اخبار
منبع : www.zoomit.ir

بن بلوم، پژوهشگر و نویسنده‌، در یادداشتی که در شبکه اجتماعی مدیوم منتشر کرده، آزمایش زندان استنفورد را ساختگی دانسته است. بلوم می‌گوید، شرکت‌کنندگان این آزمایش که دانشجو بودند، در یک سیر طبیعی تبدیل به نگهبانانی بی‌رحم و خشن نشدند. بلوم می‌گوید، با توجه به نوار صوتی که به‌تازگی از آرشیو دانشگاه استنفورد به دست آورده، خود فیلیپ زیمباردو که این آزمایش را اداره می‌کرد و اکنون استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد است، نگهبانان را تشویق به خشونت و قساوت بر علیه زندانیان کرده است.

علاوه بر این، بلوم دریافته که برخی از عکس‌العمل‌های زندانیان این آزمایش، به دلیل ضرب و شتم و رفتارهای خشن نبود، بلکه یکی از زندانیان آزمایش به نام داگلاس کورپی، به بلوم گفت که او به این دلیل خیلی زود خودش را از آزمایش مرخص کرد تا به امتحان فارغ‌التحصیلی دانشگاه برسد.

کورپی به بلوم گفت:

 هر کسی که پزشک باشد، به‌خوبی می‌داند که من نقش بازی می‌کردم. خودم اینطور فکر می‌کنم که در نقش بازی کردن خوب نیستم. ولی فکر می‌کنم، آن موقع کارم را درست انجام دادم.

اما با وجود اشتباهات آشکار زیمباردو در طراحی آزمایش زندان استنفورد، از آن زمان تاکنون؛ نتایج آن برای نشان دادن تاثیر موقعیت‌های منحصر به فرد و نقش‌های اجتماعی به کار رفته است. حتی بسیاری از روانشناسان از آن برای اثبات فرضیاتی استفاده کردند که پیشنهاد می‌کنند، موقعیت بیش از شخصیت و ماهیت انسان در رفتار او اهمیت دارد. در واقع، گفته می‌شود که نقش‌های اجتماعی، قدرت و اختیارات می‌تواند حتی انسان‌های پاک و منزه (چنانچه داوطلبان آزمایش بودند) را به افراد قسی‌القلب و بی‌رحم بدل کند که از انجام هیچ‌گونه اعمال وحشیانه و خشنی در راه میل به اهداف خود فروگذاری نمی‌کنند.

نگهبانان در آزمایش زندان استنفورد در سال 1971نگهبانان در آزمایش زندان استنفورد در سال 1971

روانشناسان و مورخان هم که دهه‌هاست در تلاش‌اند، ماهیت رفتارهای وحشیانه‌ انسان در رویدادهای مختلفی از کشتارهای اردوگاه کار اجباری آشویتس تا شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های زندان ابوغریب را کشف کنند، ارجاعات زیادی به این آزمایش مشهور داشته‌اند. اما با انتشار فایل صوتی جدید، به‌نظر همه‌چیز تغییر کرده است.

شروع آزمایش زندان استنفورد

صبح روز 17 اوت 1971، ماموران پلیس محلی، سر زده از 9 مرد جوان در منطقه پالو آلتو، کالیفرنیا بازدید کردند. در حالی که همسایگانشان نظاره‌گر بودند، این 9 نفر به دلیل ارتکاب به جرایم کدهای 211 و 459 (دستبرد و سرقت مسلحانه) دستگیر شدند. به تمامی متهمان دستبند زده شد و پس از بازرسی بدنی، به عقب ماشین‌های پلیس منتقل شدند. این ماشین‌ها آن‌ها را به مرکز پلیس پالو آلتو بردند، جایی که اطلاعاتشان ثبت می‌شد، انگشت‌نگاری می‌شدند و پس از اینکه به آن‌ها چشم‌بند زده شد، به یک سلول موقت منتقل شدند. سرانجام، آن‌ها به زندان بخش استنفورد منتقل شدند که بیش‌تر به اسم ساختمان روانشناسی دانشگاه استنفورد شناخته می‌شود.

قدرت و اختیارات می‌تواند انسان‌های خوب را به افراد قسی‌القلب بدل کند

این 9 نفر خود داوطلبانه در آزمایش زندان استنفورد، یکی از بحث‌برانگیز آزمایش‌های تاریخ روانشناسی اجتماعی شرکت کرده بودند. این شرکت‌کنندگان، دانشجویانی از طبقه متوسطه، به لحاظ جسمی کاملا سالم و تندرست و بدون سوابق کیفری، روانی و حتی مشکلات خانوادگی بودند. زیمباردو و همکارانش، با پرتاب سکه نقش زندانی و نگهبان را به داوطلبان دادند. آن‌طور که مشهور است، نگهبانان با وجود آموزش کم، به‌سرعت و در همان 24 ساعت آغازین آزمایش، شروع به تحقیر و آزار و اذیت زندانیان کردند.

مورگان وودوارد در نقش رئیس گادفری مورگان وودوارد در نقش رئیس گادفری ملقب به «مرد بدون چشم» در فیلم سینمایی لوک خوش‌دست (1967)

زندانیان در ابتدا، مطیع و منفعلانه عمل کردند و اعتراض چندانی نمی‌کردند. اما با شدت گرفتن رفتارهای خشن نگهبانان، رفتارهای سرکشانه زندانیان هم شروع شد تا آزمایشی که برای دو هفته برنامه‌ریزی شده بود، بعد از 6 روز خاتمه یابد. کم‌تر از یک دهه قبل، نتایج هولناک آزمایش میلگرم نشان داده بود، در صورتی که شخص مقتدری از شرکت‌کنندگان در آزمایش بخواهد، آن‌ها مایل‌اند، به انسانی دیگر (با توجیهی مناسب) آسیب وارد کنند. به عقیده بسیاری، آزمایش زندان استنفورد، یافته‌های آزمایش استنلی میلگرام و همکارانش را تایید می‌کرد که نشان داد، اگر به افراد عادی قدرت بیش از حدی داده شود، قادر به بدل شدن به ستمگرانی بی‌رحم هستند. حال، بیش از چهل و هفت سال بعد، آزمایش زندان استنفورد به عنوان شاهدی از خصلت‌های نهانی انسان در نظر گرفته می‌شود که در همه ما وجود دارد و نشان می‌دهد، همه‌ی ما با یک تلنگر کوچک می‌توانیم به افرادی ستمگر و بی‌رحم بدل شویم.

زیمباردو که در آزمایش نقش سرپرست زندان را بازی می‌کرد، مرتبا دستورالعمل‌های لازم را به نگهبانان گوشزد می‌کر‌د. زیمباردو مدت کوتاهی پس از نتیجه‌گیری آزمایش مشهور خود، طی سخنرانی در دانشگاه استنفورد، روش‌های مربوط به ورود هر زندانی را حضار شرح داد: تمامی زندانی‌ها کاملا برهنه شده و بازرسی بدنی می‌شدند، سپس ماده ضد شپش به آن‌ها پاشیده می‌شد. بعد از آن به همه لباس متحدال‌شکل داده می‌شد، زنجیر سنگینی هم به مچ پایشان بسته می‌شد، صندل‌های لاستیکی و یک کلاه (ساخته شده از نایلون جوراب زنانه) هم به آن‌ها داده می‌شد.

 زیمباردو در ادامه به حضار توضیح داد:

اما زندانیان واقعی، لباس یک‌دست (چیزی شبیه لباس‌خواب) نمی‌پوشند، اما آن‌طور که می‌دانیم، زندانیان واقعی، احساس تحقیر و ناتوانی می‌کنند، و ما فکر ‌کردیم که می‌توانیم همان اثرات را به‌سرعت با پوشاندن لباس متحد الشکل بدون هیچ‌گونه لباس زیر به وجود بیاوریم. و کلاه‌های ساخته شده از جوراب زنانه هم برای این بود که از تراشیدن سر زندانیان صرف‌نظر کنیم.

نگهبانان لباس‌های خاكی پوشیدند و به آن‌ها، باتوم، سوت و عینك آفتابی آینه‌ای داده شد تا هیچ‌گونه تماس چشمی با زندانیان نداشته باشند. عینک‌هایی که از نگهبان مشهور فیلم سینمایی لوک خوش‌دست، رئیس گادفری الهام گرفته شده بودند. زندانیان باید برای دو هفته در این زندان شبیه‌سازی شده نگهداری می‌شدند و نگهبانان نیز در شیفت‌های هشت ساعته عوض می‌شدند. بنابراین حداقل 3 نفر از نگهبانان در همه‌حال در زندان حضور داشتند. برای این کار، به داوطلبان روزانه 15 دلار داده می‌شد که در سال 1971، برای یک دانشجو مبلغ بسیار خوبی بود.

زندانیان آزمایش استنفورد با شنا رفتن تنبیه می‌شدندزندانیان آزمایش استنفورد با شنا رفتن تنبیه می‌شدند

نتایج آزمایش به‌طور خلاصه، این بود که نگهبانان بر علیه زندانیان رفتارهای خصمانه، بی‌رحمانه‌ و غیر انسانی در پیش گرفتند. زندانیان متناوبا در واکنش‌ها به این رفتارها، به شیوه اغتشاش و سرکشی یا انفعال و انقیاد عکس‌العمل نشان دادند. در روز دوم، زندانیان لباس و شماره‌های شناسایی خود را پاره کردند و شروع به فحاشی به نگهبانان کردند. بعدا پنج زندانی چنان واکنش‌های شدیدی (هیستریک-روان‌پریشانه‌ای) از خود شان دادند که زیمباردو و همکارانش مجبور شدند، مرخصشان کنند. در پایان روز ششم، رفتار نگهبانان و زندانیان به حدی غیر قابل کنترل شد که زیمباردو تصمیم به پایان دادن به آزمایش گرفت.

آن‌ها داوطلبانه در یکی از بحث‌برانگیز آزمایش‌های تاریخ شرکت کرده بودند

به‌طور خلاصه تفسیر آزمایش زندان استانفورد این است: در شرایط زندان، یک گروه دارای قدرت بیش از دیگری است و گروهی دیگر هم فاقد هرگونه قدرتی است. اعضای این گروه مقهور، از هویت فردی خود جدا می‌شوند، واکنش افراطی و ناسازگارانه‌ای پیش می‌گیرند که مشخصه همان واکنش‌هایی است که اغلب در زندان‌های واقعی دیده می‌شود. کسانی که در موضع قدرت هستند، از اختیارات خود سوءاستفاده می‌کنند و کسانی که فاقد آن هستند، یا نقش قربانی را مطیعانه می‌پذیرند یا سرکشی می‌کنند. اما این اثرات ناشی از تفاوت در شخصیت اصلی (original personality) فرد نبود (در این آزمایش نقش‌ها به صورت تصادفی به این افراد داده شدند)، اما نتیجه وضعیتی بود که فرد در آن به سر می‌برد. زیمباردو در مقاله اصلی و در نوشته‌های بعدی، بارها بر روی دیدگاه خود تاکید کرده که آنچه این آزمایش نشان می‌دهد، برای درک آنچه در زندان‌های واقعی رخ می‌دهد اهمیت قابل‌توجهی دارد.

آیا زیمباردو و همکارانش نتایج آزمایش را دستکاری کردند؟

تصور کنید، از شما خواسته می‌شود، در آزمایشی مربوط به زندگی زندان شرکت کنید یا پس از مشاهده آگهی، داوطلبانه در آن شرکت می‌کنید. در سال 1971 هم همین اتفاق افتاد. از 21 فرد جوان خواسته ‌شد که به‌صورت تصادفی، نقش زندانی و زندانبان را ایفا کنند. در سال‌های اخیر گزارش‌های خبری بسیاری درباره شورش‌ زندانیان و خشونت نگهبانان زندان منتشر شده است و لازم به گفتن هم نیست که بسیاری از ما، فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی مانند لوک خوش‌دست و فرار از زندان را تماشا کرده‌ایم و قطعا دانشجویان آزمایش زیمباردو هم چنین فیلم‌هایی را تماشا کرده بودند. بنابراین، کسانی که جذب چنین آگهی ‌شدند، احتمالا کنجکاوی خاصی به این موضوعات داشتند. اما در این بازی-آزمایش، این جوانان قرار بود چه کاری انجام دهند؟ آیا آن‌ها تصور می‌کردند، باید خیلی دوستانه با یکدیگر بنشینند و در مورد تیم‌های مورد علاقه‌ ورزشی یا فیلم و خاطرات زندگیشان صحبت کنند؟

آزمایش زندان استنفورد فیلم‌برداریبخش زیادی از آزمایش زندان استنفورد فیلم‌برداری شد که بعدها در مستند 1992 مورد استفاده قرار گرفت

البته که خیر. آزمایشی که آن‌ها در آن شرکت می‌کردند، پژوهشی درباره وضعیت زندانیان و نگهبانان بود. به همین جهت، وظیفه‌شان واضحا این بود که به مانند زندانیان و نگهبانان واقعی عمل کند یا دقیق‌تر، درست به مانند دیدگاه کلیشه‌ای که از زندانیان و نگهبانان سراغ داریم رفتار کنند. مطمئنا پروفسور زیمباردو که در آن موقع داوطلبان آزمایش را (به عنوان سرپرست زندان) تماشا می‌کرد، اگر می‌دید، شرکت‌کنندگان خیلی دوستانه در کنار هم نشستند، گپ می‌زنند و چای می‌نوشند، کاملا سرخورده و ناامید می‌شد!

ما قدرت کامل داریم و آن‌ها هیچ‌اند

در واقع، پژوهش‌های زیادی نشان داده که شرکت‌کنندگان در آزمایش‌های روانشناسی، انگیزه زیادی دارند تا آنچه معتقدند، پژوهشگران (آزمایشگران) از آن‌ها می‌خواهند را انجام دهند. ویژگی که در آزمایش‌های روانشناسی به آن مشخصه‌های مورد تقاضا (demand characteristics) گفته می‌شود. در آزمایش‌های روانشناسی، شرکت‌کنندگان به‌صورت پیش‌فرض، تفسیری از هدف آزمایش در ذهن خود دارند و ناخودآگاه رفتار خود را برای متناسب بودن با این تفسیر (که تصور می‌کنند، آزمایشگران از آن‌ها انتظار دارند یا می‌خواهند) تغییر می‌دهند. اما در هر آزمایش معتبر ضروری است که مشخصه‌های مورد تقاضا را کاملا حذف کرد یا اینکه به حداقل رساند. اما به نظر می‌رسد که در آزمایش زندان استنفورد، مشخصه‌های مورد تقاضا در همه‌جای آزمایش حضور داشتند.

فیلیپ زیمباردو پرفسور فیلیپ زیمباردو 

سیامک موحدی و علی بانوعزیزی روانشناسان گروه روانشناسی دانشکده بوستون، ماساچوست در پژوهش سال 1975 خود، این موضوع را ارزیابی کردند تا بفهمند، شرکت‌کنندگان چنین آزمایشی، تا چه حدی خواسته‌های آزمایشگران را حدس می‌زنند. آن‌ها جزئیات این آزمایش را برای گروه بزرگی از دانشجویان که از آزمایش اصلی استنفورد چیزی نمی‌دانستند شرح دادند. سپس از آن‌ها خواستند آنچه را که فکر می‌کنند، پژوهشگران می‌خواهند اثبات کنند و انتظار آن‌ها از نحوه رفتار زندانیان و نگهبانان را شرح دهند.

اغلب روانشناسان در تحقیقات خود واقعیت را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند

 اکثر شرکت‌کنندگان، نتایج آزمایش زیمباردو و همکارانش را حدس زدند. شرکت‌کنندگان به‌ طرق مختلف ‌گفتند، هدف آزمایش این است که ثابت کند؛ افراد عادی که در جایگاه زندانی و نگهبان قرار می‌گیرند، مانند زندانیان و نگهبانان واقعی رفتار می‌کنند و پیش‌بینی کردند که نگهبانان رفتارهای خصمانه، خشن و مقتدرانه‌ای پیش می‌گیرند و زندانیان هم به صورت بی‌اعتنایی یا سرکشی واکنش نشان می‌دهند.

نوار صوتی که به تازگی منتشر شده، نشان می‌دهد که نگهبانان حتی لازم نبود حدس بزنند چگونه رفتار کنند. بلکه عمدتا به همه‌ی آن‌ها توسط زیمباردو و همکارانش گفته می‌شد چگونه رفتار کنند. پرفسور زیمباردو در کتاب سال 2007 خود، «اثر شیطان (the lucifer effect)» با عنوان فرعی: «درک چگونگی بدل شدن افراد خوب به شیطان»، شرح می‌دهد که در ابتدای پژوهش خود به زندانبانان آزمایش چه گفته است:

به آن‌ها گفتم، ما نمی‌توانیم به لحاظ فیزیکی آزارشان دهیم یا شکنجه‌شان کنیم. ما می‌توانیم کاری کنیم که (زندانیان) احساس خستگی کرده و ترس به دلشان بیافتد. ما می‌توانیم حس ناامیدی را به آن‌ها القا کنیم. ما می‌توانیم فضایی به‌وجود بیاوریم که زندانیان احساس کنند که زندگی آن‌ها کاملا تحت تسلط ماست و رفتار و زندگی‌شان تحت کنترل نظام زندان، من و شما است. ما باید شخصیت و هؤیت فردی آن‌ها را ازشان بگیریم. آن‌ها هیچ حریم خصوصی ندارند، نظارت دائمی وجود خواهد داشت، هیچ‌کاری بدون نظارت باقی نخواهد ماند، آن‌ها هیچ آزادی عملی ندارند. آن‌ها قادر به انجام هیچ کاری نیستند و نمی‌توانند چیزی را که ما اجازه نمی‌دهیم بگویند. ما قصد داریم به طرق مختلف فردیت آن‌ها را بگیریم. آن‌ها لباس متحد الشکل خواهند پوشید، هیچ‌وقت هیچکس حق ندارد که نام آن‌ها را صدا بزند، آن‌ها شماره‌گذاری می‌شوند و تنها با این شماره‌ها صدا زده می‌شوند. به‌طور کلی، آنچه همه‌ی اینها باید به وجود بیاورد، یک احساس ناتوانی (در زندانیان) است. ما در این وضعیت قدرت کامل را در اختیار داریم و آن‌ها هیچ‌اند.

آیا این آشکارا دعوت به آزار و اذیت به همه‌ی انواع روش‌های روانشناسی نیست؟ و هنگامی که نگهبانان به این شیوه رفتار می‌کردند و از این حد هم فراتر می‌رفتند، زیمباردو هم آن‌ها را تماشا می‌کرد و ظاهرا با سکوت خود عملشان را تایید می‌کرد، آیا در ذهن‌ شرکت‌کنندگان این تایید ضمنی از نوع رفتاری که باید انجام می‌دادند نبود؟ آن‌ها طی یک آزمایش و برای مقاصد علمی، این کار را انجام می‌دادند، و وقتی تلویحا چراغ سبز آزمایشگران را دریافت کردند، متوجه شدند که ظاهرا تابه‌حال کار درستی انجام داده‌اند، پس ادامه دادند و حتی اعمال شنیع‌تری نیز انجام دادند تا بالاخره آزمایش متوقف شد.

کارلو پرسکات کارلو پرسکات در جلسه توجیهی آزمایش زندان استنفورد

شرکت‌کنندگان همچنین ممکن است از همان اشتیاق ایدئولوژیکی انگیزه گرفته باشند که زیمباردو در ابتدا برای همان آزمایش را شروع کرده بود، برای اثبات این موضوع که نگهبانان زندان به خاطر وضعیتی که در آن قرار گرفتند، چنین سوءاستفاده‌گر و بی‌رحم هستند یا ثابت کنند که زندانیان با چنین اذیت و آزارهایی مواجه‌اند.

همه ما ظرفیت ذاتی برای استبداد یا قربانی شدن را نداریم

اگر زیمباردو در ابتدا به نگهبانان گفته بود، هدف آزمایش این است که ثابت کند ممکن است، نگهبانان و زندانیان، انسان‌های شایسته‌ای باشند یا به نوعی تلویحا اشاره می‌کرد که هدف آزمایش این است که ثابت کند، نگهبانان می‌توانند افرادی رئوف و مهربان باشند. نیازی به گفتن نیست که نتایج آن کاملا متفاوت می‌بود. در واقع، وضعیت همانی که می‌دانیم بود، اما مشخصه مورد تقاضا فرق می‌کرد و قطعا نتایج هم تغییر می‌کرد.

آزمایش میلگرامدر آزمایش میلگرام، از سوی یک آزمایشگر مقتدر از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شد، به فردی در اتاق مجاور شوک الکتریکی وارد کنند، شوک‌هایی که از درجه بی‌ضرر 15 ولت تا درجه کُشنده 450 ولتی متغییر بودند

زیمباردو و همکارانش پیش از شروع آزمایش، از یک محکوم سابق به نام کارلو پرسکات مشورت گرفتند. پرسکات یک آمریکایی آفریقایی بود که به اتهام اقدام به قتل 17 سال را در زندان سن‌کوانتین به سر برده بود و در آن زمان به‌تازگی، در کنگره در مورد اعمال اصلاحات در زندان شهادت داده بود. اما پرسکات سال‌ها پس از آزمایش، بعد از اینکه متوجه شد زیمباردو و همکارانش از توضیحات او در مورد قساوت و بی‌رحمی زندان‌های واقعی سوءاستفاده کرده‌اند، مقاله‌ای را تحت عنوان «دروغ آزمایش زندان استنفورد» در روزنامه استنفورد دیلی منتشر کرد.

پرسکات در این مقاله که در سال 2005 منتشر شد، پشیمانی خود را نسبت به دخالتش در این آزمایش ابراز کرد و گفت که نه نگهبانان زندان ساختگی، بلکه خود او فریب خورده است. چرا که او بود که روش‌های تحقیر روانی و آزار و اذیت زندانیان را به زیمباردو و همکارانش یاد داده بود.

در بخشی از یادداشت پرسکات می‌خوانیم:

روش‌هایی مانند کشیدن کیسه‌های مقوایی به سر زندانیان، غل و زنجیر کردن زندانی‌ها به‌هم و استفاده از سطل به‌جای توالت در سلول‌ها؛ همه تجارب من در بخش قدیمی به نام «زندان اسپانیایی» در زندان سن‌کوانتین بود كه من ماه‌ها قبل از شروع آزمایش زندان استنفورد بر حسب وظیفه‌ام، به مغزهای متفکران این آزمایش گفته بودم. واضح است که انتخاب همه‌ی نگهبانان از نژاد سفید، سلامتی روحی روانی، جسمی و برگزیدن آن‌ها از طبقه متوسط، چیزی نبود که به تنهایی تصمیم گرفته باشند انجام بدهند. زیمباردو چگونه می‌تواند، از رفتار زندانبانان به وحشت بیافتند، وقتی که آن‌ها صرفا کاری را انجام می‌دادند که خودش و همکارانش و به شخصه خودم، تشویق به انجام دادنشان کرده بودیم. در آن زمان، امیدوار بودم که بتوانم یک ادعانامه معتبر، قاطعانه و صادقانه بر علیه نظام زندان تنظیم کنم. اما در نهایت، ناموفق بودم. من غیرعامدانه همدست یک نمایش تئاتر شده بودم.

باید اضافه کنیم که زیمباردو و همکاران در مقاله اصلی خود، در مورد نقش احتمالی مشخصه‌های مورد تقاضا در رفتار اولیه شرکت‌کنندگان زندان شبیه‌سازی‌شده بحث کردند، اما ادعا کردند که وضعیت به‌سرعت به واقعیت جدیدی برای شرکت‌کنندگان تبدیل شد و آن‌ها به وضعیت جدید واکنش نشان دادند. ممکن است بخشی از این ادعا حقیقت داشته باشد، اما این ادعا تا چه حد می‌تواند درست باشد، مسئله‌ی بحث‌برانگیز دیگری است.

زندانیان به مرکز پلیس پالو آلتو برده شدند، جایی که آنجا اطلاعاتشان ثبت شد، انگشت‌نگاری شدندزندانیان به مرکز پلیس پالو آلتو برده شدند، جایی که آنجا اطلاعاتشان ثبت شد، انگشت‌نگاری شدند

جان مارک، یکی از دانشجویانی بود که نقش نگهبان را در آزمایش زندان استنفورد ایفا کرده بود. او در مصاحبه‌ای که در شماره ماه ژوئیه/ اوت سال 2011 مجله فارغ‌التحصیلان دانشگاه استنفورد چاپ شد، گفته بود:

در طول شیفت روز، زمانی که انجام وظیفه می‌کردم، هیچکس کاری فراتر از انتظار را انجام نمی‌داد. اما خود زیمباردو، تنش‌ لازم را به‌وجود می‌آورد. چیزهایی مانند بی‌خوابی دادن به زندانیان و کشیدن پاکت مقوایی روی سرشان. من اصلا از اذیت کردن مداوم و صدا زدن شماره زندانیان خوشم نمی‌آمد. و قطعا اصلا خوشم نمی‌آمد، کسی را داخل یک سلول انفرادی زندانی کنم. در آن دوره از زندگی‌ام، تمام روز و هر روز، تحت تاثیر مواد مخدر (ماری‌جوانا) بودم. قبل از اینکه به آزمایش بروم مصرف می‌کردم، در طول زمان‌های استراحت و ناهار هم همین‌طور. بعدهم همین‌طور. وقتی به آزمایش استنفورد می‌رفتم، با خودم جوینت می‌بردم و هر روز می‌خواستم به زندانیان هم تعارف کنم. وقتی به چهره‌هایشان نگاه می‌کردم و می‌دیدم که چطور تحقیر شدند، برای آن‌ها احساس تاسف می‌کردم. فکر می‌کنم هرگز قرار نبود، آزمایش برای دو هفته کامل پی گرفته شود. فکر می‌کنم زیمباردو می‌خواست یک نقطه اوج مناسب برای نمایشش ترتیب بدهد و در سریع‌ترین زمان ممکن هم به این (نقطه اوج) برسد. احساس می‌کنم که او در طول آزمایش دقیقا می‌دانست که چه می‌خواهد و پس از آن سعی کرد تا آزمایش را به‌نحوی شکل بدهد که با نتیجه‌ای که قبلا به آن رسیده بود متناسب باشد. او می‌خواست بداند که دانشجویان، افرادی با پس‌زمینه طبقه متوسط و سالم و تندرست، می‌توانند با توجه به نقش و قدرتی که به آن‌ها داده می‌شود، تغییر شخصیت بدهند.

حدس زده می‌شود که رفتار نگهبانان، اگر نه کاملا (آن‌طور که مارک و بقیه ادعا می‌کنند) اما تا حد زیادی نتیجه آنچه که به آن‌ها گفته شده یا آنچه تصور می‌کردند که باید انجام دهند بود. رفتار زندانیان در روز اول یا دوم، زمانی که آن‌ها تظاهر به شورش و کشیدن نقشه فرار می‌کردند، احتمالا ایفای نقش کلیشه‌ای از آنچه که زندانیان واقعی انجام می‌دهند بود. اما آنچه بعد از آن اتفاق افتاد، ظاهرا تمایل واقعی برای خروج از زندان بود، ممکن است واکنش طبیعی به آنچه نگهبانان انجام می‌دادند بوده باشد. فقط بی‌خوابی زندانیان را در نظر بگیرید، نگهبانان به‌صورت شیفتی انجام وظیفه می‌کردند، اما زندانی‌ها 24 ساعته زندانی بودند و در تمام این مدت هم مورد اذیت و آزار بودند.

من غیرعامدانه همدست یک نمایش تئاتر شده بودم

از این دیدگاه، هیچ نتیجه‌ای از آزمایش استنفورد نمی‌تواند متعجبمان کند. هنگامی که گفته می‌شود، نگهبانان زندانیان را تحقیر و سرکوب کردند، این رفتار قابل تصور است. چرا که به آن‌ها گفته شده بود، این کارها را به دلایل علمی انجام می‌دهند. و هنگامی که گفته می‌شود، زندانیان ابتدا شورش کردند، نیازی به گفتن نیست که آن‌ها هم احساس می‌کردند که این چیزی است باید انجام می‌دادند. اما وقتی اوضاع به ادعای زیمباردو و همکارانش غیرقابل کنترل شد و زندانیان برای خروج از زندان تلاش ‌کردند، بازهم واکنش طبیعی به تحقیر و سرکوب‌های شدید نگهبانان بود.

 شرکت‌کنندگان آزمایش زندان استنفورد پلیس محلی در حال دستگیری یکی از شرکت‌کنندگان آزمایش زندان استنفورد

حالا چه مسئله‌ای در این بین وجود داشت که ما را شگفت‌زده کند؟ زیمباردو و همکارانش واقعا باید این آزمایش را انجام می‌دادند تا چنین نتیجه آشکاری را اثبات کنند؟ این آزمایش در مورد رفتار نگهبانان و زندانیان واقعی چه چیزی به ما می‌گوید؟ زندانیانی که برای یک آزمایش دو هفته‌ای آن‌هم برای مقاصد علمی در زندان نیستند، بلکه به این دلیل که جرمی مرتکب شده‌اند مجازات می‌شوند. واضح است که هیچ راهی برای شبیه‌سازی تجربیات واقعی نگهبان یا زندانی بودن وجود ندارد. مورد دیگر اینکه، اغلب روانشناسان در آزمایشگاه‌های تحقیقاتی خود واقعیت را کم اهمیت جلوه می‌دهند، و آزمایش زندان زیمبادو، نمونه خوبی از این دست است.

نتایج بازسازی آزمایش زندان استنفورد

اغلب گفته می‌شود که شرکت‌کنندگان در این آزمایش، افراد معمولی بودند و در واقع با اتکا به بررسی‌هایی که زیمباردو و همکارانش انجام دادند، طبیعی و سالم تشخیص داده شدند. اما آن‌ها، خودشان پس از دیدن آگهی روزنامه، به‌صورت داوطلبانه خواسته بودند در چنین آزمایشی شرکت کنند. در سال 2007، روانشناسان توماس کارناهان و سم مک‌فارلند این پرسش را مطرح کردند که آیا خود آگهی با عبارت«برای آزمایش روانشناسی زندگی زندان» ممکن است موجب جذب افرادی خاصی شده باشد؟

به این ترتیب، پژوهشگران آگهی اصلی را بازسازی کردند و پس از آن یک آگهی جداگانه را نیز منتشر کردند و عبارت «زندگی زندان» را از روی آن برداشتند. پژوهشگران دریافتند، افرادی که به دو آگهی مختلف پاسخ دادند، بر اساس مجموعه‌ای از آزمون‌های روانشناختی کاملا با یکدیگر متفاوت بودند. کسانی که تصور می‌کردند که در یک آزمایش زندگی زندان شرکت می‌کنند، سطوح پرخاشگری، اقتدارگرایی، ماکیاولیسم، خودشیفتگی و تسلط اجتماعی به میزان قابل‌ملاحظه‌ای بالا داشتند و به طبع، از همدلی و نوع‌دوستی کم‌تری برخوردار بودند.

رژه معترضان علیه شکنجه در زندان ابوغریبرژه معترضان علیه شکنجه در زندان ابوغریب

اما اگر آزمایش زندان استنفورد، در یک محیط امن‌تر شبیه سازی شود، آیا زندانیان و نگهبانان رفتار متفاوتی خواهند داشت؟ در دسامبر سال 2001، دو روانشناس، استیون رایچر و الکساندر هاسلام، سعی داشتند به‌همین سوال پاسخ دهند. آن‌ها در پژوهش خود که به عنوان بخشی از مستند ویژه بی‌بی‌سی انجام می‌شد، سعی داشتند، طی یک آزمایش هشت روزه، بخشی از تجربیات آزمایش زندان زیمباردو را بازسازی کنند.

نگهبانان این آزمایش نیز لباس متحد الشکل پوشیدند و دقیقا مشابه زندان استنفورد به آن‌ها پاداش داده می‌شد یا تنبیه می‌شدند. تفاوت اصلی این بود که انتظارات از پیش تعیین شده در این آزمایش وجود نداشت. از نگهبانان خواسته شد که قوانینی را برای زندانیان وضع کنند و زندان را متناسب با آن اداره کنند. پژوهش زندان بی‌بی‌سی (the bbc prison study) آن‌طورکه حالا به این نام خوانده می‌شود، از چند جهت دیگر نیز متفاوت بود. در ابتدا به زندانیان گفته شد که در صورت رفتار مناسب، نقششان عوض می‌شود و به نگهبان بدل می‌شوند. و در روز سوم، این پیشنهاد لغو شد و نقش‌ها دائمی شدند. در چند روز اول پژوهش زندان بی‌بی‌سی، روشن شد که نگهبانان به عنوان یک گروه چندان با هم هماهنگ نیستند.

پژوهشگران نوشتند:

 نگهبانان چندان مراقب اعمال و به کار بردن اقتدار خود نبودند.

از سوی دیگر، زندانیان، به یک هویت جمعی دست پیدا کردند. بر خلاف آزمایش زندان استنفورد، روانشناسان از هر شرکت‌کننده خواستند تا روزانه به سوالات پرسش‌نامه‌ای جواب دهند تا میزان همبستگی آن‌ها با گروهشان را اندازه‌گیری کنند. این پرسش‌نامه‌ها نشان می‌دهد که نگهبانان به‌مرور بیش‌تر از هم دور می‌شدند و زندانیان بیش‌تر به هم نزدیک می‌شدند. در روز چهارم چند زندانی هم سلولی تصمیم گرفتند که شانس خود را آزمایش کنند. در وقت ناهار، یکی از آن‌ها بشقاب غذای خود را پرت کرد و تقاضای غذا بهتری کرد، و دیگری تقاضای سیگار کرد. زندانی دیگری هم درخواست کرد که پزشک زندان باید فورا به تاول روی پا او رسیدگی کند.

تصویری از آزمایش زندان بی‌بی‌سیتصویری از آزمایش زندان بی‌بی‌سی

نگهبانان ناهماهنگ بودند، حتی یکی از نگهبانان به زندانی سیگار داد. هاسلام و رایچر گزارش دادند که پس از اینکه زندانیان به سلول‌های خود بازگشتند، واقعا داشتند از شادی می‌رقصیدند. حتی شنیده می‌شود که یکی از زندانیان می‌گوید، واقعا عالی بود. به زودی زندانیان بیش‌تری به نگهبانان پرخاش کردند. آن‌ها در وقت ناهار از غذا شکایت کرده و با نگهبانان جر و بحث کردند. در پایان روز ششم، سه هم سلولی سرکش از سلول خود فرار کردند و جای نگهبانان را اشغال کردند.

پژوهشگران نوشتند:

 در این لحظه، نظام نگهبانان به نظر کارایی نداشت و به پایان کار خود رسید.

در کنار هم قرار دادن این دو آزمایش نشان می‌دهد که همه ما ظرفیت ذاتی برای استبداد یا قربانی شدن نداریم. در عوض، این پژوهش‌ها نشان می‌دهند که رفتار ما عمدتا با انتظارات پیش‌بینی شده ما مطابقت دارد. ما جوری رفتار می‌کنیم که فکر می‌کنیم از ما انتظار دارند، خصوصا اینکه این انتظارات از بالا (در مورد آزمایش میلگرام، یک شخص مقتدر) باشد. در مورد آزمایش زندان استنفورد، ما می‌خواهیم به‌شیوه کلیشه‌ای خشن و محکم باشیم و تلاش می‌کنیم تا این نقش را به خوبی ایفا کنیم.

نوارهای صوتی چه چیزی را نشان می‌دهد؟

زیمبارودو زمانی درباره آزمایش زندان استنفورد، گفته بود:

 فقط در عرض چند روز، نگهبانان به افرادی سادیست بدل شدند، زندانیان هم افسرده شدند و علائم استرس شدیدی را نشان دادند.

اما نوار صوتی که به‌تازگی کشف شده و در وب‌سایت دانشگاه استنفورد هم منتشر شده، شک و تردید زیادی در مورد صحت آزمایش و همچنین پیامدهای وسیع آن در روانشناسی و رفتارهای انسانی درپی داشته است. کارشناسان می‌گویند، شواهد جدید قویا اشتباهات آزمایش را نشان می‌دهند. در بخشی از این نوار ضبط شده، صدای زیمباردو را می‌شنویم که صریحا به یکی از نگهبانان می‌گوید، نسبت به زندانیان خشونت بیش‌تری به خرج بدهند.

هاسلام می‌گوید:

این مدرک همه‌چیز را تغییر می‌دهد. تصور می‌کنم، باید در تمامی کتاب‌های درسی حوزه روانشناسی اجتماعی به‌طور عمده‌ای تجدید نظر شود.

پروفسور جی وان باول، استاد روانشناسی دانشگاه نیویورک که او هم به نوارهای آزمایش استنفورد گوش داده، می‌گوید، قصد دارد تا در نحوه ارائه این آزمایش در دوره‌های روانشناسی خود تجدید نظر کند. وان باول می‌گوید:

از لحاظ علمی، ما همیشه می‌دانستیم که ضعف‌های بسیاری در طراحی این آزمایش وجود دارد. اما بسیاری از ما نمی‌دانستیم وضعیت تا چه حدی وخیم است.

صدای دیوید جافی، یکی از همکاران زیمباردو در این نوار شنیده می‌شود که به یک نگهبان می‌گوید:

ما واقعا می‌خواهیم فعال و درگیر باشی.

سلول انفرادی برخی زندانیان برای تنبیه درون سلول انفرادی زندانی می‌شدند

جافی بخشی از تیم زیمباردو بود و در طول آزمایش به عنوان ناظر زندان ایفای نقش می‌کرد. در ادامه این نوار می‌شنویم:

 ما واقعا می‌خواهیم فعال و درگیر باشی، باید بدانی که هر نگهبان باید چیزی باشد که ما به آن «نگهبان خشن» می‌گویم.

نگهبان در جواب جافی می‌گوید:

من خیلی خشن نیستم.

جافی می‌گوید:

باید هرطوری هست تلاش کنی (خشونت) را در خودت احیا کنی.

وان باول می‌گوید که از شنیدن صدای اعضای تیم زیمباردو که در کار سوژه‌های آزمایش خود دخالت داشتند تا بر رفتار آن‌ها تاثیر بگذارند، شوکه شده است.

او می‌گوید:

آن‌ها بارها و بارها به او فشار آوردند تا آنچه دقیقا می‌خواستند را انجام دهد که در یک آزمایش روانشناسی کاملا بی‌سابقه است.

هاسلام می‌گوید:

او (زیمباردو) به‌گونه‌ای نشان می‌داد که نگهبانان بخشی از تیم آزمایشی او هستند، به این ترتیب، نگهبانان و آزمایشگران برای به دست آوردن یک نتیجه واحد با هم همکاری می‌کردند.

هاسلم می‌گوید، این مدرک جدید، شاهد قطعی است که او طی 15 گذشته پس از بازسازی آزمایش استنفورد و رسیدن به نتایجی متفاوت به دنبالش بوده است. در پژوهش خود او، زندان بی‌بی‌سی، نگهبانان هیچ تمایلی به سلطه‌گری یا خشونت نداشتند.

هاسلم گفت:

ما به نتایج اصلی آزمایش نرسیدیم.

هاسلم و همکارش، استیون رایچر، همواره نسبت به دخالت پژوهشگران در آزمایش اصلی زندان استنفورد مظنون بودند، اما تا قبل از انتشار نوار صوتی، برای اثبات ادعای خود شواهد محکمی نداشتند.

هاسلم می‌گوید:

 این (گفته‌های ضبط شده در نوار) کاملا با آنچه زیمباردو و همکارانش گفته‌اند تضاد دارد.

این نوار توسط فیلمساز فرانسوی، تیبو لی تکسیر کشف شد که ماه آوریل متن آن را منتشر کرد. وب‌سایت آزمایش استنفورد نیز از همان زمان فایل‌ها صوتی و متن آن را به‌صورت آنلاین منتشر کرده است.

هرگز قرار نبود، آزمایش برای دو هفته کامل پی گرفته شود

هاسلام تحلیل خود از این نوار را تابستان امسال برای چندین استاد روانشناسی در دانشگاه نیویورک ارائه کرد، جایی که این برنامه باعث شد که چندین نفر از حضا هم نظرات خود را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذراند. دیوید آمودیو، استاد روانشناسی از دانشگاه نیویورک که در میان حاضران در این رویداد بود، اشاره کرد که این آزمایش هیچ‌وقت در یک نشریه علمی معتبر منتشر نشده است.

او در توییتر خود نوشت:

فکر نمی‌کنم این (آزمایش) تقلب علمی به معنای معمول آن باشد. اما آزمایش زندان استنفورد، هیچگاه علمی نبود. این آزمایش در بسیاری از کلاس‌ها به عنوان اثبات (یک فرض) و نه به عنوان یک آزمایش (علمی) معرفی می‌شد. همچنین هیچ‌وقت هم از آن برای اثبات خشونت اخلاقی بهره نبرده‌اند.

همچنین چندین نفر از دانشجویان آزمایش به بن بلوم گفته‌اند که آن‌ها برای این آزمایش نقش بازی می‌کردند. بلوم اظهارنظرهای آن‌ها را در یادداشت خود در شبکه اجتماعی مدیوم منتشر کرده است. داگلاس کورپی، همان زندانی بود که در طول زندان، از درون اتاقک تنگ و تاریکِ زندان استنفورد موسوم به سوراخ (the hole)، فریاد زده بود:

از درونم سوختم!

کورپی به بلوم گفت که برای پژوهشگران نقش بازی می‌کرده است. کورپی گفت، به دلیل دستمزد خوبی که پرداخت می‌شد، موافقت کرد در این پژوهش شرکت کند. و تصور می‌کرد، این آزمایش، وقت خالی کافی در اختیارش قرار می‌دهد تا برای امتحان فارغ‌التحصیلی (gre) خود مطالعه کند. کورپی وضعیت آزمایش زندان استنفورد را بسیار امن توصیف می‌کند و می‌گوید، او تنها زمانی ناراحت شد که نگهبانان بارها و بارها از دادن جزوه‌ها و کتاب‌های درسیش خودداری کردند.

زندانی با چشم‌بند در آزمایش زندان استنفورد دو نگهبان در کنار زندانی با چشم‌بند در آزمایش زندان استنفورد در سال 1971

دیو اشلمن، دانشجویی که در مقاله اصلی آزمایش زندان استنفورد، از او به عنوان بی‌رحم‌ترین نگهبان یاد می‌شود، می‌گوید که موقعیتش را همچون یک نقش‌آفرینی پذیرفته بود. اشلمن می‌گوید که برای این نقش از یک لهجه جنوبی (مشابه شخصیت فیلم‌های وسترن) تقلید کرده و در طول آزمایش هم به خودش اسم مستعار جان وین داده است.

پرفسور زیمباردو در سال 1971 نوشته بود:

جان وین ما از کجا یاد گرفته بود، تبدیل به این چنین نگهبانی شود؟ چگونه او و دیگران می‌توانند به این سادگی به درون نقش خود فرو بروند؟

وان باول می‌گوید وسوسه شده است که آزمایش استنفورد را کاملا از کتاب‌هایی که تألیف می‌کند کنار بگذارد، اما هیچ راهی برای حذف قطعی آن وجود ندارد، چرا که در کتاب‌های درسی بی‌شماری ذکر شده و چندین فیلم نیز از آن الهام گرفته‌اند.

وان باول می‌گوید:

نسل‌هایی از دانش‌پژوهشان و پژوهشگران هستند، افرادی که برای 45 سال از این آزمایش یاد گرفته‌اند و با این دانش به امور خود ‌پردازند و (یافته‌های آن) تماما در کتاب‌های ما حضور دارد.

او در ادامه از پرفسور زیمباردو، به عنوان یک رهبر بسیار قوی یاد می‌کند و می‌گوید که او و همکارانش در صدد این بودند که نگهبانان را برای رسیدن به مقاصد مورد بحثشان با خود همدست کنند. هاسلم این آزمایش را به عنوان نمونه‌ای کامل از آنچه در رژیم‌های استبدادی اتفاق می‌افتد توصیف می‌کند. او می‌گوید، در یک نظام استبدادی، رهبر زیردستانش را متقاعد می‌کند که آن‌ها بخشی از گروه خودی (in-group) هستند و نیاز دارند گاهی اوقات اقدامات وحشتناکی را برای محافظت از هدف پسندیده خود انجام دهند.

هاسالم می‌گوید، در آزمایش زندان استنفورد، به نگهبانان این حس القا شد که بخشی از یک آزمایش ارزشمند هستند و به آن‌ها گفته شد که به دلایل علمی باید با زندانیان بد رفتاری کنند.  

او می‌گوید:

او (زیمباردو) به آن‌ها می‌گفت که این عمل واقعا ارزشمند است، ما باید این کار را برای محافظت از گروه خودی و پیشبرد منافع خود انجام دهیم. بنابراین آنچه شما ترجیح می‌دهید انجام ندهید، در واقع، برای این پروژه شرافتمندانه که ما در آن مشغول به کاریم، ضروری است.

وان باول اشاره می‌کند که او به دفعات شنیده که جافی با عبارت «ما» نگهبانان را مخاطب قرار داده است، تلاشی واضح برای اینکه به آن‌ها حس تعلق به گروه خودی را منتقل کند.

وان باول می‌گوید:

 من هرگز چنین مسئله‌ی مشکوکی را در یک آزمایش علمی ندیده‌ام.

آزمایش زندان استنفورد هرگز به عنوان یک پژوهش بازنگری‌شده (peer review) در یک نشریه علمی منتشر نشد، اما مورد توجه عموم و رسانه‌های جمعی قرار گرفت، چرا که زیمباردو می‌دانست چطور آن را به رسانه‌ها بفروشد. این شامل دستگیری ساختگی شرکت‌کنندگان برای استفاده دوربین‌های تلویزیونی و گزارش ویژه نیویورک تایمز از این آزمایش در سال 1973 بود. زیمباردو همچنین بخش زیادی از آزمایش را ضبط کرد که بعدها یک مستند (در سال 1992) و یک فیلم هالیوودی (در سال 2015) از روی این فیلم‌های خام ساخته شدند.

وان باول می‌گوید:

او محصولی را به خوبی فروخت که شالوده بسیار سستی داشت، به مانند فروش یک روغن مار!

زیمباردو آزمایش استنفورد را به شهرت عظیمی در جامعه روانشناسی رساند. او چندین کتاب نوشته، چندین سخنرانی در کنفرانس ted داشته و جوایز متعددی را برای کار خود در زمینه روانشناسی به دست آورده است. وان باول می‌گوید، زیمباردو 85 ساله امروزه بیش‌تر به عنوان یک کاسب شناخته می‌شود تا اینکه دانشمندی در جامعه علمی، اما بسیار دشوار است که یک سابقه تاریخی را به راحتی تصحیح کرد.

او گفت:

نتایج یافته‌های او به عنوان یک فرضیه اصلی در مورد سرشت انسان وارد ذهن مردم شده است. آزمایش او داستان عالی است. اما حس می‌کنم که در نهایت، به تابوت میخ می‌شود.

شاید نتایج آزمایش استنفورد نشان دهد که انسان طبیعتا به خشونت و سبعت تمایل دارد. اما این آزمایش نشان می‌دهد که رفتارهای شدید به نهادهای افراطی که تشویقشان می‌کنند تعلق دارند. نگهبان‌ها خودشان شغل خود را انتخاب می‌کنند، همان‌طور که دانشجویان آزمایش زیمباردو آگهی زندگی زندان را خودشان انتخاب کردند. نگهبانان واقعی هم مانند شرکت‌کنندگان آزمایش زیمباردو، با انتظاراتی از هنجارها و الگوهای رفتاری از پیش تعیین شده بمباران می‌شوند. به‌همین جهت، این‌طور نیست که هر انسانی تصادفا می‌تواند بدل به یک فرد سادیست و استبدادگر شود. بلکه چنین رفتاری توسط نهادها و محیط‌های خاصی تقاضا می‌شود.

شما چه فکر می‌کنید؟ آیا هنوز در آزمایش معروف زندان استنفورد ارزش‌هایی وجود دارد؟ اگر چنین است این ارزش چیست؟ آیا ما انسان‌ها با تنها تعویض نقش‌ و قرار گرفتن در موضع قدرت، خوی استبدادگری پیدا می‌کنیم و می‌توانیم انسان‌های دیگر را تا سرحد مرگ آزار دهیم؟


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی



جدیدترین اخبار

نام : *

پیغام : *

 
سیستم تعمیر و نگهداری بهبود - PM