نگاهي به كارنامه جيمز نچوي عكاس ضدجنگ
«جيمز نچوي»1 در 1948 در آمريكا متولد شد. سنين رشد را در ايالت «ماساچوست»2 و مدارج علمي را در رشته «تاريخ هنر» و «علوم سياسي» در كالج «دارتموث»3 از 1966 تا 1970 طي نمود. تصاويري از جنگ ويتنام و «جنبش حقوق مدني آمريكا»4 اثرات نيرومندي بر او داشت و در تصميم وي براي عكاس شدن بسيار مؤثر بود. او بر روي كشتيهاي ناوگان بازرگاني كار كرده بود و زمانيكه خود به آموزش عكاسي ميپرداخت، كارآموز اديتوري فيلمهاي خبري و راننده كاميون بود.
در 1976 جيمز كار خود را بهعنوان عكاس روزنامه در «نيومكزيكو»5 شروع كرد و در 1980 به نيويورك نقل مكان نمود تا حرفه خود را بهعنوان عكاس آزاد مجله آغاز نمايد. اولين مأموريت خارجي او پوشش جنگ داخلي ايرلند شمالي در طي اعتصاب غذاي سازمان «ارتش جمهوريخواه ايرلند»6 در 1981 بود. از آن روز به بعد به نچوي خود را وقف مستندسازي جنگها و مبارزات، و انتشار نقدهاي اجتماعي نمود.
او در زمينه مجموعههاي تصويري بزرگ در السالوادور، نيكاراگوئه، گواتمالا، لبنان، كرانه غربي رود اردن و نوار غزه، اسرائيل، اندونزي، تايلند، هند، سريلانكا، افغانستان، فيليپين، كره جنوبي، سومالي، سودان، رواندا، آفريقاي جنوبي، روسيه، بوسني، چچن، كزوو، روماني، برزيل و ايالات متحده كار كرده است.
نچوي پس از 1984 عكاس قراردادي مجله «تايم»7 بوده است. او از 1980 تا 1985 به آژانس عكس «بلك استار»8 پيوست و از 1986 تا 2001 عضو «مگنوم»9 بود. وي نمايشگاههاي انفرادي در مركز بينالمللي عكاسي در نيويورك،10 نمايشگاه «پالازو»11 رُم، «سير كولودِ بالاس آرتز»12 مادريد، «كارولينوم»13 پاراگوئه، مركز «هاسلبلاد»14 سودان، گالري «كانن»15، «نيوكرك»16 آمستردام، و نمايشگاه گروهي در موزه هنري «هود»17 كالج دارتموث برگزار كرده است.
وي مقامهاي متعددي ازجمله مدال طلاي «رابرت كاپا»18 5 بار، جايزه جهاني عكس مطبوعات 2 بار، عكاس سال مجله 6 بار، جايزه مركز بينالمللي عكاسي 3 بار، جايزه «ليكا»19 2 بار، جايزه «بايوكس»20 براي خبرنگاري جنگ 2 بار، جايزه «آلفرد اسنستات»21 جايزه رسانههاي تصويري «كانن» و يادبود «يوگن»22 براي عكاسي بشردوستانه را كسب نموده است. همچنين او را در انجمن عكس «رويال»23 عضويت دارد و داراي درجه دكتراي افتخاري هنرهاي زيبا از كالج هنر ماساچوست است.
*
هرچند كه در ظاهر به سختي از قيافه مبتذل كهنه سربازان خشن تمييز داده ميشود. او مردي است آرام، فكور، خجالتي و در عين حال بسيار فعال. نظرات او درباره عكاسي بسيار بديع و فلسفي هستند. وي در 1985، اندكي پيش از عضويت در آژانس «مگنوم» درباره اينكه چرا به عكاسي جنگ روي آورده، و تحت عنوان «؟why photograph war» مينويسد:
«جنگ همواره بوده است. جنگ سرتاسر كره زمين را به وضعيت فرسوده كنوني كشانده است، و هيچ دليل قابل توجهي براي باور به از ميان رفتن جنگ در آينده وجود ندارد. به همان اندازه كه انسان بيشتر و بيشتر به سوي تمدن ميرود، روش او براي ويران كردن انسانيتِ خويش همواره مؤثرتر، بيرحمتر و ويرانكنندهتر ميشود.
آيا ممكن است تا تصاوير رفتار بشر كه در سرتاسر تاريخ از طريق عكاسي وجود داشته است، خاتمه يابد؟ مناسبات فكري بيش از حد معمول خندهدار به نظر ميرسند. در عين حال، اهداف بسياري وجود دارند كه به من انگيزه ميدهند.
براي من، توانايي عكاسي در قابليت آن براي برانگيختن حس بشريت قرار دارد. اگر جنگ تلاشي است براي انهدام بشريت، عكاس ميتواند نقطه مقابل آن باشد، و اگر جنگ عاقلانه به كار ميرود، عكاس ميتواند جزء قدرتمندي در جبران آن باشد.
از يك نقطهنظر، اگر كسي خطر قرار دادن خود در وسط ميدان جنگ را بپذيرد به گونهاي كه با ساير مردم جهان درباره آنچه اتفاق ميافتد، ارتباط برقرار كند، او سعي در گفتوگو براي صلح كرده است. شايد اين دليلي باشد براي اينكه كساني كه تحت فرمان دائمي جنگ هستند، دوست ندارند تا عكاسي را در اطراف خود ببينند.
من گمان ميكنم اگر هر كسي ميتوانست آنجا باشد تا ببيند چه فسفر سفيدي بر گونه كودكان نشسته است يا چه رنج غير قابل وصفي به واسطه اصابت يك گلوله ايجاد ميشود، يا چگونه يك تكه دندانهدار نارنجك ميتواند پاي يك انسان را بشكافد، اگر هر كسي آنجا باشد تا فقط براي يك بار ترس و اندوه آنان را ببيند، آنگاه خواهد فهميد كه هيچچيز ارزش آن را ندارد تا اجازه دهيم كار به جايي برسد كه آنچه روي دادن آن براي يكنفر ناگوار است، يكباره براي هزاران تن روي دهد.
اما هر كسي نميتواند آنجا باشد، و اين دليل رفتن عكاسان به آنجاست، تا به مردم نشان دهند، تا به آنها برسانند و آنها را متوجه كنند كه در جنگ چه ميكنند و چه روي ميدهد، تا تصاويري قدرتمند براي غلبه بر از ميان رفتن احساسات مردمي بسازند و مردم را از خونسردي خارج كنند، تا اعتراض كنند و با نيروي اين اعتراض، اعتراض ديگران را نيز برانگيزند.
بدترين چيز اين احساس است كه بهعنوان يك عكاس، از مصيبت فرد ديگري به دنبال سود و منفعت باشم. اين تصور مرا مردد ميكند. اين چيزي است كه من هر روز به آن ميانديشم، زيرا ميدانم كه اگر من لحظهاي براي پيش افتادن آرزوي شخصيام تلاش كنم، دارم روح خود را ميفروشم. شرايط براي من واقعاً دشوار است تا از اين باور دست بكشم.
من ميكوشم تا كاملاً مسئول كارهايي كه امكان انجام آنها را دارم، باشم. اينكه دوربين بهعنوان يك هدف خارجي تلقي شود، هتك حرمت بشريت است. تنها راهي كه ميتوانم نقش خودم را توجيه كنم، احترام به وضعيت نامساعد مردم ديگر است. حوزهاي كه من در آن فعاليت ميكنم، حوزهاي است كه در آن مقبول ديگران باشم و بتوانم مقبول خود واقع شوم.»24
در جايي ديگر وي درباره عكسهايش مينويسد:
«من يك شاهد بودهام، و اين تصاوير گواه من هستند. رويدادهايي كه من ضبط كردهام فراموش نخواهند شد و نبايد تكرار شوند.»25
*
ديدگاه نچوي به جنگ و عكاسي جنگ موجب جلب توجه عده زيادي گرديد كه از جمله آنان «كريستين فري»26 است.
«فري» در 1959 در سوئيس به دنيا آمد. رسانههاي بصري را در دپارتمان روزنامهنگاري و ارتباطات دانشگاه «فايربورگ»27 سوئيس آموخت و پس از 1984 بهعنوان كارگردان و تهيهكننده مستقل كار ميكرد. او بهطور مرتب براي تلويزيون ملي سوئيس «SFDRS»28 فيلمهاي مستند ساخته است.
وي پس از موفقيت جهاني آخرين مستند بلندش «Ricardo، Miriam and Fidel» و نمايش آن در بيش از 30 جشنواره فيلم در نقاط مختلف جهان، به مدت دو سال به دنيا جيمزنچوي بود.
كزوو، راماله، اندونزي، نيويورك و هامبورگ، مكانهايي هستند كه «عكاس جنگ»29 در آنها فيلمبرداري شده است. از آنجا كه شرايطي كه جيمز تحت آن به عكاسي ميپرداخت، گاه بسيار غير قابل تحمل براي ديگران بود، فري در ساخت برخي قسمتهاي فيلم، از ميكرودوربينهاي ويژهاي كه به دوربين عكاسي نچوي متصل بود استفاده كرد.
*
ما در اين فيلم عكاس معروفي را ميبينيم كه به دنبال يك لحظه خاص ميگردد. ما به صداي تنفس عكاس گوش ميدهيم. براي اولين بار در تاريخ فيلمهاي راجع به عكاسان، اين شيوه، بينشي صحيح از كار يك عكاس سختكوش ارائه ميدهد.
«عكاس جنگ» فيلمي است كه تصور ما را درباره عكاسان جنگ از آنچه تاكنون در هاليوود ديدهايم، دگرگون ميكند. در فيلمهاي هاليوود، عكاسان جنگ افرادي هستند پررو، فحاش و غرغرو؛ كساني كه در اثر ترس، لحظات قابل نمايش را از دست ميدهند. كساني كه نهتنها مخالف مهاجمان و مدافع مردم نيستند، بلكه آمدهاند تا از رشادتهاي جنگجويان كه مردم بيدفاع را از پاي درميآورند، تصوير بگيرند.
به هرحال، نچوي، همانند عكاسان جنگ پيش از خود چون «رابرت كاپا»، «آلفرد اسنستات»30 و «ويليام اسميت»31 همواره جانب مردم بيدفاع و مورد تهاجم قرار گرفته را نگهداشتهاند و اين جانبداري ايشان در عكسهاي ثبتشده آنها كاملاً مشهود است. در طي فيلم، او بيهراس، وارد ميدان نبرد ميشود و نشان ميدهد كه نهتنها نميترسد، بلكه حاضر است جان خود را نيز در خطر انواع رنجهايي كه جنگزدگان بدان دچارند قرار دهد.
حقيقت اين است كه آنچه او را به انجام اين كار واميدارد، تنها اميد به صلح است. در جايي از فيلم از زبان او ميشنويم: «هر دقيقهاي كه آنجا بودم ميخواستم به سرعت فرار كنم. من نميخواستم آنچه روي ميداد را ببينم [چراكه بسيار دردناك بود.] ميخواستم سريعاً آنجا را ترك كنم، و يا اينكه مسئوليت آنجا بودن با دوربين را به انجام برسانم.»
مسئوليت وي بهعنوان يك عكاس ضد جنگ زماني كه دوربين در دست، ميدان نبرد را به دنبال سوژهاي ميكاود، بسيار پيچيده و حساس است. اما كسي نميداند كه او چگونه قادر به تحول اين شرايط طاقتفرساست. كريستين امانپور32، خبرنگار ارشد CNN كه در برخي سفرها همراه نچوي بوده است، ميگويد: «من نميدانم كه چه چيزي او را وادار به ادامه ميكند.» و «هانس هرمن كالار»،33 سردبير اخباري خارجي مجله «استرن»34 نيز ميگويد: «او به آن تنش، به آن جريان فشار خون بالا، و به آن ترس از مرگ نيازمند است تا اينكه بتواند زندگي را احساس كند. او در موقعيتهاي غير قابل تحمّل، در اوج شكوه خود قرار دارد.»
در بخش ديگري از فيلم، «كريستين بروستت»،35 سردبير ارشد مجله «ژئوسيسون»36 به بيان احساس خود در قبال تصاوير گرفته شده توسط نچوي و خود او ميپردازد و ميگويد: «او كتابخانهاي از رنجها را در سر خود دارد.»
نچوي بدون شك خود را وقف مبارزه با ظلمها و جنگها نموده است. فيلمبردار خبرگزاري «رويترز»37، «وسرايت»38 درباره او چنين قضاوت ميكند: «او همواره درست در مركز نبرد است. او همواره بخشي از نبرد است؛ او همواره بوده و همواره خواهد بود.»
او در اين فيلم در حالي نمايش داده ميشود كه در يكي از بيشمار مناطق بحراني جنگ، در احاطه رنجها، مرگ، خشونت و آشفتگي، به دنبال تصاويري است كه گمان ميكند انتشار آنها در بيداري روح جنگستيزي مردمي كه آن تصاوير را خواهند ديد، مؤثر خواهد بود.
جيمز همه اطرافيانش را تحت تأثير كارهايش قرار داده است تا جايي كه بهترين دوست او، «دنيس اونيل»،39 نمايشنامهنويس، ميگويد: «امكان يك زندگي عادي، يك تضاد مهم در درون اوست... او آنچه داشته را فدا كرده تا بتواند حياتي كه بدان دست يافته را زندگي كند... او همهچيز را فداي هدفش كرده است.»
***
در ابتداي مستند «عكاس جنگ» حتي پيش از تيتراژ، جملهاي از «رابرت كاپا» بر روي صحنه نمايش، نقش ميبندد: «اگر عكسهاي شما به حد كافي زيبا نيستند، شما به حد كافي نزديك نشدهايد.» و پس از آن نچوي در منطقهاي كه جنگ ويرانيهاي بسيار در آن بر جا گذاشته است، در حال عكاسي است. عكاسي از نوشتههاي بر ديوار، از خانههاي ويرانشده، از تابلوهاي خردشده بر روي زمين...
ـ كزوو / بالكان ـ ژوئن 199940
فيلم در كزووي پس از جنگ يكي از دلخراشترين تراژديهاي جهان را به تصوير ميكشد. آوارگاني كه به خانههاي درهم فرو ريخته، به شهر با خاك يكسان شده و به اجتماع از هم فرو پاشيده باز ميگردند، درحالي كه هريك كسان بسياري از نزديكان خويش را از دست دادهاند، و در اين ميان عكاسي كه درد و رنج آنها را ميبيند و ثبت ميكند. سوژههاي نچوي بسيار دقيق انتخاب ميشوند، چراكه دردناكترين تصاوير ممكن هستند. جيمز صميمانه در ميان جمع مردمان مصيبتديده مينشيند، با آنها گفتوگو ميكند و سعي در ادراك آنچه بر آنان گذشته است دارد.
در جايي كه صحنه خاكسپاري يك نوجوان كشتهشده، نمايش مييابد، جيمز در حال عكاسي از مادر اوست كه پيوسته پسر خويش را صدا ميزند. آنها جيمز را در ميان خود پذيرفتهاند. چراكه صداقت او را در بيان حقايق دريافتهاند.
جيمز اشاره ميكند كه: «تصميم براي عكاس شدن، او را به سوي عكاس جنگ شدن كشانده است.» چراكه او هدف عكاسي را در اين ميبيند كه بتواند در خدمت جامعه قرار گيرد. عكسهايي كه او از جنگ ويتنام ديده است او را مصمم به عكاس شدن كرده است او معتقد است: «تصاوير مستند بهترين وسيله براي نشان دادن چيزي است كه اتفاق ميافتد.» او ميگويد: «تاريخ براي قضاوت نيازمند شاهد است و چه شاهدي بهتر از عكسهايي كه من آنها را در منطقه خطر گرفتهام.»
نچوي به همراه يك گروه عكاس و فيلمبردار وارد منطقهاي در كزوو ميشوند كه در آن اجساد مردم بسياري پس از گذشت چندين هفته از مرگ، متعفن شدهاند. جايي كه گروههاي تشخيص هويت در حال بررسي اجسادند و هركسي كه آنجاست مجبور است تا ماسك مخصوص جلوي دهان و بيني خود بزند و لباس مخصوص بپوشد. اما در اين ميان دو كودك با گلهايي در دست از راه ميرسند و بر روي اجساد گل ميگذارند، بدون ماسك و بدون لباس مخصوص. و كاري كه جيمز ميكند ثبت اين صحنههاست.
جيمز ميگويد: «جنگها زماني رودررو بودند، اما اكنون بسيار بيرحمانهتر شدهاند... ، من نميدانم كه چگونه آنها ميتوانند با همنوعان خود چنين كنند؟ «كاري كه حتي وحشيترين حيوانات هم به آن مبادرت نميكنند.
به نظر جيمز، فقر در كشورهاي آفريقايي هم نتيجه جنگهاست. او تصاويري از زئير، تانزانيا و كشورهاي ديگر نمايش ميدهد كه مردمان بر اثر فقر جان خود را از دست دادهاند و بدون خاكسپاري رها شدهاند، چراكه حتي هزينه دفن اجساد را هم ندارند.
ـ جاكارتا / اندونزي ـ مي و ژوئن 199941
اختلاف طبقاتي در اين منطقه بيداد ميكند. گروهي از مردم خانههاي خود را دقيقاً در كنار ريل راهآهن ساخته اند و در جايي زندگي ميكنند كه تنها كمتر از يك متر با ريلي كه در روز چندين قطار از آن عبور ميكند، فاصله دارند.
سوژه اصلي جيمز در اينجا خانوادهاي ششنفره است با پدري كه دست و پاي چپش هردو قطع شدهاند. اين خانواده در ميان دو ريل قطار كه با فاصلهاي حدود 3 متر از هم قرار دارند، زندگي ميكنند. او 4 فرزند دارد و مجبور است براي بزرگ كردن فرزندانش دست به گدايي بزند. گدايي در شهري كه مردمان مرفّه آن ميلياردها دلار هزينه تفريح خود ميكنند.
نچوي در محل اقامت خود در حال بررسي عكسهايي است كه در چند روز گذشته گرفته است كه صداي اذان به گوش ميرسد. او دوربينها و وسايلش را برميدارد و براي عكاسي بيرون ميرود.
در جايي ديگر، زبالهگاهي در خارج از شهر جاكارتاست كه مردم بسياري، آنگونه كه جيمز ميگويد، روزانه در آن با سبدهاي بزرگ بر پشت به دنبال اشياء به درد بخور ميگردند. اين، كار هر روزه آنان است. جيمز ديگر واقعاً نميتواند اين فاصله ميان مردم يكشهر را تحمل كند.
درست يكسال پيش از آن در 1998، مردم اندونزي به دليل كنارهگيري «سوهارتو» از قدرت جشن بزرگي گرفته بودند، كه اين جشن زياد به طول نميانجامد، چراكه پليس آنها را تا حد مرگ زير كتك ميگيرد. مردمي را كه اسلام، عدالت و برادري ميخواهند. نچوي عكسهايي نيز از آن زمان دارد.
ـ راماله / فلسطين ـ اكتبر و نوامبر 200042
چند نوجوان فلسطيني در حال پرتاب سنگ به سوي سربازان اسرائيلي هستند، سربازان تا دندان مسلّح. ديگري پرچم فلسطين را در دست دارد و آن يك نداي «اللهاكبر» سر ميدهد. نچوي نيز در اين ميان همراه آنهاست. جيمز چون آنان در اثر پرتاب گاز اشكآور چشمانش ميسوزد. اما با اين حال كمي كه چشمانش آرام گرفتند، دوباره كار را از سر ميگيرد، همانند همان فلسطيني كه بيوقفه به پرتاب سنگ مشغول است، سنگ در برابر تانك.
او ميگويد: «اوضاع در اينجا با مكانهاي ديگري كه درگير جنگ هستند بسيار متفاوت است. درك عميق آنچه بر سر مردم ميآيد و آنچه آنان را وادار به مقاومت ميكند بسيار سخت مينمايد.» وي پيوسته از مجروحان، مجاهدان فلسطيني و سربازان اسرائيلي عكسبرداري ميكند و گاهي كه دوربينش را گرد و خاك و دود ميگيرد، چون مبارزان فلسطيني پناه ميگيرد تا آن را تمييز كند.
ـ نيويورك / نمايشگاه عكس جيمز در مركز بينالمللي عكاسي ـ 199943
جيمز در نيويورك نمايشگاهي از بهترين عكسهايش را برگزار ميكند. او به همراه مردي كه مسئول چاپ عكسها براي نمايشگاه است، براي تكتك عكسها زحمت زيادي ميكشند تا با كيفيت مطلوب ارائه شوند. در اين نمايشگاه علاوه بر تصاوير جنگها، عكسهايي از خشونتهاي پليس آمريكا بر ضد سياهپوستان و زندانيان نيز به چشم ميخورد. نمايشگاه او در نيويورك جزو بزرگترين شواهد تاريخ از بيست سال جنگ و خشونت است. مردم بازديدكننده بسيار تحت تأثير عكسها قرار ميگيرند و او را به دليل صداقت و شجاعتش ميستايند.
مجله هفتگي «لايف»44 تصاويري را كه او در اندونزي گرفته است چاپ ميكند، حتي در روي جلد؛ و هزاران نامه از نقاط مختلف به دست جيمز ميرسد. او ميگويد: «گمان ميكند اهدافش اكنون دستيافتنيتر شدهاند.»
ـ كاوا ايجن / معدن گوگرد در جاواي غربي، اندونزي ـ اكتبر 199945
معدنچيان در ميان هواي آلوده معدن با كمترين امكانات مشغول كارند. بخارات شيميايي همهجا را فرا گرفته و معدن از دور شبيه كوهي آتشگفته به نظر ميآيد. كارگران با دستمال جلوي دهان خود را بستهاند و عدم ديد كافي كار را براي آنها مشكلتر كرده است. آنان سرفههاي شديدي ميكنند و گاه در اثر كار سخت و طاقتفرسا جان خود را از دست ميدهند. جيمز حتي سرفههاي شديدتري ميكند. او شب را كنار كارگران ميگذراند تا قدري با آنها درد و دل كند. اين كار آنان را تا حدّي آرام كرده است.
كار در يك معدن گوگرد آن هم با ابتداييترين وسايل ممكن، چيزي كه در اينجا قابل مشاهده است.
*
«جيمز نچوي» هنوز هم يك عكاس تمامعيار جنگ است. آخرين تصاوير او از عراق پس از حمله آمريكا و سقوط صدام، در بيشتر نشريات مورد استفاده قرار گرفتند و هنوز هم تصاويري هستند كه چاپ نشدهاند. سال گذشته جيمز در حين عكاسي در عراق بر اثر انفجار نارنجك زخمي شد؛ اما هماكنون، حتي با پشتكاري بيش از پيش به عكاسي مشغول است. او بهواقع يك عكاس ضد جنگ است.
پينوشت:
1ـ James Nachtway
2ـ Massachusetts؛ يكي از 13 ايالت اصلي آمريكا، واقع در شمال شرقي ايالات متحده.
3ـ Dartmouth College؛ كالج خصوصي علوم در ايالت هانوو، يكي از كالجهاي اتحاد «IVY» كه از دانشگاههاي زير متشكل است: هاروارد، ياله، پنسيلوانيا، پرينستون، كلمبيا، براون، دارتموث و كورنل. آدرس اينترنتي اين دانشگاه عبارتست از:
http://www.dartmouth.edu
4ـ Civil Rights Movement؛ جنبشي كه از 1950 در آمريكا آغاز شد و خواستار حقوق مدني مساوي براي آمريكاييهاي آفريقاييتبار بود. ازجمله شاخصترين افراد حامي اين جنبش حقوقدان آمريكايي، «مارتين لوتركينگ» بود.
5ـ New Mexico؛ ايالتي در جنوب غربي ايالات متحده.
6ـ Irish Republican Army؛ در 1919 بهعنوان جانشين «ارتش داوطلبان ايرلند» كه سازماني ناسيوناليست بود به وجود آمد. هدف آنان استفاده از نيروي نظامي براي بياثر ساختن قانون انگلستان در ايرلند و تبديل آن به يك جمهوري خودمختار بود.
7ـ Time Magazine؛ خبرنامه هفتگي پرسابقه كه در نيويورك منتشر ميشود. اولين شماره آن در سوم مارس 1923 منتشر شده است و اكنون به چندين زبان مختلف به چاپ ميرسد.
8ـ Black Star؛ آژانس عكاسي با قدمت بيش از 40 سال در نيويورك، آدرس اينترنتي:
http://www.blackstar.com
9ـ Magnum: اين مؤسسه در اواخر جنگ دوم جهاني توسط چهار عكاس پيريزي شد: «رابرت كاپا»، «هنري كارتر برسون»، «جرج راجر» و «ديويد سيمور». آنان مگنوم را در 1947 براي انعكاس تصاوير طبيعي به وجود آوردند. اين مؤسسه تاكنون مجموعه عكسهاي بيشماري را منتشر نموده است؛ ازجمله مجموعه عكسهاي سينما، جنگ ويتنام، يازده سپتامبر و... آدرس اينترنتي اين مؤسسه عبارتست از: http:///www.magnumphotos.com كه در آن تصاوير بهصورت طبقهبندي موضوعي و تاريخي قرار داده شده است.
10ـ International Center of Photography؛ موزه، مدرسه و مركز عكس و عكاسان. اين مركز جزو يكي از بزرگترين مراكز عكاسي جهان است. آدرس اينترنتي مركز: http://www.icp.org
11ـ Palazzo؛ اين مجسّمه، نمونه بارزي از رنسانس هنري است كه توسّط «آنتونيو دِ سانگالو» در رُم ساخته شده است. هماكنون نمايشگاههاي بسياري در محل اين مجسمه برگزار ميشوند.
12ـ El Criculo de Bellas Artes؛ مؤسسهاي در اسپانيا كه فعاليت عمدهاش برگزاري نمايشگاههاي هنري است. آدرس وبسايت اين مؤسسه: http://www.circulobellasartes.com است.
13ـ Carolinum؛ نام شهري در پاراگوئه با موزه و دانشگاههاي برجسته.
14ـ Hasselblad Center؛ مركز عكاسي در سودان. آدرس اينترنتي: http://www.hasselbladunterse
15ـ Canon؛ شركت سازنده لوازم حرفهاي عكاسي، گرافيك و چاپ در ژاپن كه شعب بسياري در سرتاسر جهان و بالخصوص در آمريكا دارد. آدرس اينترنتي: http://www.canon.com
16ـ Nieuwe kerk؛ نمايشگاه آثار هنري در آمستردام، آدرس اينترنتي: http://www.nieuwekerk.nl
17ـ Hood؛ موزه هنري كالج دارتموث.
18ـ Robert Capa (1954ـ1913)؛ نام اصلي او Andrei Friedmann است، عكاسي كه عكسهايش از جنگها او را تبديل به يك عكاس بزرگ در قرن بيستم كرد.
19ـ Leica Award
20ـ Bayeaux Award
21ـ Alfred Eisenstaedt (1995ـ1898)؛ عكاس آلماني كه شهرت او بهخاطر عكاسي در جنگ جهاني از 1916 تا 1918 است كه هردو پايش آسيب ديدند.
22ـ William Eugene Smith (1978ـ1918)؛ عكاس آمريكايي كه در 14 سالگي عكاسي را شروع كرد و در مدت يكسال عكاس دو مجله محلي شد. وي در جنگ جهاني دوم از مهمترين عكاسان به شمار ميرفت.
23ـ The Royal Photographic Society؛ از برترين انجمنهاي عكس جهان. آدرس اينترنتي انجمن، http://www.rps.org
24ـ جيمز نچوي ـ 1985
25ـ اين جمله در صفحه نخست وبسايت نچوي در آدرس: http://www.jamesnachtway.com آمده است.
26ـ Christian Frei
27ـ Fribourg؛ شهري در سوئيس با دانشگاهي معتبر در زمينه ارتباطات و ساير علوم. آدرس اينترنتي دانشگاه: http://www.unifr.ch
28ـ تلويزيون ملي سوئيس: سايت اينترنتي
http://www.sfdrs.ch
29ـ War Photographer؛ آدرس وبسايت: http://www.war-photographer.com، اين فيلم در سال2002 اسكار بهترين مستند را از آن خود كرد.
30ـ پاورقي شماره 21.
31ـ پاورقي شماره 22.
32ـ Christiane Amanpour
33ـ Hans-Hermann Klare
34ـ STERN Magazine؛ http://www.stern.de
35ـ Christione Breustedt
36ـ GEO SAISON؛ http://www.geo.de
37ـ REUTERS؛ خبر و چند خبرگذاري بزرگ در جهان، آدرس اينترنتي: http://www.reutors.com
38ـ Des Wright
39ـ Denis O´neill
40ـ Kosovo، The Balkans – June 1999
41ـ Jakarta، Indonesia – May/June 1999
42ـ Ramallah، Palestine – October/November 2000
43ـ New York City، James Nachtway stimoney at International Photography Center - 1999
44ـ LIFE Magazine؛ آدرس وبسايت: http://www.life.com
45ـ Kawah Ijen، A Sulfur Mine in East Java، Indonesia – October 1999
بدترين چيز اين احساس است كه بهعنوان يك عكاس، از مصيبت فرد ديگري به دنبال سود و منفعت باشم.