این قسمت از اوستا بیش از هر قسمت دیگر آمیخته با خرافات است لذا انجمن زردشتیان این قسمت را به فراموشى سپردهاند و چون پورداود نیز به این جهت توجه داشت در كتاب خود وعده داده كه قریبا ترجمه «وندیداد» را منتشر خواهد كرد ولى او هرگزبه وعده خود وفا نكرد. (19) محقق ایرانشناس «كریستن سن» شرح مبسوطى در باره عقاید و آداب زردشتى داده، در فصل دوم كتاب خویش مىنویسد: «روحانیون در روابط خود با جامعه وظایف متعدد و مختلف داشتهاند از قبیل اجراى احكام طهارت و اصغاى اعترافات گناهكاران و عفو و بخشایش آنان و تعیین میزان كفارات و جرایم و انجام دادن تشریفات عادى هنگام ولادت و بستن كستیك (كمربند مقدس) و عروسى و تشییع جنازه و اعیاد مذهبى و... روزى چهار بار بایستى آفتاب را ستایش و آب و ماه را نیایش نمود. هنگام خواب و برخاستن و شستشو و بستن كمربند و خوردن غذا و قضاى حاجت و زدن عطسه و چیدن ناخن و گیسو و افروختن چراغ و امثال آن بایستى هر كسى دعاى مخصوصى تلاوت كند، آتش اجاق هرگز نبایستى خاموش شود و نور آفتاب نبایستى بر آتش بتابد و آب با آتش نبایستى ملاقات نماید و ظروف فلزى نبایستى زنگ بزند زیرا كه فلزات مقدس بودند، اشخاصى كه به جسد میت و بدن زن حائض یا زنى كه تازه وضع حمل كرده مخصوصا اگر طفل مرده از او به وجود آمده باشد دست مىزدند بایستى در حق آن تشریفاتى اجرا كنند كه بسى خستگى آور و پر زحمتبود. «ارداى ویراز» كه از اولیاى دین زردشتى است هنگام مشاهدهى جهنم در میان معذبین مثل قاتل و لواط و كافر و جانى ، افرادى را هم دید كه به سبب استحمام در آب گرم و آلودن آتش و آب به اشیاى پلید و سخن گفتن در حین تناول طعام و گریستن بر اموات و راه رفتن بدون كفش، در ردیف سایر گناهكاران، معذب بودند». (20)
كریستن سن در جاى دیگر مىنویسد: «نصوص متعدده اوستا ثابت مىكند كه پرستش عناصر طبیعى از اصول دیانت زردشتى بوده چنان كه مىدانیم زردشتیان كمال مواظبت را مراعى مىداشتهاند كه آب و آتش و خاك را آلوده نكنند مؤلفان خارجى هم این مطلب را تایید كردهاند».
«آگاتیاس» مىگوید: «ایرانیان احترام آب را بیش از هر چیز واجب مىشمردند چنان كه حتى صورت خود را در آب نمىشسته و جز براى آشامیدن و آب دادن به نباتات به این عنصر مقدس دست نمىزدند در كتاب وندیداد شرح مبسوطى راجع به آب و تاثیر آن در تطهیر مندرج است فقط چیزى كه در تطهیر مؤثرتر از آب محسوب مىشود بول گاو است». (21)
یكى دیگر از احكامى كه در اوستا سخت روى آن تكیه شده است ممنوعیت دفن مردگان و آلوده كردن خاك است. به این موضوع در كتاب «وندیداد» بیش از هر موضوع دیگر اصرار و تاكید شده است زردشتیان تا این اواخر به این دستور عمل مىكردند كالبد مردگان خود را در بالاى برجى (برج خاموشان) یا در «دخمه» نهاده طعمه طیور مىساختند. (22) ولى از نیم قرن پیش به این طرف دولتهاى هند و ایران به جهتحفظ بهداشت عمومى و در اثر بیدارى و روشنفكر شدن خود زردشتیان به تدریج این كار ممنوع شد به طورى كه معروف است هنوز در یزد آثار این برجها باقى است. به نوشتهى دكتر معین : «در آیین مزدایى بسیارى از معتقدات دینى بودایى هندى منعكس است عامل اساسى در اینجا آتش است، آتش در محراب زبانه مىكشد و با هدایاى دایمى از خاموشى آن جلوگیرى مىشود... با این حال شیوهى نیایش در دین ایرانى بیشتر آشكار است رستبه همین دلیل از سوزاندن و دفن مردگان خوددارى مىشود، زیرا عقیده بر آن است كه نقش مردگان آتش و زمین را كه پاكیزهاند ملوث خواهد ساخت از این رو بعضى مردگان را به دشتها برده و طى تشریفات خاصى در هواى آزاد قرار مىدهند. (23)
كریستن سن مىگوید: «آگاتیاس» صریحا اظهار مىدارد كه به دخمه نهادن مردگان از عادات ایرانیان عهد ساسانى است. در داستان مغضوب شدن «سیاوش» در دربار قباد مىنویسد:«از جمله ایرادهاى مهمى كه انجمن بزرگ(محكمهى عالى به ریاست مؤبد مؤبدان) به اوگرفت این بود كه «سیاوش» نمىخواسته است موافق عادات جاریه زندگى كند و تاسیسات ایرانى را محفوظ نگهدارد، خدایان جدید مىپرستیده و زن خود را كه تازه بدرود حیات گفته بود، دفن كرده استبر خلاف آیین زردشتى كه مقرر مىدارد اموات را در دخمه بگذارند تا مرغان شكارى آنها را بخورند». (24)
زردشتیان معتقدند كه عمر عالم 12 هزار سال است 9 هزار سال پیش از زردشت و 3 هزار سال بعد از زردشت كه بنا به نظر آنان فقط چهار صد سال به پایان عالم مانده است. (25)
یكى دیگر از عادات نكوهیده زردشتیان، ازدواج با محارم است. كریستن سن مىنویسد: یكى از مقررات خاصه فقه ساسانى «ازدواج ابدال» است كه نویسندهى نامه تنسر به شرح آن پرداخته است. در ترجمه فارسى این نامه ذكر این قسم مزاوجت را به اختصار مىبینیم و تفصیل آن در كتاب «الهند» بیرونى است:... اگر مردى بمیرد و پسرى نداشته باشد باید دید اگر زنى دارد او را به نزدیكترین خویشاوندان متوفى بدهند و اگر زن ندارد دختر یا نزدیكترین بستگان او را با نزدیكترین خویشان باید نكاح ببندند ولى اگر هیچ زنى از بستگان او موجود نباشد از مال شخصى متوفى باید زنى را جهیزیه داده به یكى از مردان خویشاوند متوفى بدهند پسرى كه از این ازدواج حاصل مىشود فرزند آن میت محسوب مىشود، كسى كه از اداى این تكلیف سرباز زند سبب قتل نفوس بىشمار شده است زیرا كه نسل میت را قطع و نام او را تا آخر دنیا خاموش نموده است. (26)
چون این عمل بر خلاف طبع انسان بوده براى تشویق مردم به این عمل، در منابع اصیل زردشتیان ازدواج با محارم عبادت به شمار رفته وبا وعدهى ثواب و اجر و آثار عالى تشویق شده است از قبیل این كه ازدواج بین خواهر و برادر با فر ایزدى روشن مىشود و دیوان را دور مىكند و گناهان كبیره را محو مىنماید. (27)
در كتاب «ارداى ویرافنامه» كه آن را به «نیك شاپور» از دانشمندان زمان خسرو اول «نوشین روان» نسبت دادهاند و شرحى از معراج روح زردشتى است، چنین آمده است كه در آسمان دوم روانهاى كسانى را دیده است كه «خوتیك دین» (ازدواج با محارم) كرده بودند و تا جاویدان آمرزیده شده بودند و در دورترین جاهاى دوزخ روان زنى را گرفتار عذاب جاویدانى دیده، زیرا كه «خوتیك دین» را به هم زده است، سرانجام گفته است «ویراف» كه روان وى به معراج رفته هفت تن از خواهران خود به همسرى برگزیده است. در كتاب سوم «دینكرت»در این زمینه اصطلاحات دیگرى به كار رفته از آن جمله اصطلاح «نزد پیوند» است كه به معنى پیوند با نزدیكان باشد و در این زمینه به پیوند پدر با دختر و برادر با خواهر اشاره كرده است.
«نوساى یرزمهر» از روحانیان زردشتى كه این قسمت از «دینكرت» را تفسیر كرده منافع زیادى بر این گونه زناشویى آورده و گفته است كه گناهان جانكاه را جبران مىكند (28) «بطریق مادیها» در كتاب «حقوق سریانى» نوشته است: عدالتخاصه پرستندگان اهورا مزدا به نحوى جارى مىشود كه مرد مجاز استبا مادر و دختر و خواهر خود مزاوجت كند. (29)
این عمل به قدرى زشت است كه حتى در عصر حاضر خود زردشتیان نیز به شناعت آن پى بردهاند و از اصل، آن را به عنوان یك سنت زردشتى انكار كرده و در صدد برآمدهاند براى كلمه «خوتیك» تاویل و توجیهى بسازند. كریستن سن مىگوید:
«با وجود اسناد معتبرى كه در منابع زردشتى و كتب بیگانگان معاصر عهد ساسانى دیده مىشود، كوششى كه بعضى از پارسیان جدید براى انكار این عمل، یعنى وصلتبا اقارب مىكنند، بىاساس و سبكسرانه است. (30)
سعید نفیسى مىنویسد: چیزى كه از اسناد آن زمان حتما به دست مىآید و با همه هیاهوى جاهلانه كه اخیرا كردهاند از بدیهیات مسلم تمدن آن زمان است، این است كه نكاح نزدیكان و محارم و زناشویى در میان اقارب درجه اول حتما معمول بوده است. (31)
آنگاه «نفیسى» نصوصى را كه در كتب زردشتیان از قبیل دینكرت آمده است و تصریحاتى كه نویسندگان اسلامى از قبیل : مسعودى، ابوحیان توحیدى، و ابوعلى بن مسكویه كردهاند مىآورد و سپس به داستان ازدواج قباد با دختر یا خواهرزاده خود و ازدواج بهرام چوبین با خواهر خویش و ازدواج مهران گشتسب كه بعدا مسیحى شد، با خواهر خود، اشاره كرده است.
مشیرالدوله در كتاب ایران باستان از یكى از مورخان قدیم یونانى درباره هخامنشیان نقل مىكند كه اینها (مغها) موافق عاداتشان حتى مادرانشان را ازدواج مىكنند. (32)
یعقوبى مورخ معتبر قرن سوم هجرى كه خود ایرانى است نیز مىگوید: ایرانیان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج مىكردند و این كار را نوعى صله رحم و عبادت مىدانستند. (33)
كریستن سن درباره عیسویان ایران مىگوید: آنها نیز به تقلید زردشتیان برخلاف قوانین مذهبى خود به مزاوجتبا اقارب عادت كرده بودند. «ماربها» كه در سال 540 میلادى جاثلیق عیسویان شده بود بر ضد این امر كه خلاف شرع نصارى بود كوشش فوقالعاده كرد. (34) البته از نظر تاریخ مسلم است كه ازدواج با محارم در میان زردشتیان كاملا رایج و معمول بوده استبه همین جهت این موضوع درحضور ائمه اطهار مورد بحث و پرستش واقع مىشده است و فقهاى اسلام اعم از ایرانى و غیر ایرانى در ابواب مختلف این بحث را به عنوان این كه در خارج مصداق دارد طرح و بحث كردهاند.
خلاصه، به طور مسلم چنین سنتى زشت در میان زردشتیان بوده و انكار آن از قبیل انكار بدیهیات است ولى زردشتیان كه دائما كارشان حك و اصلاح اصول و فروع دین خود، مىباشد، ناچار شدهاند این سنت را مانند خیلى از تعالیم دیگر از اصل منكر شوند، غافل از این كه آن قدر اسناد و مدارك در این باره وجود دارد كه ابدا قابل انكار نیست.
یكى از محققان غرب مىنویسد: «در روایات زرتشتى آمده كه نوشیدن شاش گاو كه به آب زرین نامیده مىشود، به انسان جلال و شكوه آسمانى مىبخشد و درون انسان را چون خورشید درخشان و پاك مىسازد و این مایع مقدس حیات واقعى دین است. نیرنگ در بین زردشتیان مایع مقدسى بود كه براى راندن دیوان، غلبه بر شیطان، راندن ارواح شریر از بدن جن زده و دفع امراض... به كار مىرفت و با دعا خوانى و ذكر اوراد و فرمولهاى خاصى همراهى مىشد». (35)
پىنوشتها:
1. یسنا:28/5 29/4 بند ششم، بند یازدهم، بند شانزدهم ، یسنا:27/2 جملات دیگرى هم به همین سیاق در قسمت گاتها مىتوان یافت.
2. تاریخ ادیان ، ص 274، دكتر على اكبر ترابى.
3. تاریخ اجتماعى ایران باستان، ص 359.
4. رجوع شود به كتاب دار مستتر:2/30.
5. تاریخ اجتماعى ایران باستان، ص 394 415.
6. همان مدرك، ص 415.
7. به دیباچه مجموعه قوانین زردشت، یا وندیداد اوستا به قلم دار مستتر مراجعه شود.
8. ابراهیم/21.
9. ملك/2.
10. مراجعه شود به كتاب چهارده مقاله سهروردى، ص 139، ترجمه سید محمد باقر سبزوارى و كتاب تبصرة العوام در باب مقالات مجوس.
11. ایران در زمان ساسانیان، ص 112 و ایضا رجوع شود به صفحات 110 و 257 و481 راجع به شمایل خدا در نقش رجب و رستم و شمایل خدا در طاق بستان.
12. انعام/103.
13. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 263.
14. تاریخ تمدن ایرانى به قلم جمعى از خاورشناسان ، ترجمه جواد محبى، ص 94.
15. مزدیسنا و ادب پارسى، ص 420.
16. مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسى، ص 421.
17. تاریخ اجتماعى ایران باستان، ص 426.
18. ایران در زمان ساسانیان، ص 173; تاریخ ایران باستان، مشیرالدوله:6/1524.
19. مجموعه قوانین زردشتیا وندیداد اوستا، دیباچه، ص 6.
20 و 21 و 22. ایران در زمان ساسانیان،ص 141 و142 و 167.
23. مزدیسنا و تاثیر آن در ادب پارسى، ص 53 54.
24. ایران در زمان ساسانیان، ص 380.
25. دایرة المعارف نو، حرف ز ر، ص 2155.
26. ایران در زمان ساسانیان، ص 355.
27. دینكرد، كتاب نهم، فصل 60، فقره 2و3.
28. تاریخ اجتماعى ایران:2/39.
29. ایران در زمان ساسانیان، ص 95.
30. همان مدرك، ص 348.
31. تاریخ اجتماعى ایران:2/35.
32.ایران باستان:6/1546.
33. تاریخ یعقوبى:1/152.
34. ایران در زمان ساسانیان، ص 448.
35. آشتیانى، زرتشت مزدیسنا وحكومت،ص 358.