اشاره:
سوزان سونتاگ1 در جايي گفته است كه هر عكسي «يادبود مردگان» است و اضافه ميكند: «عكاسي به شراكت در اخلاقگرايي، آسيبپذيري و دگرگوني انسانها يا اشياي ديگر اشاره ميكند.» با توجه به نمادهاي تأثيرگذار «ديتر اپلت»، او در توانايي داوري كردن و در معرض ديد گذاشتن اين ويژگيهاي عكاسي، بدون رقيب است. نمايشگاه كوچك اين عكاسِ اهل برلين در نگارخانهي شهر فيلدراشتات ( filderstadt ) نشان ميدهد كه چرا او هم جايزهي اكادمي عكاسي آلمان، نشان ديويد اكتاويوس ( David octavias )، و هم جايزهي هنري Leinfelden __ Echterdingen را ربوده است.
اين نمايشگاه شامل مجموعه عكسهاي «بتانين»2 (1948)، «آزادي انگشتان3» (79ــ 1977) و گزيدهاي از مجموعه عكس «سرود بلند من4» است. ديتر اپلت، متولد نايمگ به سال 1935، از همان اوان نوجواني با استفاده از ابزار عكاسي پدري كه هرگز از جبهههاي جنگ جهاني دوم بازنگشت، تجربه كسب كرد. او كه شيفتهي امكانات رسانهي عكس بود، پس از پايان تحصيل در رشتهي خوانندگي در لايپزيگ، در كالج هنرهاي ديواري برلين نامنويسي كرد. جايي كه هاينز هايك هالكه فنون بصري مختلفي مانند فتومونتاژ، فتوگرام، حالت آينه و عكاسي ماكرو را به وي آموخت. فنوني كه هنوز هم به او اجازه ميدهند تا افكار خود را انتقال دهد. اپلت، در حالي كه كاملاً تحت تأثير «عكاسي سوبژكيتو» است،به عنوان استاد كالج هنرهاي ديداري برلين از سال 1982، اغلب «لحظهي قطعي»(يعني زماني كه يك عكاس حرفهاي ميداند كه بايد لحظه را ثبت كند) را رد ميكند. اپلت به جاي منجمد كردن حركت در عكسهاي ايستا و ساكن شده، بارها ديافراگم را باز و بسته ميكند و لايههاي نور را روي هم ميگذارد و برروي يك عكس لحظههاي تكرار نشدني را گرد هم ميآورد. او با نوردهي طولاني مدت، زمان را در عكس فشرده ميكند، چنان كه بخواهد هر لحظهي زندگي را ثبت كند. اما از طرف ديگر او همزمان عكس را با همان زودگذري و زمانمندي پرميكند كه در تعريفها لازمهي عكس هستند. به هر حال، اساس عكاسي بر تثبيت يك چيز زنده در يك تصوير استوار است. ديتر اپلت در سال 1979 به عنوان خواننده به اپراي المان اطلاع داد كه ميخواهد كاملاً برروي ثبت اخلاقگرايي، آسيبپذيري و دگرگوني مورد علاقهي خودش در عكس متمركز شود. در دهههاي شصت و هفتاد، عكاسي اغلب به عنوان سند ديداري تحقيقات هنري صحنه، بازي و اجرا به كارگرفته ميشد، اما روش كار ديتر اپلت كاملاً متضاد اين بود. در آثار او قيافهگيريهاي تئاتري كه در تئاتر دور از تماشاگران و سياهي لشكرها انجام ميگيرند، به عنوان يك عكس قابل ديدن هستند. بدن او5به اپلت اين امكان را ميدهد كه از آن به عنوان منبع خلق تصوير استفاده كند.
در آثاري مثل «لكهي روي آينه كه با نفس كشيدن ايجاد شده6 » (1977)، او لحظههاي زودگذر هستي خود را ثبت ميكند. در حالي كه در «مبدا7 » (1980) او يك بار ديگر به طبيعت بشر اشاره ميكند كه به نظر ميرسد در عصر باز توليد صنعتي همهي ارتباطهاي جهاني خود را رها كرده است. او اين كار را با قراردادن مخلوق برهنهي بيدفاع در برابر باد، آب، خاك و خورشيد و نيز روبرو كردن اين مخلوق با مواردي مثل چوب، سنگ، خاكستر و نفت انجام ميدهد. مجموعهي ششتايي «آزادي انگشتان» با آن كه بيش از بيست سال پيش خلق شدهاند، همچنان تأثير گذارند. اين عكسها انگشتان باندپيچي شدهي هنرمند را نشان ميدهند كه به تدريج خود را از باندهايي كه به دورشان پيچيده شده رها ميسازند. با هر حالتگيري ( gesture ) ــ هر چند اندك و ناپيدا ــ نوارهايي كه سفت و محكم شدهاند، كمي بيشتر پاره ميشوند. آنها سست ميشوند و بيش از اين نميتوانند بر سرراه گذر و جريان زمان ايستادگي كنند. به نظر ميرسد كه پوست خشك و خراشيدهي انسان ــ كه با گرد و خاك پوشيده شده ــ با زمين خاكي كه دستها روي آن قرار دارند، يكي ميشود. اپلت به كمك ارجاع به نمادگرايي مسيحيت، با زيركي از زخمها و جراحتها، از روند بهبودي و بيهودگي محدودسازي زندگي سخن ميگويد.
جادوي اين تصاوير بيش از آن است كه توسط فنون حرفهاي عكاسي و تعاريف گستردهي آنها ايجاد شود. اين عكسها مانند آن است كه زندگي در رسانهي عكس تثبيت شده باشد تا خود را به جهان دنيوي طبيعت كهن بشري بسپارد. ديتر اپلت همچنين به تصويري به يادماندني دست مييابد كه اين تصوير احساسي را به ما ميدهد كه روزي ميآيد كه فرد ميتواند خود را از زنجيرهاي هستي خود رها سازد. 1. فيلسوف و متفكر فمينيست 2. Bethanien 3. Liberation of the finger 4. canto I 5. عكسهاي اپلت همگي تصاويري از خود وي، چهره، دستها و... هستند. 6. the spot on the mirror made by a breath 7. the source
منبع: kultur chronik 4.99
اپلت به جاي منجمد كردن حركت در عكسهاي ايستا و ساكن شده، بارها ديافراگم را باز و بسته ميكند و لايههاي نور را روي هم ميگذارد.
|