منبع :
ادبیات پس از جنگ آلمان در سالهای اخیر همواره مورد توجه نویسندگان ایرانی بوده است، اما ادبیات پس از اتحاد دو آلمان مدتی است كه با ترجمه آثار برخی نویسندگان این كشور در ایران مورد توجه قرار گرفته است.
محمود حسینیزاد، داستاننویس و مترجمی است كه سالهای اخیر با ترجمه این آثار، نقش برجستهای در آشنا كردن علاقهمندان ایرانی با روند داستاننویسی در آلمان در دهههای اخیر داشته است.
به انگیزه انتشار مجموعه داستانهای کوتاه «این سوی رودخانه» ادر اثر یودیت هرمان، داستاننویس معاصر آلمان با وی گفتگویی انجام دادهایم که در پی میآید:
آیا میتوان گفت دوره ادبیات پس از جنگ آلمان که از آن به ادبیات ویرانی تعبیر میشود به پایان رسیده یا هنوز آثاری با مؤلفههای این دوره پدید میآید؟
بله این دوره به پایان رسیده است. در واقع ادبیات ویرانی زمانی بود که به گفته خود آلمانیها نویسندگان قصد داشتند به نوعی احساس گناه خود را به گذشته از میان ببرند و با گذشته کنار بیایند.
البته آنها قصد تسویه حساب با گذشته را نداشتند، بلکه میخواستند به نوعی به این گذشته بپردازند و این چنین بود که این ادبیات شکل گرفت، البته جنبش ادبیات ویرانی هدف دیگری هم داشت و آن اینكه در واقع میخواست ادبیات آلمان را از خصوصیات و مؤلفههای دوران نازی پاکسازی کند. به این منظور از واژههای خاص و موضوعات خاصی استفاده میشدند.
این روند تا حدود سالهای 1980 طول کشید که از بزرگترین نویسندگان این دوره میتوان به گونتر گراس و هاینریش بل اشاره کرد. پس از دوره 1980 ادبیات آلمانی دچار نوعی رکود شد به طوری که خودشان هم درمانده شده بودند، چرا که نه کتاب خوبی داشتند و نه نویسنده خوبی و اینجا بود که از حدود سالهای 90 موج جدیدی آغاز شد که به نوعی بر خلاف ادبیات ویرانی به آن ادبیات پاپ میگفتند و به اصطلاح ادبیات مردمیبود و نویسندگان به نوشتن کتابهای سرگرم کننده، کتابهایی از زندگی جوانان و نوجوانان و... روی آوردند تا اینكه اتحاد دو آلمان به وجود آمد و این ادبیات مسیر خود را کاملا جدا کرد.
در صحبتهای خود اشاره کردید که ادبیات آلمان پس از سالهای 1980 دچار نوعی رکود شد. علت این رکود به عقیده شما چه بود؟
به نظر من علت این رکود را میتوان در این موضوع دانست که موضوعات جنگ برای نسل جدید به نوعی به پایان رسیده بود و نسل جدید نویسندگان در سالهای 80 که میتوان گفت نسل دوم پس از جنگ است به نوعی از تکرار غم و جنگ دلزده و خسته شده بود و به همین دلیل ادبیات در این دوره دچار نوعی رکود شد و آنوقت بود که نویسندگان ادبیات دیگری را آغاز كردند.
نسل جدید ادبیات آلمان در دهههای اخیر در مقایسه با نسل پیشین خود چه تغییری در ساختار و موضوعات داشته است؟
البته با وجود به پایان رسیدن دوره ادبیات پس از جنگ در آلمان هنوز هم کم و بیش به موضوع جنگ پرداخته میشود، نمونه آن رمان بسیار مشهوری است به نام «مثلا برادرم» اثر اوو تیم که من آن را ترجمه کردهام. این نویسنده گرچه از نظر سن از نسل میانه محسوب میشود اما از نظر دستهبندیهای ادبی جزو نسل جدید ادبیات آلمان به حساب میآید. این کتاب خود نوعی تسویه حساب با دوران هیتلر است، منتها موضوعاتی که بعدها آورده میشود، درست مثل دوران ادبیات ویرانی است.
در این دوره جدید هم موضوع دیوار آلمان و شرقی و غربی به ادبیات هجوم آورد و در این میان کتابهای با ارزش و بیارزش بسیاری نوشته شد که البته این موضوع هنوز هم در آلمان کار میشود. اما از موضوعاتی که در حال حاضر خودشان نیز درباره آن صحبت میکنند میتوان به این مساله اشاره كرد كه آنها کمی انسان محور شدهاند از جمله در آثار یودیت هرمان.
در این آثار موضوعاتی مثل ارتباط نداشتن انسانهای مدرن با یکدیگر خیلی اهمیت دارد. به طور کلی، روند جامعه در حال حاضر به گونهای است که خود من از آن، تعبیر جهانیسازی میکنم به این معنی که موضوعات را به خارج از کشور میکشانند؛ به لندن و نیویورک و دیگر کشورها. البته با گذشته هم صحبت و با آن تسویه حساب میکنند، ولی این طور نیست که مانند هاینریش بل یا گونتر گراس بخواهند چیزی را توجیه کنند یا مثلا نازیها را بکوبند.
برای نمونه در کتاب مثلا برادرم آمده است: بالاخره شما بودید که هیتلر آمد، در واقع از پدرش ایراد میگیرد. پدر کسی بود که «از هیتلر پشتیبانی کرد...» در واقع از این زاویه هم به هیتلر میپردازند.
اتفاق دیگری که در آلمان پس از جنگ روی داد، وحدت دو آلمان بود. به عقیده شما این وحدت چه تاثیری بر هنر و از جمله ادبیات در شکل و محتوای آن داشته است؟
این موضوع بویژه در ادبیات بسیار موثر بوده است؛ چرا که تعداد بسیار زیادی از نویسندگان که آنها را به عنوان نویسندگان خوب و جوان آلمان میشناسیم از آلمان شرقی آمدهاند برای نمونه اینگو شولتزه که یک نویسنده بسیار موفق است. اینها کسانی هستند که تجربه آلمان شرقی را از سر گذراندهاند و به وحدت دو آلمان میپردازند، به اینكه در آلمان شرقی چه چیزهایی را تجربه کردهاند و اوضاع از جهات مختلف چگونه بوده است یا دیوار چه تاثیری داشته است. در سینما هم همینطور است، مثلا یكی از فیلمهای بسیار موفق دهه اخیر آلمان فیلم خداحافظ لنین است که جوایز متعددی هم گرفته و دقیقا اثری با محوریت زندگی در آلمان شرقی است. یا فیلم زندگی دیگران که امسال اسکار گرفت و آن هم دقیقا با همین موضوع است.
وحدت دو آلمان بر محتوای ادبیات هم تاثیر بسیاری گذاشت به هر حال، آلمان شرقی یک جامعه بسته و به نوعی میتوان گفت یک جامعه دیکتاتوری بود.
در واقع نویسندگان مولفههایی را که آلمانیها به آن عادت دارند وارد ادبیات کردند مثلا تماتیزه کردن موضوعات و یا آن نظم و دقتی که در امور دارند و....
خود یودیت هرمان هم در مصاحبهای که من ترجمه کردم، میگوید: بعضی وقتها دلم میخواست مثل سیستم آلمان شرقی کار میکردم یعنی به من میگفتند که چه بنویس و من بنویسم.
به نظر میرسد که داستاننویسی جدید در آلمان در دهههای اخیر بشدت تحت تاثیر مؤلفههای ادبیات امریکایی بویژه ادبیات کارور است، علت این پدیده را در چه چیزی میدانید؟
به عقیده من، علت این امر این است که فکر میکنم نویسندگان قصد داشتند به نوعی خود را از آن ادبیات به اصطلاح ویرانی جدا کنند. از دیگر انگیزههایشان هم این است که آنها قصد داشتند یک روش نوشتن جدید برای خود پیدا کنند، یعنی اشخاصی مثل گراس والزر یا لنتس که ادبیاتشان بر سنت ادبی آلمان ـ که مثلا در نوشتههای خود جملات فلسفی و بلند و... به کار میبردند ـ مبتنی بود.
این افراد به نویسندگان امریکایی از جمله کارور و بخصوص همینگوی روی آوردند که این روش را از آنها بگیرند.
به این گرایش نمیتوان لجبازی لقب داد، ولی به نوعی روشی بود برای جداشدن از سنت ادبی آلمان. در مورد کارور؛ یودیت هرمان در مصاحبهاش میگوید: من تحت تاثیر کارور هستم منتها این خوشبختی را دارم که کارور را بعد از اولین کتابم یعنی خانه تابستانی بعدا شناختم، اما تحتتاثیرش هستم. البته هرمان تحت تاثیر دیگر نویسندگان و تقریبا تحت تاثیر تمام زنان نویسنده امریکایی است. حتی در جایی از وی میپرسند چرا رمان نمینویسی و هرمان میگوید: به نظر من بر خلاف آن چیزی که همه میگویند رمان سلطان ادبی نیست که همه رمان بنویسند و مثال میزند مونرئو را که یک عمری داستان کوتاه نوشت و هنوز هم جایگاه بالایی دارد... یعنی در این روش هم از زنان امریکایی پیروی میکند.
در حال حاضر، آنچه از ادبیات معاصر آلمان به فارسی برگردانده میشود چه حجمی از آثار داستانی آلمان را در بر میگیرد و اگر این حجم کم است دلیل آن چیست؟
حجم آن که بسیار کم است. حدودا سالی 80 تا 90 هزار جلد کتاب در آلمان بیرون میآید که 8 تا 9 هزار مورد از آن ادبی است و شما ببینید چه حجم نویسندهای در آلمان هست و چه نویسندگان خوبی در میان آنهاست، شاید علت اینكه خود من هم سراغ یودیت هرمان رفتم یک مقدار از روی لجبازی بوده، چون مدام هر جا که میرفتم به من میگفتند برشت یا توماس مان ترجمه کن و چون من هم تعدادی از آثار این نویسندگان را ترجمه کرده بودم نمیخواستم این تجربه را تكرار كنم.
این بود که با یودیت هرمان آشنا شدم و دیدم که واقعا دنیای زیبایی دارد. بنابراین یکی از دلایل همین علاقه مترجم است، الان از یک جهت خود من خوشحالم که این داستانها مقداری جای خود را باز کرده مثلا همین 3 کتاب پلیسی که من از دورن مات ترجمه و منتشر کردم باعث شد تا حدی علاقه به کتابهای پلیسی هم پیدا شود. بنابراین یکی علاقه مترجم است که به بل و گراس عادت كردهاند و دیگری هم به هر حال ناشر است. ناشر در ایران هرچند حرف اول را نمیزند ولی خیلی مهم است. برای نمونه یک ناشر خیلی خیلی معروف هست که زمانی که من تصمیم داشتم مجموعه هرمان را چاپ كنم و با این ناشر صحبت کردم اتفاقا یکی از استثناها بود که هرمان را میشناخت آن هم به این دلیل که این کتاب در نمایشگاه فرانکفورت آنقدر سر و صدا کرده بود که این ناشر با این کتاب آشنا شده بود وقتی من در مورد مجموعه داستانهای این کتاب به وی پیشنهاد كردم، ایشان قبول کرد، اما بعد با من تماس گرفت و گفت شما نمیتوانی از این نویسنده رمان! ترجمه کنی؟
بنابراین یک مقدار سلیقه ناشر است و اینكه مترجم هر جا میرود یا از هاینریش بل و توماس مان میخواهند یا رمان. بنابراین هم مترجم مقصر است و هم ناشر و شاید یک دلیل دیگر هم خود ما باشیم به دلیل عدم آشنایی و اینكه کمی در جستجو و یافتن مطالب جدید تنبل هستیم.
درباره ویژگیهای آثار هرمان ممکن است کمی توضیح دهید؟
خود من، هم داستان مینویسم و کتابی هم که از داستانهایم منتشر شده سیاهی چسبناک شب نام دارد؛ من همه جا این را گفته ام که شاید بیشترین تاثیر را در نوشتن یودیت هرمان بر من گذاشت، یعنی من وقتی در این سن و سال کتاب مینویسم کم نیست. وقتی کتابهای هرمان را خواندم احساس کردم من هم میتوانم بنویسم و نوشتم و کتابم هم بد نیست و جا افتاده و به چاپ دوم هم رسید.
یکی از چیزهایی که در آثار او فوق العاده مرا جذب کرد، نثر این نویسنده است. نثری که هرمان انتخاب میکند، نثر خیلی صریحی است نثری که مطلقاً ادا و اصول ندارد. اینكه سعی نمیکند با صفت و قید و جملات فرعی شما را بپیچاند، هر چه که میخواهد بگوید مینویسد.
موضوعات داستانی او هم قابل توجه است. چون من سه، چهار سال است که آثار هرمان را کار میکنم به این نکته رسیده ام كه هرمان وقتی موضوعی برای داستانش انتخاب میکند، شروع میکند به پروراندن این موضوع و اصلاً سعی نمیکند سراغ موضوعات دیگر برود. مثلا موضوعات عرفانی، صوفیانه یا مانند آن. اصلا این کار را نمیکند کاری که متاسفانه تمام نویسندگان جوان ما در ایران در حال حاضر انجام میدهند و به زور میخواهند یک نکته عرفانی، اخلاقی، انسانی و سیاسی به این داستان بچسبانند.
خود هرمان بعدا در مصاحبه اش این نکته را خوب بیان میکند: «من بعضی وقتها یک جمله یا یک کلمه را میشنوم یا یک حرکتی از کسی میبینم، بعد احساس میکنم که من این کلمه یا جمله را میتوانم داستان کنم» و اینگونه موضوعاتش را انتخاب میکند.
دیگر ویژگی او پرداختن به عواطف انسانی است، بدون اینكه به طور مستقیم مثلا بگوید طرف گریه کرد به بهترین وجه این احساسات را بیان میکند و این است که موضوعات این نویسنده عجیب مرا جذب میكند. البته اوایل به عقیده من ترجمه آثار هرمان کمی مترجم را اذیت میکند، چون واقعاً در آوردن زبان هرمان مشکل است. اما وقتی زبان را بیابیم تقریباً در همه داستانها یکی است و تغییر نمیکند و میتوان گفت که مجموعه دو کتاب داستان هرمان مثل یک رمان است یعنی از اول تا آخر یکی است، نه شخصیتها بالا پایین میشوند و نه دیالوگ خیلی دارد که مجبور به دیالوگ نویسی باشی، تمام داستان شرح واقعه است و خودش میگوید من اینها را معمولا از اجتماع میگرفتم.
حتی هرمان در رستوران کار میکرد و وقتی از او سوال شد که چرا این کار را میکنی گفت به دلیل اینكه با مردم در ارتباطم؛ چیزی که به من الهام میدهد. هرمان سبک جالبی که در نوشتن دارد این است که یک جمله را میگیرد بعد این جمله را با خودش کلنجار میرود. اول عنوان داستان را پیاده میکند و بعد خودش میگوید تا زمانیکه دو، سه تا جمله داستان به فکرم نیاید امکان ندارد دست به قلم ببرم، آلمانیها به همین دلیل به هرمان لقب «استاد جمله اول» را داده اند و در داستانهایش هم اگر نگاه کنیم اولین جملههایش بی نظیر است عنوان داستان که گفته شده «عنوان داستان خود یک داستان است» خود سرشار از محتواست و کلی ایده میدهد. در واقع هرمان جملهها را در ذهنش میسازد و خودش میگوید ابتدا جمله دوم و سوم را میسازم بعد شروع به نوشتن میکنم.
پرفروش بودن آثار هرمان منحصر به آلمان و مردم کشور خودش است یا در جاهای دیگرهم این کتابها مورد استقبال واقع شده؟
در همه جا این طور بوده است. اولین اثر او که تقریبا به 20 زبان دنیا ترجمه شده و همه جا مورد استقبال واقع شده و البته علت این امر تا حد زیادی هم ناشی از گفته رانیسکی درباره این کتاب است. رانیسکی که هم اکنون زنده است و 80 سال سن دارد، پرنفوذترین منتقد اروپاست و از او به عنوان پاپ منتقدان آلمان یاد میشود و کافی است این منتقد درباره کتابی بگوید خوب است و آن کتاب پرفروش شود. این فرد درباره کتاب هرمان گفت: این کتاب صدای نسل جدید است. وقتی او چنین حرفی بزند، یعنی این کتاب چیز جدیدی است و این چیز جدید در همه جا نه تنها آلمان خوانده میشود.
با وجودی که کتاب دوم هرمان «هیچ جز ارواح» به لحاظ موضوعی تکرار کتاب اول وی «خانه تابستانی» است و به گفته خود هرمان فقط شخصیتها در این کتاب کمی بزرگتر شدهاند، با وجود این، مجموعه همچنان پرفروش بوده است، چرا؟
علتش همان تکرار مسائل است که البته وقتی من برای اولین بار این کتاب را خواندم به نظرم آمد که هرمان به نوعی به سبک توماس مان مینویسد و داستانها را سنگین کرده است. خود هرمان در این باره اعتراف میکند که من وقتی کتاب اولم را نوشتم آنقدر به من گفتند ما نمیدانیم شخصیتهای تو شغلشان چیست و در چه محیطی هستند و من با اینكه دوست نداشتم، اما فقط به خاطر منتقدان و خوانندگان مجبور شدم که به شخصیتها شغل بدهم، محیط بدهم که مقداری برای خواننده ملموستر شود. و اینكه این کتاب نیز مورد استقبال واقع شد فکر میکنم به دلیل پرداختن به همان موضوعات است، همان بیان عدم روابط انسانی، عدم درک و تنهاییها که اینها را یک مقدار قالبشان را عوض کرده، اما موضوع همان است و تکرار میشود و البته کار دیگری که هرمان در کتاب دوم خود انجام میدهد این است که از کشور بیرون میرود چون در داستان قبلی همه چیز در آلمان و برلین میگذرد، اما در این کتاب به پراگ و فنلاند هم میرود و در واقع شخصیتها در سفر هستند. از داستانهای هرمان که خیلی مورد توجه قرار گرفت و خیلی بالا و پایین میشود یکی داستان سونیاست که بی نظیر است و دیگری هم خود داستان خانه تابستانی. بعدا است.
در باره فراز و فرودهای ترجمه در ایران و تجربههای خود بگویید.
ترجمه را از دوران دانشجویی آغاز کردم با تشویق یکی از دوستانم که الان خیلی دلم میخواهد او را پیدا کنم آن موقع برشت در ایران خیلی ترجمه میشد و من هم که دانشجو بودم و به ایران میآمدم و میرفتم دوستم به من پیشنهاد ترجمه آثار برشت را داد و چون من آن زمان خیلی دوست داشتم نمایشنامه بنویسم برگشتم آلمان و شروع کردم به ترجمه اولین نمایشنامهای که برشت آن را در 16 سالگی نوشته بود و 2 صفحه بود من آن را ترجمه کردم و فرستادم ایران که از سوی مجله موزیک آن زمان که یک مجله موسیقی بود و بار ادبی خوبی داشت، چاپ شد.
پس از آن سراغ کتابی اثر ماکسیم گورکی درباره ادبیات کودکان رفتم و آن را از زبان دوم ترجمه کردم. البته آن موقع از روی علاقه بود كه این کار را کردم ولی الان عقیده دارم ترجمه باید از زبان اول باشد، حتی وقتی مترجمین بزرگ ماهم این کار را میکنند من کمیدلخور میشوم و میگویم شما که انگلیسی زبان هستی چرا میروی از ایتالیایی ترجمه میکنی؟... اما ترجمه من از گورکی مدتها طول کشید تا چاپ شود تا اینكه به ایران آمدم و این کتاب دقیقا بهمن 57 بیرون آمد و فروش خیلی خوبی هم داشت.
در این فاصله من مشغول تدریس در دانشگاه تهران بودم که با دکتر فرامرز بهزاد آشنا شدم. او آن زمان قصد داشت مجموعهای از برشت را برای خوارزمی ترجمه کند که از من و یکی دیگر از دوستان دعوت کرد و ما در کمترین مدت 8 کتاب از مجموعه برشت را ترجمه کردیم که 6 مورد از آن بیرون آمد که هنوز هم این کار برای من کار بسیار فوقالعادهای از نظر علمی محسوب میشود که بعد با جنگ و بعد هم ممنوعیت برشت مصادف شد و این چنین شد که مقدار خیلی زیادی از این کاغذ پارهها باقی ماند تا اینكه دقیقا بعد از 25 سال، سال گذشته 3 عنوان از نمایشنامههای این مجموعه بیرون آمد.
بعد از جریان برشت، من در حقیقت کار زیادی انجام ندادم. کتابی بود به نام قاضی و جلادش اثر دورن مات که در آلمان ترجمه کردم. در خانه هم خیلی کار میکردم و مدتی هم با روزنامهها مشغول بودم؛ تا اینكه این سه، چهار سال اخیر کمی فعالتر شدم و ناشرها باز کمی علاقه پیدا کردند و 3 كتاب از کتابهای دورن مات که ترجمه کرده بودم به نامهای قول، سوءظن و قاضی و جلادش که 2 ماه پیش بیرون آمد و استقبال خیلی خوبی هم شد، هم از سوی خوانندگان و هم روزنامهها، بعد داستان خودم «سیاهی چسبناک شب» منتشر شد و بعد هم کتاب یودیت هرمان به نام «این سوی رودخانه ادر».طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی