مقاله ها
نویسنده : محسن - مهاجرنیا
بازدید : 213

   این مقاله بر آن است كه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام را از دیدگاه‏های مختلف و با رویكردهای متفاوت و در گفتمان‏های متغایر بررسی كند و شجره‏نامه آن را به‏صورت مختصر ارائه نماید. مولف معتقد است كه مطالعه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام در گفتمان‏های ذیل قابل طرح می‏باشد: الف، گفتمان استشراق كه معمولاً شیوه اروپائیان است؛ ب، گفتمان سنت. براساس این گفتمان تنها از راه فهم سنتی از سنت امكان‏پذیر است.مولف در گفتمان سنت ادوار اندیشه سیاسی اهل سنت و شیعه را مورد بررسی قرار می‏دهد.

او سپس، به ادوار اندیشه سیاسی از نگاه "شجره‏نامه نویسی" اشاره می‏كند و بر آن است كه با این نگاه اندیشه سیاسی اسلام از آغاز تا كنون به هشت دوره تاریخی مهم تقسیم می‏شود.
 اگر دانش سیاسی در اسلام را مجموعه‏ای از آگاهی‏ها و باورهای ذهنی مسلمانان در عرصه حیات سیاسی بدانیم، اندیشه سیاسی مجموعه‏ای از باورهای (فلسفی و غیرفلسفی) است كه به‏طور مستقیم به اداره امور جامعه مرتبط است و جلوه‏های آن در قالب "فلسفه سیاسی"، "فقه سیاسی" و "كلام سیاسی" سامان یافته است. مهمترین آزمایشگاهی كه می‏توان فرآیند اندیشه سیاسی را در آن مطالعه كرد، "تاریخ" است. در آنجاست كه اندیشه سیاسی مورد كاوش و كالبد شكافی قرار می‏گیرد به طوری كه هم جنبه حدوثی و ایجادی آن مطالعه می‏شود و هم جنبه تحول و تطور و كشف منطق درونی آن ارزیابی می‏گردد و شجره‏نامه كامل آن ارائه می‏شود.

ویژگی مهم تاریخ اندیشه آن است كه نشان می‏دهد تطور علمی، در درك مسائل و موضوعات اندیشه نقش به سزایی دارد و هنگامی می‏توان سیر تطور یك علم و اندیشه را بررسی كرد كه از آثار و شیوه كار علمی دانشمندان آن رشته آگاهی داشت. بنابراین مهم‏ترین كار ـ ویژه تاریخِ اندیشه سیاسی، تبیین چگونگی حدوث و پیدایش اندیشه و سیر تطور و تحول آن است. از این رو زمانی می‏توان به تدوین آن مبادرت كرد كه موضوع آن وجود داشته، در طول زمان تدوام یافته و اجمالاً تحولات و تطوراتی را به خود دیده باشد. با این فرض، تاریخ‏نگاری اندیشه سیاسی تنها از اندیشمندان متأخر ساخته است، و چون كشف منطق درونی تطور و تحول دشوار است، از این جهت حوزه تاریخ اندیشه سیاسی یكی از بخش‏های پیچیده و مشكل در حوزه معرفتِ سیاسی است. در خصوص تاریخ اندیشه سیاسی اسلام تا كنون تحقیق جامعی در ابعاد مختلف آن به عمل نیامده است و تك‏نگاری‏هایی كه عرضه شده است، عمدتا با رویكرد بیرونی است كه پیش‏فرض‏های شرق‏شناسانه را از خارج به اندیشه سیاسی اسلام تحمیل می‏كند و بر اساس آن حكم انحطاط و زوال اندیشه صادر گشته و در گستره تاریخ و سنت سیاسی اسلام تعمیم داده می‏شود.

معدود تحقیقاتی كه با رویكرد درونی صورت گرفته است، چنان مخدوش هستند كه در صدق اطلاق تاریخ اندیشه سیاسی بر آن‏ها، تردید وجود دارد و بیشتر به تحلیل مسائل سیاسی شباهت دارند و بعضا بدون آن كه فهم درستی از ماهیت و طبیعت اندیشه سیاسی اسلام ارائه دهند و منطق درونی تحول را كشف كنند به ترسیم "ادوار" آن پرداخته‏اند. نوشتار حاضر در نظر دارد تاریخ اندیشه سیاسی اسلام را از دیدگاه‏های مختلف و با رویكردهای متفاوت و در گفتمان‏های متغایر بررسی و شجره‏نامه آن را ـ ولو به‏طور مختصر ـ ارائه كند. در مجموع در این نوشتار دو رویكرد عمده اندیشه سیاسی به لحاظ تاریخی مطالعه شده است كه عبارتند از:

1. رویكرد نخست بر این اعتقاد است كه اندیشه سیاسی در هر دوره‏ای از تاریخ، از عناصر ماهوی و اصیل و منطقی برخوردار است كه به آن نوعی انسجام داده است و آن را از مناسبات تاریخی و شرایط سیاسی ـ اجتماعی زمانه جدا ساخته است. در این رویكرد تقدم ذهن بر عین پذیرفته شده است.

2. رویكرد دوم در مطالعه تاریخ اندیشه سیاسی آن است كه تفكر جدا از شرایط تاریخی قابل ارزیابی نیست و اندیشه سیاسی، در حقیقت تفكر سامان یافته و صورت‏بندی شده‏ای است كه اندیشمند سیاسی برای حل بحران‏ها و پاسخ به مشكلات زمانه با چیره دستی ارائه می‏دهد. از این‏رو، اندیشمند هیچ‏گاه در خلأ نمی‏اندیشد و فهم او مبتنی بر اكتشاف مناسبات تاریخی است. بنابراین واقعیت‏های عینی تاریخی را بر یافته‏های ذهنی مقدم می‏شمرد.

در نوشتار حاضر تأكید بر آن است كه اندیشه سیاسی علاوه بر تعامل خارجی و ترابط تاریخی، از نوعی استقلال و اصالت برخوردار است و كشف منطق درونی آن داوری در مورد ماهیت تحول و تطور اندیشه و ادوار تاریخی آن را آسان‏تر می‏سازد و محقق را قادر می‏كند تا بی‏آن كه بخواهد خود را به صِرف توصیف دوره‏های تاریخی محدود كند، به نسبت اندیشه سیاسی با دوران تاریخی حكم نماید و با روش منطقی دوره‏ها را از یكدیگر متمایز و تبیین كند. بنابر آن چه گذشت مطالعه تاریخ اندیشه سیاسی اسلام در گفتمان‏های ذیل قابل طرح می‏باشد:

 

الف) گفتمان استشراق (خاورشناسی)

اصطلاح استشراق معادل لاتین (ORIENTALISM) است و به نوعی شرق‏شناسی اطلاق می‏شود كه اروپایی‏ها از قرن نوزدهم آغاز كردند و بر مبنای روش‏های پدیدارشناختی و تاریخیِ برخاسته از تجارب خود، به مطالعه فرهنگ‏های شرقی و به‏ویژه فرهنگ اسلامی مبادرت كردند و چون رویكرد مطالعاتی آن‏ها بر ایده "اروپا محوری" استوار بود، هدف اولیه نمایش هژمونی فرهنگ غربی و به تعبیر ادوارد سعید، "الهیمنةُ علی‏الشرق"1 متمركز بود. آن‏ها در آغاز به انگیزه تبلیغ و تبشیر مسیحیت2 و یا كاوش‏های عالمانه3 وارد شرق شدند و دیری نپایید كه اهداف استعماری خود را آشكار ساختند. به‏طوری كه هر كجا استشراق حضور می‏یافت، استعمار به وجود می‏آمد و در هر كشوری استعمار غربی بود، شرق‏شناسی نیز آغاز می‏شد. شرق‏شناسی، لوازم و الزامات خاصی دارد. تحقیقی است بیرونی كه با خروج از سنت اسلامی و تكیه بر تجدد اروپایی به عنوان مفهومی بنیادی، به طرح پرسش‏هایی درباره سنت سیاسی اسلام می‏پردازد و از آن جایی كه این پرسش‏ها برخاسته از درون سنت سیاسی اسلامی نیستند، پاسخی شایسته پیدا نمی‏كنند و یافته‏های آنان مبتنی بر پیش‏فرض‏های غربی است. بنابراین الگوی استشراق، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام را تاریخی معكوس و قهقرایی می‏نمایاند و به نظریه‏ای از زوال و انحطاط رهنمون می‏شود كه فراز و فرود آن نه در واقعیت تاریخ اندیشه سیاسی اسلام، بلكه ساخته ذهن مستشرقان است. آن‏ها چه بسا "اسلامی" را كشف كرده‏اند كه اختراع "غیریت‏آفرین" غربی است و خود زاده تجدد اروپایی است.4 این گفتمان همانند بسیاری از عناصر فرهنگی و پدیده‏های مدرن، سلطه خود را بر ذهنیت روشنفكری نویسندگان شرقی و اسلامی تحمیل كرده است. به‏طوری كه برخی از آن‏ها باور كرده‏اند كه فهم صحیح سنت‏های تاریخی اسلام جز از مجرای اندیشه غربیان امكان‏پذیر نیست؛ زیرا "بحث درباره سنت جز با خروج از سنت كه خود به معنای پایان حضور زنده و زاینده سنت است، امكان‏پذیر نیست."5 به دیگر سخن "ما را توانایی خودنگری نیست چون "خود" ما فاقد بینش خودنگر است. در این جا به وضوح دایره‏ای دیده می‏شود، كه خارج شدن از این دایره ایجاب می‏كند كه بینش خودنگر در خارج آن گذاشته شود. اما این بینش بر "خودی" دیگر استوار است."6 نتیجه آن كه بر اساس الگوی استشراق، اندیشه سیاسی در اسلام، جلوه بازسازی شده بر اساس مبانی اندیشه سیاسی غرب است و به دلیل ناتوانی درونی، قادر به خودنگری نیست. به طوری كه براساس آن نمی‏توان به مطالعه سنت سیاسی اسلام پرداخت و "ادوار" آن را مشخص ساخت. بنابراین هرگونه پرسشی نه با ورود به دایره سنت، بلكه با نفی مطلق سنت به پاسخ می‏رسد. در میان نویسندگان معاصر دكتر سیدجواد طباطبایی بر اسلوب استشراق حركت می‏نماید و در همه آثار خود، این الگو را تقویت می‏كند و بر اساس ایده هگلی تاریخ را پیوسته و یكپارچه می‏بیند كه عقلانیتش در غرب است و به صورت مستقیم و خطی استمرار یافته است. ویژگی‏های عقلانیت غربی بر شرایط مختلف قابل تعمیم است و شرایط و موقعیت فرهنگ‏ها و اندیشه‏ها مانع از این تعمیم نیست. بر این اساس او تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام و ایران را در حاشیه اندیشه سیاسی غرب به شرح ذیل به سه دوره تقسیم می‏كند:

دوره اول: سپیده دم زایش اندیشه سیاسی در یونان باستان

دوره دوم: نیمروز اندیشه سیاسی در آغاز و ورود فلسفه یونانی به جهان اسلام در قرون سوم و چهارم

دوره سوم: شامگاه زوال اندیشه سیاسی بعد از قرن پنجم تاكنون

ملاك داوری طباطبایی، عقلانیت غربی است. بنابراین از نظر او تمایز دوره‏ها و تطورات فكری بر اساس استقلال عقل و یا وابستگی آن به شریعت مشخص می‏شود. اگر اندیشه سیاسی به شریعت نزدیك شود و عقل در خدمت شرع قرار بگیرد، دیگر عقل مستقل نیست، بلكه عقل دینی است. بنابراین دوره زوال اندیشه فرا می‏رسد ولی اگر عقل مخالف دین باشد و بر مقتضای شریعت مشی نكند، و از قفس دین رهایی یابد، اوج شكوفایی اندیشه سیاسی است. او به این دلیل سهم "نیمروز"ی را به جهان اسلام اختصاص داد، كه اندیشه و فلسفه سیاسی تازه وارد، هنوز به طور كامل در فرهنگ اسلامی هضم و ادغام نشده بود و آثار سیاسی، بیشتر جنبه تحشیه و تعلیقه و ترجمه منابع یونانی داشت. در این برهه، اندیشه سیاسی به تبع یونان وجود داشت. اما زمانی كه فلسفه و اندیشه عقلی در سیطره تفسیر شرعی شریعت درآمد، غروب آفتاب اندیشه سیاسی، آغازیدن گرفت. طباطبایی در شرح اندیشه ابن‏سینا، گناه "زوال" را به گردن او انداخته است؛ زیرا او "حكمت عملی را در بن‏بست الهیات دوره اسلامی قرار داد و... استقلال بحث سیاسی از میان رفت و اندیشه فلسفی در ایران نتوانست خود را از سیطره الهیات رها كند."7 بعد از ابن‏سینا متفكر آغاز دوره "شامگاه" را خواجه نصیرالدین توسی معرفی می‏كند؛ زیرا او در چالش عقل و شرع موازنه را به نفع شریعت بر هم زده است و "تعادل ناپایدار میان حكمت و شریعت و عقل و نقل را به نفع شریعت از میان برد." حكمت عملی به‏گونه‏ای كه خواجه نصیر متكلم، برمبنای ارتباط نسنجیده میان حكمت و شریعت و عقل و نقل تدوین كرد، به هرحال، ناگزیر می‏بایست به "لانه تضادها" تبدیل شود؛ زیرا افزون بر اینكه رابطه میان عقل و نقل به درستی اندیشیده نشده بود، سیطره اخلاق بر بخش‏های دیگر حكمت عملی و عدم درك پیوند میان اخلاق و سیاست، جز به بن‏بست تضادهای غیرقابل حل نمی‏توانست رانده نشود."8 او در حاشیه اندیشه "جلال‏الدین دوانی" وی را نیز به همین دلیل نقد می‏كند و او را متهم می‏سازد كه بی‏جهت در مقام توجیه رابطه عقل و شرع و "سیاست عقلی" و "سیاست شرعی" برآمده است.9 دكتر طباطبایی در سرانجام تحقیق خود، با اعلام غلبه شریعت بر عقلانیّت، پرونده اندیشه سیاسی را بعد از وفات صدرالمتألهین می‏بندد. در تنش و چالش پانصد ساله میان تفسیر شرعی شریعت و دریافت عقلی و فلسفی آن كه به ویژه با غزالی آغاز شده بود سرانجام با مرگ صدرالدین شیرازی، آن بر این غالب شد و با تدوین تفسیر شرعی شریعت كه به كوشش نماینده بارز این جریان یعنی علامه مجلسی به انجام رسید، نوزایش و تجدد ایرانی برای سده‏هایی كه به دنبال آن آمد، از پشتوانه آیینی و فكری مناسب خالی شد."10

ایشان بر مبنای همین گفتمان استشراق، علاوه بر عناوین "نیمروز" و "شامگاه" از اصطلاحات دیگری استفاده می‏كند و اندیشه سیاسی را از آغاز تا دوران اسلامی به سه دوره ذیل تقسیم می‏كند:

1. دوره نوزایش اندیشه î عصر فلسفه سیاسی یونان.

2. دوره نیمروز اندیشه سیاسی î عصر سیاست نامه‏نویسی.

3. دوره شامگاه اندیشه سیاسی î عصر شریعت نامه‏نویسی.11

 

ب) گفتمان سنت

"محمد عابدالجابری" متفكر مسلمان معاصر در تعریف سنت می‏گوید:

"مقصود از سنت سیاسی، مجموعه‏ای از میراث علمی و عملی و تجارب بازمانده از گذشته دور و نزدیك اسلامی و غیراسلامی است كه همراه ما، یا در زندگی سیاسی ما حضور دارد."12

فهم تاریخی این سنت و كشف منطق درونی تحول و تطور آن، براساس این گفتمان تنها از راه "فهم سنتی از سنت" امكان‏پذیر است. مكانسیم این فهم در اختیار عالمانی است كه از درون سنت بدان می‏نگرند و با اعتقاد قلبی به اصالت آن، بدان تعلق خاطر دارند. آن‏ها سنت سیاسی را ـ كه بخشی از حكمت عملی است ـ بخش جدایی‏ناپذیر از حكمت نظری و الهیات، تلقی می‏كنند. ازاین‏رو سیاست بر اساس نوع نگاه به هستی و انسان و اهداف خلقت تنظیم شده است. بنابراین در گفتمان سنتی، اندیشه سیاسی اسلام، تفكر انسان مسلمانی است كه بر مبنای جهان‏بینی توحیدی خدا را در مبدأالمبادی و انسان را خلیفة‏اللّه و سیاست را ابزار رسیدن به معاش معطوف به معاد، می‏داند. این تلقی از صدراسلام تا كنون توسط همه شخصیت‏های دینی و سیاسی اعم از پیامبر(ص)، امامان، صحابه، تابعین، فیلسوفان، متكلمان و فقیهان وجود داشته است و تلاش همه آن‏ها بر این مهم متمركز بوده است كه انسجام درونی سنت محفوظ بماند. آن‏ها بر مبنای ملازمه عقل و شرع، همه یافته‏های عقلی و عرفی را به اصول شرعی ارجاع داده و بدان‏ها صبغه دینی داده‏اند و هر نوع آموزه‏ای كه با اصول شریعت ناسازگار بوده آن را طرد كرده‏اند. آن چه در این میان قابل تأمل است، این است كه فیلسوفان مسلمان به دلیل آن كه حوزه "سیاست مدن" را بخشی از حكمت عملی تلقی نموده‏اند، مسئولیت تحقق آن را برعهده فقه و فقیهان واگذار كرده‏اند. به همین دلیل گرایش فلسفه اسلامی بیشتر به مباحث نظری است و فقه تمایل دارد، عهده‏دار عرصه حیات سیاسی باشد. بنابراین در كشف سنت سیاسی اسلام بیشتر باید به "فقه سیاسی" توجه داشت.

یكی از ویژگی‏های گفتمان سنت در حوزه فقه، "الگوسازی" است و مایل است رفتار و سیره سیاسی گذشتگان را الگوی رفتاری آیندگان قرار دهد و تلقی آیندگان نیز آن است كه اندیشمندان مسلمان هرچه به مصدر وحی نزدیك‏تر باشند، فهمشان از شریعت بیشتر است. بنابراین اندیشه آن‏ها "اندیشه معیار" است و در موارد تعارض با اندیشه متأخران فهم آنان از حجیتِ بیشتری برخوردار است. این تلقی از جمله مواردی است كه همه فرق اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند "ابواسحاق شاطبی" از علمای اهل سنت در این خصوص می‏نویسد:

"مراجعه به كتاب‏های متقدمان از اهل علم پسندیده‏تر است؛ زیرا آنان در علم از متأخران استوارترند... اعمال متقدمان برخلاف متأخران در اصلاح دین و دنیا، و دانش آنان در راه تحقیق استوار است... بدین‏سان كتاب‏ها، كلام و رفتارهای متقدمان برای كسی كه بخواهد با احتیاط در راه علم گام بردارد، در هر دانشی، به ویژه در علم شریعت كه عروة‏الوثقی و پناهگاهی استوار است، پرفایده‏تر به شمار آمده است."13

این نوع رویكرد به گذشته، ناشی از دلمشغولی‏ها، دغدغه‏ها و احتیاط‏های فراوان عالمان دینی در حفظ اسلام و فهم سنت اسلامی است و همین امر سبب شده است، رشد و شكوفایی اندیشه سیاسی اسلام بر مبنای "اندیشه معیار" حركت كند تا آن جا كه در طول تاریخ اسلام آثار و افكار دانشمندان اسلامی گذشته، محور تحشیه و تعلیقات فراوان متأخران، شده است و در فرآیند رشد و تكامل علمی، به ویژه در علم فقه و علم كلام، هماهنگی و همسانی موضوعات و مسائل بسیار زیاد است و در آن‏ها مسائل نوپیدای ناشی از شرایط و تحولات زمان، كمتر یافت می‏شود. سنت شرح و تفسیر و حاشیه‏نویسی سبب "تورم" بیش از حد آثار قدما شده است و به آن‏ها "مرجعیت" بلامنازع بخشیده است. به‏طوری كه سنت سیاسی عالمان دینی به یگانگی با دین تمایل پیدا كرده است. این رویه در سنت فقهی "اهل سنت" بیشتر دیده می‏شود. به طوری كه فقیهان سنّی از نیمه دوم قرن چهارم رسما دوران توقف اندیشه و اجتهاد و انسداد باب علم را در "فقه سیاسی" اعلام كردند و "گذشته‏گرایی" و "تقلیدگرایی" سبب شد كه همه تلاش آن‏ها به "تدوین" و "تخریج مناط" و كشف "علل استنباطات" گذشتگان و "قیاس" بر فتاوای آنان، مصروف گردد. "به نظر می‏رسد كه در این دوره پیروی و لااقل وابستگی به پیشوایان "مذاهب فقهی" یك ضرورت مذهبی شده و حالت تقدس و شعاریت به خود گرفته است. چنان كه اگر كسی به پیامبر اسلام "ص" وابستگی نداشته باشد، نمی‏تواند ادعای اسلام كند، همین طور كسی كه به پیشوایان مذاهب فقهی (چهارگانه) وابسته نباشد، نمی‏تواند ادعای سنّی بودن داشته باشد. لذا با این كه برخی از بزرگان نیمه اول این دوره به‏طور قطع از برخی از پیشوایان مذاهب فقهی كمتر، نیستند، با این‏حال به هیچ وجه حاضر نبوده و نیستند وابستگی خود را به یكی از ائمه فقه از دست بدهند."14

نویسنده كتاب "ادوار اجتهاد" حسن ظن به سلف، عدم اعتماد به خویش در برابر عظمت گذشتگان، خوف تجاوز از حدود شرع (از آن رو كه گمان می‏بردند، عالمان سلف كاملاً بر حدود و ثغور شرع آگاه بوده و بدون خطا از آن محافظت می‏كردند) و حصول اجماع بر تعبد به آرای پیشین را از علل پیدایش ایده "انسداد باب اجتهاد" می‏داند."15 با آگاهی بر این منطق درونی فقه اهل سنت و به ویژه فقه سیاسی و تفكر سیاسی آن‏ها، ادوار اندیشه سیاسی اهل سنت را می‏توان به شرح ذیل تقسیم كرد:

دوره اول: عصر صحابه

دوره دوم: عصر تابعین

دوره سوم: عصر پیشوایان مذاهب

دوره چهارم: دوره توقف اجتهاد و گزینش مذاهب

دوره پنجم: عصر تقلید محض

دوره ششم: عصر حاضر (پنجاه سال اخیر)16

در عرصه فقه شیعی و اندیشه سیاسی تشیع اگرچه "گذشته گرایی" و "مرجعیت" عالمان سلف ـ كه ویژگی فقه و حقوق است ـ وجود دارد، اما اجتهاد و پویایی اندیشه نیز در همه ادوار تاریخی وجود داشته است و هیچ‏گاه اندیشه سیاسی شیعه در بن‏بست "انسداد باب علم" و توقف اجتهاد گرفتار نیامده است. بر همین اساس برخی دوره‏های اندیشه سیاسی و اجتهاد شیعی را به هشت دوره تقسیم كرده‏اند:

1ـ عصر پیدایش مبادی اجتهاد

]}مختص دوران پیامبر و ائمه اطهار(ع)

2ـ عصر تمهید و زمینه‏سازی به كارگیری اجتهاد

3ـ عصر تدوین قواعد اصولی و عناصر مشترك اجتهادی

]نماینده اصلی آن ابن ابی‏عقیل عمانی(ره)

4ـ عصر به كارگیری عناصر مشترك اجتهاد در منابع

]نماینده اصلی آن شیخ طوسی(ره)

5 ـ عصر گسترش استدلال در مسائل اجتهادی

]نماینده اصلی آن شیخ طوسی(ره)

6ـ عصر تكامل اجتهاد

]نماینده اصلی آن وحید بهبهانی(ره)

7ـ عصر ژرف اندیشی در ابحاث اجتهادی

]نماینده اصلی آن شیخ‏انصاری(ره)

8 ـ عصر كلیت كاربرد اجتهاد با شیوه نوین آن

]نماینده اصلی آن امام‏خمینی(ره)

17

برخی از نویسندگان با همین رویكرد درون فكری اندیشه سیاسی شیعی را در پنج دوره طرح كرده‏اند:

الف) دوران امامت: دوره‏ای كه فلسفه و اندیشه سیاسی شیعی بر محورامیرالمؤمنین علی‏بن ابی‏طالب(ع) و سپس یازده‏تن از فرزندان او شكل گرفت و به تدریج در طول 250 سال تثبیت شد.

ب) دوران رو آوردن به سلطان عادل: با این كه در عصر غیبت رویكرد اصلی اندیشه سیاسی شیعه، هر حكومت غیرمعصوم را نامشروع می‏دانست، اما به تدریج به ویژه در سده چهارم شرایط سیاسی و موقعیت شیعه اقتضائات جدیدی را پدید آورد و اقلیت شیعه توانست در مقابل اكثریت سنّی توازن قوا به وجود آورد. به گونه‏ای كه موجودیت خود را حفظ كند. خاندان بویهی و حمدانی توانستند خلافت را در چنگ خود اسیر كنند و این روند به نوعی همكاری با سلاطین غیرمعصوم را ایجاب كرد و بدین ترتیب سؤال اساسی اندیشه سیاسی شیعه این شد كه آیا می‏توان با حاكمان غیرمعصوم همكاری كرد؟اندیشمندان بزرگ شیعه با استدلال‏هایی، از قبیل ضرورت و اجبار، تقیه و كمك به مصالح شیعیان، راه آن را باز كردند و با تدوین شرایط پذیرش "ولایت" و "عرافت" از ناحیه سلطان جور، اندیشه سیاسی شیعه وارد مرحله تازه‏ای شد18 و عالمان‏شیعی خود دست به همكاری زدند. "رضی‏الدین علی‏بن طاووس" حكم "نقابت سادات" را از دست خان مغول گرفت و در پاسخ خان كه می‏پرسد آیا پادشاه كافر عادل بهتر است یا پادشاه مؤمن ظالم؟ نظر می‏دهد كه كافر عادل بهتر است.19 ارتباط نزدیك علامه حلی (648-726) با "سلطان محمدخدابنده الجایتو" كه منجر به شیعه شدن سلطان نیز شد، از برجسته‏ترین نمونه اندیشه و عمل سیاسی شیعی در این دوران است.

از سده چهارم تا سده دهم تلاش متكلمان، فقیهان و عالمان شیعی، مصروف تفسیر و تحكیم مبانی نظری امامت و رد و نقد آراء متكلمان سنّی در این باب شد. در این دوره ششصد ساله مسئله جایگاه "امامت" در حیطه دین‏شناسی كاملاً تثبیت شد. مسئله "مهدویت" و "انتظار فرج" به صورت اصلی بنیادین در فكر سیاسی و دینی شیعی درآمد و در عمل رویكرد همكاری با سلاطین مورد توجه قرار گرفت و فقیهان نقش اصلی را در تطور و تحول "اندیشه سیاسی" بر دوش گرفتند و هرگونه تفسیر و توجیه شرعی از رفتار سیاسی حاكمان به وسیله آن‏ها انجام می‏گرفت.

 

ج) دوره مشروعیت دادن به سلطان عادل:

این دوره سرآغاز قدرت بلامنازع پادشاهان شیعی صفوی در ایران است. آن‏ها براساس سه ركن شیعه‏گری، صفوی‏گری و ملی‏گرایی، توانستند اقتدار سیاسی پردامنه‏ای را به وجود آورند و با تكیه بر اعتقادات شیعی و ادعای سیادت و پیوند با امامان شیعه، توانستند مشروعیت سیاسی كسب كنند و با استفاده از عواطف سركوب شده هزارساله شیعی، احساسات ملی را تحریك و به دشمنی و ستیزه با خلافت سنّی عثمانی برخیزند. با ظهور این پدیده جدید این سؤال در مقابل اندیشمندان و فقیهان شیعی قرار گرفت كه: آیا می‏توان حكومت سلطان عادل شیعی غیرمعصوم را حكومت شرعی دانست؟ پاسخ به این سؤال اندیشه سیاسی شیعه را با چالش مواجه ساخت و دو دیدگاه مختلف شكل گرفت:

1. دیدگاه سنتی كه معتقد بود حكومت سلطان غیرمعصوم اعم از جائر و عادل، حكومت جور است و همكاری با آن حرام است.

2. دیدگاه نوگرایانه كه معتقد بود حكومت سلطان عادل شیعی كه مروج تشیع باشد، اگر به امضای مجتهد جامع‏الشرایط برسد مشروع است و همكاری با آن جایز می‏باشد.

"محقق كركی" بزرگ‏ترین نماینده این تفكر است. او با تأیید حكومت شاه طهماسب، مرحله جدیدی از مشروعیت سیاسی را در اندیشه سیاسی شیعه به وجود آورد و برای اولین بار به همكاری بین فقیهان و عالمان با دستگاه سیاسی رسمیت بخشید و در مقابل، شاه طهماسب در دستورالعمل حكومتی نقش پیشوایی او را به رسمیت شناخت:

"مقرر فرمودیم كه سادات عظام و اكابر و اشراف فخام و امراء و وزراء و سایر اركان دولت، قدسی صفات مومی‏الیه را مقتدا و پیشوای خود دانسته و در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانده، آن چه امر نماید بدان مأمور و آن چه نهی نماید منهی بوده باشند."20 منصب شیخ‏الاسلامی و ملاباشی كه توسط مجتهدان در دستگاه سیاسی به وجود آمد آن‏چنان از اقتدار سیاسی برخوردار بود كه گاهی سلطان مانند یك عامل بی‏اراده در دست فقیهان قرار می‏گرفت. آقا حسین خوانساری (1061-1099) مجتهد برجسته در ایام سفر و غیبت شاه سلیمان صفوی (م 1099) رسما جانشین او بود و بر طبق نظر خویش اِعمال حكومت می‏نمود.21 فتحعلیشاه قاجار مشروعیت حكومتش را از میرزای قمی دریافت كرد و شیخ جعفر كاشف‏الغطاء (1167-1227) در كتاب "كشف‏العظاء" از موضع یك فقیه نائب امام زمان (عج) اجازه جهاد و اخذ مالیات برای تأمین هزینه جنگ با روس را به شاه قاجار می‏دهد.

د) دوره رویكرد به حكومت مردمی و عرفی: پدیده نوظهور مشروطه و حكومت پارلمانی، چهارمین نقطه عطف در اندیشه سیاسی شیعی است. این پدیده جدید آرامش و تعادل تثبیت شده چهارصد ساله شیعه را مختل كرد و فقیهان شیعه، نظیر سیدجمال‏الدین اسدآبادی، شیخ هادی نجم‏آبادی و میرزای شیرازی زمینه‏ساز این گرایش جدید بودند و عالمانی چون طباطبائی، بهبهانی، نائینی و شیخ‏فضل‏اللّه‏ نوری مستقیما رهبری تحولات جدید را بر عهده داشتند. بلافاصله بعد از پیروزی، بر سر مبانی مشروطیت و مطابقت و یا عدم مطابقت آن با شریعت، اختلافات شدیدی به‏وجود آمد و اولین چالش بین سنت شرعی و مدرنیسم غربی، سبب شد تا شیخ‏فضل‏اللّه‏ نوری نماینده فكری مشروعه‏خواهان و مرحوم محمدحسین نائینی نماینده فكری مشروطه‏خواهان در دو جناح معارض قرار گیرند و بر سر مفاهیمی چون عدالت، مجلس، آزادی، قانون، انتخابات، شورا و...، به مناظره برخیزند.

ه··) دوره ولایت فقیه و جمهوری اسلامی: پنجمین مرحله تاریخی مهم در تطور و تكامل اندیشه سیاسی شیعی توسط بزرگ‏ترین فقیه، فیلسوف و متفكر در قرن چهاردهم هجری با طرح نظریه ولایت فقیه، به وجود آمد. برای اولین بار امام خمینی پیشنهاد كرد كه برای تشكیل حكومت اسلامی و اجرای قوانین شرعی فقیهان شخصا حكومت را به دست گیرند. لذا برای تحقق این امر، سلطنت را از بنیان نامشروع و غیراسلامی معرفی كرد و با استناد به دلایل عقلی و نقلی، ولایت و زعامت فقیهان را به نیابت از طرف امام عصر (عج) قطعی و مسلم گرفتند. نظریه ولایت فقیه و تحقق آن در قالب جمهوری اسلامی در اندیشه سیاسی شیعه امر تازه و بی‏سابقه‏ای محسوب می‏شود.22

 

تأملی بر دو گفتمان

در بررسی شجره‏نامه اندیشه سیاسی علاوه بر دو گفتمان شرق‏شناسانه و سنتی، روش‏های دیگری مانند "جامعه‏شناسی" و "تحلیل گفتمانی" نیز امكان‏پذیر بود، اما چون بیشترین كاربرد و استفاده با دو گفتمان اول است، به ضرورت آن دو گزینش اجباری این پژوهش شدند. در بررسی رویكرد هر دو گفتمان به اندیشه سیاسی اسلام، تا حدودی به امتیازات و كاستی‏های آن‏ها پی بردیم و معلوم شد كه یكی از سكوی بیرون از دایره اندیشه سیاسی اسلام بدون هیچ تعلق خاطر و عشق و علاقه‏ای به نقد بی‏رحمانه آن می‏نشیند و مبدأ و منبع آن را در خارج از دایره می‏پندارد و انحطاط و زوالش را به درون اندیشه اسلامی نسبت می‏دهد. گفتمان دیگر هم آن چنان در درون سنت غرق شده است كه با عشق و علاقه به سیره پیشینیان، كلیت آن را حجت می‏داند و با نگاه احیاگرایانه به تزیین آن مبادرت می‏ورزد و هیچ‏گاه در مقام نقد و ساده‏سازی و اصلاح برنمی‏آید. گفتمان شرق‏شناسی برای اندیشه سیاسی اسلام، هیچ اصالتی قائل نیست؛ زیرا منشأ آن را خارج از اسلام می‏داند در حالی كه گفتمان سنت بدان اصالت می‏بخشد. اولی "اروپا محور" است و دومی "گذشته محور" رویكرد نخست با پیش‏فرض‏های غربی به اندیشه سیاسی اسلامی می‏نگرد در حالی كه دومی با پیش فرض متقدمان، اندیشه سیاسی اسلامی را مطالعه می‏كند. اندیشه سیاسی اسلام در گفتمان اول مفهومی غیرواقعی و بازسازی شده با قرائت شرق‏شناسی است و در گفتمان دوم معنای بازسازی شده براساس قرائت پیشینیان است. یكی اندیشه سیاسی اسلام را آن چنان بر موج زمان شناور ساخته است كه مبادی متكثر یونانی، ایرانی و رومی در آن نقشی بیش از خود اسلام یافته‏اند و دیگری آن چنان پیوند سنت و زمان را قطع كرده است كه به وحدت عقل در اسلام منجر شده و راه هرگونه نوآوری را بر روی خود بسته است. گفتمان بیرونی در فرآیند تاریخ اسلام هرگونه نزدیكی بین سنت سیاسی با دین را به مفهوم زوال و انحطاط اندیشه سیاسی تلقی می‏كند و گفتمان درونی سنت سیاسی را به گونه‏ای تفسیر می‏كند كه تمایل به یگانگی با دین دارد. گفتمان سنت چون به تحشیه‏نویسی آثار قدما گرایش دارد، از پویایی لازم برخوردار نیست و گفتمان استشراق چون اروپا محور است در پویایی اندیشه به هویت دینی و سنت‏های اسلامی توجه نمی‏كند و رویكرد آن به اندیشه اسلامی به صورت دوره‏ای است. در حالی كه گفتمان سنت در قالب دوران بدان می‏نگرد. بنابراین با عنایت به نارسایی‏ها و كاستی‏های دو گفتمان، جا دارد در بررسی تاریخی اندیشه سیاسی اسلام تأملی تازه داشت و طرحی نو در انداخت.

 

رویكردی تازه به تاریخچه و ادوار اندیشه سیاسی اسلام

به اعتقاد برخی از مورخان، تاریخ افكار سیاسی در كل جهان كمتر از تاریخ اقتصادی و اجتماعی دست‏خوشِ تغییر و تنوع شده است. با فرضِ پذیرشِ این ادعا به نظر می‏رسد در خصوص تاریخ اندیشه سیاسی اسلام این داوری صادق نیست و تحول و تطور در عرصه‏های كلام سیاسی و حتی فقه سیاسی به مراتب بیشتر از تحولات اقتصادی است و از آن جایی كه كانون‏های این تحول هنوز شناسایی نشده است، تاریخ‏نگاری در این حوزه با دشواری مواجه است. در اندیشه سیاسی غرب كانون‏های تاریخ اندیشه سیاسی شناسایی شده است و منابع اصلی اندیشه را در آثاری چون "جمهوری افلاطون"، "سیاست ارسطو"، "شهر خدای اگوستین"، "لویاتانِ هابز"، "روح‏القوانین مونتسكیو" و "قرارداد اجتماعی روسو" منحصر كرده‏اند، اما در مورد منابع اندیشه سیاسی اسلام اگرچه آثاری چون "آراء اهل المدینة‏الفاضله فارابی"، "تهذیب الاخلاق مسكویه"، "رسائل اخوان الصفا"، "اخلاق ناصری خواجه نصرالدین توسی"، "مقدمه ابن‏خلدون"، "سیاست‏نامه خواجه‏نظام‏الملك"، "فصوص الحكم ابن‏عربی"، "شفای بوعلی"، "قبسات میرداماد" و "حكمت متعالیه ملاصدرا" به مثابه آثار بنیادی در تاریخ فلسفه سیاسی اسلام محسوب می‏شوند اما در قیاس با منابع غربی در تطور و تكامل اندیشه سیاسی نقش محوری نداشته‏اند. بنابراین قبل از هرگونه داوری در مورد اندیشه سیاسی اسلام، باید "منطق درونی" تحول و تطور آن را كشف كرد و با دستیابی به پرسش‏های اساسی در طول تاریخ اسلام، منظومه فكری پاسخ به آن‏ها را سامان بخشید. همین پاسخ‏ها است كه ادوار اندیشه سیاسی اسلام را شكل می‏دهد و ما از مجموعه ردیابی این فرآیند به "شجره‏نامه اندیشه سیاسی اسلام" تعبیر كردیم. به نظر ما شجره‏نامه سیاسی حكم "تقویم هویت" را دارد و در هر نقطه‏ای از تاریخ تحول و تطور اندیشه، رگه‏های پیوند نسل‏های فكری بعد را با دوره‏های فكری قبل برقرار می‏كند. بنابراین اصطلاح شجره‏نامه سیاسی، گونه‏ای از تاریخ‏نگاری فكری است كه بی‏طرفانه، شكاف‏ها، گسست‏ها، انحطاط و زوال را در كنار عظمت و شكوفایی و پیوند و اوج فكری به نمایش می‏گذارد و بازتاب و بازخورد همه كاستی‏ها، شكست‏ها، پیروزی‏ها، كامیابی‏ها و ناكامی‏های فكری است و همچون آیینه‏ای است كه واقعیت را به نمایش می‏گذارد و "خود" خودنگر را به صورت بازسازی شده در اختیار ناظران و ناقدان و داوران می‏گذارد تا جایگاه فكری خود را شناسایی و تبار فكری خود را پیدا كنند و در اوج انحطاط تاریخی با آن پیوند برقرار سازند. این‏گونه تاریخ توسط كسانی طراحی و ترسیم می‏شود كه در علم "انساب‏شناسی سیاست" سررشته دارند و می‏توانند با ارائه واقعیت‏های تاریخی، زمینه تفكرات نوین را فراهم كنند. این نوع تاریخ‏نگاری علاوه بر مطالعه طولی در فرآیند اندیشه سیاسی، نگاهی افقی و عرضی به شاخ و برگ‏های آن نیز دارد. مشكل عمده در این حوزه این است كه ضرورت و اهمیت آن هنوز برای نویسندگان تاریخ اندیشه، روشن نشده است و از طرفی منابع اندیشه اسلامی هنوز شناسایی و ارزیابی نشده‏اند. هنوز رابطه منابع فقه سیاسی با آثار فلسفه سیاسی و "كلام سیاسی" تبیین نشده است. چه بسیار منابع سیاسی ارزشمندی كه هنوز به صورت نسخه‏های خطی و كمیاب در كتابخانه‏ها هستند. به این دلیل تنها ادوار اندیشه سیاسی اسلام را از نگاه "شجره‏نامه نویسی" به صورت اجمال طرح می‏نماییم. با این نگاه اندیشه سیاسی اسلام از آغاز تاكنون به هشت دوره تاریخی مهم ذیل تقسیم می‏شود:

1. دوره باور سیاسی: این دوره از آغاز اسلام تا پایان خلافت عثمان است؛ در این دوره جامعه‏اسلامی بر محور دین وحدت كامل دارد.

2. دوره كلام سیاسی: از آغاز دوره حكومت امام علی(ع) تا پایان حكومت امویان؛ در این دوره اندیشه سیاسی عمدتا در قالب مباحث كلامی مطرح شده است و منازعات سیاسی جامعه معطوف به مبانی كلامی است.

3. دوره فقه سیاسی، كلام سیاسی و فلسفه سیاسی: در ادامه دوره دوم نزاع‏ها و مناقشات اعتقادی ـ كلامی در جامعه اسلامی وجود دارد، ولی گسترش مباحث فقهی توسط رهبران مذاهب چهارگانه اهل سنت و حضور رئیس مذهب شیعه یعنی امام جعفر صادق(ع) سبب گسترش مباحث فقهی شد. به گونه‏ای كه فقه در عرصه سیاست برای خود نقش پاسخ‏گویی پیدا كرد. از طرفی به‏راه افتادن نهضت ترجمه در قرن سوم، فلسفه یونانی و ایرانی را وارد ادبیات سیاسی جهان اسلام كرد و از قرن سوم تا ششم چیرگی خود را نسبت به فقه و كلام آشكار ساخت. از عصر مأمون عباسی تا پایان عباسیان اندیشه سیاسی در قالب این سه علم در نوسان بود.

4. دوره عرفان و كلام سیاسی: ظهور اندیشمندانی چون ابن‏عربی و شیخ اشراق سهروردی سبب تحول جدیدی در حوزه‏های فكری جهان اسلام شد و رگه‏های عرفانی وارد اعتقادهای كلامی و مباحث فلسفی و حتی فقهی شد و تا عصر علامه سید حیدرآملی،23 میرداماد و صدرالمتألهین24 ماهیت عرفانی اندیشه سیاسی ادامه پیدا كرد.

5. دوره فقه سیاسی: ظهور صفویان در ایران و رابطه فقیهان شیعی با دستگاه حكومتی، سبب شد یك‏بار دیگر اندیشه سیاسی شیعی حضور عملی خود را در قالب فقه سیاسی به نمایش بگذارد و اندیشمندانی چون محقق كركی، محقق اردبیلی، شهید ثانی، محقق سبزواری25، فیض كاشانی26 و...، اندیشه‏های خود را ارائه نمایند. در این دوران برای اولین بار خصیصه فقه سیاسی شیعه مطرح شد و نظام سیاسی عصر غیبت بر مبنای "ولایت فقیه" طراحی گردید.

6. دوره چالش فقه سیاسی و مدرنیسم غربی: در دوره مشروطیت برای اولین بار آموزه‏های سیاسی غربی در ایران مطرح شد و مفاهیمی چون، آزادی، انتخاب، پارلمان، قانون و مشروطه طرح گردید و با آموزه‏های سنتی در فقه تعارض پیدا كرد. اگرچه در ظاهر به تفوق نوگرایی غربی منجر شد، ولی فقه سیاسی از صحنه رقابت خارج نشد.

7. دوره چیرگی فقه سیاسی: تعارض فقه و مدرنیته بالاخره بعد از سال‏ها با وقوع انقلاب اسلامی و تشكیل جمهوری اسلامی به پیروزی فقه سیاسی انجامید و نظام سیاسی بر اساس الگوی "ولایت فقیه" ایجاد شد و برای اولین بار فقه سیاسی خود را در عرصه چالش‏های حكومتی به‏طور گسترده وارد كرد.

8. دوره چالش نوین فقه سیاسی و نوگرایی در ایران: علی‏رغم چیرگی فقه سیاسی در نظام ولایی، بعد از پایان جنگ هشت‏ساله ایران و عراق، فضای سیاسی جدیدی آغاز شد و به تدریج تحولات سیاسی و جابه جاییِ نخبگان حكومتی سبب شد تا گفتمان جدیدی كه مبتنی بر الگوی برون دینی است، در چالش با فقه سیاسی قرار گیرد و این روند هنوز ادامه دارد.

 

 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود