مقاله ها
نویسنده : بهارک محمودی
بازدید : 508

 

اشاره:

چه‌ دشوار است‌ گفت‌وگو با كارگردان‌ فیلم‌ در شرایطی‌ كه‌ تو از آخرین‌ گفت‌وگوكنندگان‌ درباره‌ی‌ آن‌ فیلم‌ خاص‌ هستی‌. پیش‌بینی‌ بسیار ساده‌ است‌؛ همه‌ی‌ مسائل‌ قبل‌ از تو مطرح‌ شده‌ و كارگردان‌ نیز بارها به‌ سوالات‌ پاسخ‌ گفته‌ است‌. چیزی‌ نمی‌ماند جز احساس‌ كسالت‌ او و بیهودگی‌ تو؛ اما محمد علی‌ سجادی‌ این‌گونه‌ نبود و پیش‌بینی‌های‌ مرا غلط‌ از آب‌ درآورد. بعد از اكران فیلم به رنگ شب به سراغ اش رفتم، مهربان‌ بود و با حوصله‌ و به‌ تك‌تك‌ سؤالات‌ من‌ عاری‌ از بی‌حوصلگی‌ پاسخ‌ داد.


من‌، محمد علی‌ سجادی‌ را یك‌ فیلم‌ساز «معترض‌» می‌دانم‌ كه‌ این‌ اعتراض‌ هم‌ از نوع‌ خاص‌ سینمایی‌ كه‌ انتخاب‌ كرده‌ و هم‌ از لحن‌ گفت‌وگوهایی‌ كه‌ انجام‌ داده‌ هویداست‌. با این‌ كه‌ همیشه‌ فیلم‌هایی‌ را كه‌ ساخته‌، دوست‌ داشته‌ است‌، اما انگار هنوز از شرایط‌ ناراضی‌ست‌ و معترض‌!

ببینید! دوست‌ داشتن‌، دلیل‌ راضی‌ بودن‌ نیست‌. چون‌ به‌ نظر من‌ محض‌ این‌ كه‌ یك‌ آدم‌ از وضع‌ و شرایط‌ خود راضی‌ باشد، جای‌ تردید است‌. هیچ‌ كمال‌ و قطعیتی‌ وجود ندارد، همه‌ چیز در حال‌ حركت‌ است‌ و انسان‌ نیز جزئی‌ از این‌ طبیعت‌ در حال‌ تغییر و حركت‌ است‌. البته‌ حركتی‌ مورد توجه‌ من‌ است‌ كه‌ با خود تغییر به‌ همراه‌ دارد، چون‌ می‌دانید كه‌ بعضی‌ حركات‌، تحول‌ نیست‌، بلكه‌ تبدیل‌ است‌؛ به‌ همین‌ دلیل‌ هم‌ هست‌ كه‌ در فیلم‌های‌ من‌ خیلی‌ حركت‌ وجود دارد. در ضمن‌ به‌ نظر من‌ اساساً هنرمند مقداری‌ خود شیفتگی‌ و ادعّا دارد كه‌ از این‌ منظر، به‌ دلیل‌ این‌ كه‌ در جامعه‌ای‌ زندگی‌ می‌كنم‌ كه‌ اهرم‌هایش‌ سعی‌ در نفی‌ اصل‌ طبیعی‌ حركت‌ دارند، معترضم‌. البته‌ این‌ نفی‌ تنها به‌ وجه‌ سیاسی‌ یا اجتماعی‌ باز نمی‌گردد و تمام‌ وجود انسانی‌ را در برمی‌گیرد.

خب‌، به‌ نظر شما این‌ انكار به‌ چه‌ دلیل‌ صورت‌ می‌گیرد؟ ببینید، در ایران‌ هر فیلم‌ساز جریان‌ سازی‌ با خود یك‌ جبهه‌ی‌ كاملاً موافق‌ و یك‌ جبهه‌ی‌ كاملاً مخالف‌ را به‌ همراه‌ می‌آورد. حال‌، سوال‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ چرا این‌ اتفاق‌ در مورد شما نیفتاده‌ است‌؟

علت‌ این‌ است‌ كه‌ ما گرفتار موضوع‌ و مضمون‌ هستیم‌. من‌ گمان‌ می‌كنم‌ كه‌ «محمدعلی‌ سجادی‌» به‌ دلایل‌ بیرون‌ از قاب‌ بیهوده‌ انكار می‌شود، برخی‌ از دوستانی‌ كه‌ روزی‌ فیلم‌ اول‌ من‌ را تحسین‌ كردند و بعد به‌ انكار من‌ پرداختند، حالا در رودربایستی‌ حرف‌ آن‌ روزشان‌ مانده‌اند و حالا می‌خواهند به‌ نفی‌ كل‌ «محمدعلی‌ سجادی‌» بپردازند. همه‌ی‌ اتفاقات‌ و تعارضات‌، بیرون‌ از قاب‌ اتفاق‌ می‌افتد. مشكل‌ این‌ جاست‌ كه‌ این‌ دوستان‌ به‌ رغم‌ قبول‌ نسبیّت‌ و عدم‌ قاطعیت‌، درون‌ خود یك‌ ناصرالدین‌ شاه‌ دارند و به‌ قول‌ محمدرضا داوود نژاد، دوستان‌ منتقد نان‌ انكار خود را می‌خورند.

آیا تاكنون‌ به‌ این‌ فكر كرده‌اید كه‌ سعی‌ در فهم‌ نظرات‌ منتقدین‌ خود داشته‌ باشید و طبق‌ آن‌ فیلم‌ بسازید و این‌ بار نوعی‌ دیگر به‌ تماشای‌ واكنش‌ آن‌ها بنشینید؟

نه‌، حالا دیگر نه‌. شاید در دهه‌ی‌ شصت‌ نگاهی‌ به‌ این‌ سو و آن‌ سو داشتم‌. اما الآن‌ دیگر از كسی‌ سفارش‌ نمی‌گیرم‌. مخاطب‌ من‌ كه‌ فقط‌ این‌ جماعت‌ 2000 جلدی‌ نیستند. حالا فیلم‌ می‌سازم‌، اما دیگر در پی‌ قضاوت‌اش‌ نیستم‌. به‌ نظرم‌ «زمان‌» داوری‌ خواهد كرد. من‌ فیلم‌سازی‌ هستم‌ كه‌ در دوره‌های‌ متفاوت‌، لحن‌های‌ مختلفی‌ را تجربه‌ كرده‌ام‌ و سبك‌های‌ ساده‌ و پیچیده‌، هر دو را امتحان‌ كرده‌ام‌ و هر بار هم‌ دوستان‌ چیزهایی‌ گفته‌اند. اینان‌ كسانی‌ هستند كه‌ خشونت‌ را در فیلم‌های‌ دی‌پالما و تارانتینو مجاز می‌دانند اما در رنگ‌ شب‌ تقبیح‌ می‌كنند. من‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ام‌ كه‌ فقط‌ برای‌ خودم‌ فیلم‌ بسازم‌ و تنها از خودم‌ سفارش‌ بگیرم‌.

خب‌، ولی‌ من‌ هنوز علت‌ این‌ انكار بیرون‌ از قاب‌ را نفهمیده‌ام‌.

علت‌اش‌ یك‌ سماجت‌ كودكانه‌ است‌. من‌ فكر می‌كنم‌ یك‌ سری‌ لج‌شان‌ می‌گیرد. پیش‌ از این‌ هم‌ گفتم‌، ما گرفتار اسم‌ هستیم‌. نسل‌ من‌ نسبت‌ به‌ من‌ پیش‌داوری‌ دارد و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ من‌ از همه‌ سو تحت‌ فشار هستم‌ و به‌ نوعی‌ رانده‌ شده‌ام‌. زمان‌ اكران‌ فیلم‌ شیفته‌ كسی‌ از فیلم‌ خوش‌اش‌ آمده‌ بود، اما به‌ «فیلم‌بردار» فیلم‌ زنگ‌ زد و تبریك‌ گفت‌! این‌ برخوردها به‌ تبع‌ همان‌ پیش‌داوری‌ است‌. به‌ هر حال‌ من‌ بعد از چند فیلمی‌ كه‌ ساختم‌، ثابت‌ كردم‌ كه‌ این‌ نوع‌ سینما را دوست‌ دارم‌.این‌ برخوردها به‌ این‌ دلیل‌ است‌ كه‌ ما در جامعه‌ی‌ كوتاه‌ قدها زندگی‌ می‌كنیم‌، ما را با حقارت‌ بزرگ‌ كرده‌اند، به‌ طور طبیعی‌ نفس‌ نكشیده‌ایم‌. دو تا و نصفی‌ آدم‌ هم‌ مانده‌اند در پستوی‌ خانه‌هایشان‌ و كتاب‌ خوانده‌اند. چون‌ جایی‌ برای‌ هوار كشیدن‌ نداریم‌، در استادیوم‌ و چهارشنبه‌ سوری‌ فریاد می‌زنیم‌. من‌ با بازجویی‌ یك‌ جنایت‌، در واقع‌ مانیفست‌ خود را اعلام‌ كردم‌. این‌ فیلم‌ «مانیفستِ» محمدعلی‌ سجادی‌ است‌. خب‌ اگر آن‌ را می‌پذیرید، دیگر چه‌ دلیلی‌ به‌ انكار كلیت‌ آن‌ می‌ماند، جز این‌ها كه‌ گفتم‌.

می‌گویند «سجادی‌» سعی‌ دارد «هیچكاك‌» سینمای‌ ایران‌ باشد، واكنش‌ شما در قبال‌ این‌ مدح‌ شبیه‌ به‌ ذم‌ چیست‌؟

اصلاً چیز بدی‌ نیست‌، همین‌ كه‌ با «هیچكاك‌» مقایسه‌ می‌شوم‌، بسیار جالب‌ است‌. «هیچكاك‌» عین‌ «حافظ‌» است‌، كامل‌ترین‌ سینما از آن‌ اوست‌، نه‌ خواب‌آور است‌ و نه‌ مبتذل‌. مبنای‌ حركتی‌ من‌ سینمای‌ هیچكاك‌ است‌، اما همیشه‌ سعی‌ دارم‌ با این‌ نوع‌ سینما برخوردی‌ خلاق‌ كنم‌ و استقلال‌ رأی‌ خود را از دست‌ ندهم‌. من‌ از بازجویی‌ یك‌ جنایت‌ گفتم‌ كه‌ این‌ نوع‌ سینما را دوست‌ دارم‌، چون‌ احساس‌ می‌كنم‌ جای‌ این‌ جریان‌ در سینمای‌ ایران‌ خالی‌ست‌ و مخصوصاً نسل‌ جوان‌ این‌ را فهمیده‌اند و با آن‌ ارتباط‌ برقرار می‌كنند. به‌ هر حال‌ فیلم‌ساز یا به‌ جهان‌بینی‌ رسیده‌ است‌ و یا نه‌. من‌ فكر می‌كنم‌ به‌ این‌ «دید» یا «جهان‌بینی‌» رسیده‌ام‌، اما همیشه‌ سعی‌ كرده‌ام‌ تشخّص‌ زبانی‌ خود را حفظ‌ كنم‌.

به‌ گمان‌ من‌، طبقه‌ی‌ متوسط‌ و مخصوصاً طبقه‌ی‌ سنّتی‌ روبه‌ رشد جامعه‌، در این‌ سه‌ گانه‌، دغدغه‌ی‌ سجادی‌ بوده‌ است‌. حال‌، سوال‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ شما چگونه‌ این‌ همه‌ پیچیدگی‌ را در این‌ طبقه‌ی‌ به‌ ظاهر ساده‌ی‌ جامعه‌ می‌بینید و این‌ كه‌ اصلاً چرا مثلاً دغدغه‌های‌ یك‌ روشن‌فكر یا قشر روشن‌فكر جامعه‌ مبنای‌ حركتی‌ شما در این‌ سه‌گانه‌ای‌ كه‌ خط‌ سینمای‌تان‌ را مشخص‌ می‌كند قرار نگرفته‌ است‌؟!

مگر قشر روشن‌فكر، چقدر می‌تواند كلیّت‌ جامعه‌ را دربرگیرد؟ از طرف‌ دیگر، فكر می‌كنم‌ این‌ طبقه‌ ساده‌ نیست‌ و در واقع‌ بسیار هم‌ پیچیده‌ است‌. اگر قرار به‌ سادگی‌ بود كه‌ همه‌ی‌ مسائل‌ با دو دو تا چهار تا حل‌ می‌شد. اگر این‌ها دارای‌ ویژگی‌هایی‌ تخت‌ و ساده‌ بودند كه‌ این‌ همه‌ مشكل‌ نداشتیم‌. حال‌ مسأله‌ی‌ دیگری‌ مطرح‌ است‌ و آن‌ این‌ است‌ كه‌ اگر مسأله‌ای‌ را كه‌ در ذات‌ خود پیچیده‌ نیست‌، پیچیده‌ نشان‌ دهید، اصلاً خوب‌ نیست‌. هر ظرفی‌، مظروف‌ خود را می‌خواهد. شاید خود من‌ هم‌ در این‌ دام‌ افتاده‌ باشم‌، نمی‌دانم‌. اما به‌ طور كلی‌ فكر می‌كنم‌ این‌ طبقه‌ در این‌ بیست‌ سال‌، سكان‌های‌ اصلی‌ جامعه‌ را در دست‌ داشته‌ و من‌ نیز با این‌ها به‌ سینمای‌ خاص‌ خود رسیده‌ام‌.

نكته‌ی‌ دیگری‌ كه‌ در كارنامه‌ی‌ شما به‌ نظر می‌رسد، قصه‌ گریزی‌ و اجتناب‌ شما از داستان‌ گویی‌ست‌، كه‌ این‌ امر در اپیزود دوم‌ رنگ‌ شب‌ كاملاً به‌ اثبات‌ می‌رسد!

این‌، بدان‌ دلیل‌ است‌ كه‌ اساساً به‌ نظر من‌، چگونه‌ گفتن‌ مهم‌تر از چه‌ گفتن‌ است‌. حرف‌ را كه‌ همه‌ می‌زنند، آن‌ زمان‌ كه‌ همه‌ شعار هنر برای‌ مردم‌ سرمی‌دادند، من‌ گفتم‌: درود بر هنر. به‌ نظر من‌ مضمون‌ اهمیت‌ زیادی‌ ندارد، البته‌ جامعه‌ی‌ ما جامعه‌ای‌ مضمون‌گراست‌ و اتفاقاً رنگ‌ شب‌ نیز موید این‌ مشكل‌ مهم‌ است‌. تكیه‌ی‌ من‌ بر فرم‌ و شكل‌ و لحن‌ بیان‌ است‌. سینمای‌ سورئالیسم‌ را دوست‌ دارم‌، چون‌ فكر می‌كنم‌ آرامش‌ خیلی‌ها را بر هم‌ می‌زند.

جالب‌ این‌ جاست‌ كه‌ به‌ نظر من‌ سیاه‌ و سفید شدن‌ بعضی‌ قسمت‌ها در راستای‌ مضمون‌ فیلم‌ قرار گرفته‌ و كاملاً باورپذیر است‌. انگار كه‌ كارگردان‌ این‌ دو پارگی‌ را در چهار پرده‌ی‌ دوم‌ فیلم‌ به‌ طور جزئی‌ قصد كرده‌ باشد!

درست‌ است‌ كه‌ من‌ تجربه‌ی‌ سیاه‌ و سفید را دوست‌ دارم‌ و از آرزوهایم‌ است‌ كه‌ چنین‌ فیلمی‌ بسازم‌، اما در رنگ‌ شب‌ این‌ را نمی‌پسندم‌؛ چون‌ از آغاز بدان‌ فكر نشده‌ بود. دوست‌ داشتم‌ همه‌ چیز در آن‌ «وَق‌» بزند. پلانی‌ در فیلم‌ است‌ كه‌ برای‌ آن‌ تمام‌ خانه‌ را قرمز كردیم‌ تا «ذوق‌» بزند، اما حالا كاملاً سیاه‌ و سفید شده‌ كه‌ كاملاً با هدف‌ من‌ در تعارض‌ است‌. به‌ هر حال‌ شما از نسلی‌ هستید كه‌ وارث‌ كلیپ‌ است‌ و كلیپ‌ یعنی‌ فرم‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ این‌ گونه‌ با آن‌ ارتباط‌ برقرار كرده‌اید، اما الان‌ فقط‌ فرم‌ آن‌ باقی‌ مانده‌ و از اندیشه‌ی‌ اولیه‌ من‌ دور شده‌ است‌.
 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود