مقاله ها
نویسنده : آیت الله محمد هادی معرفت
بازدید : 227

بـدون شك معجزه براى پیامبران ـ به ویژه اولوالعزم ((1)) ـ یك وسیله اثباتى به شمار مى رود تا سند نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تاكه از جهان غیب پیام آورده اند لـذا مـعـجـزه اى كه به دست آنان انجام مى گیرد بایدنشانه اى از ((ماوراى الطبیعه)) باشد، یعنى كـارى انـجـام گـیـرد كـه طـبیعت این جهان ازعهده انجام آن عاجز باشد، به همین جهت آن را ((خـارق الـعـادة)) ((2)) توصیف مى كنند، یعنى بیرون از شعاع تاثیرات طبیعى مالوف (عوامل طبیعى شناخته شده ومعروف) قرار گرفته است .

اكـنـون ایـن سـؤال پـیـش مـى آید كه معجزه یك ضرورت تبلیغى است یا ضرورت دفاعى ؟

یعنى پـیـامـبـران دعـوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز مى كنند،یا موقعى كه با شبهه هاى مـنكرین روبه رو مى شوند معجزه ارائه مى دهند؟

سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد اسـاسـا هـیچ پیامبرى از همان آغاز،دعوت خود را با معجزه هم راه ننمود، ولى هنگامى كه با منكران روبه رو گردید ودرخواست معجزه نمودند ـ یا بدون درخواست و صرفا براى دفع شبهات آنـان ـمـعجزه آورده است دعوت انبیا عین صراحت حق است كه با فطرت اصیل انسان دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ مى باشد چیزى را مى گویند كه فطرت و عقل بشرى بى درنگ و آزادانه آن را مى پذیرد ((و بالحق انزلناه و بالحق نزل ((3)) ، ما قرآن را كه عین حقیقت است فرو فرستادیم [یـعـنـى حقیقتى آشكار و انكار ناپذیر] و همین گونه فرود آمد)) ((له دعوة الحق ((4)) ، خدا را دعوتى است حق و روشن)) ((فتوكل على اللّه انك على الحق المبین ((5)) ، بر خداى خود تكیه كـن راهـى كـه مـى روى حق و آشكاراست)) ((ذلك الكتاب لا ریب فیه ((6)) ، این كتاب جاى تـردیدى در آن نیست))،یعنى آن اندازه شواهد صدق ، آن را فرا گرفته كه راه تشكیك و تردید در آن رابـسـتـه اسـت ((لقد جات رسل ربنا بالحق ((7)) ، پیامبران همگى حق آور بودند)) ((یاایها الـنـاس قـد جـاكـم الحق من ربكم ((8)) ، اى مردم ! آن چه را كه براى شما آمده صرفا حقیقت آشكارى است)) ((اللّه الذی انزل الكتاب بالحق و المیزان ((9)) ،خداوندى كه كتاب و شریعت را حقیقتى آشكار و معیار سنجش حق از باطل قرارداد)).

ازایـن رو در جـاى جـاى قـرآن تصریح شده كه صاحب نظران اندیش مند، بى درنگ دعوت حق را مـى پذیرند و به نداى حقیقت لبیك مى گویند تنها كسانى كه حق راخوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمى بینند، آن را نمى پذیرند،گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارنـد ((و یـرى الـذیـن اوتـوا الـعلم الذی انزل الیك من ربك هو الحق و یهدی الى صراط العزیز الـحـمید)) ((10)) ، دانش مندان اندیش مند به خوبى در مى یابند آن چه بر تو نازل گشته ، صرف حـقـیـقـت است و به سوى راه حق تعالى كه عزیز و حمید است هدایت مى كند)) مقصود از عزیز، یـگـانه قدرت قاهره حاكم برجهان هستى است و حمید به معناى ستوده و پسندیده است ((و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربك فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم ((11)) ، تادانش وران بدانند كه شریعت الهى محض حق است و آن را باور دارند و دل هاى شان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پیدا كند)).

دربـاره فـرهـیختگان از ترسایان نجران در پیش گاه قرآن ، با ستایش از آنان ، چنین گوید: ((و اذا سـمـعوا ما انزل الى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق ((12)) ، همین كه بـشـنـوند آن چه را كه بر پیامبر نازل گشته ، مى بینى دیدگانشان [ از شدت شوق و وجد درونى ] لبریز از اشك گردد، زیرا حق را دریافته اند)).

آرى ، كـسانى كه حق ستیزند در برابر آن ایستادگى مى كنند: ((لقد جئناكم بالحق ولكن اكثركم للحق كارهون ((13)) ، ما آن چه كه آوردیم حقیقت آشكارى است ، ولى بیش تر شما حق را خوش نـداریـد)) ((و جـحـدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا ((14))، گرچه [با زبان] آن را انكار نـمـوده ، ولـى در دل آن را شـنـاخته ، باورداشته اند و این انكار ناشى از حالت ظلم و استكبار آنان اسـت)) لذا طبق منطق قرآن ،هم واره حق آشكار است و باطل خودنما و براى پذیرفتن حق دلیلى جز فطرت وحجتى جز خرد حاجتى نیست براى حق جویان و حقیقت پویان دلیلى روشن تر ازبیان خـود حـق نـمى باشد و به حجت و برهان نیاز ندارد، زیرا حق ، خود آشكار است و فطرت پاك آن را پذیرا است.

امام صادق (ع ) در این زمینه مى فرماید: ((سنت الهى برآن جارى است كه هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقى به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلى به صورت حق نمود نكند)) یعنى حق خود جلوه گر است و جاى شبهه نمى گذاردآن گاه فرمود: ((و لو لم یجعل هذا هكذا ما عرف حق مـن بـاطـل)) ((15)) یـعنى اگر چنین نبود كه هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود راجدا سـازد، هـرگـز راهـى بـراى شناخت حق از باطل وجود نداشت بدین معنا كه شناخت حق و جدا سـاخـتن آن از باطل یك امر فطرى و بدیهى است وگرنه معیارى براى جدایى حق از باطل وجود نـداشـت ایـن یـك اصـل اسـت كـه پایه هاى تمامى شناخت ها برآن استوار است ، از جمله ، شرایع و پـیـام هاى آسمانى كه بر دست پیامبران عرضه مى شود، حقایق آشكارى است كه فطرت پاك ، آن را پذیرا مى باشد.

در قـرآن آن جا كه از ((تحدى)) و ((اعجاز)) سخن به میان مى آید، با جمله ((و ان كنتم فی رى ب مـمـا نـزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله)) ((16)) آغاز مى شودهم چنین آیات دیگر كه حالت شـك و تـردیـد یا به عبارت روشن تر حالت تشكیك مشركان ومنافقان و مقابله كنندگان با قرآن واسلام را در نظر مى گیرد.

((ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون فلیاتوا بحدیث مثله ان كانوا صادقین)) ((17)) ((ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله)) ((18)) ((ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله)) ((19)) .

لـذا مـخاطبین به این گونه هم آوردى خواهى (تحدى )، تنها كسانى اند كه گفته اند:((و اذا تتلى عـلـیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشا لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیرالا ولین)) ((20)) ((فقال ان هذا الا سحر یؤثر)) ((21)) ((ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر)) ((22)) ((قالوا ما انزل اللّه على بشر من شی)) ((23)) .

این گونه سخنان بى رویه هرگز از كسانى كه به راستى ، ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند، صادر نگشته و هرگز این گونه تحدى ها وهم آوردخواهى ها به آنان متوجه نبوده است ، زیـرا نیازى نبوده و اینان با فطرتى پاك و سرشتى ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پـذیـرفـتند اساسا كسانى ازپیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه مى كردند كه خواهان ایجاد شبهه وحالت تردید در درون مردم بوده اند.

((و قـال الـذیـن لا یرجون لقانا ائت بقرآن غیر هذا او بدله)) ((24)) ((و قالوا لن نؤمن لك حتى تفجر لنا من الا ض ینبوعا او تكون لك جنة من نخیل و عنب فتفجر الا نهار خلالهاتفجیرااو تسق ط الـسما كما زعمت علینا كسفا او تاتی باللّه و الملائكة قبیلا او یكون لك بیت من زخرف او ترقى فی الـسـمـا و لـن نـؤمـن لـرقـیـك حـتـى تنزل علینا كتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل كنت الا بشرا رسولا)) ((25)) .

حضرت موسى (ع ) با آن كه عصا و ید بیضا هم راه داشت ، آن را موقعى ارائه دادكه با انكار فرعونیان و مـقـابـلـه قـبطیان قرار گرفت و از او براى اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند خداوند به مـوسى و هارون دستور مى دهد: ((فاتیا فرعون فقولاانا رسول رب العالمین ، نزد فرعون رفته به او بـگویید: ما پیامبران پروردگارجهانیانیم ))فرعون به آنان گفت : ((و ما رب العالمین ، پروردگار جـهـانـیـان چـیـسـت؟))مـوسى گفت : ((رب السماوات و الا رض و ما بینهما ان كنتم موقنین ، پـروردگـار آسـمـان‌هـا و زمـین و آن چه در میان آن دو مى باشد اگر داراى باور درونى باشید)) یعنى اگر به درون خود بنگرى ، شاهد صدق این مدعا را در خود مى یابى .

فـرعـون از روى تـمسخر به اطرافیان خود روى كرده گفت : ((الا تستمعون ، آیانمى شنوید)) كه مـوسـى چـه مـطـالب ناباورى را مطرح مى سازد؟

موسى روى به آنان كرده گفت : ((ربكم و رب آبائكم الا ولین ، پروردگار شما و پدران پیشین شما)) نه مانندفرعون كه دعوى ربوبیت را تنها در این برهه زمانى دارد.

آن گـاه فرعون با خشم و تمسخر گفت : ((ان رسولكم الذی ارسل الیكم لمجنون ،پیامبرى كه به سـوى شـمـا فـرسـتـاده شده دیوانه اى بیش نیست)) موسى گفت : ((خدایى را كه من مى خوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است)) كنایه از آن كه ادعاى ربوبیت تو صرفا به جهت سـلـطـه بر ملك مصر و رود نیل است و بسى محدود و هرگز با گستره خدایى پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست ((قال رب المشرق و الـمغرب و ما بینهماان كن تم تعقلون)) لذا به اندیشیدن دستور مى دهد این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگى است كه فرعون به موسى داده است .

بـاز هـم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع كننده اى گفت : ((لئن اتخذت الها غـیری لا جعلنك من المسجونین ، اگر جز من ، خدایى برگزینى تو را از [ جمله ]زندانیان خواهم سـاخـت)) مـوسـى با ملایمت گفت : ((اولو جئتك بشی مبین ، گرچه براى تو دلیل آشكارى [ بر صحت دعوى خویش ] بیاورم؟!)) فرعون گفت : ((فات به ان كنت من الصادقین ، بیاور اگر راست مى گویى)) آن گاه حضرت موسى ، عصا و ید بیضارا ارائه داد ((فالقى عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نـزع یـده فـاذا هی بیضا للناظرین)) با افكندن عصا و تبدیل آن به مارى عظیم الجثه و هول ناك و بـیرون آوردن دست از آستین ودرخشیدن آن با نور سفیدى خیره كننده ، معجزه خود را ارائه داد كه در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله برآمد ((26)) .

در سـوره ابـراهـیـم بـه طـور عـموم تقاضاى معجزه را از جانب كسانى یادآور شده كه حالت انكار داشته اند، همان گونه كه درباره پیامبر اسلام یادآور شدیم حضرت موسى (ع ) آن جا كه با قوم خود و نافرمانى هایى كه مى كردند روبرو شد به آنان یادآورمى شود:

((الـم یاتكم نبؤ الذین من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم ، لا یعلمهم الااللّه جاتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به ، و انا لفی شك مما تدعوننا الـیـه مـریب قالت رسلهم افی اللّه شك فاطر السماوات و الا رض یدعوكم لیغفر لكم من ذنوبكم و یـؤخـركـم الـى اجـل مسمى قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدوناعما كان یعبد آبانا فاتونا بـسلطان مبین قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلكم و لكن اللّه یمن على من یشا من عباده و ما كان لنا ان ناتیكم بسلطان الا باذن اللّه ، و على اللّه فلیتوكل المؤمنون و ما لنا ان لا نتوكل على اللّه و قـد هـدانا سبلنا ((27)) ، آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیده اید كه پیامبرانشان با دلایلى روشن آمـدنـد، ولـى آنـان از روى تمسخرخنده وار دست بر دهان نهاده ((28)) و گفتند: ما به آن چه آورده اید باور نداریم ودر شك و تردید مى باشیم پیامبران به آنان گفتند: مگر درباره صانع متعال جاى شكى وجود دارد؟

او شما را مى خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتى است كه در اختیار شـمـا قـرار داده اسـت گـفـتند: شما همانند ما بشر هستید و مى خواهید مارا از آن چه پدرانمان مـى پرستیدند باز دارید، پس دلیل قوى و روشن ارائه دهید كه پیامبرید پیامبران به ایشان گفتند آرى ما بشرى بیش نیستیم و از خود مایه اى نداریم خداى بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هرآینه مـعجزه اى كه نشان گر صحت گفتار ما باشد، ارائه خواهیم داد و به خدا پناه مى بریم كه راه را به ما نشان داده است)).

شـواهـد بـر این واقعیت بسیار است كه ارائه معجزه هنگامى بوده كه انبیا(ع) باشبهات منكرین و تـشـكـیـك مـعـاندین روبه رو مى شدند كه براى رفع شبهه و دفع تشكیك ، ارائه معجزه ضرورت مى یافت وگرنه در رویارویى با پاك اندیشان روشن ضمیر، نیازى به معجزه نبوده بلكه همان ارائه حق ، بزرگ ترین شاهد صدق آنان محسوب مى گردید.

ازاین رو معجزه هم چون شمشیر براى شكستن سدهاى ایجاد شده در سر راه پیش رفت دعوت حق به كار رفته است شمشیر براى زدودن موانع خارجى است كه دشمن از روى عجز و نداشتن منطق صـحـیح به وجود مى آورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه كن كردن بنیاد حق برمى آید و معجزه براى در هم فرو ریختن تمامى شبهاتى بوده كه دشمنان ـ به گمان خود ـ از آن حصارى به وجود آورده بودند.

پس كاربرد معجزه و شمشیر اساسا براى ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده، بلكه در رتبه دوم و هـنـگـام بـرخـورد با موانع از آنها استفاده شده است لذا هر دو، وسیله دفاعى به شمار مى روند نه وسیله تبلیغى محض.

 

 

پاورقی ها:

1- پـیـامـبران اولوالعزم پیامبرانى اند كه داراى شریعتى نو و كتابى تازه باشند، آنان پنج نفرند: نوح و ابراهیم وموسى و عیسى ومحمد(ص).
2
- یـعـنـى خارج از محدوده عوامل مؤثر كه متعارف و شناخته شده است ولى هرگز بر خلاف نـامـوس طـبیعت نیست ، چه این كه قانون علیت ، طبیعى و خدشه بردار نیست تنها علت به وجود آمـدن مـعـجـزه ، غیر متعارف بودن آن است ولى براى بشریت امكان شناخت آن بر اساس موازین طـبـیـعـى هرگز میسر نیست وگرنه هیچ پدیده اى در صحنه هستى بدون علت متناسب خود، امـكان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندى است وچگونگى تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او اسـت كـه مى تواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و معجزه ازهمین طریق صورت مى گیرد لذا خارق العاده مى گویند نه خارق الطبیعه .
3
- اسرا 17: 105.
4
- رعد 13: 14.
5
- نمل 27: 79.
6
- بقره 2: 2.
7
- اعراف 7: 43.
8
- یونس 10: 108.
9
- شورى 42: 17.
10
- سبا 34: 6.
11
- حج 22: 54.
12
- مائده 5: 83.
13
- زخرف 43: 78.
14
- نمل 27: 14.
15
- برقى ، محاسن ، كتاب مصابیح الظلم ، ج1 ، ص 432، شماره 998/400.
16
- بقره 2: 23.
17
- طور 52: 34 ـ 33.
18
- هود 11: 13.
19
- یونس 10: 38.
20
- انفال 8: 31.
21
- مدثر 74: 25 ـ 24.
22
- نحل 16: 103.
23
- انعام 6: 91.
24
- یونس 10: 15.
25
- اسرا 17: 93 ـ 90.
26
- ر ك : سوره شعرا آیات (34 ـ 16) و سوره اعراف آیات (110 ـ 103).
27
- ابراهیم 14: 12 ـ 9.
28
- ایـن حـالتى است كه براى تمسخر انجام مى دهند، مانند آن كه خنده شان گرفته دست بر دهن مى نهند.

 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود