رهی معیری (1288- 1347 ش.)1
چشمه حیات
ای صبح نو دمیده! بناگوش كیستی؟
و ای چشمه حیات! لب نوش كیستی؟
از جلوه تو سینه چو گل چاك شد مرا
ای خرمن شكوفه! بر دوش كیستی؟
همچو هلال بهر تو آغوش ما تهی ست
ای كوكب امید! در آغوش كیستی؟
مهـــر منیــر را نبـــود جامـــه سیـــاه
ای آفتاب حُسن! سیه پوش كیستی؟
امشب كمند زلف تو را تاب دیگری ست
ای فتنه! در كمین دل و هوش كیستی؟
ما لاله سان! زداغ تو نوشیم خون دل
تو همچو گل، حریف قدح نوش كیستی؟
ای عندلیب گلشن شعر و ادب «رهی»
نالان به یاد غنچه خـامــوش كیستــی؟!