کتاب نظريه رفاه (سياست اجتماعي چيست؟) نوشته توني فيتز پتريک ترجمه هرمز همايونپور که با همکاري مؤسسه عالي پژوهش تأمين اجتماعي، توسط انتشارات گام نو منتشر شده است ميتواند ما را با نظريههاي رفاه و تحــول آشنا کند. ظرافـت، سادگي
و دقت نويسنده در تبيين نظريههاي رفاهي در کنار ترجمه شيوا و استوار آقاي همايونپور، سبب شده است که اين کتاب جايگاهي والا در ميان ديگر آثار مرتبط فارسي کسب نمايد.
پيش از معرفي اين کتاب بايد اين نکته را يادآوري کرد که با توجه به پيشگفتار مؤلف و مقدمه مترجم و نيز جمعبنديهاي آخر فصول و آنچه که در پايان کتاب تحت عنوان سخن آخر آمده است، تهيه نوشتهاي در معرفي اين کتاب چندان کار مشکلي نبود، به خصوص اينکه نثر کتاب شيوا و ستودني از کار درآمده است. در واقع بخش عمدة اين نوشته که بعد از مطالعه چند باره اين کتاب نوشته شده است، مرهون خلاصه هاي مندرج در کتاب مي باشد. اگرچه سعي شده است که مطالب بهگونهاي تنظيم گردد که اولاً ارزش افزوده جديدي ايجاد گردد و ثانياً سبب ترغيب خوانندگان به مطالعه کتاب فوق شود.
نويسنده نخستين هدف اين کتاب را تشريح خاستگاه تاريخي نظريه رفاه و بازيافت انديشهها و متفکراني ميداند که معمولاً آنها را به انديشههاي اجتماعي يا سياسي منسوب ميکنند و در توضيح اين هدف مي افزايد که اين حرف بدين معنا نيست که مکتب فکري کاملاً متمايزي به نام نظريه رفاه وجود دارد بلکه منظور نويسنده آن است که مقولات رفاهي، اجتماعي و سياسي آشکارا به هم پيوستهاند و رفاه و نظامهاي رفاهي را ديگر نمي توان به پابرگها يا پرانتزها کاهش داد.
در مورد پرداختن به نظريه، فيتز پتريک بر اين باور است که بعضي افراد از نظريه (تئوري) ميترسند؛ زيرا به آنها اين احساس را ميدهد که بر نردباني چوبين در چنبره ماري زهر آلود و خطرناک گرفتار شدهاند و هرچه ميخواهند از چنگش فرار کنند موفق نميشوند. بعضيها هم به اين دليل عاشق و شيداي نظريه هستند که سفر بي پايان رفت و برگشت به اصول و مبادي اوليه را بسي لذت آور احساس ميکنند. نويسنده بعد از بيان عبارات دقيق فوق که از زيبايي خاصي نيز بهره ميبرد ميافزايد که من هنوز از فرود فرح بخش از قله و تلاش دوباره براي صعود به آن لذت مي برم.
يکي از برجستگيهاي اين کتاب که ميتواند سرمشق خوبي براي نويسندگان کشور باشد اين است که نويسنده برخلاف برخي نمونههاي وطني که کتاب خود را جامع مهمات و مبرا از هرگونه زوايد معرفي ميکنند ادعا ميکند که درباره بسياري از موضوعات که در کتاب نيامده است، کم ميداند و برخي مطالب کتاب دور ريختني است.
فصل اول کتاب به بررسي مباحثي ميپردازد که در اغلب کتابهاي مربوط به سياست اجتماعي فراموش ميشود و عمدتاً به مقولاتي مربوط ميشود که از اين پرسش پايهاي ناشي ميشود: رفاه چيست؟ (مسائلي نظير شادکامي، تأمين، ترجيحات، نيازها، استحقاق، مقايسههاي نسبي اندازهگيري رفاه اجتماعي و چيستي کالاهاي اجتماعي و بحث در خصوص ماهيت اين اندازهگيري).
اين فصل به قول نويسنده قرص بزرگ و دندانه دندانهاي است که بلعيدن آن آسان و مطبوع نيست اما به مصداق مرگ يک بار شيون يک بار، خوردن آن براي هضم بقيه کتاب لازم است. در اين فصل متوجه مي شويم که بين آنهايي که بهزيستي را در قالب کالاهاي خصوصي، منافع فردي و مقتضيات بازار تعريف ميکنند و آنهايي که آن را در قالب کالاهاي عمومي، نوع دوستي، همکاري و مقتضيات اشتراکي تعريف ميکنند چه تضاد و مغايرتي موجود است.
در فصلهاي 2 تا 4 بيان مي شود که شکاف سياسيِ جناحهاي چپ و راست در خصوص مفهوم رفاه، چگونه در عرصهاي گسترده از مفاهيم و مباحث بسط يافته است. اهم موضوعات مطرح شده در اين فصول عبارت است از اينکه چرا برابري عليرغم جذابيت خود مفهومي بحث برانگيز است؟ چه چيزي بايد برابر باشد؟ نظريههاي اصلي عدالت اجتماعي کدام است؟ برابري با سياست اجتماعي چه ارتباطي دارد؟ منظور ما از عدالت توزيعي چيست و ارتباط عدالت با آزادي چگونه است؟ در اين فصل بيان مي شود که بسياري از وجوه بحث انگيز رفاه از تلاشي سرچشمه مي گيرد که ميکوشد برابري و آزادي را با يکديگر سازش پذير جلوه دهد و برعکس.
فصل 5 اختصاص دارد به مفاهيم سياسي دولت، قدرت، فقر و محروميت اجتماعي و طبيعت انساني. در اين فصل نظريههاي اصلي در باب دولت تعريف، و سپس نظريههاي مربوط به قدرت بررسي ميشود. نظريههاي يک سر طيف، قدرت را وجهي سطحي از جامعه تلقي ميکنند و در سر ديگر طيف آنهايي هستند که معتقدند قدرت از اعماق پنهان جامعه تراوش ميکند. در ادامه اين فصل سؤالاتي طرح ميشود نظير اينکه افراد فقير تا کجا مسئول طرد و محروميت خويش شمرده ميشوند؟ فقر و مطروديت اجتماعي چه نسبتي با هم دارند؟ طبيعت آدمي چگونه است؟ نيازها در مقوله رفاه و شکوفايي انساني چه نقشي دارند و اهميت آنها کدام است؟ نويسنده در تعبيري جالب از اين تأملات نظري مينويسد که مباحث نظري صورت گرفته نوعي منشور ايجاد ميکند که نخست بر انديشههاي مربوط متمرکز ميشود و سپس اين انديشهها را پراکنده و متفرق ميکند و به ما بصيرتي ميدهد که هم انعکاس را ببينيم و هم جهان اطراف خود را بازتاب دهيم و بسازيم.
فصل 6 تمرکز دارد بر مفهوم طبقه، و تفسيرهاي مارکسيستي و وبري را از اين مفهوم و جامعه طبقاتي توضيح ميدهد. در اين فصل به تفصيل به شرح تحولاتي پرداخته ميشود که در سالهاي اخير در نظام طبقاتي پديد آمده است و نشان ميدهد که دولت رفاه در گذشته و حال چه تأثيري بر اين نظام داشته است اين فصل با بررسي برخي از مباحث ناظر برجنبشهاي اجتماعي و تأملي در اين باب که «آيا اين جنبشها از طبقات اجتماعي به مثابه بازيگران اشتراکي و اصلي جوامع معاصر سرچشمه ميگيرند؟» به پايان مي رسد.
فصل 7 ايدئولوژيهاي سنتي (راست افراطي، محافظهکاري، سوسيال دموکراسي و مارکسيسم) و انديشههاي اصلي هر يک از اينها را بررسي ميکند و انتقادهاي آنها بر سياست اجتماعي را ذکر ميکند. نويسنده سپس به بيان نقاط ضعف و قوت هر ايدئولوژي مي پردازد.
نويسنده در فصل 8 به انديشههايي مي پردازد که نه فقط به بازتوزيع اجتماعي بلکه به شناسايي و به رسميت شناختن اجتماع نيز مربوط هستند. نويسنده معتقد است که اين ايدئولوژيها جديد هستند نه طبقات و تقسيم بنديهاي اجتماعي منتج از اين ايدئولوژيها. اين فصل به انديشهها و انتقادهاي مربوط به فمينيسم، نهضت مخالفت با نژاد پرستي، نهضت حقوقي معلولان و از کارافتادگان، سن، ساختار وابستگي و تکفل پرداخته است.
فصول 9 و 10 مقدمهاي هستند بر انديشه و بحثهاي جديد. فصل 9 مربوط است به برخي تحولات اقتصادي که ميگويند معرف و مظهر زمانهاي هستند که در آن زندگي مي کنيم و در آن نظريه دوران پسا صنعتي و پسا فورديسم و دلالتهاي آنها بر دولت رفاه مورد بررسي قرار ميگيرد. در عين حال بخش اعظم فصل 9 اختصاص دارد به تشريحي فشرده از مبحث جهاني شدن و مباحث مربوط به وجوه اقتصادي، سياسي و فرهنگي اين پديده، در ارتباط با مقوله رفاه. آيا در فضايي جهاني شده زندگي مي کنيم يا در اعلام مرگ موجودي به نام دولت ملي به شدت گزافهگويي شده است؟ دلالتهاي احتمالي جهاني شدن بر نظامهاي رفاهي فراگير و پرهزينه چيست؟ آيا با هم سازش پذيرند و آيا نظامهاي رفاهي را ميتوان با روند جهاني شدن تطبيق داد؟
در فصل 10 شمايي کلي از تحولات نظري اصلي در سالهاي اخير ترسيم ميشود. اين فصل منعکس کننده ديدگاههاي شخص نويسنده، در باب اهميت يا عدم اهميت نظريهها نيز هست. مقولاتي چون پسا مدرنيسم و پسا ساختارگرايي، جامعه گرايي، محيط زيست گرايي، نظريههاي خطرپذيري، تکنولوژيهاي اطلاعاتي و ارتباطي، کنترل و نظارت اجتماعي، جسم يا بدن و توارث جديد در اين فصل مطرح ميشود.
نويسنده در پايان فصل 10 مينويسد: ضمن تأکيد بر اتخاذ موضع از سوي هر فرد، بايد گفت که بحثهاي نظري صرفاً تمرينهايي علمي و دانشگاهي نيستند، بلکه منابعي هستند که ديد و برداشت ما را از دنيا براي هميشه تغيير ميدهند. آنهايي که بخواهند در گوشهاي بايستند و فقط به حاصل مطالعات نظريه پردازها گوش فرا دهند به واقع نصيب چنداني نخواهند برد. نظريه بايد به اجرا درآيد تا بتوان از آن آموخت. گوش دادن به ديگران عمدتاً کاري بيهوده است، مگر آنکه خود شما نيز براي سخن گفتن آمادگي داشته باشيد. نظريه، گفتاري جمعي است. گفتگويي است بين آنهايي که علايقي همانند دارند، آنهايي که از برگشت به اصول اوليه، هر وقت که لازم آيد، وحشت زده نيستند. فيتز پتريک در ادامه مينويسد که نظريه رفاه به دنياي اجتماعي و به تلاشهاي ما براي بهزيستي افراد مستقل نظم ميدهد. اما شايد به شکلي متناقض نما، فقط وقتي به حفظ آن نظم موفق خواهيم شد که براي تغيير گاه به گاه مفروضات و انديشههاي محبوبمان آمادگي داشته باشيم. کوتاه سخن آنکه اين گفت و گو هرگز پايان نميگيرد.
مطالعه اين کتاب روشن مي سازد که اولاً ايدئولوژيهاي رفاهي شجره نامهاي تاريخي و بس قديمي دارند که گاه به چندين قرن قبل باز ميگردد و ثانياً مقولاتي که دولت رفاه با آنها سر و کار دارد هنوز عمدتاً در شمار مسائل جاري و معاصر است.
در اهميت رفاه و تأمين اجتماعي گفته شده است که اينها هدف توسعه نيستند بلکه خود توسعه محسوب ميشوند. يعني دولت و جامعهاي را ميتوانيم توسعه يافته بدانيم که سطح حداقل (يا متناسب) زندگي را از نظر مسکن، آموزش، تغذيه و بهداشت و درمان را براي يکايک آحاد و ساکنانش فراهم کرده باشد. مباحث اصلي رفاه نيز در واقع از همين پرسش شروع ميشود. روشن است که هيچ کس با اين که مردم جامعه مرفه باشند مخالف نيست. لکن چگونه بايد به اين مهم دست يافت؟ مفاهيمي چون عدالت يا برابري که خود به خود در اين بحث مطرح ميشود چه معنايي دارد؟
در مورد آرمانگرايي در مباحث مربوط به نظريههاي رفاهي، نويسنده بر اين باور است که آنچه بدان نيازمنديم عبارت است از اول توصيف کلان آرمانشهري و قانع کننده از تغييرات اجتماعي و دوم آمادگي براي تبديل کلان آرمانشهرهايي که داريم به طرحهاي عملي اصلاحي. به نظر وي وظيفه نظريه رفاه فقط اين نيست که منابع نظري لازم را براي نقد از آنچه نزديک است فراهم کند، بلکه اگر ميخواهيم عزممان را جزم کنيم و بار سفر به دور دست بر بنديم وظيفه شعله ور ساختن اشعه آرمانشهرگرايي، که راه ما را به سوي آن افق مفروض روشن ميکند، نيز بر عهده چنين نظريهاي است. البته دل سپردن يک سره به آرمانشهر به همان اندازه خطرناک است که فرار کردن از فراخواني و نداي آن. اگر از رؤياي آرمانشهر يکسره دل برکنيم بسا که تا ابد ناچار به خوابگردي در دهليزهاي همانند و بي نهايت سرمايه داري جهاني شويم. در عين حال، اگر فراموش کنيم که اينها فقط رؤيا هستند، آنگاه ممکن است هرگز از کابوسهايي که آرمانگرايي هم ميتواند پديدآورد رها نشويم. در اين صورت جنگ هرگز به پايان نخواهد رسيد. آرمانگرا به همان اندازه به اصل عمل نيازمند است که اصل عمل به آرمانگرا. جنگ ممکن است هرگز پايان نگيرد. اما بعضي جنگها از جنگهاي ديگر عادلانهتر است، برخي افقها از افقهاي ديگر پهناورتر است و نبردهايي که در اين افقها صورت گيرد از جنگهايي که ظاهراً اکنون درگير آنها هستيم توانايي بيشتري براي بهبود رفاه اجتماعي دارند.
اين کتاب دست کم براي سه ادعاي زير شواهدي عرضه داشته است: اول اينکه بحث در خصوص نظريههاي اجتماعي و سياسي بدون آنکه اشاراتي به رفاه و سياستهاي رفاهي صورت گيرد فروگذاردن وجهي کليدي در تحول جوامع مدرن است. دوم اينکه نظريه رفاه ريشه در تاريخ دارد، ريشههايي نظري و نيز ريشههايي نهادينه (نظير تأثير مؤسسات رفاهي بر زمينههاي فکري). البته بايد توجه داشت که عليرغم اين ريشهها رفاه مقولهاي است که دمادم خود را تازه ميکند و موضوعات کم تصور و ابداعي را به حوزه گسترده علايق خود ميافزايد و ريشههاي تاريخي آن ما را به اعماق آينده فرو مي برد. ادعاي سوم اينکه هرگونه توصيف سنجيده از نظريه رفاه لزوماً بايد به فکر ايجاد تعامل بين ابعاد ايدئولوژيکي و غير ايدئولوژيکي موضوع باشد. بعد ايدئولوژيکي عمدتاً اما نه انحصاراً گرداگرد طيف چپ ـ راست شکل گرفته است، اما بعد غير ايدئولوژيکي بر عناصر فلسفي موضوع (يعني کساني که اساساً نظريه پردازي سياسي را ممکن ميکنند) تأکيد بيشتري دارد و چندان به سياست نميپردازد. فيتز پتريک معتقد است که تأکيد بر وجوه ايدئولوژيکي، نظريه رفاه را در حد يک بيانيه حزبي پايين ميآورد و فراموشي وجوه ايدئولوژيک، سبب ميگردد که بنيانيترين سؤال (که موضوع سياست اجتماعي است) از گردونه بحث خارج شود. نويسنده بر اين باور است که وظيفه سياست اجتماعي هيجان برانگيزي و کسالتآور نبودن نيست، بلکه رسالتش اين است که نظامهاي رفاهي را نقد کند و در يابد که اين نظامها بر بهزيستي و شادکامي مردم جامعه چه تأثيري داشته است. فيتز پتريک در کتاب نظريه رفاه درپي آن است که توضيح دهد که دولتها چگونه بايد وظايف اجتماعي خود، يعني تأمين رفاه و بهزيستي اعضاي جامعه و مقولات پيوسته و وابسته به آن نظير عدالت اجتماعي، آزادي، برابري، و نقش و رسالت دولت و گروهها و طبقات اجتماعي را (که ذيل عنوان سياست اجتماعي تعريف ميشود) انجام دهند؟ براي پاسخ دادن به اين سؤال است که وي در پي تبيين يک نوع خط سير فکري و اجتماعي در اين خصوص است و سعي ميکند توضيح دهد که فيلسوفان باستان، نظير افلاطون و ارسطو چه نظري در باب اينگونه موضوعها داشتهاند و فيلسوفان و صاحبنظرانِ ادوار بعد مانند اسميت، کانت، هگل و مارکس داراي چه مواضعي بودهاند و در نهايت صاحبنظران معاصر نظير شومپيتر، کينز، هايک، نازيک، فوکو، رالز و آمارتيا سن درباره عدالت اجتماعي و نظامهاي رفاهي چه گفتهاند؟ مباحث ناظر بر مدرنيسم و پست مدرنيسم در وجوه سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگيِ خود، چه ارتباطي با سياست اجتماعي دارد و چگونه بر شکلگيري درست يا نادرست سياست اجتماعي تأثير گذاشته است؟ امري که نويسنده به خوبي از عهده آن برآمده است. |