اشاره:
نغمه ثمینی نمایشنامهنویس است، از همین نسل، از همانها كه به تازگی، یعنی در همین چند سال، تواناییهای خود را بروز داده و اثبات كردهاند. دانشجویان موفق دیروز كه توقعات بالایشان امروز و فرداهای درخشانتری را پیش رویشان قرار داده است. ثمینی محقق هم هست، تدریس تئاتر هم میكند، ولی نمایشنامهنویس است. تلاش داریم در هر شماره از هفتهنامهی مهر در گفتوگو با یكی از نمایشنامهنویسانی كه آثارشان در حال اجراست، به دنیای نمایشنامهنویسی بهایی تازه دهیم، به دنیای نمایشنامهنویسان خودمان. یكی از آنها ثمینی است كه بسیار تلاش میكند و تاكنون آثاری مثل خاله ادیسه، افسوس معبد سوخته، رازها و دروغها و آخرین آنها خواب در فنجان خالی را خلق كرده است. رازها و دروغها بر صحنه بود كه به سراغ نغمه ثمینی رفتیم برای گفتوگویی كوتاه.
در ابتدا از چگونگی شكلگیری نمایشنامه آغاز كنیم؟
همه چیز با جملهای از یك استاد در كلاس دانشگاه در حدود هفت هشت سال پیش شروع شد. جمله فقط این بود: «سازندگان میخ صلیب مسیح بعدها تبدیل میشوند به كولیها و نسل كولی از این جا شكل میگیرد.» این جمله همیشه در ذهن من بود تا حدود دو سال پیش وقتی داشتم ایدههایم را برای نوشتن یك نمایشنامه به كارگردان گروه توضیح میدادم. تمامی ایدهها به دلیلی كنار رفت و دیدم همین تك جمله برای اعضای گروه از جذابیت خاصی برخوردار است. به همین دلیل این تك جمله را گسترش دادم و این آدمها را به آن اضافه كردم. در ابتدای قصه یونا و ناحوم شكل گرفت، بعد متوجه شدم این قصه شكل بسیار كلاسیكی به خود گرفته و دوست داشتم این شكل كلاسیك را بشكنم، چون اصلاً دوست نداشتم حس دیدن یك قصهی كلاسیك ساده را به بیننده القا كنم. بنابراین قصه را تغییر دادم و به یك قصهی میانی رسیدم كه در ابتدا فقط یك شخصیت داشت، دختری كه عذاب میكشید و مستقیم رو به تماشاچی حرف میزد. بعد متوجه دوگانگی این قصهی جدید با قصهی قبلی شدم، به همین دلیل، شخصیتهای دیگری اضافه كردم و بعد متوجه شدم این شخصیتهای جدید میتوانند شبیه شخصیتهای قصهی اوّل باشند و هر كدام جای خود را در كلیت نمایشنامه پیدا كنند. به این ترتیب، رفته رفته در یك سیر شش ماهه این نمایشنامه شكل گرفت. البته در این مسیر ایدههای بكر آقای مرادی كمك كرد تا نمایشنامه زودتر شكل نهایی خود را بگیرد.
آیا این شخصیتها نمونه و مصداق تاریخی هم دارند؟
هیچ كدام از شخصیتهای كار نمونهی تاریخی مستقیم ندارند، هر چند من مطمئنم كه این آدمها بودهاند، اما در هیچ كتابی چیزی در موردشان نوشته نشده است.
این نمایشنامه در مقایسه با نمایشنامهی قبلی شما از چه جایگاهی برخوردار است.
خب طبیعیست كه برای من تجربهی جدیدی محسوب میشود. به خصوص بعد از افسون معبد سوخته كه در آن نمایشنامه من خیلی درگیر ساختار بودم و حتی گاهی اوقات به قصه فكر نمیكردم و قصه در درجهی دوم اهمیت قرار داشت.
در این نمایش بیشتر درگیر قصه هستم، یعنی اوّل قصه شكل گرفت و بعد شكل و ساختمان آن را طراحی كردم. در كل به لحاظ روند نگارش در مقایسه با افسون تجربهی جدیدی است. به علاوه، فكر میكنم این نمایش در ارتباط با مخاطب غیر تئاتری میتواند موفقتر باشد، چون در این جا با داستان سر و كار داریم. نكتهی دیگری كه باید به آن اشاره كنم این است كه در این نمایشنامه در اصل من دو ساختار را با هم تركیب كردهام: یكی ساختاری كه میتوانیم از آن به عنوان ساختار ارسطویی یاد كنیم كه شامل قصهی یونا و ناحوم میشود و قواعد ساختار ارسطویی همچون نقطهی اوج، فرود، مقدمه و... كاملاً در آن مشاهده میشود؛ و یك ساختار دیگر هم كه شامل داستان راهب و دختر كولی میشود و در اصل ساختاری نیمهروایی دارد. من سعی كردم اگر قرار است نوآوری در ارتباط با ساختار در این اثر داشته باشم، مربوط به همین تركیب این دو ساختار باشد.
آن دسته از تماشاچیانی كه با نقدهای سینمایی شما آشنا هستند به علاقهی شما نسبت به فیلم فریادها و نجواها و سینمای برگمان آگاه هستند و حتی نام اثر نیز برای تماشاچی كه هنوز نمایش را ندیده میتواند یادآور فیلم فریادها و نجواها باشد.
فكر میكنید مخاطبین این نمایش بتوانند رد پای برگمان را در این نمایش بیابند و یا به عبارت بهتر آن دسته از مخاطبینی كه با آثار برگمان آشنا هستند، میتوانند ارتباط ویژهای با این اثر برقرار كنند؟
به هنگام نوشتن، من نه به بر گمان فكر میكردم و نه به فریادها و نجواها و اصلاً درگیر فضای دیگری بودم. ولی مطمئناً اینها در ذهن من بوده، زیرا هر كاری كه یك نویسنده خلق میكند از علائق او دور نیست. به هر حال ایمان هم یكی از دغدغههای ثابت آثار برگمان است و این دغدغه را در آثاری همچون فریادها و نجواها، سكوت، و به شكل گستردهتر در فانی و الكساندر میتوانیم مشاهده كنیم.
دختر كولی در بعضی از لحظات مرا به یاد دخترك تكفیر شدهی مهر هفتم میانداخت.
الان كه دارید به این نكته اشاره میكنید میبینم چقدر میتواند به آن شبیه باشد و این برای من خیلی جالب است، چون تا حالا به این نكته فكر نكرده بودم و برای خود من هم تازگی دارد و الان كه به آن فكر میكنم، میبینم كه حتماً و حتماً میشود حضور برگمان را حس كرد. چون به هر حال برگمان جزء دغدغههای ذهنی من است و آثار او را دوست دارم و ایدهی ایمان و تعریفهای متعدد از ایمان و این كه ایمان واقعی چیست، هم از نكتههای اصلی آثار اوست و هم از دغدغههای این متن.
امسال شما موفق شدید جایزهی اوّل نمایشنامهنویسی را از جشنوارهی فجر دریافت كنید، در طول جشنواره نیز مشاهده كردیم كه در چند مورد نقدهایی ستایشگونه در ارتباط با آثار شما به چاپ رسید، آیا در قبال این جایزهها و نقدها احساس تعهد میكنید؟
فكر میكنم همچنان در مرحلهی تجربه هستم. من نسبت به
مسیری كه انتخاب كردهام آگاهی دارم، ولی هر نمایشنامه برای من یك تجربهی كاملاً تازه محسوب میشود و شاید به همین دلیل است كه برای هر نمایشنامه انرژی زیادی میگذارم.
اما در ارتباط با اینكه احساس تعهد میكنم یا نه؟ باید بگویم بیش از آنكه احساس تعهد كنم، احساس وحشت میكنم. چون به هر حال مثل همهی نمایشنامهنویسان همیشه متعهد بودهام و هیچ وقت فكر نكردهام كه یك نمایشنامه را بنویسم فقط برای این كه یك نمایشنامه نوشته باشم و هر اثری كه خلق میكنم برگرفته از دغدغههای زندگی خودم است؛ بنابراین تعهد چیز تازهای نیست. این جوایز و تعاریف بیشتر من را وحشتزده میكند. با خودم فكر میكنم اثر بعدی باید چگونه اثری باشد كه جوابگوی این فضای بهوجود آمده باشد، تا حدی كه فكر میكنم اگر این جایزه را نگرفته بودم و در گوشهای آرام نشسته بودم و به كار خودم ادامه میدادم، الان راحتتر بودم و كار برای من سادهتر بود. با همهی اینها وقتی میخواهم به نمایشنامهی بعدی فكر كنم، تمامی این نكات را كنار میگذارم و فكر میكنم میخواهم كاری بنویسم كه در وهلهی اوّل برای خودم جذاب باشد، حال به خوبی قبلی باشد یا نباشد.
سه نمایشنامهی اخیر شما توسط یك گروه ثابت كارگردانی و بازیگری و... به اجرا درآمده، آیا این نكته دلیل خاصی دارد؟
البته من دوست دارم با گروهها و كارگردانهای دیگر هم كار كنم، امسال هم با خانم سپیده نظریپور نمایش الكتر را كار كردیم، اما كار كردن با این گروه برای من بسیار لذتبخش است. برای این كه در این سه تجربهای كه با این گروه داشتم، هیچگاه پیش نیامده كه در روز اوّل اجرا وحشتزده، ناراحت و عصبی از سالن نمایش بیرون بیایم و فكر میكنم با این گروه در حال حاضر به یك زبان مشترك رسیدهایم و كارگردان، گروه بازیگرها، طراح صحنه و همه با اولین جملهی من متوجه میشوند كه ماجرا از چه قرار خواهد بود. من راغب به همكاری با گروههای دیگر هستم، اما تا آن جا كه بتوانم سعی میكنم به همكاریام با این گروه ادامه دهم.
آیا به تقسیمبندی نمایشنامهنویسان زن و نمایشنامهنویسان مرد اعتقادی دارید و حركت نمایشنامهنویسان زن را در قیاس با گذشته چطور میبینید؟
هیچگاه علاقهای ندارم كه در این ارتباط دست به یك تقسیمبندی جنسیتی بزنم و هیچ وقت هم دوست ندارم كه به عنوان یك نمایشنامهنویس زن و مجزا از نمایشنامهنویسان مرد قضاوت بشوم. دوست دارم در كنار همهی نمایشنامهنویسان دیگر مورد قضاوت قرار گیرم، حتی اگر در انتهای صف آنها باشم. اما اینكه آیا نمایشنامهنویسان زن حركتی رو به جلو داشتهاند یا نه؟ فقط در یك كلام میتوانم بگویم به طور حتم این پیشرفت قابل مشاهده است، اما تحلیل و بررسی آن زمان و مجال بیشتری را میطلبد.
اخیراً شما سفری به هندوستان داشتید، آیا این سفر به فعالیتهای تئاتری شما مربوط میشد؟
این سفر یك بررسی بود كه از طرف یونسكو به من اهدا شد و به فعالیتهای تئاتری من مربوط میشد و كاملاً جنبهی تحقیقاتی داشت. موضوع تحقیق نیز بررسی تطبیقی ریشههای اسطورهای نمایش ایران و هند بود كه سعی خواهم كرد ماحصل این تحقیق را به شكل یك كتاب ارائه دهم و وظیفهی خود میدانم كه مجموعه عكسها، فیلمها و اسلایدهایی را كه از این سفر به همراه خود آوردهام، در كلاسهای دانشگاهی كه تدریس میكنم ارائه دهم.