طبق روال همه ساله دفتر مطالعات و تحقیقات زنان در ماه مبارك رمضان، امسال نیز نشستی با حضور مسئولین و كارشناسان مسایل زنان در تهران برگزار گردید. در این نشست كه مسئولین نهادهای متولی امور زنان، مدیران دستگاههای اجرایی مربوط به امور زنان، اساتید حوزه و دانشگاه، طلاب و دانشجویان حضور داشتند، حجت الاسلام زیبایی نژاد، مسئول دفتر مطالعات و تحقیقات زنان درباره فرمایشات رهبر معظم انقلاب در روز زن به ایراد سخنرانی پرداخت.
از آن جهت كه بررسی ماهیت مطالبات و رهنمودهای فرمایشات رهبر معظم انقلاب ضروری است و با وجود گذشت چند ماه از آن كمتر به آن پرداخته شده لذا در این شماره از نشریه حوراء متن كامل سخنرانی حجت الاسلام زیبایینژاد تقدیم حضورتان میگردد.
بسمالله الرحمن الرحیم
هدف از برگزاری این جلسه آغاز مباحثاتی پیرامون فرمایشات مقام معظم رهبری و پیگیری آنهاست تا بتوانیم هم وظیفه مأمومیت خود را نسبت به ایشان انجام داده باشیم و هم شرط حضور در عرصه كارشناسی و پژوهشگری را، كه پیگیری كارشناسانه مباحث است، رعایت كرده باشیم.
در ابتدا نكاتی را به عنوان مقدمه عرض میكنم. در گام نخست لازم است كه از كه هر كدام از نهادهای مختلف خودشان را تعریف كنند. یكی از مشكلات حوزه مباحثات جنسیتی، تعریف ناشدگی نهادها و شرح وظایف آنها، چه برای خود این نهادها و چه برای مخاطبان آنها است. مثلاً بخشی از پیگیریها، پژوهشی بوده و در جریان تولید فكر و علم قرار میگیرد و نهادهای پژوهشی باید این كارها را پیگیری كنند. بخشی از امور، پیگیریهای تبلیغی و ترویجی است، و باید به جنبه تبیینگری و روشنگری آنها توجه نمود و بخشی هم، پیگیریهای اجرایی است، یعنی جریانسازی فرهنگی و اجتماعی. در این مباحث، كه سه مقوله جدا از هم هستند، اگر خودمان را تعریف كنیم هم بر شرح وظیفهمان تمركز خواهیم داشت و هم، حد انتظارات دیگران را از خود تعدیل خواهیم كرد.
نكته دوم این است كه به هماهنگیهای بین نهادی نیاز داریم، یعنی حوزهی تولید، توزیع و مصرف باید با هم هماهنگ باشند. در غیر اینصورت محصولات حوزه تولید بایگانی میشود و یا تبیینهایی كه انجام میشود گسترهای نامتوازن با تولید خواهد داشت و به سطحیگرایی منجر خواهد شد.
نكته سوم اینكه حجم و تنوع فعالیت به ایجاد گفتمان مسلط كمك میكند. اگر حوزهی علمی را به حوزهی اقتصادی تشبیه كنم، مطلب را قابل فهمتر خواهد كرد. غربیها میگویند اگر هزار دلار داری، نهصد دلار آن را برای تبلیغ هزینه كن و فقط صد دلار آن را در كار اقتصادی صرف كن. مثلاً با وجود اینكه بحث حقوق بشر از چالشیترین مباحث در دنیای غرب بوده و هست، اما هیچ كس در مجامع بینالمللی جرأت ایجاد تردید در آن را ندارد و همه حكومتها هم آن را به عنوان امر یقینی میپذیرند. این اقتدار گفتمانی در غرب منشأ علمی ندارد بلكه منشأ سیاسی داشته و تحكم غرب در آن دخیل میباشد. به بیان روشنتر ناشی از حجم بالای فعالیت تبلیغی در این زمینه است و آن را به یك گفتمان حاكم تبدیل كرده. اینكه فكر كنیم فقط بالندگی علمی، شرط لازم و كافی آن است، حرف صحیحی نیست و اگر بخواهیم سیطره گفتمانی داشته باشیم باید بتوانیم فضا را از لحاظ جریانسازی در دست بگیریم.
موضوع اصلی جلسه بررسی ماهیت مطالبات و رهنمودهای مقام معظم رهبری است.
محور اول در طلیعه سخنان مقام معظم رهبری این بود كه ما در موضوع زنان طلبكار جهان غرب هستیم. باید دید این طلبكاری در كجاهاست، یعنی كجا ما میتوانیم برگ برنده خود را رو و غرب را نقد كنیم؟ به نظر میرسد در مورد غرب چند چیز وجود دارد كه میتوان مطرح كرد. بحث استفاده ابزاری از زن؛ یعنی تبدیل شدن زن به ابژه جنسی. با نگاه به فضای فیلمهای سینمایی، كه در غرب به نمایش درمیآید، میتوان دید كه اگر در فیلمی نگاه جنسی به زن وجود نداشته باشد، فیلم خلاف انتظار مخاطب است این نگاه به قدری نهادینه شده، كه دیگر كسی از اینكه چنین تصویری از زن نمایش داده میشود احساس درد و رنج نمیكند. شما این امر را با عكسالعملهایی كه بعد از پخش فیلم شوكران در میان پرستاران اتفاق افتاد، مقایسه كنید. درست است كه روابط جنسی، آنچنان كه در غرب وجود دارد در این فیلمها نیست؛ اما به سبك دیگری وجود دارد، اما كسی اعتراض نمیكند، یعنی به تدریج این فرهنگ به عنوان جزیی از زندگی میشود و این نگاهی است كه از جامعه غرب وارد جامعه ما شده است و البته قابل نقد هم هست.
محور دومی كه غربیها در آن دارای ضعف هستند و ما میتوانیم همان را مورد نقد قرار دهیم، موضوع خشونت علیه زنان است. با وجود اینكه از چند دهه گذشته، قوانین سنگینی بر ضد خشونت وضع شده است، اما خشونتهای اساسی در غرب، قابل مقایسه با شرق نیست؛ اگر چه در كشورهای شرقی هم خشونت علیه زنان وجود دارد اما عمق خشونتها در غرب بیشتر از شرق است.
نكته دیگر خشونتهای پنهان و سلطه پنهان است. یعنی استانداردهایی در غرب ساخته میشود كه زنها را از نظر روانی، تحت فشار قرار میدهد. مثلاً استاندارد تناسب اندام كه در غرب به عنوان ارزش محسوب میشود، اثر خود را بر رژیم غذایی زنان بر جای میگذارد. اگر زوایای پنهان این بررسی شود، مصادیق بسیاری را میتوان برشمرد.
مورد دیگر در نقد فرهنگ غرب بحث هویت اجتماعی زن است اگر به یك سده گذشته برگردیم، میبینیم زنها از عوامل كنترل مصرف در جوامع گذشته بودهاند، اما فرهنگ مسلط سرمایهداری، جایگاه زن را تغییر داده تا در خانه و اجتماع تبدیل به مهمترین عامل مصرفزدگی بشود. بهگونهای كه در كتب مربوط به مطالعات فرهنگی، به این مسئله اشاره میشود كه دنیای زن، دنیای مصرف لوازم آرایشی و لباس است. كشورهای جهان سوم هم گرفتار تبعات این فرهنگ هستند. مثلاً كشور ما دومین كشور مصرفكننده جواهرآلات در دنیاست یا میزان جراحیهای زیبایی و ... در كشور بسیار زیاد است.
نقد دیگری كه میتوان به غرب وارد كرد و از صحبتهای مقام معظم رهبری نیز برداشت میشود، استفاده از تراث غربیها علیه جریان حاكم موجود است. یعنی میتوان ادبیات قرن 18 و 19 را در مقابل ادبیات قرن 20 و 21 نهاد و نشان داد كه جهان غرب چگونه در حال انحطاط فرهنگی و اخلاقی در موضوع زن است. محور دیگر بحث مستندسازی است. یعنی بتوانیم گروههای فنی و علمی مستندساز را به این كشورها اعزام كنیم و واقعیت وضعیت زن و خانواده را به وضوح نمایش دهیم و آنها را به رخ مردم جهان بكشیم.
در مورد اینكه چگونه میتوان نقاط ضعف نگاه غربی به زن را روشن كرد، چند پیشنهاد مطرح است:
اول اینكه در فعالیتهای بینالمللی لازم است سیاستهای جنسیتی نظام به عنوان پیشنیاز، ترسیم شوند یعنی هم اكنون در دنیا چه نگاهی نسبت به مقوله جنسیت مطرح است و ما چه نگاهی را باید ترویج كنیم به این نحو كه از یك سو سنتهای جاهلی و از سوی دیگر جریان مدرن را نقد كنیم تا بتوانیم در این میان جریان سومی را تبیین و ترویج كنیم. سیاستهای نظام هنوز منقح نشده لهذا فعالیتهای ما در عرصهی بینالمللی زیبنده نظام نیست. بنابراین باید هم سیاستها را روشن كرد و هم متناسب با این سیاستهای بینالمللی، نیروهای مناسب پرورش یابند.
مشكلی كه وجود دارد این است كه دولتها حساب میكردند كه عمر ما چهار سال است. سال اول كه با دغدغههای تثبیت همراه است، سال آخر هم كه سال دلهره ماندن یا رفتن است. بنابراین عمر مفید هر دولت دو سال و نیم بوده است و تصمیمگیریهای كوتاه مدت اخذ میشده است در حالیكه ما در عرصه بینالملل نیازمند نیروهایی هستیم كه برایشان سرمایهگذاری بیشتری شده باشد. یعنی كسانی باشند كه به زبان بینالمللی مسلط باشند كه بتواند مستقیم ارتباط بگیرند. چند سال از تحلیلها اشراب شده باشند، سیر مطالعاتی داشته باشند، پتانسیلها، ظرفیتها و محدودیتهای عرصه بینالمللی را بشناسند تا در فعالیتها، ضریب خطا كم شود و بتوانند از طریق اقتدار گفتمانی با دنیا طرح بحث كنند.
نكته سوم این است كه به نظر میرسد كه در میان مردم دنیا حوصله شنیدن مباحث نظری كم شده، البته در محدوده نخبگان خاصی این مسئله شكل میگیرد اما آنجا كه قرار است جریانسازی صورت گیرد، باید سعی بر این باشد كه پیش از طرح مباحث نظری الگوهای موفق ارایه شود یعنی زنانی معرفی شوند كه توانستهاند در عرصه خانواده، اجتماع و در عرصه نیازهای فردی خود گام بردارند و توانستهاند طبق الگویی خاص میان این سه حوزه تعادل برقرار كنند. اگر ما بتوانیم چنین الگوهایی را معرفی كنیم بعد از آن میتوانیم دیدگاههای نظری خود را هم بیان كنیم. یا خانوادهها و زوجهای موفق را بتوانیم در عرصههای مختلف معرفی كنیم. یعنی یك بحث، بحث نظریه پردازی است و بحث دیگر، بحث ارایه الگوهای عینی و موفق است. نمونههایی كه تاریخی نباشند یعنی بحث كردن بر سر اینكه خانواده حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) چه ویژگیهایی داشتند، كافی نیست. باید بتوانیم خانواده امروزین را، یعنی خانوادهای كه امروزه تحت این فضای سیاسی، اجتماعی و این شرایط بینالمللی تنفس میكنند، روزآمد و كارآمد ترسیم كنیم. البته این مصداق «اصلها ثابت و فرعها فیالسماء» است یعنی باید بتوانیم حجیت و كارآمدی را با هم تركیب كنیم تا بتوانیم منشأ اثر باشیم.
نقد دیگری كه میتوان به غرب وارد كرد این است كه از صحبتهای رهبر معظم انقلاب برداشت میشد، استفاده از تراث غربیها برعلیه جریان حاكم خودشان است. یعنی میتوان ادبیات قرن 18 و 19 را در مقابل ادبیات قرن 20 و 21 قرار دهیم و نشان دهیم كه جهان غرب چطور در حال انحطاط فرهنگی و اخلاقی در موضوع زن است. محور دیگر بحث مستند سازی است كه باید انجام شود؛ یعنی بتوانیم گروههای فنی و علمی مستندساز را به این كشورها اعزام كنیم و واقعیت وضعیت زن و خانواده را به وضوح نمایش دهیم و این واقعیتها را به رخ مردم جهان بكشیم.
بحث دیگری كه از اهمیت زیادی برخوردار است و ما در آن مشكل داریم و در سفرهای خارجی كه مبلغان ما میروند این مشكلات بیشتر خود را نشان میدهد خلأ ترجمه است. در سفری كه به لبنان داشتیم و دیداری با مسئول فرهنگی حزبالله لبنان، ایشان هر محوری را كه برای تحقیق پیشنهاد میكرد ما میگفتیم كه در این محورها كار شده است. ایشان میگفتند كه ایران، قلعهای مستحكم است كه حصاری به دور خود كشیده و رابطهای با جهان اسلام ندارد؛ بنابراین باید نهضت ترجمه به زبان عربی، انگلیسی، اردو و... زبانهایی كه میتواند صدها میلیون مخاطب را به ما جذب كند ایجاد كنیم تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم. البته در مواردی كه بحثها ساده و ژورنالیستی است میتوان از مترجمینی كه از كشورهای دیگر آمدهاند استفاده كرد اما در زمینه كارهای تخصصی باید به گونهای باشد كه مترجم خود تحصیلاتی حداقل در حد فوقلیسانس آن رشته داشته باشد.
بحث دیگر بحث گسترش و شبكهسازی بین پایگاههای اطلاعرسانی است كه میتوان از پتانسیلهای زنانه در فضاهای مجازی استفاده كرد؛ خصوصاً زنانی كه حضور در فضای خانه برایشان ارجحیت دارد میتوانند از محیط خانه هم در این فضا و در عرصه جهانی تأثیرگذار باشند. باید سیاستی در نهادهای حكومتی باشد كه زمینهی حضور پژوهشگران و محققان در ایجاد فضاها و ایجاد پایگاههای اطلاعرسانی و توانمندسازی و شبكهسازی این افراد با یكدیگر را فراهم كند تا بتوانند با انجام فعالیتهای مكمل در عرصههای مختلف و تریبونهای متعدد كه یك حرف را به شكلها و زبانهای مختلف انعكاس بدهند فعال عمل كنند و این امر برای ما بسیار حائز اهمیت است.
بحث دیگر، بحث استفاده از منتقدینی كه خود در كشورهای غربی فعالیت میكند، و انعكاس دیدگاههای آنها در كشور خودمان و در كشورهای دیگر است؛ زیرا امروز جریانهای منتقد غربی هم هستند كه فضای غربی را به خوبی نقد میكنند و این نقدها تا حدودی میتواند به ما هم كمك كنند. كتابهای «جنگ علیه خانواده» و «لیبرالیسم در سراشیبی سقوط به سوی گومورا» از جمله كتابهایی هستند كه توسط منتقدین غربی نگاشته شده كه برخی از زوایایی كه ممكن است از نگاه ما مخفی باشد، در این كتابها میتوان یافت و همچنین میتوان از حضور این افراد در مجامع علمی، برای طرح مباحثشان استفاده كرد.
محور دیگری كه در فرمایشات رهبر معظم انقلاب به صراحت از نهادهای فرهنگی، حوزه، دانشگاه و دستگاههای كارشناسی خواسته شد، جریان نقد فمینیسم است كه البته در ذیل این محور به چند نكته باید توجه شود.
نقد معمولاً از چند زاویه انجام میشود. اول نقد تحلیلها یعنی نگاه آنان نسبت به وضعیت زنان نقد میشود. معمولاً فمینیستها در پاسخ به این سئوال كه وضعیت زنان را چگونه تحلیل میكنید؟ به فرودستی و ظلم تاریخی نسبت به زن، نابرابری جنسی، ستمگری جنسی اشاره میكنند و ما میتوانیم نگاه آنها را مورد نقد قرار دهیم.
جریان مدرن با خود ارزشهایی را آورد كه این ارزشها جنسیتی نبود. شاید از نقاط ضعف گفتمان مدرن این باشد كه نسبت به جنسیت، حساسیت لازم را ندارد.اگر روح مسلط بر مدرنیته را سرمایهداری بدانیم، ارزشهای مورد نظر این مدرنیته، اقتدار منصبی و بحث تولید ثروت است. زمانی كه این دو به عنوان عامل ارزش مورد پذیرش قرار میگیرد، و خود زنها میپذیرند كه ارزشمندی به اقتدار و ثروت است، در این فضاست كه جرقه بحث فرودستی شكل میگیرد كه حتماً زن در طول تاریخ فرو دست بوده است زیرا زنان در طول تاریخ اقتدار منصبی داشتهاند و علیرغم اینكه زنان بیشتر از مردان كار میكردهاند اما ثروت در دستان مردان بوده است. این نگاه غلبه پیدا كرده است وما باید تحلیلهای فمینیستی را نقد كنیم.
متأسفانه خود ما نیز به عنوان قدر متیقن، بحث فرودستی زنان را پذیرفتهایم؛ در حالیكه ممكن است این بحث قابل نقد باشد. ما با چه نگاهی به فرودستی زنان در طول تاریخ حكم میكنیم؟ آیا ابزار ما هم در تحلیل، باید همان ابزار آنها(فمینیستها) باشد یا باید از ابزار دیگری برای تحلیل استفاده كنیم؟
محور دیگر كه قابل نقد است، نقد آرمانهای فمینیستی است. مثلاً فمینیستهای لیبرال معتقدند كه جامعه آرمانی ما، جامعهای دو جنسی است یعنی جامعهای است كه ویژگیهای خاص یك جنس را انعكاس ندهد و زن در این جامعه، احساس زن بودن نداشته باشد بلكه احساس انسان بودن داشته باشد. این آرمانهای فمینیستی هم قابل نقد است.
محور بعد نقد سیاستها و راهبردهای فمینیستی است كه برنامه گذار آنها از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب چیست؟ كه گفتمان رادیكال فمینیستی، دیدگاه تخاصم را مطرح میكند. لیبرالهای فمینیست هم دیدگاه استقلال زن را مطرح میكنند كه ما در مقابل هر دوی این گفتمانها را میتوانیم نقد كرده و دیدگاه بدیل خود را كه دیدگاه مكملیت زن ومرد برای یكدیگر هست را مطرح كنیم.
محور نقد دیگر، نقد درونی نظریه فمینیستی است كه نشان دهیم كه صدر و ذیل دیدگاه فمینیستها با هم نمیسازد و مثلاً با وجود اینكه شعار برابری میدهند اما راهكارهایشان به برابری ختم نمیشود بلكه نگاه مردانه را بر فضای فرهنگی مسلط میكنند.
محور آخری كه قابل نقد است، موفقیت فمینیسم در به دست آوردن دستاوردهای مورد نظر خود است. آیا جریان فمینیستی در ارتقای وضعیت زنان به جایگاه مورد نظرش، موفق و كامیاب بوده است یا خیر؟ كه در این زمینه خود غربیها هم دیدگاههای انتقادی مطرح كردهاند و این زمینه را برای نقدهای ما هم فراهم میكند.
از حیث نحوهی پیگیری، به نظر میرسد كه نقدهایی كه ما در این زمینه داشته باشیم، نقدهای نظری خشك است كه برای فضای كارشناسی مطلوب است و ما نیازمند نقدهای ترویجی هم هستیم كه در قالبهای مختلف از قبیل: مقاله، كتاب، فیلم و سریال، رمانها و جزوات و سیدیها و مجلات میتوان برای اقشار مختلف آماده كرد. باید دقت داشته باشیم كه جریان ساده كردن بحث به سطحی كردن بحث منجر نشود.
مشكل ما در این زمینه این است كه نهادهایی را لازم داریم كه همت آنها فقط انجام كارهای ترویجی باشد كه بتوانند حلقه واسطهای بین نهادهای تولیدی و مخاطبان باشند یعنی بتوانند حرف را گرفته و به زبانهای مختلف تبدیل كنند. هر مجموعه به تنهایی استعداد انجام همه كارها را ندارد و از ابزارهای لازم بهرهمند نیستیم تا بتوانیم حرفهای قوی خود را در قالبهایی چون رمان مطرح كنیم. رمان، وسیله بسیار خوبی است كه بسیار هم تأثیرگذار است. بنابراین ما باید نسبت به كارهای ترویجی اهتمام بیشتری داشته باشیم و نهادهای حكومتی، سیستم حمایتی را به گونهای تنظیم كنند كه این نهادها بتوانند شكل بگیرند، روی پای خودشان بایستند و ترویجگران و مبلغان خوبی برای بحثهای علمی باشند. ما به یك گروه تبدیل كنندهی ویژه هم نیاز داریم كه بتوانند حرفهای علمی را به سوژههای رسانهای تبدیل كنند. ما با تماسی كه با سازمان صدا و سیما داشتیم، به ما گفتند كه برنامهساز منتظر سوژه است، خودش ذهنیت علمی ندارد حوصله این مسایل را هم ندارد. ما میتوانیم با تعیین محورهای مختلفی كه روی آن كار شده، برنامهسازان را به لحاظ تأمین سوژه و محورهایی كه بتواند زن، مرد و خانواده را در این محورها و سوژهها نمایش دهد نشان دهیم و به مخاطب عرضه كنیم. خود برنامهسازان اگر جهت داشته باشند، سوژه را پروش میدهند. با جلب اعتماد برنامهسازان از جایی كه بتواند برای آنان سوژههایی را آماده كند، و حمایت از آنان، در مرحله بعد یك ضابطه قانونی را برای آنان تعریف كنیم. اما اگر سیستم حمایتی موجود نباشد و اینها با ضابطه قانونی هم محدود شوند، آنان سعی میكنند كه خواستههای خود را دنبال كنند و به اصطلاح، ضابطهها را دور بزنند.
بحث دیگر در مورد نقد فمینیسم این است كه ما نیاز داریم كه در كشورهای غربی، از نزدیك، جاهایی كه فمینیسم منشأ آثار، در اصلاح قوانین، در اصلاح رویهها و فرهنگها است بتوانیم پیامدهای دیدگاهشان را بررسی كنیم. صدا و سیما در این زمینه كارهایی كرده است كه من تشكر میكنم اما در این موارد باید روی جهت كارشناسی، بیشتر كار شود. یعنی پرسشها مشخص باشند و ما بدانیم كه دنبال چه گمشدهای هستیم. تهیه رپرتاژ و گزارش به اهمیت تعیین پرسشهای اساسی در این زمینه نیست.
در زمینه نقد فمینیسم، كارهایی در كشورهای غربی انجام شده كه گرچه زیاد نیست و خیلی هم جدی گرفته نمیشود و خوب هم انعكاس داده نمیشود؛ اما میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
نكته دیگر این است كه جریان نقد فمینیسم، زیاد هم جدی گرفته نمیشود زیرا نگاهی كه در كشور ما در مورد نقد فمینیسم وجود دارد با نگاهی كه درغرب، در این زمینه وجود دارد، متفاوت است. به نظر ما فمینیسم، فرزند مشروع مدرنیته است؛ لهذا نقد فمینیسم برای ما با نقد جهان مدرن توأم است. ما مفاهیم مهمی چون برابری، فردگرایی، آزادی و نسبیگرایی را نقد میكنیم اما جریانهای غربی منتقد فمینیسم با و با حفظ مبانی مدرنیته مواردی را از جریان فمینیسم مورد نقد قرار میدهند كه بسیار افراطی است اما مباحث فمینیستی كه در بستر جریان زن مدرن بوجود آمده، مورد انتقاد قرار نمیگیرد. مثلاً جریان مدرن به این نحو نقد میشود كه آنها برابری میگویند اما برابری عمل نمیكنند یعنی معمولاً با مفهوم برابری مشكلی ندارند؛ اما با اینكه جریانهای برابری واقعاً طرفدار برابری نیستند، بنابراین باید مراقب بود كه اگر از منتقدان غربی برای نقد جریان فمینیسم استفاده میكنیم، ادبیات مدرن برای ما قدر متیقن نسازند و ما صرفاً در آن بستر نقد نكنیم. ما نباید به نقد دیگران بسنده كنیم.
محور دیگری كه رهبر معظم انقلاب در صحبتهای خود مطرح كردند، بحث تبیین حقوق اسلامی بود كه ما در زمینه تبیین حقوق اسلامی، كار چندانی انجام ندادهایم و در زمینه دفاع عقلانی از حقوق زن زیاد دفاع نكردهایم. در این زمینه هم چند نكته به نظر میرسد. تبیینهای حقوقی، دو قسم هستند؛ گاهی تبیین خاص است مثلاً چرا تفاوت ارث، دیه، حكم حجاب و... میان زنان و مردان وجود دارد؟ گاهی هم تبیینها عام هستند؛ یعنی به جای اینكه تكگزارههای دینی را تبیین كرده، دفاع حقوقی از آنها كنیم، یك نظام حقوقی ترسیم كنیم و از این نظام حقوقی دفاع عقلانی كنیم. یعنی تبیین كنیم كه در نگاه اسلام بحث برابری زن و مرد در انسانیت و در منزلت اخلاقی و ارزشی از یك سو و تفاوتهای طبیعی و تفاوت در نقشها و انتظارات از سوی دیگر وجود دارد. مجموعه این موارد و این نگاهها، وقتی كه به هم ضمیمه میشوند، نگاه ما را نسبت به زن و مرد و تفاوتهای حقوقی ترسیم میكند. یعنی تفاوتهای حقوقی در اندیشه دینی، تفاوتهایی است كه در حمایت از تفاوت نقشها در نظر گرفته میشود و باید در راستای تثبیت كارآمدیهای خاص زن و مرد، در دفاع از ارزشمندی مشترك زن و مرد باشد. سعی شود كه در تبیینهای حقوقی، علاوه بر تبیینهای خاص، تبیینهای عام هم لحاظ شود بلكه اگر تبیینهای عام به خوبی دفاع عقلانی شوند، بسیاری از شبهات خاص حل خواهد شد.
نكته بعد این است كه بالاخره ما در تبیینهای عمومی به یكسری بنبستهایی میرسیم كه قابل دفاع عقلانی به آن معنا نیست. مثلاً ، در بحث تفاوتهای زن و مرد در بحث دیه، ممكن است بتوان تفاوتها را تبیین كرد اما در برخی موارد، ممكن است نتوان تبیین عقلانی برای موضوعی آورد لهذا باید روی عقلانی كردن بحث تعبد هم كار صورت گیرد.
در مواردی كه تبیین حقوقی صورت میگیرد، چند مسئله باید مد نظر باشد. یك نكته این است كه برای هر مسئلهای نرخگذاری كنیم كه یك مسئله را بزرگ جلوه ندهند بنابراین هر مسئله باید به میزان اهمیتی كه دارد، مورد بررسی قرار گیرد.
در طرح مباحث حقوقی باید سعی شود مصلحت نوعی از مصلحت شخصیه تفكیك شود. زیرا خیلی وقتها باید مصالح نوعیه بر مصالح شخصیه غلبه پیدا كنند. در بسیاری از موارد برخی اصلاحات قانونی به قیمت از هم پاشیدگی بعضی از خانوادهها تمام میشود اما در كلاننگری، گاه مصلحت كوچكتری فدای مصلحت بزرگتر میشود. روایت است كه در جلسهای با حضور امام صادق(ع)، ایشان از ابوحنیفه سئوال كردند: عاقل از نظر شما كیست؟ ابوحنیفه جواب داد: كسی كه خیر را از شر تشخیص دهد؛ امام فرمودند: عاقل كسی است كه بد را از بدتر و خوب را از خوبتر تشخیص دهد و بتواند بین این دو یكی را انتخاب كند. لذا باید مصالح نوعیه را بر مصالح شخصیه غلبه داد و نكته دیگر این است كه بتوانیم اهم و مهم را از هم تشخیص بدهیم. مثلاً اگر سن ازدواج پایین باشد چه اتفاقی میافتد؟ یعنی دختران در سن نوجوانی ازدواج كنند. اولین مسئلهای كه به ذهن میآید این است كه احتمال طلاق زیاد میشود. اگر این پیامد را بپذیریم، باید آن را در كنار پیامدهای دیگر قرار دهیم؛ مثلاً با بالا رفتن سن ازدواج احتمال ارتكاب مفاسد اخلاقی زیادی شود. هر دوی این پیامدها بد هستند؛ اما باید بتوان بد را از بدتر انتخاب كرد.
نكته دیگر در مباحث مسایل حقوقی این است كه به اغلبیت مصلحت و عمومیت حكم توجه كنیم یعنی خیلی از موارد خطاب عمومی است اما مصلحت آن غالبی است. قرار نیست در قوانین حقوقی، مصلحت تمام اشخاص احراز شود. مثل چراغ قرمز است حتی اگر هیچ ماشینی هم نبود رد شدن از چراغ قرمز، غیر قانونی است. یعنی اگر قرار بود كه در این مورد، تبصرهای هم زده شود كه اگر ماشین نبود عبور از چراغ قرمز مجاز است باز بیقانونی و هرج و مرج حاكم خواهد شد. در احكام دینی هم به همین گونه است اگر قرار باشد در مورد احكام هم رعایت مصلحتهای شخصی شود، مشكل پیش میآید. بنابراین مصلحت غالبیه باید بر مصالح شخصیه غلبه یابد.
نكته دیگر كه در ذیل تبیینهای حقوقی مطرح است این است كه تبیینهای حقوقی در داخل كشور با تبیینهای حقوقی در خارج از كشور باید متفاوت باشد. ما در فعالیتهای خارجی گاهی مجبوریم به بعضی مقدمات تسلم كنیم به دلیل گفتمانهای مسلطی كه وجود دارد و ضرورتهایی كه اقتضا میكند را به عنوان پیشفرض قرار میدهیم مثلاً گاهی مجبور میشویم در ادبیات حقوق بشری هم سخن بگوییم ولی دلیلی ندارد كه این ادبیات را در داخل كشور هم وارد كنیم. ما در داخل كشور نباید اجازه بدهیم كه قدرمتیقنهایی شكل بگیرد. در خارج از كشور قدر متیقنهایی شكل گرفته كه دیگران را مجبور میكند كه بر اساس یك چارچوب مشخص حرف بزنند؛ ولی در داخل كشور چنین اتفاقی نباید بیفتد. بنابراین رویكرد ما در مباحثات داخلی و بینالمللی باید تا حدودی از هم متمایز باشد.
نكته دیگر كه در بحث تحلیلهای حقوقی باید به آن توجه كرد، بحث ساختارهای حقوقی است یعنی باید دقت كنیم در اصلاحات حقوقی و در تبیینهای حقوقی، به هماهنگی مجموعه حقوقی توجه كنیم؛ یعنی بسیاری از احكام شریعت در كنار احكام دیگر جواب میدهند یعنی زمانی میتوانیم از تفاوت زن و مرد در امر دیه دفاع كنیم كه در كنار آن انفاق را پذیرفته باشیم؛ لهذا مجموعهنگری و هماهنگ دیدن مجموعه، برای ما بحث اساسی است.
محور مهم دیگری كه در بیانات رهبر معظم انقلاب، كه شاید هم مهمترین بحث بود، بحث خانواده محوری برای زنان است. به نظر ایشان مهمترین مسئولیت زنان، مسئولیتی است كه به حریم خانواده مربوط است و فعالیتهای اجتماعی زنان هم باید خانواده محور باشد. در رابطه با بحث خانواده محوری چند نكته مهم وجود دارد.
یك نكته این است كه برداشت ما از خانواده محوری گاهی این است كه نسبت خاصی را بین زن وخانواده ترسیم میكنیم كه ممكن است ضرورتاً مرد، آن نسبت را نداشته باشد. زن در خانواده نسبت ویژهای دارد مخصوصاً جایی زن به عنوان مادر در انتقال ارزشهای اخلاقی و ایجاد تعادل عاطفی نسبت به نسل آینده، مسئولیت دارد كه این مسئولیت مهمی است و هم مسئولیتی نسبت به همسر خود دارد به عنوان شأن همسری كه به نظر میرسد در روایات آمده شأن همسری كمتر از شأن مادری نیست و شاید اهمیت آن بیشتر باشد. زمانی بحث بر سر این است كه خانواده محوری یعنی اینكه زن نسبت خاصی با خانواده داشته باشد؛ اما گاهی اوقات خانواده محوری، جایی كه با مباحث زنان پیوند میخورد یك پیامد منفی دارد و آن این است كه مباحث خانواده را در ذیل مباحث زنان مطرح میكنیم یعنی مباحث خانواده به مباحث زنان تقلیل برده میشود. مثلاً در طرحهایی كه داده میشود عنوان و موضوع بحث خانواده است اما در عمل به بحث دفاع از حقوق زنان تبدیل میشود بنابراین نباید مسایل خانواده در ذیل مباحث زنان مستهلك شود و باید به صورت مستقل به آن پرداخته شود. نكته مهم در بحث خانواده كه همه بر آن تأكید میكنیم این است كه مفهوم خانواده محوری، خیلی هم بدیهی نیست و در تفسیر خانواده محوری اختلافات زیادی وجود دارد. خود غربیها هم اخیراً خانواده محور شدهاند. در كنفرانس یونسكو كه در دهه 90 انجام شد، موضوع آینده خانواده مورد بحث قرار گرفت و اعلام شد كه تا به حال سیستمهای حمایتی، بیشتر حمایت از اقشار آسیبپذیر؛ مثل جوانان، زنان، كودكان و سالمندان بوده است و الآن وقت آن است كه سیستم حمایتی به سمت حمایت از خانواده برود. آنها هم معتقد به حمایت از خانواده هستند اما تصویری كه آنها از خانواده دارند با تصویری كه ما داریم متفاوت است؛ زیرا منظور آنها از خانواده، خانوادهی مدرن است؛ خانوادهای كه بتواند ارزشهای مدرن را به نسل آینده منتقل كند اما خانوادهای كه مد نظر ماست، خانوادهایست كه ارزشهای ثابت را به فرزندان و نسل آینده انتقال دهد.
نكته دیگر این است كه ما خانواده محوری را در مقابل فرد محوری یا جامعهمحوری قرار میدهیم در حالیكه باید در سلوك فردی هم رویكردی خانواده محور داشته باشیم. در سلوك خانوادگی هم فرد محور نباشیم و خانواده محور باشیم در مشاركت اجتماعی هم خانواده محور باشیم. این ترسیم دقیقتری از خانواده محوری را به دست ما میدهد.
مثلاً خانوادهای را در نظر بگیرید كه زن وشوهر دختر عمو، پسر عمو هستند. مشكلی برای این خانواده پیش میآید كه حق با خانم است و اگر قصد اقامه دعوا داشته باشد، قانون حق را به او میدهد اما به خانواده گستردهای كه دارد نگاه میكند كه اگر از طریق قانونی بخواهد مشكل را حل كند روابط طایفهای بین دو برادر به هم میخورد و در میان خانواده گسترده شكاف ایجاد میشود. برای حفظ ارزشهای طایفهای، زن صبر بیشتری اتخاذ میكند. این نمونه كوچكی است از خانواده محور بودن در روابط زن و شوهر.
بحث دیگر این است كه اصولاًخانواده محوری یعنی چه؟ یكی از اصول قانون اساسی این است كه بر اساس آن كلیه سیاستها و برنامههایی كه در كشور اتخاذ میشود باید در راستای تقویت و حمایت از خانواده باشد. به نظر میرسد كه در برداشت از مفهوم خانواده محوری خلط بزرگی صورت میگیرد. هر گاه خانواده را تصور میكنیم، به مفاد «واو عطف» تصور میكنیم؛ یعنی حرفهای خود را میزنیم و بعد میگوییم«و خانواده». خانواده محوری باید سیاست حاكم بر كلیه برنامهریزیها باشد و نباید خانواده از برنامهریزیهای دیگر تفكیك شود. زمانی در برنامهریزی چهارم توسعه، گفته میشود چه بخشی از این برنامه، ناظر به زن و خانواده است؟ و بعد به چهار یا پنج بند آن استناد میكنیم و میگوییم كه این چند بند در مورد خانواده است؛ اما این نگاه همان مفاد «واو عطف» است یعنی همه مواد قانونی دیگر رها شده و بعد این چند بند هم ضمیمه قوانین دیگر میشود. اما نگاه اصلی باید این باشد كه همانجایی كه سیستم برنامهریزی، قانون كار، قوانین مربوط به نظام آموزشی و... طراحی میشود، باید دید چه آثاری بر نظام خانوادگی دارد. آیا این آثار سنجیده شده است؟
زمانی در كمیسیون شورای عالی انقلاب فرهنگی بحث بود كه اگر قرار باشد كه ما به قوانین، نگاه خانوادگی داشته باشیم، چه اقداماتی باید صورت گیرد؟ به نظر من از خطراتی كه ممكن است زن و خانواده را تهدید كند، انتزاع است؛ یعنی ما این بحثها را از مباحث دیگر انتزاع كنیم. باید در تك تك قوانین و مباحث مربوط به زنان، آثار قوانین و مباحث بر خانواده لحاظ گردد. اگر این نگاه حاكم شود، میتوان به خانواده محوری امیدوار بود.
بحث دیگری كه در ذیل بحث خانواده محوری وجود دارد این است كه ما چه تصویری از خانواده ایرانی درعصر كنونی داریم؟
1- خانواده ایرانی نسبت به گذشته چه طرح و مختصاتی دارد؟ آیا تفاوتی میان مشكلات خانواده امروز با خانواده یك دهه، دو دهه یا سه دهه پیش، وجود دارد؟ چه تغییراتی در مسایل و بحرانهای خانودگی در حال وقوع است؟
2- آیا مسایل خانواده، چه از داخل و چه از خارج، مدیریت میشوند؟
3- آهنگ این مباحث به چه سمتی است؟
اینها مسایلی است كه در مورد آن به یك سری تحقیقات نیاز داریم؛ اما این غالباً این تحقیقات در كشور ما انجام نمیشود؛ زیرا این تحقیقات، تحقیقات زمانبری هستند و در كشور ما حوصله كم است. قبل از اینكه ما پدیدهای را بشناسیم، میخواهیم آن را اصلاح كنیم و این عیب بزرگی است. باید بیشتر انرژی ما برای شناخت پدیدهها مصرف شود و همین مرحله به ما گرا خواهد داد كه چگونه عمل كنیم.
اما مشكل اساسی در بحث خانواده، فقدان نظریهپردازی است. مشكل اساسی در مورد زنان و خانواده، بحث حقوق و قوانین فقهی و حقوقی نیست؛ بلكه بحث نظریهپردازی است. مثلاً نظریه جنسیتی در نظام اسلامی چیست؟ نظام آموزشی چه نسبتی باید با جنسیت داشته باشد؟ ورزش چه نسبتی با جنسیت داشته باشد؟ مشاركت اجتماعی، اخلاق جنسی و بسیاری دیگر از برنامهها، چه نسبتی با جنسیت دارند؟
دكترداوری میگفتند كه میشل فوكو، نظریه پرداز پست مدرنیسم، در اوایل انقلاب به ایران آمده بود و از دكتر داوری نگاه جنسیتی نظام را پرسیده بود و دكتر داوری در مورد ازدواج و این مسایل صحبت كرده بود، ایشان به دكتر داوری گفته بود: كشوری كه نظریه جنسیتی نداشته باشد با مشكل فروپاشی روبهرو خواهد شد. نباید این مباحث نادیده گرفته شود یعنی وقتی پاسخهای علمی مبتنی بر این مباحث وجود نداشته باشد، اثرات منفی برجای خواهد نهاد. مثلاً درباره ازدواج موقت، برخی موضع مخالف و بعضی موضع موافق میگیرند كه هیچ كدام مبتنی بر نظریه جنسیتی نیست. گاهی گفتمانهای عرفانی منفی، از مسیحیت، از دوران باستان و ... چتر خود را بر ادبیات دینی ما پهن میكنند و در تحلیل نشان میدهد كه كار علمی در این زمینه صورت نگرفته است.
در موضوع خانواده بحث دیگری هم هست و آن بها ندادن به موضوع خانواده متناسب با وزن آن است. مهمترین اقدام از اول انقلاب تا به الآن این بوده كه مركز امور زنان، تبدیل به مركز امور زنان و خانواده شده است. منظور از بها دادن هم، بحث سختافزاری آن مثلاً ایجاد یك نهاد نیست بلكه در این زمینه بحث نرمافزاری لازم است؛ یعنی چگونه میتوان تحقیقات را به سمت تعالی خانواده راه برد؟ نتیجه این میشود كه بسیاری از سیاستهایی كه تنظیم میشود منجر به تضعیف خانواده میشود و توجهمان هم جلب نمیشود. چه بسا هر دولتی با شعارهایی كه در حوزهی اقتصاد و اجتماع دارد، در جهت تضعیف خانواده است و این معادلهای است كه همه ما هم به نوعی به آن دامن میزنیم.
در بایستههای بحث خانواده، برخی از كارشناسان پیشنهاد داده بودند كه ما نیازمند منشور خانواده هستیم. این حرف درست است؛ اما ما به منشوری نیاز داریم كه مبتنی بر نظریهی خانواده باشد. تا زمانی كه منشورات ما بر اساس نظریه خانواده، نتیجهای حاصل نخواهد شد.
پرسشی مطرح است و آن این است كه آیا ما به شورای عالی خانواده نیاز داریم؟ و آیا این شورا تحت نظارت رئیس جمهور محترم باشد؟ و قوای سهگانه در عالیترین مناصب، در آن نماینده داشته باشند؟ جواب این است كه ممكن است اما باید روی آن كار صورت گیرد.
نكته دیگر این است كه اگر بخواهیم در نظریه پردازی خانواده موفق باشیم باید روی نیروی انسانی نخبه سرمایهگذاری بیشتری صورت گیرد. مهمترین مسئولیت ما این است كه برای آینده نیروهای متناسب را پرورش دهیم. این مسئولیتی است كه بر دوش نهادهای حكومتی، حوزهها و دانشگاههاست و باید طرحی هماهنگ برای رفع این نقیصه داشته باشیم.
نكته آخر در بحث خانواده محوری این است كه به این سئوال پاسخ دهیم كه چگونه میتوانیم با توجه به زودگذر بودن نهادهای دولتی، سازمانهای ثابتی را ایجاد كنیم كه با جزر و مد دولتها، مدیریتهایشان تحت تأثیر این آمد و شد دولتها قرار نگیرند و بتوانند تحقیقات استراتژیك و درازمدت در موضوع خانواده را طراحی كنند و پیش ببرند. با توجه به فرصتهای محدود، نهالهایی غرس شود كه بعد از تغییرات دولتها بتوانند روی پای خود بایستند، و بتوانند ادامه حیات دهند.
محور آخری كه رهبر معظم انقلاب مطرح كردند این بود كه نگاه جامع ایجاد شود ولی منظور ایشان با توجه به توضیحات قبل و بعد، بحث هویت زنانه و اصالت زن بودن بود. این بحث واقعاً یك بحث بسیار مهم و چالشی است كه امروزه موضوع اصلی دعوای ما با جریانهای مدرن، پست مدرن و فمینیستی است یعنی تصوری كه زن یا مرد به عنوان زن یا مرد بودن از خود دارد؛ یعنی پاسخ به این پرسش كه زن چیست و مرد چیست؟ زمانی ممكن است در پاسخ به این پرسش گفته شود كه زن موجودی متفاوت از مرد است. اولین پرسشی كه مطرح میشود این است كه آیا زیستشناسی در هویت تأثیر دارد یا خیر؟ متخصصان علوم اجتماعی و برخی از جریانات فمینیستی به این سمت متمایل شدهاند كه هویت زیاد از مقوله زیستشناسی متأثر نیست بلكه ساختارهای اجتماعی؛ مثل ساختارهای قدرت، آنگونه كه میشل فوكو معتقد است و یا نهادهایی مثل نهادهای زبان هستند كه هویتسازند در این مورد مؤثرند. اگر هویت را با طبیعت مرتبط بدانیم، هویت كم و بیش امر ثابتی است اما اگر گفته شود كه هویت تحت تأثیر ساختارها شكل میگیرد، هویت امری سیال است. اگر هویت مقوله ثابتی نبوده و متحول باشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ این است كه دیگر تعریف خاصی از زن و مرد نخواهیم داشت و تمام مرزها به هم میریزد. نتیجه دیگر این است كه دیگر نقشهای ثابت جنسیتی نیز وجود نخواهد داشت. یعنی با این نگاه، دیگر مادری نقش زنانه محسوب نمیشود یا سرپرستی خانواده، نقشی مردانه محسوب نخواهد شد.
بحث هویت را با هماهنگی نظام تكلیف و نظام نقشها تركیب میكنیم و به این نتیجه میرسیم كه هویت، دارای عناصر ثابت است ونتیجه آن هم فیالجمله، ثبات نقشهاست. تعالی زن و مرد در این است كه نقشهای جنسیتی ثابت را بپذیرند. اگر هویت ثابت جنسیتی وجود داشته باشد؛ اما زن و مرد هویت ثابت را انكار كنند یعنی تصویری كه از خود دارند با واقعیت یكی نباشد، در هویت جنسی اختلال بوجود میآید. اولین پیامد اختلال در هویت جنسی این است كه شبهات اعتقادی زیاد میشود. اگر زن خود را متفاوت از مرد نبیند، با آموزههای دینی كه مرز بندی شده است مواجه میشود و همین باعث میشود كه شبهات زیادی برایش شكل گیرد. الآن به هر شبههای كه پاسخ داده میشود، شبهههای دیگر سر برمیآورند. دلیلش جای دیگری است. نظام آموزشی ما هویت جنسی را انكار میكند و با شیوه آموزش دو جنسیتی كه فقط بر جنبه انسانی تأكید میكند و جنسیت را انكار میكند، فرزندان را آموزش میدهد و روز به روز كلیشههای جنسیتی را محو میكند. تبعات این سیستم، زیاد شدن شبهات، گسترش مطالبات زنان و ایجاد جنبشهای اجتماعی و سیاسی بر علیه حكومت است. حكومتی كه بر تفكیك نقشها صحه میگذارد، كم كم و تحتتأثیر این فشارها، از آموزههای مسلم اسلامی دست برداشته و با این جریانات هماهنگ میشود.
در بحث نظام آموزشی با كارشناسان آموزش و پرورش جلساتی داشتیم كه یكی از آنها آماری داد كه بر اساس آن بیش از 73 درصد كارشناسان معتقدند كه زن و مرد با هم تفاوت دارند و بیش از 26 درصد معتقدند كه تفاوتی وجود ندارد، اما 100 درصدشان معتقدند كه این تفاوتها نباید در نظام آموزشی انعكاس پیدا كند. در كتاب «زن ومرد با هم برابرند؛ اصلاً چنین نیست» نویسندگان در صفحات آخر كتاب گفتهاند: در طول دوران بشریت برای اولین بار در قرن حاضر است كه تفاوتهای جنسیتی انكار میشود و ما دختر و پسر را با انبوهی از تفاوتها، یكسان آموزش میدهیم و وقتی به زندگی مشترك وارد میشوند با یكدیگر به تخاصم میرسند. من معتقدم كه در عرصه اجتماع هم چنین اتفاقی میافتد.
برای اینكه بتوانیم هویت زنانه را باز پروری كنیم و در عرصههای دیگری كه ذكر شد بتوانیم تغییرات جامعه را درست اندازه بگیریم، نیازمندیم كه شاخصهای فرهنگی و جنسیتی را با نگاه دینی تدوین كنیم. تا زمانی كه شاخصهای جنسیتی ما را دیگران تدوین میكنند، آنها به ما میگویند كه اولویتها چیست و تغییرات را بر اساس این الگو سازماندهی كنید در چنین شرایطی نمیتوانیم اصلاحگران خوبی باشیم. شاخصهای رشد فرهنگی كه وزارت ارشاد در سال 1373 منتشر كرده است ده شاخص است و همه شاخصهای كمی است: سرانه مصرف خمیر كاغذ، سرانه تعداد صندلیهای سینما، سرانه تعداد صندلیهای كتابخانه، میزان تولید فیلمهای بلند سینمایی، میزان واردات فیلمهای بلند سینمایی، میزان تولید ابزارهای صوتی و تصویری و واردات آن و ... . آیا اگر ما هم بخواهیم شاخصهای رشد را در جمهوری اسلامی اندازهگیری كنیم، اینگونه اندازهگیری میكنیم؟ كشورهای اسكاندیناوی، بالاترین شاخصهای رشد را در زمینه رشد زنان دارند. اما این كشورها با بالاترین بحرانها هم روبرو هستند. در سوئد 50 درصد از فرزندان نامشروع هستند. حدود 60 درصد از فرزندان اول خانواده در این كشورها نامشروعند. 14 درصد زنان تك زیستند. پیوندهای خانودگی و انگیزههای مادری وجود ندارد. این نشان میدهد كه شاخصهای بالا لزوماً به این معنی نیست كه در این كشورها مشكلی در زمینه زنان وجود ندارد. آیا ما باید نسبت به این شاخصها متعبدانه برخورد كنیم؟ یا اینكه باید اتفاق دیگری بیفتد؟
محور دیگر در سخنان رهبر معظم انقلاب، بحث مكملیت حقوق و اخلاق بود. در این رابطه چند نكته به نظر میرسد كه شأن حقوق و اخلاق با هم متفاوت است. سعی نكنیم حقوق را اخلاق و اخلاق را حقوق كنیم. اینها دو كاركرد متفاوت دارند. حقوق مرزها و مسئولیتها را نشان میدهد اما اخلاق، نشاط و انگیزه میدهد. دو شأن مختلف دارند و هر دو باید در كنار هم وجود داشته باشند. در حوزه حیات خانوادگی توجه به اخلاق مهمتر است. خانواده حریمی خصوصی و مبتنی بر مودت است و برای طرح دعوا هم غالباً شاهدی وجود ندارد و حقوق محوری مشكلی را حل نمیكند. باید فرهنگ مسلط و هویت صنفی برای خانواده بوجود بیاید.
توجه داشته باشیم كه تأثیر اخلاق و فرهنگسازی در بسیاری از موارد از حقوق بیشتر است.
از این روی فرهنگ حمایتگری، غیرت ورزی و گذشت و مفاهیم اخلاقی دیگر باید در میان مردان مسلط شود و باید روی این مسئله كار شود كه متأسفانه این كار در كشور، به دلیل نگاه حقوق زده كه هم درمتدینان و هم غیر متدینان نیز وجود دارد، صورت نمیگیرد.
مشكلات ساختاری كه در كشور وجود دارد خیلی از اقدامات را خنثی میكند. ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه را به سمتی میبرد كه دیگر اصلاحات حقوقی جواب نمیدهد و باید اصلاحات به صورت بنیادیتر پیگیری شود. به نظر میرسد كه اصلاح نظام آموزشی، علاوه بر آن كه از نگاه جنسیتی باید اصلاح شود.
اشكال دیگری هست این نظام خشك و غیر منعطف است و كسانی كه محصول این نظام هستند زیاد منعطف و با اخلاق نیستند. چرا درس معارف از سوی جوانان پس زده میشود؟ زیرا درس معارف دورهای از مباحث فلسفی و كلامی است
است. قرآن در این زمینه روش دیگری دارد. میگوید: «أرایت الذی یكذب بالدین، فذلك الذی یدع الیتیم، ولا یحض علی طعام المسكین».
تكذیب دین از آنجا ناشی میشود كه اهتمام به امور مسكین و یتیم وجود ندارد. در آموزههای دینی ما این است كه دست نوازش بر سر یتیمی كشیدن به چه میزان قلب انسان را نرم میكند. باید محصولات نظام آموزشی افرادی باشند كه قلبشان در مقابل حقیقت زود نرم شود. در ارتباط با همسر راحت بتوانند احساس كنند كه زن امانت خداست و نباید ضایع شود. این مسایل با فلسفه و كلام حاصل نمیشود و باید اصلاحات جدی در نظام آموزشی صورت گیرد.
برای اینكه مكانیزمهای حمایت از خانواده در بحثهای حقوقی واخلاقی داشته باشیم باید به سمت احیای سنتها به روشهای سنتی هم برویم. بسیاری از سنتهای گذشته كارآمدی زیادی داشتند. قبلاً ریشسفیدان فامیل و طایفه نقش بسیار مؤثری در رفع مشكلات خانوادگی داشتند اما الآن میبینیم كه جوانان از هم جدا میشوند و بعد بزرگترها متوجه میشوند. باید كاری كنیم كه سیستم مشاورههای طایفهای وجود داشته باشد و فكر نكنیم كه ابزارهای مدرن همیشه كارآمدی ابزارهای سنتی را دارد.
سیستم مشاوره تخصصی موجود، قطعاً نكات مثبتی را دارد اما سیستم مشاورهای كه بر اساس پول ارائه میشود و تقوا و دلسوزی در آن حرف اول را نمیزند، نمیتواند كارآیی نظام سنتی را داشته باشد. ما مباحث را پیچیده میكنیم. پارسونز میگوید:« ما در جهان مدرن، مناسبات را پیچیده میكنیم تا نیاز به متخصص زیاد شود» در حالیكه عملیات مادری و همسری به آن پیچیدگی كه دیگران تصویر میكنند نیست.
اگر بخواهم چكیده مباحث مطرح شده را بگویم، این است كه دیدگاههای رهبر معظم انقلاب دیدگاههایی است كه با نگاه كارشناسی ضرورت آن احساس میشود و مخصوصاً شما خواهران گرامی كه خود از مشكلات زنان و خانواده بیشتر مطلعید میتوانید گامهای مؤثری در این زمینهها بردارید. مشكلات بیش از آن چیزی است كه آمارها میگویند. روز به روز كارآمدی خانواده كم میشود و این زنگ خطر بزرگی است. برای اینكه بتوانیم به عنوان نظام، توانمندی خود را نشان دهیم باید بتوانیم طرح و نظر داشته باشیم و به طور هماهنگ به عنوان یك نظام قوی، قوای مردمی و كل پتانسیلهای كشور را با هم هماهنگ كنیم و ضرورتاً به جلسات كارشناسی كه نهادهای ذیربط برقرار میكنند نیاز داریم تا برای مطالعات استراتژیك و درازمدت و ایجاد جریان تولید علم، پایگاههایی را تأسیس كنیم، پایگاههایی را برای پژوهشهای ترویجی و ایجاد جریانهای علمی و فرهنگی ایجاد كنیم و اینكه اصلاحات خود را با پشتوانه نظری محكم و به صورت ساختارمند پیش ببریم و بتوانیم خون تازهای در نهادهای مختلف بدمیم كه در خدمت اهداف نظام مقدس اسلامی فعالیت كنند.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته