مقاله ها
نویسنده : آندره مالرو
مترجم : همایون نوراحمر
بازدید : 1511

 

جان ویتمن John Weightman استاد زبان فرانسه در كالج وست فیلدWestfield لندن و نویسنده كتاب «مفهوم آوانگارد» از آندره مالرو سخن به میان می‌آورد و درباره كتاب لازاروس او مطالبی بیان می‌كند.

درباره نویسنده

آندره مالرو در سوم نوامبر 1901 به دنیا آمد، تحصیلاتش را در مدرسه كوندورسه Condorcet به پایان آورد و بعد وارد دانشكده زبانهای شرقی شد و با زبانهای شرقی آشنا گشت.
پس از ازدواج برای تحصیلات باستان‌شناسی به هند و چین رفت و در آنجا افكارش به جنبشهای انقلابی گرایید.
تا 1927 در مستعمرات فرانسه و اروپا به مسافرت پرداخت و با بومیهای سایگون علیه دولت مبارزه كرد و چندی با جمعیت و گروه كومین تانگ Kuomintang هم‌پیمان گشت و در آخر تحت تأثیر عقاید ژنرال چیانكاشك قرار گرفت و با دست چسپیها مبارزه كرد.
در 1926 مقالاتی در مجله تانتاسیون دو لو اوكسیدان به رشته تحریر درآورد كه روح عصیانگرش را منعكس می‌كرد.
در 1928 نخستین كتاب خود را به نام «فاتحان» انتشار داد و در آن طغیانی را كه در هنگ‌كنگ بر ضد انگلیسیها پدید آمده بود، به تصویر كشید.
در 1930 رمان بزرگ و مشهور خود «وضع بشر» را منتشر كرد و بعد در 1930 كتاب «راه پادشاهی» را نوشت كه مربوط به حوادث هند و چین بود.
مالرو فعالیتهای سیاسی خود را با نوشتن آثار ادبی ادامه داد و بعد همكاری خود را با نهضتهای ضد فاشیست آغاز كرد. در همین اوان از او به عنوان نویسنده‌ای كه آثارش غم‌آور و تهی از وحدت موضوع است، ایراد گرفتند.

در 1937 به اسپانیا سفر كرد و در آنجا به هنگ هوایی جمهوری‌خواهان پیوست اما پس از آنكه در جنگ زخم برداشت، به فرانسه بازگشت و از طریق سخنرانی و نوشتن به دولت فرانسه یاری داد و سپس داستان «امید» را كه در آن از انقلاب اسپانیا سخن به میان آورده بود انتشار داد.
مالرو در آثار خود حوادث غم‌آ‌ور قرن بیستم را به تصویر می‌كشید و از آزادی‌خواهی دفاع می‌كرد. او اصالت فرد را مهم می‌دانست و در آثارش ذهن و روح خواننده را مجذوب می‌كرد.
اكثر نویسندگان می‌خواهند بدانند در مرز و قلمرویی كه رفته‌اند و هیچ مسافری از آنجا باز نگشته است، چه اتفاقی رخ می‌دهد.
این تمایل، استثنائاً در آندره مالرو كه در تمامی عمر، دستخوش افكار مرگ و میر بود و هرگز در رمانها، نقدها و اتوبیوگرافیهایش از اندیشیدن به نیستی غافل نمی‌شد، سخت خودنمایی می‌كرد.
اگر بخواهیم به معنای كلمات Mourir (مردن) و مورت Mort (مرگ) در آثار مالرو واقف شویم، خواننده مرد یا زن می‌تواند مطمئن باشد كه باید به كفیل وزارتخانه ژنرال دوگل بیندیشد.
من فكر می‌‌كنم هیچ نویسنده‌ای چون مالرو مدام نكوشیده است تا به اندازه او به زندگی بر ضد مرگ یا مطالبی درباره كُشتن و مردن اندیشه كند.
بی‌آنكه افسرده شویم می‌توانیم بگوییم كه مالرو بدون شك در 1973 كاملاً مرد خوشبختی بود و آخرین تجربه خود را برای خاموش كردن این حس، سه سال پیش از آنكه در 75 سالگی بمیرد، به كار گرفت.

مالرو به اختلال مغزی همراه با تب‌ بالا مبتلا بود. از این‌رو به بیمارستان رفت و در میان این دنیا و دنیای غامض و گیج‌كننده، با حالتی تعلیقی و بلاتكلیفی بستری شد.
مالرو همانند نویسنده‌ای سرسخت و كینه‌توز دفترچه یادداشتش را با خود به بیمارستان برد و با شتاب مطالبی در آن نوشت كه بعداً در كتابی به نام لازاروس (Lazarus) به چاپ رسید.
طبق انجیل سن ژان، لازاروس اصلی وقتی از گور برخاست،‌ كلامی بر زبان نیاورد و همه نقاشانی كه از این بابت صحنه‌ای نقاشی كرده‌اند، او را شخصیتی زرد‌رو و شبح‌وار نشان داده‌اند. اما لازاروس مالرو آدمی پُرتحرك و شادان است.
«مرگ؛ هر چه به مرگ نزدیك‌تر می‌شوم، لزوماً بزمی‌تر می‌شوم.» عنوان مقاله‌ایست كه ترنس كیلمارتین Terence Kilmartin در مقاله خود درباره مالرو از این مقاله سخن به میان آورده است.
چنین تفكری ابتدا تقریباً بی‌ربط و متناقض به نظر می‌آید چرا كه دانش مالرو را به‌عنوان نویسنده‌ای متفكر از روند ادبی معمول او دور می‌كند.
وقتی بیماری به سراغ مالرو آمد، به نوشتن خاطرات خود به نام «آیینه برزخ» (Le Miroir des Limbes) كه اكنون نام لازاروس را به خود می‌گیرد، سرگرم بود.
بخش پایانی آن نیز Pleade (در مجموعه صورت فلكی، پروین) خوانده می‌شود كه پس از ویرایش آثار مالرو این نام را به خود گرفته است.
خاطراتی كه مالرو در یادداشتهای خود در بیمارستان به رشته تحریر درآورده است، یگانه و بی‌همتا به شمار می‌آیند. در این یادداشتها فرق و تمایزی میان «حقایق» اصلی زندگی مالرو در ارائه آثار داستانی او وجود ندارد.
تقریباً انگار مالرو فراموش كرده بود كه تخیل‌وار در رمانهایش چه نوشته است و چرا از دیدن یا قبول خط تقسیم‌كننده میان واقعیت و تخیل ابا ورزیده است. از این‌رو، مالرو در خاطراتش بازتابی از قهرمان یا قهرمانهایی است كه خود او آفریده است.

مالرو حوادث مشخصی از زندگی خود را به رشته تحریر درمی‌آورد. (مثلاً بحث و گفت‌وشنود او با ژنرال دوگل به‌عنوان عباراتی از صنایع بدیعی و تبادلی پُرمعنا)
مالرو در هر لحظه در بخشی از نمونه‌های اسطوره‌ای زندگی خود متوسل به یك «مراجعه متقابل» (Cross -Reference) ناگهانی می‌شود همانند حوادث و ماجراهایش در هند و چین یا جنگ داخلی اسپانیا، در جست‌وجوی یافتن شهر گمشده ملكه سبا؛ تجربیات مقاوم و بازداشت او توسط گشتاپو؛ گفت‌وشنود او با نهرو، مائو، تروتسكی و دیگران.
مالرو بی‌هیچ شرمساری، خود را مرد بزرگی می‌داند، به‌طور غریزی در سطح رفیع عمل می‌كند و ‌آشكارا شبیه شاتو بریان و ویكتور هوگو می‌شود.
این نظریه به ما می‌گوید كه چرا یك چهارم كتاب لازاروس ارتباط به ماندن مالرو در بیمارستان سالپتریر Saltpetriere ندارد، اما خلاصه و تغییر و تبدیل و تعدیلی از آخرین رمان باشكوه و نخستین شرح داستان‌گونه‌ای است از حمله با گاز خفه‌كننده آلمان به خطوط روسها در امتداد ویستولا Vistula در 1916 به شهادت یك افسر آلساتیان Alsation در ارتش آلمان كه در آن به نام «پدر من» معرفی شده است.
اما در كتاب لازاروس، آلساتیان، این افسر به نام برگر Berger خوانده می‌شود و كم و بیش به خود مالرو (درواقع برگر نمادی از مقاومت و مالروست برمی‌گردد. پیوند اینها چنین ارائه می‌شود: «من در اینجا هستم، نزدیك مرگ با تصویر و نگاره تب‌آلوده‌ای كه در ذهنم جاری است. موثرترین و گویاترین صحنه مرگ كه من در آن به عنوان یك هنرمند آفریده شده‌ام چیست؟ بازساخت نخستین حمله با گاز خفه‌كننده پیش از بمب اتمی، قابلیت علمی زندگی را محو و نابود می‌كند. برای اینكه زندگی انسانها، حیوانات و سبزیها را به پارازیت فاسد‌كننده‌ای تغییر شكل می‌دهد. بعد چه اتفاقی رخ داد؟ پاسخ عادی و خودانگیز سرباز آلمانی این بود كه روسهای مسموم را ایمن كند، درحالی‌كه دانشمند آلمانی همچنان به تكمیل گاز خفه‌كننده پرداخته بود. از این رو، من جنبه دوگانه طبیعت و نهاد آدمی را نشان می‌دادم. بدین معنا كه تمایل مفرط و مداخله‌گرانه‌ای را در خلق غریزه انسانی در چهره‌ای مصیبت‌بار به نمایش بگذارم.»

ارتباط و بستگی منطقی میان این حادثه و وضع نامساعد و خطرناك مالرو در مواجهه با مرگ از سوی علل طبیعی برایم روشن نیست و شاید هم اساساً نباید روشن باشد. در راستای یك اصل كلی، فكر می‌كنم مالرو در اشتباه بود كه بخشهایی از رمانهای خود را در خاطراتش اعمال می‌كرد چرا كه برداشتن این بخشها از محتوای اصلی آنها نمی‌كاست.
بخش مناسب‌تری از لازاروس، گفت و شنود با دكتری است كه از او مراقبت می‌كند، بخشی كه ممكن است شالوده و بنیادی در حقیقت داشته باشد. اما همه نشانه‌هایی از این مكالمه تخیلی را در خود دارد كه یادبود رویارویی با دوگل است.
با این همه باید اعتراف كرد كه به‌‌رغم لحن مغرورانه و هیجان‌آوری كه مالرو در لازاروس دارد، هیچ حرفی از سوی او و دكتر كه می‌گویند چیزی بیش از سخنان رمزگونه پاسكال Pascal، فیلسوف فرانسوی، درباره زندگی، مرگ یا پوچی نیست، به میان نمی‌آید.
به عبارت دیگر، مالرو در لازاروس به‌عنوان نامی در ارتباط با تمایل شدید و عادی خود در جهت نمایشی و اسطوره‌ای كردن آثار خود بوده است. مالرو واقعاً نمرده است كه مرگ را تجربه كند و بار دیگر به دنیا بازگردد. او در این سوی انهدام و خاموشی مانده است و آنچه كه می‌خواهد به اجبار به ما بگوید ممكن است آن را در جایی دیگر نیز خوانده باشیم یا حتی خودمان این حس را در بیماری یا بیداری در ساعاتی‌ اندك تجربه كرده باشیم:

«من بدون نفس و ضمیر» را كه مالرو آن را «آستانه مرگ» می‌نامد، تجربه كرده‌ایم و همگی در یك زمان ممكن است این تفكر را تجسم كرده باشیم. حتی اگر آدمی فناناپذیر و جاودان باشد، زندگی چیزی بیش از نیروی ادراك نخواهد بود كه خداوند به ما بگوید چرا اساساً در این دنیا زندگی می‌‌كنیم.
مالرو این پرسش اساسی را بارها و بارها اقامه می‌كند و به آن طنین وسیع‌ جهانی و انسانی می‌دهد تا فقدان پاسخ الهی را جبران كند. اما من تصور می‌كنم درباره داستان لازاروس همین شكایت را داشته باشد. از چه روی مسیح در احیا و به هوش آوردن آدمیان به خود زحمت داده است؟ چرا لازاروس پیامی از آن سوی زندگی برایمان نیاورده است؟

---------------------------------------------------------------------------

بخشی از كتاب لازاروس

به قلم: آندره مالرو

عاقبت، مشاوره پزشكی دكتر تمام شد. مخاطره مغز را تأكید كردند؛ شفا، فلج یا مرگ و بی‌درنگ بستری شدن در بیمارستان.
نجوای مرگ سیمای خیابانهایی را كه به بیمارستان سالپتریر Salpetrire منتهی می‌شد، تغییر داده بود.
هر تغییری كلمه فرسایش را به‌طور عجیبی تكرار می‌كرد.
وقتی به هر چیز نگاه می‌كنم، می‌بینم كه بسیار جالب ‌توجه شده است. آیا این خود نوعی مسخرگی نیست؟ به نظر من، وهم و خیال واقعاً ناپایدار است. حتی خودمان نیز ناپایداریم.
خیابان وریرر Verrieres ساعت ده صبح تقریباً خالی از عبور و مرور است. سی‌سال پیش خانه‌های قدیمی و پراكنده‌ای با ویلاهایی محصور در سنگریزه‌های سیمانی كه در آنها دولت فرانسه حق انحصاری محنت‌زده‌ای را به خود اختصاص داده بود، در این جاده به چشم می‌خوردند.
اما اكنون در این خیابان جعبه‌های بزرگی كه با جرثقیلها آورده شده بودند و مریخیهای پیروز كه به شهر رگادن قاهره تجاوز كرده بودند، در این صبح زود با اتومبیلهای پُرشده از گلهای یاسمن عبور می‌كردند.

پنجاه سال كافی بود كه آثار اسلام را همانند مزارع كتاب مقدس در جلو بیابان ابدی و نیز از هند، امپراتوری انگلیس را محو و نابود كنند.

در هنگ كنگ توفانها و گردبادهای سخت، از جنوب، آلونكهای كاه‌گلی را كه اكنون چوبهای خیزران ویژه داربستها را بر فراز آخرین آسمان‌خراشهای نیمه‌تمام به چرخش درآورده بودند و به بندرگاه روشنایی می‌دادند، می‌لرزاندند و به بازی می‌گرفتند.
اما چه كسی به هنگ‌كنگ توجه دارد و اهمیت می‌دهد؟ در خیابانی كه به پلاس دوگرو Place de Greve منتهی می‌شد، مردان به دختران زیبا تبسم می‌كردند.
مشكل می‌دانستم تا به احساسی كه اكنون تجربه‌اش كرده‌ام نامی بدهم. بگذارید بگویم كه دلتنگی و اندوهی تسلیم‌شده پیدا كرده بودم، دلتنگی و اندوهی كه به همه چیز غذا می‌خوراند.
دیگر استحكاماتی وجود ندارد. آنهایی را كه از پورت دالامانگه و از میان فینه‌به‌سرهای هرمی‌‌شكل و ردیفهای زنان از حومه‌های مجاور و از خیابانهای بدون داد و فریاد و آوازخوانان می‌گذشتند، در یاد می‌آورم.

در پورت دورلئان Port do´rle´ans مثل پالاس ژان ژوره Jeon Jaur´es، حتی بلوكهای اجاره‌ای جدید نامتجانس‌اند و همه اشكال وقتی نگاهها در آنها سیر می‌كنند و ممكن است آخرین طرح از خانه‌ها باشند.
من دارم وارد محله قدیمی جنوب فرانسه می‌شوم كه طبقات بالای خانه‌های دومیه Daumier و مغازه‌هایش از آگهیها و تخته اعلانات حالت زشتی به خود گرفته‌اند.
در اینجا گارداسترلیتس Gare d´austrlitz جانشین كاباره پرتجملی شده بود. هورتنس آلارAllart Hotense عادت داشت كه به روی زانوهای شاتو بریان بنشیند: «جوان بودم و او از من می‌خواست كه برایش آوازهای سبك بخوانم: در این موقع بود كه اتومبیل مرسدس بنز گشتاپو مرا در 1944 به زندان تولوز Toulouse می‌برد. دادگاه، سربازخانه‌ها، پیكرهای ساكت و خاموش و افكنده در دوزخ، زندانیهای بیمار و صندلیهای چرخدار برایم یادبودی از این دوران بود.


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

نام : *

پیغام : *

 

سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر تجمیع
طراحی پرتال سازمانی - بهبود پورتال
طراحی فروشگاه اینترنتی حرفه ای بهبود